این راه است و این چاه! پس مشکل کجاست؟
بعد از فارغ التحصیلی و آرام شدنِ فضای ذهنیم متوجه وضعیتی اسفناک در فضای فکری ذهنم شدم و آن چیزی نبود الّا سرگردانی و حیرانی. متوجه شدم نتوانسته ام بین صداها و دعوتهای گوناگون که در دوران فعالیتهای دانشجویی به گوشم خورده بود بالاخره یکی را انتخاب و راهم را معلوم کنم.
مدتهای زیادی این سرگردانی و دغدغۀ پیدا کردن راه رنجم می داد تا آنکه در قالب یک سری جلسات، با مجموعه توصیه ها و ارشادات آیت الله بهجت آشنا شدم که مانند آبی بود بر آتش دلم. ایشان با زبانی ساده جهت و مسیر را به روشنی نشان می دادند. خودتان قضاوت کنید امثال این جملات ساده و روشن چقدر برای دل پرآشفته آرام بخش است:
“برای سالک، در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و عملیات در تمام عمر -اگرچه هزار سال باشد- و نماز اول وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و واقی است.”
جا خوردم! متوجه شدم احساس سرگشتگی، توهم است؛ درد وفقر اصلی، نداشتن عزم راسخ و مستمر است. فهمیدم بیشتر از آنکه نیاز به توسعۀ دانسته ها داشته باشیم نیاز به راسخ کردن عزم خود داریم. چیزی که مرحوم آیت الله شاه آبادی از آن تعبیر به “مغز انسانیت” می کردند.
پناه بر خداوند اگر باطنمان و عاقبتمان چنین باشد:
“ای عزیز! بکوش تا صاحب عزم و اراده شوی که خدای نخواسته، اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی. زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سریره است.” (امام راحل،چهل حدیث،حدیث اول)
عطش من گــــواه آتش توست...
هـــــو الحـــبیـب
دل دردمند عاشق زمحبت تو خون شد نه کُشی به تیغ هجرت نه به وصل می رسانی
از خودت شنیده ام که «إذا تقرّب إلیَّ شبراً تقرّبتُ الیه ذراعا»
وهرگاه اندازه یک وجب به من نزدیک شود،به اندازه ذراعی به او نزدیک می شوم.
اما در همان گام نخست مانده ام انگار،قدم هایم سست شده است…
خواندم که اول چیزی که عاشق و طالب صادق بذل می کند اُنس و آرامش خود می باشد و سپس آنچه را دارد و متعلق اوست حتی آبرو و اختیار خود را بذل می کند.
(تذکرة المتقین/صفحه161)
همه ارزانی تو مهربان…
محبتت را در دلم بنشان!
باید جوابی داشته باشم در برابرت، روزی که می پرسی دلت را کجا خرج کردی و به که دادی…
از مرحوم دولابی نقل است که: محبّت آب است و همه خلق تشنه اند.منتها آب ها با هم فرق دارد.
ازآب گل آلود تا زلالترین آب،همه آبند و هریک از خلایق تشنه یکی از درجات آب است.
از محبّ پول و مقام و دنیا گرفته تا محبّ خدا و اولیای خدا، همه تشنه آبند.
خدایا؛خودت را به ما نشان بده،بگذار قلب ما دچار شما شود،و غیر شما ازدل ما برود.
در احوالات عارف عاشق” آیت الله سیدعلی قاضی” آمده است که:
حرارت عشق قلبش را می سوزاند. و اوست و قالبی یخ همیشه در کنارش؛زمستان و تابستان فرق نمی کند.
بیماری مرحوم قاضی هم در اواخر عمر عطش بود.می گفت:در سینه ام آتش است.این آتش ساکت نمی شود…. و دائم آب میخوردند!!!
عطش من گواه آتش توست جرعه ی آتشی بنوشانم
منبع : عطش/هيات تحريريه موسسه فرهنگي مطالعاتي شمس الشموس
علت نام گذاری برخی از سوره ها به نام حیوانات
اسامی سوره ها مانند تعداد آیات هر سوره توقیفی است ، و با صلاحدید شخص پیامبر نام گذاری شده است . بیشتر سوره ها یک نام دارد و برخی دو یا چند نام . این نام گذاری ها ، طبق شیوه عرب با کوچک ترین مناسبت انجام می گرفته است [1]که وجه تسمیه برخی از آنها در جدول زیر آمده است :
بقره - استعمال لفظ بقره و سخن گفتن درباره آن فقط در این سوره بوده است ، گر چه لفظ « البقر » در سوره انعام ( آیه 144 و 146 ) و لفظ « بقرات » در سوره یوسف ( آیه 43 و 46 ) آمده است ولی با آن تفصیلی که در سوره بقره درباره آن سخن گفته شده ، در آنها مطلبی نیامده
آل عمران - لفظ « آل عمران » فقط دو بار در این سوره ( آیه 33 و 35 ) آمده است و در جای دیگرقرآن نیست .
نساء - در هفده آیه از این سوره احکام نساء به تفصیل آمده است .
مائده - فقط در این سوره ( آیه 112 و 114 ) لفظ « مائده » آمده است و در جای دیگر قرآن ذکرنشده است .
انعام - در شش آیه از این سوره بیش از سایر سوره ها درباره انعام سخن گفته شده است .
اعراف - فقط در این سوره ( آیه 46 و 48 ) لفظ « اعراف » دو بار آمده است .
انفال - فقط در این سوره ( آیه 1 ) لفظ « انفال » دو بار آمده است .
برائت - درباره برائت از مشرکین گفته شده است و در جای دیگر قرآن بدین صورت مطلبی نیامده است .
یونس - تنها سوره ای است در قرآن که از حالات حضرت یونس سخن به میان آمده است .
هود - فقط در این سوره درباره حضرت هود سخن گفته شده است .
یوسف - در این سوره بیست و پنج بار نام مبارک این پیامبر تکرار شده است .
رعد - تنها سوره ای ( آیه 13 ) است که از تسبیح رعد سخن گفته شده است و در سوره بقره ( آیه 19 ) از رعد فقط نامی برده شده است .
ابراهیم - به تفصیل از دعای ابراهیم درباره شهر مکه و ذریه طیبه اش ، سخن گفته شده است .
حجر - تنها سوره ای است که در آن از اصحاب حجر سخن گفته شده است .
نحل - تنها سوره ای است که از نحل سخن به میان آمده است .
اسراء - تنها سوره ای است که در آن از اسراء سخن گفته شده است .
کهف - تنها سوره ای است که در آن درباره اصحاب کهف مطلبی آمده است .
مریم - تنها در این سوره سر گذشت حضرت مریم با عنوان « و اذکر فی الکتاب مریم … » ( آیات 35 - 16 ) به تفصیل آمده و در سوره آل عمران با عنوان آل عمران به شرح حال او اشاره شده است .
طه - با لفظ « طه » آغاز شده است .
انبیا - تنها سوره ای است که از انبیای معروف ( نزد عرب ) سخن به میان آمده است .
حج - در این سوره به تفصیل ( آیات 38 - 25 ) از احکام حج سخن گفته شده و اعلام به حج شده است : « و اذن فی الناس بالحج … » .
مؤمنون - این سوره با جمله « قد افلح المؤمنون … » آغاز شده است .
نور - آیه نور در این سوره آمده است .
فرقان - در این سوره قرآن با نام فرقان آورده شده و نزول آن یاد آوری شده است و خداوند به خود تبریک گفته است .
شعراء - تنها سوره ای است که لفظ « شعراء » در آن آمده است .
نمل - این سوره تنها سوره ای است که در آن از نمل سخن گفته شده است .
قصص - در این سوره عبارت « قص علیه القصص » ( هم فعل و هم مصدر ) آمده است ، گر چه درسوره یوسف نیز « نقص علیک احسن القصص » آمده ، ولی در آن جا اولویت با تسمیه به نام یوسف بوده است .
عنکبوت - تنها سوره ای است که این نام در آن برده شده است .
روم - تنها سوره ای است که این نام در آن برده شده است .
سجده - به جهت اشتمال آن بر آیه سجده بدین نام نامیده شده است ، البته در سه سوره دیگرنیز آیه سجده وجود دارد ، ولی اولویت در آنها با دیگر نام هاست .
احزاب - تنها سوره ای است که در آن به واقعه احزاب اشاره شده است .
سبا - تنها سوره ای است که در آن لفظ « سبا » ذکر شده است .
1-ر.ک:البرهان،ج 1،ص 270 و الاتقان،ج 1،ص 159.
چهار عمل براى ورود به بهشت
1- ايمان
«تَعَلَّمْتُ بِسَبْعَةِ الآفٍ مِنَ الحِكْمَةِ»
هفت هزار چشمه حكمت. چرا از اين قلب، هفت هزار چشمه جوشاندند؟ چون در مدت عمر خود، تارك شش گناه بود كه مادر همه گناهان است؛ زبانم به هيچ كلام آلودهاى آلوده نشد. در عمرم به اندازه ارزنى در هيچ برنامهاى خيانت نكردم. كارى كه در اين دنيا بى ارزش بود، خودم را هزينه آن كار نكردم. در همه عمرم به نامحرمى به حرام چشم نيانداختم. در همه عمرم پاسبان زبانم بودم كه در حق خدا و خلق به بىراهه نرود و در همه عمرم به چيزى در اين عالم مادى طمع نكردم. با اين اعمال، هفت هزار چشمه حكمت در قلب من مىجوشد.
پسرم! از اين هفت هزار، چهار كلمه از آن را براى تو بگويم.
يك:
«أَحْكِمْ سَفِيَنَتَك فَإنَّ بَحْرَكَ عَميقٌ»
عزيز دلم! اين دنيايى كه در آن زندگى مىكنى، درياى پر عمقى است، كشتى خودت را در اين دريا محكم كن، كه بتوانى سالم از اين دريا عبور كنى. بهشت آن طرف دريا است، ولى تو با يك كشتى محكم برو، چون اين دريا، موج، فتنه، طوفان و جاذبههاى زيادى دارد و كارهاى عجيبى روى اين دريا انجام مىگيرد. تو كشتى خودت را محكم كن.
ائمه عليهم السلام مىفرمايند: منظور از اين كشتى، ايمان و ارتباط با خدا است. اين رابطه را قوى كن! «وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» كسى كه زلفش را به زلف خدا گره زده است، به محكمترين دستگيره خود را آويخته است.
۲- سبك كردن بار خود، براى راحتى حساب قيامت
دوم: پسرم!
«خَفِّفْ حَمْلَكَ فَأنَّ العَقَبَةَ كَئُودٌ»
بعد از مردن، جايى كه تو را مىخواهند ببرند، سر بالايى آن خيلى سنگين و سخت است، تا زندهاى هر چه مىتوانى بار گناهانت را كم كن، چون آنجا كه بروى، اگر بار تو سنگين باشد، پايين سرازيرى مىمانى و نمىتوانى بروى.
خيلى جالب است، قرآن و روايات به ما مىگويند: هفت طبقه جهنم در همين كره زمين است. البته اين زمين در قيامت شكل ديگرى پيدا مىكند: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ و السَّموَ تُ» «۲» آدرس جهنم و بهشت كجا است؟ بهشت را مىگويد: «عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى» «۳» يك محلى به نام «سدرة المنتهى» است. يعنى آخرين نقطه آفرينش. قيامت مقام مرتفعى است كه سبكبارى و بال قوى مىخواهد كه با نبود بار بپريد و وارد بهشت شويد.
پسرم! گناهانت را سبك كن. حق مردم و زن و بچه را اگر تا به حال نپرداختى، بپرداز. بدخلقىها، ستمها و زشتىها را كنار بگذار. با اين كارها، يك قدم هم نمىشود از اين سربالايى بالا رفت.
۳- تهيه زاد و توشه
اما سوم: پسرم!
«وَ اكْثِر الزّادَ»
تا امكان دارد، توشه بردار
«فَأَنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ»
چون راه از برزخ تا قيامت طولانى است، تا تو در اين مسير طولانى گرسنه، تشنه، لختعور نمانى.
۴- تحصيل اخلاق
چهارم:
«أخْلِصِ العَمَلَ»
هر كارى كه مىكنى براى خدا بكن و چيزى با آن مخلوط نكن
«فان الناقد بصيرٌ»
طلا شناسِ هستى وقتى عيارها را نقد كند، عالىترين و لطيفترين نقد را انجام مىدهد و به تو نشان مىدهد كه عمل تو چه نا خالصىهايى دارد. او مىخواهد اين عمل تو را نقد كند. تو عملت را خالص كن، بگو: خدايا! فقط براى تو انجام مىدهم.
پسرم! از اين هفت هزار چشمه، همين چهار ليوان آب را بنوش. به تو ضمانت مىدهم كه در قيامت تو را در بهشت كنار من قرار دهند.
هر كه از تن بگذرد جانش دهند
هر كه جان در باخت، جانانش دهند
هر كه در سجن رياضت سر كند
يوسف آسا كاخ عرفانش دهند
هر كه بر سنگ آيدش ميناى صبر
كى نجات از بند هجرانش دهند
هر كه نفس بت صفت را بشكند
در دل آتش گلستانش دهند
هر كه گردد نوح عشقش ناخدا
ايمنى از موج طوفانش دهند
هر كه چون وحدت به بىسو راه يافت
سرّ قلب و عرش رحمانش دهند
نقش دعا در سیر معنوی
دعا برای گشایش قلب
«وقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اذا اراد الله بعبد خیراً فتح له قفل قلبه».[۱]
دیشب در عالم رؤیا به بنده گفتند که به یک شخصی که اینجا نشسته است و بسیار مرد خوبی است، باید بگویی که برای تو دعا بکند؛ تا قفل قلبت گشایش پیدا بکند. بنده هم به آن شخص گفتم که من از شما تقاضای دعا دارم. همه به هم محتاجیم. و به ایشان تذکر دادم که یک چنین سمتی از عالم غیب به شما اعطا شده است، کلاس شما را عوض کرده اند.
معصوم هم محتاج دعاست
امام سجاد علیه السلام همیشه دعا می کرد که پروردگارا! مهر و محبت مرا در قلوب مومنین بیانداز. امام علیه السلام هم محتاج دعاست. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هم محتاج دعاست. سید جزائری (ره) در شرح صحیفه به این موضوع اشاره کرده است. شما هم باید در حال مراقبه باشید و گوش و چشم و زبانتان را حفظ کنید؛ تا اینکه دعای شما هم موجب گشایش قلب ما بشود. یک صلوات بفرستید
راه رفتن به کلاس بالاتر در سلوک
بعد از این رؤیا به این حدیث برخوردم که «قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اذا اراد الله بعبد خیرا فتح له قفل قلبه».[۲]ممکن است قلب ما سابقاً باز بوده؛ ولی فعلاً برای مقامات بالا قفل است.«من عمل بما علم ورثه الله علم ما لایعلم».[۳]هر کس به آنچه که یاد گرفته است، عمل بکند؛ پروردگار علم مرتبه ی بالا را به او عنایت می کند. شخصی عرض کرد: یابن رسول الله! چرا ما به کلاس دوم و سوم نمی رسیم؟ حضرت فرمودند: برای این است که درکلاس اول به گفته ها عمل نکرده اید. ندانستن برنامه ی کلاس دوم برای این است که به برنامه ی کلاس اول عمل نکرده اید . چقدر حدیث قشنگی است!
آثار گشایش قلب (ایمان خالص به ماوراء طبیعت)
بعد حضرت می فرماید: «وجعل فیه الیقین و الصدق».[۴]بعد از آنکه قفل قلب باز شد؛ ایمانی می دهند که به ماوراء عالم طبیعت علم پیدا بکند، ایمانی که از قبیل دو دو تا چهار تاست؛ نه ایمانی که مشوب با شک باشد. صدق و راستی در قلب او می نهند. «وجعل فیه الیقین والصدق».[۵]«الهمه الیقین».[۶]
آثار گشایش قلب (هشدار به درستی یا نادرستی راه)
«وجعل قلبه واعیاً لما سلک فیه».[۷]دوم هم به قلب و دل او هشدار می دهند که این راهی که میروی، درست است یا نه؟ باید انسان در تحت رهبری استاد باشد.
آثار گشایش قلب (قلب سلیم- چشم و گوش بصیرت)
«وجعل قلبه سلیما».[۸]قلب سلیم به او می دهند. یعنی در قلب او فقط پروردگار است و غیر خدا را به نظر طریقی و طولی می بیند. توجه اش را از غیر حق منصرف می کند، زیرا می داندکه﴿ماعندکم ینفد و ما عندالله باق﴾.[۹]«وجعل اذنه سمیعة و عینه بصیرة».[۱۰]چشم وگوش دل او را باز می کنند. یک صلوات بفرستید.
میرزا حبیب الله خراسانی[۱۱]می گوید:
سالها در جهان زیستم من ره نبردم که کیستم من
یعنی خودم را درک نکرده ام. اگر بخواهی خودت را درک کنی؛ باید روش دیگری انتخاب بکنی. زبانت باید لال باشد، گوشت کر و چشمت کور. زبان، لال از غیر خدا، گوش، کر از شنیدن غیبت، اهانت و توهین و چشم هم کور از دیدن غیر حق باشد.
سالها در جهان زیستم من ره نبردم که کیستم من
چند پرسی ز من چیستم من نیستم نیستم نیستم من
خدا رحمت کند آقا سید عبدالهادی[۱۲]را که گفت: من هیچ بن هیچ بن هیچ..
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
چگونگی قدم برداشتن در راه خدا
سخت در دام تشویش مانده یک قدم پس یکی پیش مانده
خسته و زار و درویش مانده بینوا با دل ریش مانده
ای خدا ره سوی خود گشایم
چندین سال باید درب خانه ی پروردگار را بزنی، تا انشاء الله در باز شود، داداش جون!
آن قدر موعظه می کنم، تا دریچه ی قلبت باز شود
لقمان حکیم وقتی موعظه می کرد؛ مردم توجه نداشتند. بعد پسرش را موعظه کرد. پسرش گفت: پدرجان! این مواعظ در قلب من هم اثر نمی کند! حضرت لقمان فرمودند: آنقدر می گویم تا دریچه ی قلب تو باز شود و حکمت در آن مستقر شود. «احکم سفینتک فان بحرک عمیق».[۱۳]
اهل بیت ؛ تنها راه نجات
باید امیرمؤمنان علیه السلام و خمسه ی طیبه علیه السلام بیایند. مگر بدون یاری ایشان می شود اهل نجات بود؟! غیر ممکن است . شیطان و نفس اغفال می کنند. ما چه اعمالی داریم، داداش جون؟ نماز اول وقت ما کدام است؟ نماز شب ما چگونه است؟
ضرورت توشه برداشتن برای سفر قیامت
گردنه هایی در پیش داریم.«للقیامة خمسین موقفاً».[۱۴]موقف نماز، حج، امر بمعروف، مظالم. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «بقدر بعد سفرک استعد».[۱۵]توشه ی سفر بردار که سفرت دور و دراز است.
گاهی به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام وگاهی به قم می روی، اما اگر بخواهی به مشهد مشرف شوی؛ باید بار چمدانت بیشتر باشد، سفر حج بیشتر و ..
زیارت کربلا هم بدون اخلاص سودی ندارد!
«واخلص العمل فان الناقد بصیر».[۱۶]اینها فرمایشات حضرت لقمان است.
در عالم رؤیا وقتی به آن شخص گفتند: فقط یک زیارت مشهد در اعمالت نوشته شده است! گفت: زیارت کربلا هم داشتم. فرمودند: کربلایت خالص نبوده. وقتی که دوستت آمد و گفت: کربلا می آیی؟ گفتی: البته که می آیم، هم زیارت است و هم سیاحت! آیا این کلمه را گفتی؟ گفت: بله. گفتند: با قصد سیاحت، ثواب زیارت کربلایت از بین رفت.
[۱]- کنزل العمال / ۳۰۷۶۸ ترجمه: اگر خدا برای بنده ای خیر بخواهد، قفل قلبش را باز خواهد کرد.
[۲]- کنزل العمال / ۳۰۷۶۸
[۳]- التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی ج۴ ص۱۲۳
[۴]- کنزل العمال/ ۳۰۷۶۸٫ ترجمه: اگر خدا برای بنده ای خیر بخواهد
در قلبش یقین و راستی قرار می دهد.
[۵]- کنزل العمال/ ۳۰۷۶۸٫
[۶]- عن علیه السلام: اذا اراد الله بعبد خیرا فقهه فی الدین و الهمه الیقین. غررالحکم۴۱۳۳٫ ترجمه: اگر خدا برای بنده ای خیر بخواهد او را فقیه در دین نموده و به او یقین الهام می کند.
[۷]- کنزل العمال/ ۳۰۷۶۸٫
[۸]- کنزل العمال/ ۳۰۷۶۸٫
[۹]- نحل/۹۶ « آنچه نزد شماست، می رود و آنچه نزد خداست ماندنی است».
[۱۰]- کنزل العمال/ ۳۰۷۶۸٫
[۱۱]- میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی از علمای سده ی اخیر متبحر در فقه، فلسفه، عرفان و ادبیات متوفی ۱۳۲۷ ه ق.
[۱۲]- مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی از علمای معاصر
[۱۳]- فی حِکَم لقمان فیما اوصی به ابنه أنه قال: یا بنی تعلمت بسبعة آلاف من الحکمة فاحفظ منها أربعة و مر معی الی الجنة: أحکم سفینتک فإن بحرک عمیق و خفف حملک فإن العقبة کؤود و اکثر الزاد فإن السفر بعید و أخلص العمل فإن الناقد بصیر. الاختصاص ، الشیخ المفید ص ۳۴۱ ترجمه: لقمان به فرزندش گفت: فرزندم من هفت هزار حکمت آموخته ام، چهار حکمت را حفظ کن تا با من وارد بهشت شوی: کشتی ات را محکم کن که دریا عمیق است، سبکبار باش که گردنه ای سخت در پیش است و توشه ات را زیاد کن که سفر دراز در پیش داری و عملت را خالص کن که صراف روز قیامت تیزبین است.
[۱۴]- قال ابوعبدالله علیه السلام: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا علیها فان للقیامة خمسین موقفا کل موقف مقداره ألف سنه. الکافی ، الشیخ الکلینی ج۸ ص ۱۴۳ ترجمه: امام صادق (ع) فرمودند: به حساب خود برسید، پیش از آنکه به حسابتان برسند که برای قیامت پنجاه گذرگاه است که مقدار هر گذرگاه هزار سال است.
[۱۵]- هکذا فی نهج البلاغة: من تذکر بعد السفر استعد. کلمات القصار/۲۸۰
[۱۶]-«عملت را خالص کن که حسابگر روز قیامت تیزبین است». الاختصاص ، الشیخ المفید
جذاب سخن بگویید
در آیین مقدس اسلام، سالگرد زمانهاى تاریخى، از قبیل فرا رسیدن ماه روزه و حج، یا روزهاى موالید و وفیات اولیاى دین، یا ایام رویدادهاى مهم، از قبیل هجرت، غدیر، و عاشورا، دیگر امورى از این قبیل، متعدد است.
خطیب بلیغ اسلامى، باید زمانهاى تاریخى دینى را در گفتار خود رعایت نماید و پیرامون هر یک از آنها، به مناسبت بحث کند و خاطرههاى گرانقدر اسلامى را در اذهان شنوندگان زنده نگاه دارد. تا بدینوسیله، از طرفى وظیفه تبلیغى خویشتن را به شایستگى انجام دهد و از طرف دیگر، توقع به جاى مسلمین را بر آورده سازد.
البته قدر و منزلت زمانهاى تاریخى، در نظر مردم، به اعتبار واقعهاى که در آن زمان رخ داده، متفاوت است. جایى که زمان، طرف رویدادهاى بسیار مهم و بزرگ بوده و مجلس به احترام آن واقعه تشکیل گردیده است، اگر خطیب، آن طور که باید واقعه روز را مورد احترام آن واقعه تشکیل گردیده است، اگر خطیب، آن طور که باید واقعه روز را مورد توجه قرار ندهد و پیرامون آن به شایستگى سخن نگوید، علاوه بر آن که در خطابه خود، بلاغت را رعایت ننموده، در اذهان مستمعین نیز اثر بد گذارده است. چنین سخنورى، بر اثر این عمل خلاف توقع، از یک طرف، قدر و منزلت خویشتن را کاهش مىدهد و از طرف دیگر، ارزش کلام خود را از میان مىبرد.
مثال:
مجلس باشکوه و مجللى را در نظر بگیرید که جمعى از علاقهمندان حضرت على (علیه السلام)، به مناسبت عید سعید غدیر، بر پا نمودهاند. تما مجلس، با چراغهاى الوان زینت یافته و غرق در نور شده است. موسسین مجلس، شربت و شیرینى تهیه نمودهاند تا از واردین پذیرایى نمایند.
دوستداران مولاى متقیان، دسته دسته، با چهرههاى شاد و لبهاى متبسم وارد مجلس مىشوند. به هم دست مىدهند. تبریک مىگویند و بعضى، در حالى وارد مىشوند که به هم دست مىدهند. تبریک مىگویند و بعضى، در حالى که دست یکدیگر را به گرمى مىفشرند و از این که نعمت ولایت برخوردارند، زبان به حمد حضرت بارىتعالى مىگشایند و این عبارت را با هم مىخوانند:
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و الائمه المعصومین (علیه السلام)
کسانى که در مجلس حضور دارند، انتظارشان این است که خطیبى در این محضر منبر برود که از واقعه غدیرخم بگوید. از خطبه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) که آن روز ایراد فرموده، صحبت کند. روایاتى را که از پیشواى بزرگ اسلام، درباره على (علیه السلام)، رسیده است، شرح دهد و خلاصه تمام افکار حضار در آن مجلس، متوجه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و توقعاشان شنیدن فضایل و مناقب آن حضرت است.
خطیب، که در کرسى سخن مستقر مىگردد، به موقع است در ابتداى کلام، به منظور آگاهى مستمعین، به قدر سه دقیقه تا پنج دقیقه، روى کلمه غدیر صحبت کند و بگوید: یکى از معانى غدیر در لغت عرب زمین گود است. وقتى باران به شدت مىبارید و در بیابانها سیلاب به راه مىافتاد، سیلابها به طرف زمینهاى گود سرازیر مىشد. در قرون گذشته، که حجاز در مضیقه آب بوده، مسافرین و رهگذرها، تا مدتى از آبهایى که در غدیرها جمع مىشد، استفاده مىنمودند.
نظر به این که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم) مىخواست با جمعیت زیاد صحبت کند، و فرمان خدا را در امر ولایت على (علیه السلام) به آنان ابلاغ نماید، محل سخنرانى را در کار غدیر تعیین نموده تا مردم در مضیقه آب قرار نگیرند.
پس از ذکر این مقدمه کوتاه و تناسب کلمه غدیر با این روز بزرگ، سخن اصلى را آغاز نماید و یکى از مسائل متناسب روز غدیر را، هم مانند ولایت، امامت، مقام امام، جانشینى پیامبر و دیگر مسائلى نظایر اینها را مورد بحث قرار دهد، پیرامون آن با مستمعین سخن بگوید و عواطف ایمانى آنان را اقناع سازد. پیرامون آن با مستعمین سخن بگوید و عواطف ایمانى آنان را اقناع سازد.
اگر خطیبى از مسیر صحیح منحرف گردد و در آن روز حساس، مسئله ولایت و جانشینى رسول گرامى را، که هدف اصلى امر خدا بوده، از یاد ببرد، تمام بحث منبر یا قسمت اساسى آن را به موضوع دگرى که با مقصد اصلى عید غدیر تناسب نداشته باشد، اختصاص دهد، از نظر فن سخن، اشتباهى بزرگ مرتکب شده است.
مثلاً، خطیب مجلس، به تصور نو آورى سخن، روى کلمه غدیر تکیه کند و از جهات مختلف آن را مورد بحث قرار دهد و بگوید: غدیر، در لغت عرب، به معناى متعددى آمده است. به معنى نهر آب، به معنى باقیمانده آب سیل، به معنى قطعهاى از گیاه، به معنى زمین گود بیابان، که سیلاب در آن سرازیر مىشود و در گذشته، آب غدیرها، مورد استفاده کاروانها و رهگذرهاى بیابان بوده است.
بگوید بین مکه و مدینه چند غدیر وجود داشته است. تذکر دهد خم، نام غدیرى است که مجلس رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) براى معرفى على (علیه السلام) در کنار آن تشکیل گردید. آن گاه نام سایر غدیرها و عدد آنها را که از کتب تواریخ جمعآورى نموده، براى مستمعین بخواند و آنان را آگاه سازد.
چنین خطیبى، بلاغت کلام را مورد توجه قرار نداده، اقتضاى زمان و اقتضاى مجلس را رعایت ننموده و مهمتر آن که به مستمعین جفا کرده و توقع درست و به جاى گروهى از دل باختگان على (علیه السلام) را، که براى آن حضرت گرد هم آمدهاند برآورده نساخته است. بىگمان، سخنورى این چنین، اوضاع مجلس را دگرگونى مىنماید، موسسین مجلس را ناراحت مىسازد و مستمعین را آزرده خاطر مىکند. ممکن است بعضى از آنان، در خلال سخنرانى، به صورت اعتراض مجلس را ترک گویند و بعضى با صداى بلند، اعتراض خود را به زبان آورند و سرانجام، مجلس شادى، با تأثر حضار پایان پذیرد
منبع:
سخن و سخنوری- محمد تقی فلسفی
راهی برای محبوب شدن
کسی نیست که در این دنیا زندگی کند و از عقل سالمی بهرهمند باشد ولی نخواهد محبوب دل مردم باشد. انسان در دنیا خواستار محبت است. دوست دارد دیگران به او عشق بورزند و صادقانه او را دوست بدارند. لذا برای رسیدن به این هدف، سعی میکند با انجام برخی کارها، خود را محبوب دل مردم کند.
نکته مهم و حیاتی در این میان، اینجاست که همیشه این کار جواب نمیدهد و چه بسا اثر معکوس میگذارد. ممکن است شخصی دنیا را به پای محبوب خود بریزد، ولی نتواند محبت او را به خود جلب کند. حتی ممکن است برخی اعمالی که به تصور خودش، موجب خوشحالی محبوبش میشود، را انجام دهد، ولی به عکس، جز انزجار و نفرت، ثمره ای ندهد.
از سوی دیگر، برخی هم هستند که دستشان خالی است. برای کسی هم کاری نمیکنند، ولی محبوب دل مردماند. حال سوال اینجاست که چه نکته ای در این مساله نهفته است؟ ما برای جلب محبت مردم چه کار کنیم؟
نکته اینجاست که طبق آموزههای ائمه اطهار علیهم السلام، قلب مومن، بین دو انگشت از انگشتان خداست. این روایت کنایه از این است که همه احوالات و امور قلب به دست خداست. اگر بخواهد کسی را محبوب میکند و اگر نخواهد، محبوبیتی اتفاق نخواهد افتاد. البته بحث در این رابطه گسترده است و نقاط به ظاهر سوال برانگیزی هم وجود دارد که خارج از عهده و توان این رساله است.
فقط برای روشن تر شدن مطلب به بخشی از توصیه های امام راحل اشاره می کنم:
پس اى عزیزم ! نام نیک را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن ، خداوند علاوه بر کرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همین عالم هم به تو کرامت ها مى کند تو را محبوب مى نماید. موقعیت تو را در قلوب زیاد مى کند. تو در دو دنیا سربلند مى فرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از این حب هم به کلى خالص نما، باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود، و قلب متوجه حق گردد. روح بى آلایش شود. کدورت نفس برطرف گردد.
تو کار را براى خدا بکن ، خداوند علاوه بر کرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همین عالم هم به تو کرامت ها مى کند تو را محبوب مى نماید.
حب و بغض مردم ضعیف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز چه فایده دارد. فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئى چنده روزه است . ممکن است این حب ، عاقبت کار انسان را به ریا برساند، و خداى نخواسته آدم را مشرک و منافق و کافر کند. اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیا عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود، سرافکنده گردد بیچاره شود. رسوایى آن روز را نمى دانى چه رسوایى است . سرشکسته در ان محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد آن روز است که به فرموده حق تعالى کافر مى گوید: اى کاش خاک بودم و دیگر فایده ندارد.
اى بیچاره ! تو به واسطه یک محبت جزئى ، یک شهرت بى فایده پیش بندگان از آن کرامت ها گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى اعمالى را که باید به آن ها دار کرامت تهیه کنى ، زندگانى ابدى و فرحناکى همیشگى فراهم کنى ، و به واسطه آن ها در اعلى علیین بهشت قرارگیرى ، مبدل کردى به ظلمات شرک و نفاق ، و براى خود حسرت و ندامت و عذاب هاى شدید تهیه نمودى ، و خود را سجینى نمودى . چنانچه در حدیث شریف کافى مى فرماید حضرت امام صادق علیه السلام که پیغمبر فرمود، که همانا فرشته بالا مى برد کار بنده را با فرحناکى . پس چون کارهاى نیکوى او را بالا برد، خداى عزوجل مى فرماید: قرار بدهید این اعمال را در سجین . همانا این در این اعمال فقط مرا نخواسته است . من و تو با این حال نمى توانیم سجین را تصور کنیم ، و دیوان عمل فجار را بفهمیم ، و صورت این اعمال را که در سجین است ببینیم یک وقت حقیقت امر را مى بینیم که دیگر دستمان کوتاه است و چاره منقطع .
اى عزیز! بیدار شو و غفلت و مستى را از خود دور کن ، و در میزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن که در آن عالم میزان کنند، و حساب خود را بکش قبل از آن که از تو حساب کشند، و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن ، و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتش هاى آن عالم پاک نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت کفر شود. نگذار (فطرت الله التى فطر الناس علیها) (۱) ضایع گردد.
این قدر خیانت مکن بر این امانت الهى . پاک کن آینه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه کند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نیاز کند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند که همه عالم را به یک لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از یاد خدا و ذکر آن که تمام لذات حیوانى را بازیچه بدانى .
به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضایع مکن از آن همه کرامات خود را محروم مکن ، و سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش
اگر اهل این مقام هم نیستى و این معانى در نظرت عجیب مى آید، نعمت هاى الهى را در عالم دیگر که قرآن مجید و اخبار معصومین از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده ، به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضایع مکن از آن همه کرامات خود را محروم مکن ، و سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش (۲)
منابع:
۱٫ سوره روم آیه ۳۰
۲ -چهل حدیث ، ص ۳۲ و 33
سكوت شكسته
زندگی مواجهه ابدی انسان است با انتخاب …
به نظر می رسد که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحه ی سفید هستی خود می کشیم .
بسیاری از آدم ها که انتخاب هایشان خوب نیست در طول زندگی مجموعه ای از خط های کج و کوله و نامفهوم تولید می کنند که هیچ معنای روشنی ندارند.
اما آنها که انتخاب های درستی دارند ؛ رفتارهایشان خطوط متوازن و معناداری را به وجود می آورد ؛
چیزی شبیه به یک تابلوی نقاشی .
انسان ها گاهی در لا به لای واقعیت و ایده آل قفل می شوند …
ایده آل ها همیشه دور هستند و شیرین
اما واقعیت ها همزاد ما هستند و غالبا تلخ…
تنها کسانی که با شجاعت و حوصله مسیر واقعیت به ایده آل را طی می کنند
تکامل را تجربه می کنند.
سرشارم از شور رویش
ولی آسمانی ندارم
آنقدر پاک است
احساس من
که در خاک
قلبم را
در دست باران می گذارم
می بارد
حرف هایم در بهت مرداب
و نگاهم
در لایروب فراموشی …
مگر سکوت
مگر سکوت
دوباره
برویاندم در نیزار …
نقل از کتاب « روی ماه خداوند را ببوس » اثر :مصطفی مستور