شبهه در فضای مجازی
خداوند در روند عادی طبیعت دخالت نمیکند و بیش از صد حاجی در خانهاش به کام مرگ فرو میروند، آنوقت گروهی معتقدند امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انتخابات ایران دخالت میکند و عدهای برای رفع مشکلاتشان به امام زادهها دخیل میبندند!؟
آیا به زعم شما خدایی هست و دخالت نمیکند، یا اصلاً خدایی نیست؟ یهودیان میگفتند و میگویند: خدا هست و دخالتی ندارد و اصلاً دستش بسته است و کفار میگفتند و میگویند: اصلاً خدایی نیست. حالا اینها جزو کدام گروهاند؟!
اگر چه متن منتشرهی آنها سؤال یا شبهه نیست و همگان میفهمند که ضد تبلیغی از روی بغض محض است، اما به عمد درج شد، تا کاربران گرامی به شدت حقد، کینه، بغض و جهالت معاندین، از جمله تمامی کفار یا بهاییها که عداوت خاصی هم نسبت به امام زمان علیه السلام دارند، پیببرند.
ببینید مطلبش را از کجا شروع کرده و به کجا رسانده است؟! از افتادن به عمد یا سهو یک جرثقیل روی دیوار، تا دخالت امام زمان علیه السلام و آن هم در «انتخابات، نه جای دیگر»، تا دعا یا توسل مؤمنین در حرمهای امامزادگان!
جالبتر آن که، این کفار گمان دارند که چون کافرند، لابد خیلی دانشمند و رَوشنفکر و امروزی نیز هستند، در حالی که سابقهی کفر و استکبار و گردنکشی آنها و مثالهایی که میآورند، به قبل از هبوط آدم علیه السلام به زمین و عصیان ابلیس لعین بر میگردد، پس خیلی مرتجع هستند.
اگر قرآن را بخوانند [که البته هرگز نخواهند خواند و بخوانند نیز جز بر خسرانشان افزوده نمیشود]، میبینند که تمامی جهّال دوران انبیای گذشته و خاتم انبیا صلوات الله علیه و آله نیز همین ادعاها و استدلالها را داشتند و میگفتند: «اگر خدایی هست، بگو آن عذاب وعده داده شده را هر چه سریعتر بر ما فرود آورد!»
*- آری، عدهای هستند که با عقل، شعور، منطق، برهان، دلیل، علم، موعظه، نصحیت و تذکر ایمان نمیآورند، حتماً باید سرشان به سنگ بخورد تا بفهمند و عذاب بر آنها نازل شود تا ایمان بیاورند، اما آن گاه که نازل شد، دیگر ایمانشان سودی به حالشان ندارد.
«لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ * فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (الشعراء، 201 و 202)
ترجمه: به آن ايمان نخواهند آورد تا عذاب دردناك (در دنیا، مرگ، برزخ يا قيامت) را ببينند * پس (آن عذاب) به ناگاه به سراغشان بيايد در حالى كه توجهى ندارند.
*- کفار فاسدِ زمان حضرت لوط علیه السلام، لواط و فساد میکردند و بعد به پیامبرشان میگفتند: اگر خدایی هست و این کار زشت را گناه بزرگی بر شمرده، پس چرا عذابش را نمیفرستد؟!
«أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» (العنکبوت، 29)
ترجمه: (پیامبرشان تقبیح کرد که) آيا شما با مردها درمىآميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مىكنيد و در محافل [انس] خود پليدكارى مىكنيد؟!» و [لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور.»
*- یک عده هم در این عصر علم و تمدن نیز مانند همانها فکر و عمل میکنند، درست مانند همان جُهال قرون پیش، میگویند: اگر خدایی هست که عذابی دارد، پس چرا وقتی آن کشیش فراماسون قرآن را به آتش کشید، یا وقتی اسراییل بچهکُشی کرد، یا وقتی جرثقیل روی دیوار مسجد افتاد و …، عذاب نفرستاد و یا مانع از وقوع حادثه نگردید؟!
الف – خب، حال باید چه پاسخی داد؟ اصلاً کدامشان سؤال یا شبههای دارند و منتظر پاسخ هستند؟! همان طور که خداوند متعال فرمود، اینها فقط منتظر همان عذاب هستند که دیر یا زود، بغتةً به سراغشان خواهد آمد. چون بالاخره مرگشان فرا میرسد.
ب – به آنها باید گفت: اگر گمان میکنید که خدایی نیست، و آخرتی هم در کار نیست، پس چرا این قدر از ایمان مسلمانان حرص میخورید؟! به شما چه که کدام معبود را عبادت میکنند و چگونه؟! نزدیک به دو میلیارد انسان روی زمین، بت پرست هستند؛ نزدیک به 5/1 میلیارد مسیحی وجود دارد که حضرت عیسی بن مریم را خود خدا، پدر خدا، پسر خدا و … میبیند؛ و جُهّال مانند شما که شیطانپرست، طاغوت پرست و عبد ذلیل هوای نفس خود و دیگران هستید نیز بسیارند؛ پس چرا در این میان فقط حقد ایمان مسلمانان گلوی شما را میفشارد؟! مگر نمیگویید که دنیا همه هیچ در هیچ است؟ پس چه فرقی دارد؟
پس خودشان هم به خوبی میدانند که چه خبر است و حقیقت کدام است، منتهی چون با خدا عناد و دشمنی دارند، مقابل بندگان خدا نیز صفکشی میکنند.
«وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (البقره، 188)
ترجمه: و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، و [به عنوان رشوه و خوش خدمتیقسمتى از] آن را به حکّام مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خودتان [هم خوب] مىدانيد.
ج – چه کنیم؟ چه پاسخی بدهیم؟ آیا باید بیاییم به خاطر افتادن جرثقیل روی دیوار مسجد و یا جهالت و حماقت یک فراماسون، از اول به آنان درس توحید دهیم، تا فرق نظام قانونمند توحیدی، با فیلمهای جادوگری چینی و امریکایی را بدانند؟!
یا به آنها بیاموزیم که “عذاب” یعنی چه و عذاب خدا چگونه است [آن هم در حالی که خدا را قبول ندارند، چه رسد به عذابش را]؟!
آن قدر جاهلند و حیات دنیا مغرورشان کرده و به این زندگی چند روزهی خود متکبر شدهاند که گمان میکنند، عذاب فقط این است که از آسمان تخته سنگی بر سرشان فرود آید، یا زمین دهان باز کند و آنها ببلعد! حال چگونه به آنان تفهیم کنیم که همین الان هم دچار عذاب الهی هستید و خودتان نمیفهمید؟ و همین الان هم درون جهنم غوطهورید و به اعماق میروید:
«»
آیا جهل، عذاب نیست؟ آیا غفلت و بیبصیرتی و بیایمانی، خودش عذاب نیست؟ آیا با هر گامی، به سوی عذاب ابدی رفتن، عذاب نیست؟ آیا بندگی طواغیت امپریالیسم و فراماسون، عذاب نیست؟! این همه بیغیرتی و بردگی مدرن و سنّتی عذاب نیست و فقط رعد و برق و طوفان و سیل عذاب است؟!
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ» (ابراهیم علیه السلام، 6)
ترجمه: و (به ياد آر) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را بر خود به ياد آريد آن گاه كه شما را از فرعونيان برهانيد همانها كه شكنجههاى بد بر شما تحميل مىكردند و پسرانتان را قتل عام (ذبح) مىنمودند و زنهايتان را (براى خدمت و سوء استفاده) زنده مىگذاشتند و در اين امر براى شما بلا و آزمونى بزرگ از جانب پروردگارتان بود.
د – خب اینها نفهمیدند که زندگیشان عذاب است و مرگشان عذابی شدیدتر که به زودی آنها را فرا میگیرد؛ اما آن قدر متکبر و جاهلند که گمان میکنند اگر کافر شدند و درجا نمردند، پس عذابی نیست؟
«وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ» (هود، 8)
ترجمه: و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تأخير افكنيم، حتماً خواهند گفت: «چه چيز آن را باز مىدارد؟» آگاه باش، روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست، و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت.
آیا فروختن ایمان و خریدن کفر، به خاطر کمی چرب و شیرین و هوسرانی بیشتر و بالتبع نزدیکتر شدن به عذاب دائمی، عین عذاب نیست؟
«إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (آلعمران، 177)
ترجمه: در حقيقت، كسانى كه كفر را به [بهاى] ايمان خريدند، هرگز به خداوند هيچ زيانى نخواهند رسانيد، و براى آنان عذابى دردناك است.
ﮪ – آیا میتوانید به کسانی که خدا را قبول ندارد تا معاد را قبول داشته باشند، تفهیم کنید که بدترین عذاب این نیست که آسمان سنگی بر سر شما بخورد، بلکه عذاب تدریجی است، یعنی گام به گام از عقل، شعور، منطق و کمال دور شوید، و خودتان هم نفهمید.
«وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ» (الأعراف، 182)
ترجمه: و كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند، اندك اندك از جايى كه ندانند [به كيفر خود] گرفتارشان خواهيم ساخت.
نکته: در یک جمله، خداوند سبحان، به وعدهی خود عمل میکند و نه به فرمایشات و خط و نشانهای بندههایش. وعده نداده است که جرثقیل را روی هوا نگه میدارد، اما وعده داده است که کفار، معاندین و منافقین، در دنیا ذلیل شده و راه به جایی نخواهند برد، و در آخرت نیز به عذاب دردناک و دائمی معذب خواهند شد.
ضرب المثل:
معروف است که میگویند: کسی کنار جوی آب، سرش را فرو برده برده تا آب بنوشد. رهگذری به او گفت: این طور خم نشو که عقلت میپرد! او سر بلند کرد و گفت: عقل چیست؟! رهگذر گفت: هیچی به کارت ادامه بده – پس به هر کسی و به هر مطلبی نباید پاسخ داد؛ فکر کنید توحید و معاد را نشناخته، عناد و لجاج هم دارد، مسخره هم میکند، حالا شما قصد کنید که به او تفهیم کنید: عذاب چیست؟ و چرا به همراه جرثقیل نیامد؟ یا خدا چرا جلوی سقوط جرثقیل را نگرفت؟!
اگر برای آنها از آسمان کتابی مستقیم نیز نازل شود، قبول نمیکنند، چرا که به بازی مشغولند:
«مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ» (الأنبیاء، 2)
ترجمه: هيچ تذكّر تازهاى (از وحى و قرآن و معجزه) از پروردگارشان بر آنها نمىآيد جز آنكه در حال بازى و سرگرمى (به هوى و هوس) آن را گوش مىدهند.
از این رو فرمود: «… قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ - بگو: خدا (همه را نازل كرده)، سپس آنها را رها كن تا در فروشدن به باطلهاى خود بازى كنند».
تشكر زبانی به جای نماز
آيا به جز نماز، نمى توان طورى ديگرى با خدا ارتباط داشت؟ اگر نماز تشكر از خداست و بناست از نعمت هاى خداوند تشكر كنيم چرا حتما بايد نماز بخوانيم و حال آنكه مى توانيم حتى موقع خواب در حالى كه در رخت خواب خود دراز كشيده ايم به صورت زبانى از خدا تشكر كنيم و لازم نيست حتما نماز بخوانيم؟
اولا: نماز تنها جنبه شكرگزارى ندارد، بلكه مجموعه اى چند منظوره است كه بدون انجام دادن آن اهداف مشخص شده آن تأمين نمى گردد.
اگر هدف نماز تنها و تنها تشكر از خدا بود، شايد با راز و نياز و خلوت دل نيز اين امر تحقق مى يافت ولى علاوه بر شكرگزارى، كاركردهاى فراوان ديگرى در نماز وجود دارد كه تنها در پرتو اقامه نماز است كه مى توان آنها را محقق ساخت. كاركردهايى همچون:
1. طهارت و پاكيزگى (وضو - غسل - لباس پاك و مكان پاك )
2. رعايت به حلال و حرام و كسب حلال ( مكان مباح - آب مباح - لباس مباح )
3. توجه به زمان-وقت و فرصت ها ( اوقات نماز )
4. توجه به اصول اعتقادى ( اصول مطرح شده در سوره حمد و… )
5. توجه به الگوها و نمونه ها (انعمت عليهم - عباد الله الصالحين -. .. )
6. اعلام و شعار ( اذان و اقامه )
7. وحدت و همدلى (نماز جماعت - نمازهاى جمعه و عيد )
8. نشاط (ارتباط با آب در وضو و غسل )
9. نظم و انضباط ( كه در تمامى اعمال نماز از اذان تا وضو و ركعات ملحوظ است. )
10. تحرك بدنى ( قيام - ركوع و سجده ). مجتبى كلباسى، يكصدوده پرسش درباره نماز، انتشارات ستاد اقامه نماز، 1388، نهم، ص 114. و… كه تنها بعضى از آثار نماز و كاركردهاى آن است. حال آيا مى توان گفت كه تنها تشكر زبانى قابليت جايگزينى نماز را دارد؟
ثانيا: مى دانيم يكى از صفات خداوند متعال، حكيم است؛ يعنى هيچ كارى را بدون حكمت انجام نميدهد. اين كه خداوند نماز را واجب كرده است با اين كه ميتوانست به صرف راز و نياز و تشكر زبانى اكتفا كند حتماً دليلى و حكمتى داشته كه او با علم و تدبير بى نهايتش از آن اطلاع دارد؛ چون اگر اين گونه نباشد بايد نعوذ باللّه بگوييم خداوند در واجب كردن نماز، كار عبث و بيهودهاى انجام داده است. پس، از حكيم بودن خداوند مى فهميم كه در وجوب و اقامه نماز فايده ها و آثار بسيار زيادى وجود دارد كه چيزى جاى آن را نمى گيرد.
ثالثا: تشكر از خداوند نيز وقتى عملى خواهد شد كه آنچه او خواسته است ما انجام دهيم؛ نه آنچه كه دلمان مى خواهد. چه اين كه روح عبادت، همانا عبوديت و بندگى است يعنى تسليم فرمان بودن كه طبيعتا بايد انضباط و مقرراتى باشد تا بنده را به آن امتحان نموده، روح بندگى را در او پرورش دهند.
براى سپاسگزارى از خدا بوسيله نماز نيز شكل خاصى وجود داردكه توان آنرا ناديده گرفت. خداوند متعال براى نمازآداب وخصوصيات ويژه قرار داده كه بايد رعايت شود تاعبادت و تشكر از خدا محسوب شود مثل بيان ذكرهاى مخصوص با شرائط خاص و در زمان خاص و معين. بنابراين وقتى ما مامور هستيم كه نماز را بپا داريم وبراى نمازاوقات خاصى تعيين شده و اركان خاصى(نيت ركوع سجود و.. ) قرار داده شده، نمى توانيم به سليقه خود عمل كرده و هرگونه دل مان خواست از خداوند متعال تشكر نمائيم.
شبهه حجاب در جوامع غربي
بهتر است بدون تعصب نگاه كنيم در كشورها يي كه زنان حجاب ندارند براي مردان آن، وضع زنان عادي مي شود و عملا جلوه تحريك كننده اي ندارد .
قبل از اينكه به پاسخ برخي مطالبي كه مطرح كرده ايد بپردازيم ذكر چند نكته ضروري است. حقيقت آن است كه شبهه اندازان ، كه بدون علم و با انگيزه هاي عمدتا نفساني و بعضا شيطاني به تحريف قرآن و معارف اسلامي روي آورده اند، گاهي آنقدر وقيحانه عمل مي كنند كه متوجه لوازم تاسف بار توجيهات خود نيستند. توصيه ما به شما كه بعد از عمري قصد عمقي كردن عقايد خويش داريد، نيز اين است كه علم را با اتصال به منابع پاك آن بدست آوريد و قبل از هر چيز آن را با سئوال مطرح كنيد. السوال مفتاح العلم ؛ پرسش گري مفتاح و كليد علم و علم هم شاهراه نجات است. لكن جهت گيري هاي احساسي و عاطفي و تحت تاثير انبوهي از شبهات بي پايه و اساس دگر انديشان قرار گرفتن ، همچون ساختمان خرابه اي است كه هر لحظه امكان تخريب آن بر سر رهگذر اين وادي خطرناك وجود دارد. خداوند متعال در مورد كساني كه خود را در دامان شبهه افكني هاي مزورانه و منافقانه دگر انديشان مي اندازند اخطار مي دهد كه َ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ اين ها كساني هستند كه ايمان به خداوند و دستورات الهي و روز قيامت ندارند و قلبهايشان در شبهات سرگردان است.
نكته ديگر آنكه ، ذهن در مورد پذيرش ، پاسخ هاي منطقي انبوه شبهات مقاومت مي كند. بنا بر اين علاوه بر اينكه شبهات احتمالي را به سئوال و پرسش تبديل مي كنيد، آن ها را تفكيك كنيد و جداگانه ارسال كنيد تا جواب كامل و شايسته تري دريافت كنيد و تا جواب همه ابهامات ناظر بر يك پرسش را دريافت نكرده ايد سراغ شبهه يا پرسش ديگري نرويد. در ادامه به بخشي از شبهات مطرح شده در مطالب ارائه شده خواهيم پرداخت.
جواب اجمالي:
فكر مي كنيد اگر به قول شما حجابي نبود ، و نتيجتا مردان تحريك نمي شدند چه اتفاقي مي افتاد؟ آيا ديگر انگيزه اي براي ازدواج و گرايش به زن وجود داشت؟ اگر مردان احساس نياز به زن نكنند و به قول شما تحريك نشوند ، نيازهاي جنسي خود را چگونه برآورده مي سازند؟ تحريك نشدن آن ها باعث مرگ غريزه جنسي مي شود يا شكل و كيفيت آن را عوض مي كند؟ اصلا ، آيا پوشش كامل اسلامي زن ، شهوت و نياز زودگذر جنسي را تحريك مي كند يا نيازهاي رواني و عاطفي را؟ وقتي يك مرد ، زن با حجاب كامل را مي بيند تحريك جنسي مي شود يا تحريك رواني؟ برعكس وقتي يك مرد يك زن بدپوشش را مي بيند چه اتفاقي مي افتد، ايا تحريك جنسي نمي شود؟ در كشورهاي غربي و اروپايي كه شاهد بي حجابي و بدپوششي زنان هستيم و به قول شما حساسيت ها نيز از بين رفته است و جرائم جنسي معدوم شده است؟
بايد بگوييم حساسيت نسبت به زن و تعامل عزتمندانه جنسي از بين رفته ولي نيازها و غرايز جنسي تبديل به انحراف جنسي شده است. همجنس بازي ، روابط با حیوانات روابط غیر اخلاقی با محارم و روابط با كودكان و ده ها انحراف جنسي ديگر محصول تحريك نشدن مردان با زناني است كه به قول شما ديگر حساسيت برانگيز نيستند.
جواب تفصيلي:
عادي شدن بيحجابي و از بين رفتن حساسيت مردان نسبت به برهنگي زنان آثار بسيار شومي در روابط جنسي به جاي مي گذارد. وقتي حساسيت جنسي نسبت به زنان از بين برود نيازهاي جنسي شكلي انحرافي و بيمار گونه به خود مي گيرند و به شكل هاي تنفرانگيز و در بسياري از موارد خطرسازي تبديل مي شوند. گرايش به تجاوز به عنف، سكس همراه خودآزاري، سكس همراه با دگرآزاري، رابطه با حيوانات، رابطه با كودكان و محارم و ده ها انحراف جنسي ديگر از جمله نتايج مرسوم چشم و دل سيري مردان و زنان از يك ديگر است.
آنچه در اين فرايند اتفاق مي افتد از بين رفتن حساسيت نسبت به همسر از يك سو و شعلهور شدن آتش تنوعطلبي رواني از سوي ديگر است. امروزه در كشورهاي غربي، يكي از بحرانها و مشكلات مهم، سرد مزاجي مردان است. اين مشكلات گاه آن چنان عميق است كه زنان متمول و متعلق به طبقه متوسط به خاطر آنكه از لحاظ جنسي ارضا نميشوند به برخي از كشورهاي آفريقايي مي روند و با صرف هزينههاي زيادي، نياز خود را بوسيله جوانان آفريقايي بر طرف ميكنند. در كشورهاي غربي، دولتها از انواع روشها براي تقويت تمايل جنسي همسران استفاده مي كنند. سردمزاجي مردان مشكل مهمي در اينگونه كشورهاست. حتي در برخي از كشورها دولت در ساعات پاياني شب انواع فيلم هاي پورنو (غیر اخلاقی) را در تلويزيون به نمايش ميگذارد تا شايد زنان و مردان با ديدن اينگونه فيلمها تحريك شده و بتوانند رابطهي جنسي كوتاهي داشته باشند. مسلما سردي روابط عاطفي به سست شدن بنيانهاي زندگي مشترك ميانجامد اين مسأله موجوديت خانواده را دچار مخاطرههاي جدي كرده است. علت اين سردي جنسي و در پي آن سردي عاطفي، حضور انبوه كالاهاي جنسي در كوچه و خيابان است. بيحجابي و بيبندوباري زنان همچنين يكي از مهمترين عوامل روابط نامشروع در جامعه است كه خود مسئله اي طولاني، مهم و قابل توجه به شمار ميرود.
يكى از غرايز خدادادى در ساختمان وجودى انسان، غريزه جنسى است كه نيرومندترين و ريشهدارترين غريزه آدمى است و در صورت كنترل آن، مىتواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات و امنيت روانى انسانها را فراهم كند. در قوانين اسلام، براى استفاده درست از اين غريزه حياتى، مكانيسمهاى گوناگونى مطرح شده است كه حجاب و وجود حريم بين زن و مرد، يكى از راهكارهاى مهم آن است. بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادى معاشرتهاى تعريف نشده و بىبندوبار (با آرايشهاى گوناگون)، هيجانها و التهابهاى جنسى را فزونى مىبخشد و تقاضاى برهنگى را به صورت يك عطش روحى و يك خواست سيرىناپذير درمىآورد. اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براى زنان و هم براى مردان، تكاليف خاصى معين كرده است. وظيفه مشترك زن و مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوتآميز بپرهيزند؛ اما زنان - به خاطر جاذبههاى بيشتر - وظيفه خاصى دارند و آن اين كه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايشهاى تحريكآميز، ظاهر نشوند و به جلوهگرى و دلربايى نپردازند تا زمينه انحراف مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود. از طرف ديگر با سفارش اكيد به ازدواج ، اين غريزه طغيان گر را در قالب خانواده كنترل مي كند و همين غريزه طغيان گر افسار زده شده ، وسيله اي براي تعالي و تعامل شايسته زن و شوهر و نظام خانواده و به تبع آن جامعه مي شود.
حجاب ، حكمت هاي متعدد ديگر نيز دارد كه بررسي همه انها از طاقت اين پرسش و پاسخ خارج است.
نكته تامل انگيز و تعجب آور و حتي مضحك آنكه برخي ادعا كرده اند كه چون آيات حجاب خطاب به مومنين و مومنات بوده است ، شامل همه مسلمانان نمي گردد!!! استدلال مضحكي كه مادر فرزند مرده را نيز به قهقهه مي اندازد. اگر قرار بر اين باشد كه چنين استدلالي درست باشد ، پس :
قرآن مي گويد؛ يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام ؛ چون خداوند خطاب به مومنان گفته روزه بر آنها واجب است پس بر مسلمانان واجب نيست!!!
قرآن مي گويد؛
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ ؛ چون خداوند به مومنان گفته است كه از طيبات بخورند و شكر خدا بگويند پس مسلمانان كثافات را هم بخورند اشكالي ندارد و لازم نيست شكر گزار باشند!!
چون خداوند فرموده: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى؛ پس فقط مومنان هستند كه قصاص مي شوند و اگر مسلماني مرتكب قتل شد قصاص نمي شود!!!
از آنجا كه قرآن به مومنان خطاب كرده كه ؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ؛ پس مسلمان لازم نيست از مال هاي حلال صدقه بدهند!!!
چون خداوند خطاب به مومنان گفته ربا نخورند ؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً ُ؛ پس مسلمان اشكالي ندارد كه ربا بخورد!!!!
در اين صورت بيش از 280 آيه قران كه خطاب را مومنين و مومنات قرار داده است براي مسلمان لازم الاجرا نخواهد بود!!!
حقيقت آن است كه ايمان مراحل مختلفي دارد كه از تسليم صرف زباني و قول به شهادتين شروع مي شود و به مراحل كامل ان كه مخصوص پيامبران و مخلصين است ادامه مي يابد. خطاب مومنين و مومنات و آمنوا همه اين مراحل را در بر مي گيرد و شامل همه مراحل ايمان و از جمله مسلمان مي شود، مگر آنكه قرينه اي بر خطاب به سطح خاصي از ايمان وجود داشته باشد.
آزادی حجاب
وقتي به يك خانم گفته مي شود كه حجاب را رعايت كنيد فوري ان خانم جواب مي دهد «لا اكراها في الدين» آيا اين حرف ها درست است؟ و از آيه مذكور تا چه حدي و در كدام موارد مي توان استفاده كرد؟ لطفا جواب شافي و كافي مرحمت كنيد.
جوابي كه مي توان داد اين است كه دلالت آيه در مورد اكراه در دين است نه در مورد احكام ديني . اگر شخصي بدون اجبار به دين اسلام مشرف گرديد يا قبول كرد كه در يك جامعه اسلامي زندگي كند بايستي به لوازم اين انتخاب اختياري گردن نهد.
كسي كه مسلمان شد بايستي به احكام دين پايبند باشد و حجاب نيز از ضروريات احكام اسلام است. حتي افراد غير مسلمان نيز كه ديني غير از اسلام دارند در صورتي كه در حكومت جمهوري اسلامي ايران زندگي كنند بايستي به قوانين و احكامي مثل حجاب پايبند باشند و اين ربطي به اكراه در دين ندارد.در مورد تفسير آيه شريفه «لااكراه في الدين » علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد:
«در اين كلام نفي دين اجباري وجود دارد، چرا كه دين سلسه اي از معارف علمي است و به دنبال آن نيز اعمالي وجود دارد، در مجموع اعتقادات است، كه اعتقاد و ايمان از امور قلبيه است و اجبار و اكراه در امور قلبيه راهي ندارد، اكراه تنها در اعمال ظاهري و افعال و حركات بدني و مادي اثر مي كند». (الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 343_341) براين اساس آيه مذكور به هيچ وجه نافي وظايف و تكاليف متعددي نظير وجوب نماز ، حج، زكات ، خمس ، جهاد، حجاب و… ويا ممنوع بودن دروغ ، شرب خمر، دزدي، قتل، زنا، و…؛ كه دين مبين اسلام جهت حفظ سلامت فرد و جامعه بشري و تكامل توامان مادي و معنوي آن گذاشته نمي باشد .
كسي كه دين اسلام را با اختيار خود بپذيرد ولي به بعضي از احكام آن پايبند نباشد و يا اساسا اعتقادي به آن نداشته باشد.قرآن كريم چنين اشخاصي كه به بعضي احكام ايمان و اعتقاد دارند و بعضي را قبول ندارند به شدت توبيخ مي كند و از آنان به عنوان كافر ياد نموده و وعده عذابي سخت و همراه با توهين به آنان داده است و آن ها مصداق آيه شريفه 151و150 النساء است :« إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً (150)أُوْلَئكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا(151)
كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مىورزند، و مىخواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند، و مىگويند: «ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مىكنيم» و مىخواهند ميان اين [دو]، راهى براى خود اختيار كنند، آنان در حقيقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفّتآور آماده كردهايم »
توضيح آنكه عذاب هاي الهي اقسام مختلفي دارد كه با عناويني مانند عذاب اليم ؛ كيفر دردناك،
عذاب عظيم؛عذاب بزرگ، عذاب مقيم؛ عذاب پايدار ، عذاب شديد و عذاب مهين؛ كيفر خفت بار و…است .
دردناك ترين عذاب ها ، عذابي است كه در آن هم جسم انسان كيفر شود و هم به شخصيت و روح انسان لطمه وارد گردد . عذاب مهين يعني عذابي كه با اهانت و توهين همراه است.
سر اين كه چنين اشخاصي به عذاب مهين وعده داده شده اند آن است كه اين افراد با وجود اعتقاد و ايمان به اسلام، به بعضي از احكام و مقررات آن ايمان نياوردند و به نوعي به حكمت و علم خالق و آورنده دين توهين نمودند. به عبارت ديگر مفهوم ايمان به اسلام و عدم پذيرش بعضي از احكام آن است كه ما خدا و رسول او را قبول داريم لكن نعوذ بالله به علم و حكمت آن ها در مورد بعضي از احكام مانند حجاب شك داريم و ان را نمي پذيريم. چنين تلقي نوعي كفر به خدا و رسول او و از بالاترين درجات توهين به ساحت خداوند و رسول اوست لذا كيفر آن هم از نوع كيفر هاي خفت بار و موهن مي باشد.
براي مطالعه بيشتر در مورد فلسفه حجاب مرا جعه كنيد به :
كتاب مساله حجاب شهيد مطهري
و براي اطلاع دقيق تر از مفهوم آيه شريفه مراجعه كنيد به :
تفسير شريف الميزان ؛ علامه طباطبايي
تفسير شريف نمونه ؛ آيت الله مكارم شيرازي
كتاب پرسش ها و پاسخ ها؛ استاد مصباح يزدي
سختی زندگی
امام كاظم(علیه السلام):(هركس ايمانش بيشتر،گرفتاريش بيشتر) اگراين حديث به معناي رنج بيشتربراي مومن است.پس من نميخوام مومن باشم.
پرسشگر عزيز؛ براساس آنچه از احاديث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنيا به بلاها و رنج ها مبتلا مى كند تا اين گرفتارى ها كفاره گناهان آنان شود و در روز قيامت ديگر چيزى كه به خاطر آن عقوبت و كيفر شوند در كار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى كه كافر و مشرك هستند چنانچه برخى كارهاى نيك داشته باشند، پاداش آنان را در همين جهان به آنان مى دهد; در نتيجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.
جهان بينى دينى، دنيا و رنج هايش را بد نمى داند، بلكه به عكس رنج ها را عاملى براى تحّرك بشمار مى آورد; زيرا رنج ها وابستگى انسان را به دنيا كم مى كنند و او را به راه مى اندازند. اين ذات دنياست كه با تغيير احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد كه اينجا جاى ماندن و قرار نيست. بنابراين برخوردارى ها و بلاها، معيار سعادت نيستند و از همين جاست كه نقش بلاها در سير و سلوك معنوى و شكوفايى قابليت هاى درونى مؤمن آنقدر اهميت پيدا مى كند كه در حديث آمده است: «البلاء للولاء؛كسانى كه ايمان بيشترى دارند، رنجشان بيشتر است».( اصول كافى، باب بلا و امتحان.)
دوست عزيز؛ بلا براي مؤمنين واقعي، نعمت است. چرا كه آنها را نسبت به دنيايي كه فاني و زودگذر است، بي ميل مي كند. و آنها را متوجه خداوند و آخرت مي نمايد. به اين خاطر بيشتر مواظب اعمال خود هستند و براي آخرت خود كار مي كنند. و در نتيجه اهل بهشت مي شوند. همچنين چون بر اين مصائب صبر مي كنند و در هر صورت شكرگذارند اين صبر بر بلايا، موجب ارتقاء درجه ي آنان مي شود. با اين ديد، اين مصائب و بلايا؛ خير محض و نعمت بزرگ خداوند بر بندگانش مي باشد. پس نبايد اسم اين ابتلائات را بدبختي گذاشت. بدبخت كسي است كه از چشم خدا افتاده باشد. و وقتي از چشم خدا افتاد ، او را در اين دنيا متنعم مي سازد و مال و منال و دارايي هاي زيادي به او مي دهد و او نيز، مشغول آن نعمتهاي ماديِ ظاهري مي شود و از يادخدا و آخرت غافل مي گردد. چنين انساني به خاطر غفلت و غوطه ور شدن در گناهان ،اهل آتش مي شود. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى * حقّاً كه انسان سركشى مىكند، همين كه خود را بىنياز پندارد.»
نبايد تصور كرد كه اين بلايا بندگان مؤمن خدا را اذيت مي كند و از اين سختي ها در عذابند بلكه آنها به قضاي الهي راضي هستند. و از بندگي و صبر در راه خداوند لذت روحي مي برند. خداوند لذاتي را به اين بندگانش مي چشاند كه قابل وصف نمي باشد، و قابل مقايسه با لذات دنيوي نمي باشد. از عارف بزرگ ،آيت الله بهجت (رحمه الله علیه)، نقل كرده اند كه ايشان بعد از نماز خطاب به اطرافيانشان كرده و گفته بودند:« اگر سلاطين عالم مي دانستند كه نماز اين قدر لذت دارد دنبال لذات ديگر نمي رفتند.»
پس دنيا براي مؤمنين در هر حالت ،چه در سختي باشد و چه در راحتي، جاي رنج نيست و احساس درد و رنج نمي كنند و هر چند بدنهايشان در رنج باشد؛ روح و روانشان در آسايش و نشاط است. مؤمن واقعي چون تسليم رضاي الهي است هنگام گرفتاري هم شاد است چون آن را هديه الهي مي داند و مؤمنان واقعي آرامش روحي و رواني واقعي دارند. اگر كسي وظايف خود را انجام داد. اين نوع بلا از براي ارتقاي درجه و از لطف هاي خداست.
اما اگر به جهت سستي و بي احتياطي بود مقصر خود اوست و مكافات عمل اوست. امّا اينكه اكثر مردم بلاياي الهي را بد مي دانند ، ناشي از جهل آنهاست. همانگونه كه كودكان آمپول را بد و پزشك را موجودي ترسناك فرض مي كنند. در حالي كه بزرگترها عالمند كه آمپول خير است و پزشك فردي است دوستدار انسانها. خداوند متعال فرمود: «… عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، در حالي كه شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مىداند ، و شما نمىدانيد.» (البقرة:216). پس جايي كه انسان مي بيند خبري از مشكلات دنيا نيست بايد به شدّت بر خود و عاقبت خويش بترسد ؛ چرا كه بعيد نيست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل كلاس كه معلّم كاري با او ندارد.
آري اين ما كودكان خردسال بزرگ پيكريم كه ناملايمات زندگي را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهرباني مي انگاريم امّا شيفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر كرده ، پشت زلف سياه و آشفته ي بلايا صورت زيباي يار ديده ، مي گويند: « اگر با من نبودش هيچ ميلي ، چرا ظرف مرا بشكست ليلي. »
دوست خوبم؛ هر مؤمني آزمايش مي شود تا صداقت او معلوم شود ولي آزمايش لزوما همراه با گرفتاري و بلا و بدبختي نيست، بلكه با خير و شر آزمايش مي شود. گاهي با مقام و موقعيت و مال و منال آزمايش مي شود. گاهي با گرفتن مال. تصور نشود هر كه مؤمن شد بيچاره و بدبخت و گرفتار مي شود بلكه اگر مؤمن گرفتار شد، نبايد تعجب كند، زيرا مؤمن با گرفتاري آزمايش مي شود. خلاصه سخن آنكه تصور نشود مؤمن هميشه در آسايش است بلكه گاهي هم گرفتار مي شود،ودر گرفتاري هم رضايت دروني دارد وهمواره شاد است.اينطور نيست كه هميشه گرفتار باشد .
طبق منطق قرآن كريم ، دنيا فقط جاي تكليف و امتحان مي باشد ؛ و جز تكليف و امتحان در آن چيزي نيست هر انساني كه در آن وارد شود فقط و فقط براي امتحان مي باشد ؛ و هر منظور ديگري نيز در ميان باشد همگي در زير چتر تكليف و امتحان قرار مي گيرد. حضرت على (عليه السّلام) فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَة ؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پيامبران درجه و براى اولياء كرامت مي باشد.» (بحار الأنوار ، ج64 ،ص235)
يعني خداوند متعال با مصائب و بلايا ستمگران را مجازات مي كند تا شايد ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلايا مي كند تا به معناي خاصّ كلمه امتحانشان نمايد ؛ و امتحان نيز براي شكوفا ساختن استعدادهاي الهي است. امّا انبياء كه ظلمي ندارند و استعدادات الهي آنها نيز شكوفاست ، به سبب بلايا ، اوصاف كمال موجودشان قويتر و شديدتر مي گردد ؛ لذا بلا براي آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و اله) فرمودند:« لَا يَزَالُ الْبَلَاءُ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِي جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَيْهِ مِنْ خَطِيئَة ؛ مصيبت و گرفتارى همواره گريبان مرد و زن مؤمن را مىگيرد و آنها در مال و يا بدن خود نقصان مشاهده مىكنند و يا فرزندان خود را از دست مىدهند و اينها براى اين است كه هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.» (بحارالأنوار ، ج64 ،ص236 ) و فرمودند: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا يَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِي جَسَدِه؛ در بهشت مقامى هست كه هيچ كس به آن جايگاه نمىرسد مگر اينكه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.» ( بحار الأنوار ، ج64، ص 237)
اين روايت، بسيار تكان دهنده است: عبد اللَّه بن ابى يعفور ـ كه هميشه بيمار بود ـ گويد: از دردهايي كه به من مي رسيد به امام صادق (عليه السّلام) شكايت كردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را كه براى مصيبتها دارد بداند، آرزو مي كند كه او را با قيچي تكه تكه كنند.»
امام صادق (عليه السّلام) مي فرمود: « اهل حق هميشه در سختى بودهاند، بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى است.»
امام صادق (عليه السّلام) فرمود:« در كتاب على (عليه السّلام) است كه: سخت ترين مردم از لحاظ بلا كشيدن پيغمبرانند، سپس اوصياء آنها، و سپس هر كه از مردم نمونه آنهاست به ترتيب، و مؤمن فقط به اندازه اعمال نيكش مبتلا شود، پس هر كه دينش درست و عملش نيكو باشد بلايش سخت است، و اين براى آن است كه خداى عز و جل دنيا را پاداش مؤمن و كيفر كافر قرار نداده است، و هر كه دينش نادرست و عملش ضعيف باشد، بلايش اندك است. بلا به مؤمن پرهيزگار از باران به زمين شب زودتر مي رسد.»
امام صادق (عليه السّلام) فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هيچ قومى را دوست نداشته جز آنكه گرفتارشان ساخته.»
دوست خوبم؛ اين گرفتاري ها سبب ارتقاي كمالات انساني مي شود.
اكنون اين سؤال پديد مىآيد كه اين چگونه دوستى و رابطهاى است كه خداوند با اولياى خود دارد و سرّ اينگونه ابتلائات چيست؟ پاسخ آن است كه بلاها و دشوارىها، فلسفههاى متعددى دارند. حداقل آن در مورد بندگان صالح خدا امور زير است:
1- وسيلهاى براى آمرزش گناه
2- زمينه تقرب بيشتر و اعتلاى رتبه
3- وسيلهاى براى تربيت و استكمال نفس
به عبارت ديگر در بسيارى از موارد رفاه و آسايش، آدمى را به تعلقات مادى سرگرم و از ياد خدا بازمىدارد؛ ولى دشوارىها و سختىها از سويى آدمى را به ياد خدا انداخته و به التجا و تضرع در درگاه الهى و انس با پروردگار مىكشاند. از سوى ديگر دست و پنجه نرم كردن با دشوارىها و سختىها، انسان را آبديده و اراده او را قوى و نيرومند مىسازد. زمين ساده و دست نخورده، قابليت توليد و حاصل خيرى بالايى ندارد؛ اما همين كه شخم زده شد، بذر نيكو در آن رشد و بالندگى مىيابد و حاصلى انبوه پديد مىآورد. خداوند نيز قلب مؤمن را با بلاها شخم مىزند تا بذر ايمان و اراده و محبت و ياد خدا و عمل صالح در آن رشد و بالندگى يابد و در سايه آن شخصيتهايى چون اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حسينبن على(عليه السلام) پديد مىآيد كه نه تنها بزرگترين افتخارات بشريتاند؛ بلكه در ملكوت آسمانها نيز مورد تكريم و ستايشاند.
اگر واقعه ي كربلا رخ نمي داد ، كرامات و عظمتهاي شهدا و اسراي كربلا هيچگاه براي اهل دنيا ظاهر نمي گشت و چنين الگوي بي نظري براي اهل دنيا باقي نمي ماند.
*راننده اي كه در جادّه ي خاكي و پر از دست انداز رانندگي مي كند ، به اين راحتي ها گرفتار چرت نمي شود ، امّا آنگاه كه در اتوبان صاف و روان افتاد بايد از او ترسيد ؛ چون هر لحظه احتمال خواب رفتنش وجود دارد.
زندگي كردن، در شرايط دشوار و ناهموار، آدمي را نيرومند و چابك مي سازد و جوهر هستي او را آبديده و توانا مي گرداند. به فرموده امير مؤمنان(عليه السلام): «درختان بياباني كه از مراقبت و رسيدگي مرتب باغبان بي بهره اند، چوب محكم تر و با دوام تري دارند و بر عكس درختان باغ كه دائما تحت مراقبت و رسيدگي قرار دارند سست تر و كم دوامتر هستند» (نهج البلاغه، نامه 45)
در ادامه بحثي پيرامون فلسفه وجود سختي ها و دشواري هاي زندگي به عرضتان مي رسانيم :
نخستين سرّ وجود سختي ها و آزمايش الهى ربوبى تميز دادن بين انسانهاى پاك سيرت از انسانهاى زشت سيرت است.«ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيّب؛ خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون داريد رها كند (بلكه مىآزمايد) تا ناپاك را از پاك جدا سازد» و در رتبهى بالاتر سرّ آزمايش الهى نزديك ساختن انسانهاى پاك سيرت و مؤمن حقيقى به خداى تعالى و دور ساختن انسانهاى زشت كردار زشت سيرت از خداى تعالى است و اين خود يك نوع سنّت الهى است، به تعبيرى امتحان مؤمنين حقيقى غربال اخلاقها و كردارهاى آنان است تا رذائل از جان آنان ريخته شده و فضائل فطرى او شكوفا گردد و اين آزمايش مؤمنين را پله پله به درجات برتر مىكشاند و آنها را مقرّب الهى مىسازد و امتحان فاسقان و كافران حقيقى ظاهر ساختن خباثتهاى درونى از فراخناى جان آنان و ريزش تدريجى فضايل قشرى و ظاهر نماى آنان است.
سختى و بلا بر چند قسم است و هر يك بر صنف خاصى وارد مىشود:
1) بلاهايى براى رسوا ساختن مشركان و كافران خبيث است.
2) بلاى وارد بر مؤمن كه زاييدهى گناه وى است و موجب ريزش گناه او مىگردد «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم؛ و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مىفرمايد: سپاس و ستايش خدايى را كه رنج و گرفتارى پيروان ما را مايهى زدوده شدن گناهان آنان در دنيا قرار داد تا بااين رنجها و بلاها طاعتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند.
3) بلاى وارد بر مؤمن براى تصحيح ايمان است. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «بلا و گرفتارى براى مؤمن زيور است و براى آن كه خرد ورزد كرامت است. زيرا گرفتار بلا شدن و شكيبايى و پايدارى كردن در برابر آن ايمان را تصحيح مىگرداند.»
4) بلاى وارد بر مؤمن موجب بيدارى او است: امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه هر چهل روز يك بار به وسيلهى بلا و گرفتارى متنبه مىشود. اين بلايا به مال او مىرسد يا به فرزندش يا به خودش كه پاداش آن را مىبيند و يا اندوهى به او مىرسد كه نمىداند از كجا رسيده است.
5) بلاى وارد بر مؤمن باعث ارتقاى ايمان است، چرا كه ايمان خود داراى درجات گوناگونى است و مؤمنين نيز داراى درجاتند و خداوند سبحان در اين باره مىفرمايد: «هم درجات عندالله؛ مؤمنان نزد خداوند داراى درجات هستند»
6) بلاى وارد بر انبياء و مقربان درگاه الهى است كه براى ارتقاى كمال انسانى انبياء است و لذا جناب ابراهيم نبى(عليه السلام) با پيروزى در امتحان به مقام امامت رسيده است. «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلك للناس اماما ؛ بياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پيشوايى خلق برگزينم». با اين مقدمه روشن مىشود كه هيچ گروهى و هيچ فردى نيست كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و بلكه همه انسانها لحظه به لحظه و دم به دم مورد آزمايش قرار مىگيرند.
خلاصه كلام، ابتلاء و آزمايش اهل ايمان خير و نيكو است و اينگونه نيست كه كسي از آن بگريزد و لذت ايمان و نتايج نيكوي آن را به خاطر سختي هاي آن رها كند: «وليبلي المؤمنين منه بلاء حسنا؛ و بدينوسيله مؤمنان را به آزمايش نيكو، بيازمايد» (انفال، آيه 17.). ضمنا اينگونه نيست كه غير مومنين گرفتاري نداشته باشند، بلكه سختي هاي آنان بسيار فراتر و دردناكتر از سختي هايي است كه مومن در راه ايمان و عشق به خداوند تحمل مي كند.
در يك مثال روشن اين قضيه مانند آن است كه دو نفر در اثر حادثه اي پاي خود را از دست بدهند، منتهي يكي پاي خود را در دفاع از دين و جهاد در راه خدا از دست داده و ديگري در يك حادثه رانندگي مثلا. خوب در اين صورت هر دو آسيب ديده اند اما اولي آرامش و رضايت دارد و درد و رنج را به راحتي تحمل مي كند، ولي دومي اين آرامش را ندارد و دائم حسرت مي خورد كه چرا؟… آري حركت در راه ايمان دشوار است و تحمل فراواني مي خواهد، اما در ضمن لذت بخش هم هست و باعث رضايت و آرامش انسان مومن مي شود.
دوست خوبم؛ مؤمن هر چه خالص تر باشد قيمتي تر است. رنج ها و گرفتاري ها مؤمن را قيمتي مي كند البته اگر بتواند خوب از آن بهره برداري كند.
دعا برای اموات و عدل الهی
اينكه براي مرده دعا كنيم يا فاتحه بخوانيم و او پاداش بگيرد با “ليس للانسان الا ما سعي” منافات دارد. اگر دو نفر كه مي ميرند نزد خدا داراي يك مقام باشند بعدا آشناهاي يكيشان بيشتر براي مردشان فاتحه بخوانند و مقام او بعد مردن بالاتر از ديگري برود عادلانه است؟
1- دعا و فاتحه و بطور کلي انجام دادن کارهاي خير، باعث بالا رفتن مقام همگان نمي شود. کساني که در برابر خداي توانا، طغيان کردند و سرانجامشان به «ختم الله علي قلوبهم …» ختم شد، و مهر مردودي بر قلبشان نشست، هرگز با زمزم دعا وفاتحه پاک نمي شودند و اين گروه همانند زمين کويري مي مانند که باران پروردگار بر آن مي بارد اما حاصلي جز خار و خاشاک از آن نمي رويد.
قرآن کريم هم استغفار کردن براي چنين افرادي را لغو و بي فايده مي داند، و مي فرمايد: «ماکان للنبي و الذين أمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو کانوا اولي قربي من بعد ما تبين لهم أنهم اصحاب الحجيم» (قرآن کريم، سوره توبه، آيه 113) براي پيامبر (ص) و مؤمنان شايسته نبود براي مشرکان طلب آمرزش کنند، هر چند از نزديکانشان باشند؛ (آنهم) پس از آن که بر آنها روشن شد که اين گروه اهل دوزخند. با اينکه مي فرمايد: «و لا تصل علي احد منهم ما ت ابدأ و لا تقم علي قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فسقون»؛ (سوره توبه، آيه 84) «هرگز بر مرده هيچ يک از آنان (تخلف کنندگان از دستور پيغمبر (ص) و فرمان الهي) نماز نخوان، و بر کنار قبرش (براي دعا و طلب آمرزش) نايست؛ چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند، و در حالي که فاسق بودند از دنيا رفتند» و نيز در آيه 80 همين سوره مي فرمايد: «چه براي آنها استغفار کني، و چه نکني، حتي اگر هفتاد بار براي آنها استغفار کني، هرگز خدا آنها را نمي آمرزد … و خدا فاسقان را هدايت نمي کند».
بنابراين براي کساني که عاقبت به شر شدند خيرات کردن کاري پسنديده نيست: و اگر هم دعا و خيراتي برايشان صورت گيرد همانند باراني است که بر کوير باريده است ، و از اينرو مرحوم علامه طباطبايي از آيات استفاه کرده و مي فرمايد: «استغفار جهت منافقين و نماز خواندن بر جنازه هايشان و ايستادن کنار قبور ايشان و طلب مغفرت کردن، لغو و بي نتيجه است» (مرحوم علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج 9،ص 565، چاپ و نشر بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي)
2 - همين دو نفري که شما در پرسشتان مثال زده ايد، که يکي از دعا و فاتحه ديگران به مقامي بالا تر مي رسد، و ديگري چون فاتحه اي برايشان نفرستاده اند، همچنان باقي مي ماند؛ اينهم با آيه شريفه «ليس للانسان الا ما سعي» منافات ندارد، و عدل الهي هم زير سؤال نمي رود؛ زيرا همان کسي که درجه اش بالا رفت، بالا رفتن درجه اش بخاطر سعي و کوشش خودش است؛ چرا که در دنيا با افراد شايسته اي معاشرت داشته و با کساني دوست بود ، که اهل نماز و مسجد و … بودند ، و از اين دوستان هم جز دعا و خيرات براي دوستان مرحوم شده انتظار نمي رود. فردوسي مي گويد:
به عنبر فروشان اگر بگذري
شود جامه تو همه عنبري
اگر بگذري سوي انگشت گر (ذغال فروش)
از او جز سياهي نيابي دگر
بنابراين، اين شخص چون در دنيا با هواي نفسش مبارزه کرد، و با دوستان ناباب پيوند دوستي را برقرار نکرد، نتيجه جهاد با نفس و انتخاب دوستاني خدا پسند، او را به مقامي عالي تر رساند و گويا آن دعا و خيراتي که بعد از فقدانش توسط همان دوستان صورت مي گيرد ، نتيجه تلاش خود اوست و با ليس للانسان يا عدل الهي هم ناسازگار نيست. ولي ديگري در دنيا با اشخاصي در ارتباط بود که با نماز و مسجد و … قهر بودند و حتي براي خودشان هم دعا نمي کردند و دعا رابه مسخره مي گرفتند، به يقين از چنين دوستاني انتظار ياري داشتن و منتظر خيرات آنها ماندن کاري بهوده است زيرا کسي که براي خودش هم دعا و خيرات نمي کند چگونه براي ديگران، دعا و صلوات مي فرستد . سعدي مي گويد:
خرما نتوان خورد از اين خار که کشتيم
ديبا نتوان بافت از اين پشم که رشتيم
مرحوم علامه طباطبايي (رحمه الله علیه) در اين باره مي فرمايد:«و اعمال صالح و خيراتي که برايش مي فرستند، آن نيز مربوط به سعي جميل خود آدمي است، که در زندگي ، داخل زمره مؤمنين شد ، و سياهي لشکر آنان گرديد، و ايمان شان را تأييد کرده و اثرش اين شد که هر چه عمل خير کردند ، او نيز به قدر دخالتش سهم گيرد»(مرحوم علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج 19، ص 90 - 89 ؛ انتشارات جامعه مدرسين . ص 3) پس در اين فرض هم خيراتي که بعد از فقدانش به او مي رسد نتيجه سيره او در زندگي دنياست و در زير پرچم« ليس للانسان الا …» هيچ گونه ناسازگاري ندارد.
3 - آيه شريفه « ليس للانسان الا …؛ مي فرمايد: انسان بيش از سعي و کوشش خود، حق ندارد ، ولي اين مانع از آن نخواهد بود، که از طريق لطف و تفضل پروردگار، نعمت هاي به افرد لايق داده شود. استحقاق مطلبي است و تفضل مطلبي ديگر همانگونه که حسنات را ده برابر و گاه صدها يا هزاران برابر پاداش مي دهد»(حضرت آيت الله مکارم شيرازي، ج 22 تفسير نمونه ، چاپ مدرسه اميرالمؤمنين، چاپ ششم) شهيد مطهري (رحمه الله علیه) مي فرمايند: «براي رسيدن به سعادت ، علاوه بر جريان اعمال و گامهايي که خود انسان برمي دارد، يک جريان ديگري نيز هميشه در جهان است، و آن جريان رحمت سابقه پروردگار است. در متون ديني آمده است: «يا من سبقت رحمته غضبه» «اي کسي که رحمت او بر غضبش تقدم دارد» به هر حال اين واقعيتي است که در نظام هستي اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاري است. و کفرها و فسقها و … عارضي و غير اصيل مي باشند ، و همواره آنچه که عارضي است ، به سبب جاذبه رحمت تا حدي که ممکن است ، بر طرف مي گردد. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه يکي از شواهد غلبه رحمت بر غضب است.
اصل تطهير: در نظام هستي، يکي از جلوه هاي رحمت الهي ، نمود تطهير است. دستگاه آفرينش داراي خصيصيه شستشو و تطهير است… مغفرت و محو عوارض سوء گناهان از اين قبيل است … البته بعض از دل ها قابليت خود را از براي پاکيزه شدن آنچنان از دست مي دهند، که ديگر با هيچ آبي تطهير نمي پذيرند… کفر و شرک نسبت به خدا وقتي که در دلي استقرار پيدا کردند دل را از قابليت تطهير خارج مي سازد.
رحمت عام: اصل مغفرت ، يک يديده استثنائي نيست، يک فرمول کلي است که از غلبه رحمت در نظام هستي نتيجه شده است. قرآن کريم مي فرمايد: «من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه» (قرآن کريم، سوره انعام، آيه 16) « هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». يعني اگر رحمت نباشد، عذاب از احدي بر داشته نمي شود.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «براي نجات و رستگاري دو رکن اساسي وجود دارد.
عمل و رحمت».
و در پايان درباره آيه شريفه «ليس للانسان …؛ تنافي و ناسازگاري را رد مي کند و مي فرمايد: عمل به منزله علت قابلي، و رحمت پروردگار به منزله علت فاعلي است».(شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 1، ص 254 - 257) يعني خيرات و اصل شده بر طبق اصول رحمت، مغفرت و تطهير انسان ها از عوارض شوم گناه پذيرفته مي شود و از اين جهت با ليس للانسان هم تنافي ندارد زير آيه در مقام بيان قانون است نه رحمت الهي.
براي مطالعه بيشتر به عدل الهي شهيد مطهري (رحمه الله علیه ) و تفسير نمونه ج 22 مراجعه کنيد.
فلسفه بلاها
در احاديث آمده است: «البلاء للولاء» اگر اينگونه باشد كه انسان هر چه به خداوند بيشتر نزديك شود بيشتر به شدايد گرفتار آيد كه در انسان دافعه و دوري از انجام اعمال نيك ايجاد مي كند چون مي ترسد هرچه خوب تر شود مشكلاتش بيشتر گردد. لطفا توضيح بفرماييد.
براساس آنچه از احاديث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنيا به بلاها و رنج ها مبتلا مى كند تا اين گرفتارى ها كفاره گناهان آنان شود و در روز قيامت ديگر چيزى كه به خاطر آن عقوبت و كيفر شوند در كار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى كه كافر و مشرك هستند چنانچه برخى كارهاى نيك داشته باشند، پاداش آنان را در همين جهان به آنان مى دهد; در نتيجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.
در قرآن مى خوانيم: «ان تكونوا تألمون فانهم يألمون كما تألمون و ترجون من الله ما لايرجون; اگر شما(مومنان) رنج مى كشيد، كافران نيز همان گونه كه شما رنج مى كشيد، رنج مى كشند، و حال آن كه شما اميدى به خدا داريد كه آنان ندارند».
آنچه در اين مسأله مهم است، جهان بينى دينى است. جهان بينى دينى دنيا و رنج هايش را بد نمى داند، بلكه به عكس رنج ها را عاملى براى تحّرك بشمار مى آورد; سوره نساء، آيه 104. زيرا رنج ها وابستگى انسان را به دنيا كم مى كنند و او را به راه مى اندازند. اين ذات دنياست كه با تغيير احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد كه اينجا جاى ماندن و قرار نيست. بنابراين برخوردارى ها و بلاها، معيار سعادت نيستند و از همين جاست كه نقش بلاها در سير و سلوك معنوى و شكوفايى قابليت هاى درونى مؤمن آنقدر اهميت پيدا مى كند كه در حديث آمده است:«البلاء للولاء ؛(1)كسانى كه ايمان بيشترى دارند، رنجشان بيشتر است». فراموش نكنيم دنيا دار مكافات نيز هست و در بسيارى و در بسيارى از موارد انسان نتيجه حركت هاى خلاف نظام خود را مى بيند، چه مؤمن باشد و چه كافر. 1 - اصول كافى، باب بلا و امتحان.
مقصود روايت آن است كه تصور نشود وقتي كسي مؤمن شد و رضاي الهي را كسب كرد ديگر گرفتار نمي شود بلكه گرفتاري ها فلسفه خاص خود را دارد.
هر مؤمني آزمايش مي شود تا صداقت او معلوم شود ولي آزمايش لزوما همراه با گرفتاري و بلا و بدبختي نيست، بلكه با خير و شر آزمايش مي شود. گاهي با مقام و موقعيت و مال و منال آزمايش مي شود. گاهي با گرفتن مال تصور نشود هر كه مؤمن شد بيچاره و بدبخت و گرفتار مي شود بلكه اگر مؤمن گرفتار شد نبايد تعجب كند، زيرا مؤمن با گرفتاري آزمايش مي شود. خلاصه سخن آنكه تصور نشود مؤمن هميشه در آسايش است بلكه گاهي هم گرفتار مي شود،ودر گرفتاري هم رضايت دروني دارد وهمواره شاد است.اينطور نيست كه هميشه گرفتار باشد .
نكته ديگر آن است كه مؤمن واقعي چون تسليم رضاي الهي است هنگام گرفتاري هم شاد است چون آن را هديه الهي مي داند و مؤمنان واقعي آرامش روحي و رواني واقعي دارند. اگر كسي وظايف خود را انجام داد. اين نوع بلا از براي ارتقاي درجه و از لطف هاي خداست.
اما اگر به جهت سستي و بي احتياطي بود مقصر خود اوست و مكافات عمل اوست. با اين مقدمه مىتوان گفت كه سختى و بلا بر چند قسم است و هر يك بر صنف خاصى وارد مىشود:
1) بلاهايى براى رسوا ساختن مشركان و كافران خبيث است (هم چنان كه گذشت).
2) بلاى وارد بر مؤمن كه زاييدهى گناه وى است و موجب ريزش گناه او مىگردد «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم؛ و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».
اميرمؤمنان على(علیه السلام) مىفرمايد: سپاس و ستايش خدايى را كه رنج و گرفتارى پيروان ما را مايهى زدوده شدن گناهان آنان در دنيا قرار داد تا بااين رنجها و بلاها طاعتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند.
3) بلاى وارد بر مؤمن براى تصحيح ايمان است. امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: «بلا و گرفتارى براى مؤمن زيور است و براى آن كه خرد ورزد كرامت است. زيرا گرفتار بلا شدن و شكيبايى و پايدارى كردن در برابر آن ايمان را تصحيح مىگرداند.
4) بلاى وارد بر مؤمن موجب بيدارى او است: امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه هر چهل روز يك بار به وسيلهى بلا و گرفتارى متنبه مىشود. اين بلايا به مال او مىرسد يا به فرزندش يا به خودش كه پاداش آن را مىبيند و يا اندوهى به او مىرسد كه نمىداند از كجا رسيده است.
5) بلاى وارد بر مؤمن باعث ارتقاى ايمان است، چرا كه ايمان خود داراى درجات گوناگونى است و مؤمنين نيز داراى درجاتند و خداوند سبحان در اين باره مىفرمايد: «هم درجات عندالله؛ مؤمنان نزد خداوند داراى درجات هستند» جناب رسول الله(صلی الله علیه و آله) در مورد اين نوع بلا مىفرمايد: خداوند براى انسان مقام و منزلتى در نظر گرفته است كه او با كرده خود بدان نمىرسد تا آن كه در بدن خود به بلايى گرفتار شود و بدين وسيله به آن مقام رسد.
6) بلاى وارد بر انبياء و مقربان درگاه الهى است كه براى ارتقاى كمال انسانى انبياء است و لذا جناب ابراهيم نبى(علیه السلام) با پيروزى در امتحان به مقام امامت رسيده است. «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلك للناس اماما ؛ بياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پيشوايى خلق برگزينم». با اين مقدمه روشن مىشود كه هيچ گروهى و هيچ فردى نيست كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و بلكه همه انسانها لحظه به لحظه و دم به دم مورد آزمايش قرار مىگيرند.
بنابراين اى دوست عزيز، در هر يك از عملكرد و رفتارهاى خويش آزمايش الهى را ببين، همچنين با توضيحى كه گذشت، آزمايش الهى و غضب الهى جمع مىشود، چرا كه انسان مؤمنى مثل شما با يك گناه هر چند كوچك مورد غضب خداى تعالى واقع مىشويد و خداى عزيز با بلايى هر چند كوچك كه زاييده همان گناه است، شما را آزموده تا موجب پالايش جان شما گردد و جانتان از گناه تصفيه شود.
اگر مىخواهيد مثالى براى شما ذكر مىكنم: مؤمنى غيبت شخصى نموده است و لذا مورد غضب الهى واقع گشته است و با اين غضب غم و اندوهى سخت بر او وارد شده است (غم اجتماعى، مالى، علمى، روحى و…) و اين غم جان او را پالايش مىكند، تصفيه مىكند، جلا مىدهد تا اين كه اندك اندك آلودگيها زدوده مىشود و با صبر در برابر اين غم و اندوه نيز از آزمايش الهى سرافراز بيرون مىآيد.
البته اگر بخواهيم ميزان عملى به شما ارائه دهيم، بايد بگوييم كه در دين محمّدى توبه و استغفار پس از هر گناه لازم دانسته شده و ثمرهى آن دفع بلاى زاييده آن گناه است و اگر هم بلايى وارد شد، با تواضع و تسليم در برابر درگاه الهى و صبر و شكيبايى در برابر بلا هم از فشار بلا و هم از طولانى شدن بلا كاسته مىشود و البته اگر بخواهيم نمونهاى از موانع نزول بلا را نام ببريم بايد نام نماز شب سحرگاهى و صدقه را ذكر كنيم.
نکته پاياني که انسان در مسير تکامل زندگي؛ حتما با موانع و دشواري هايي هم روبرو است؛ برخي از دشواري ها و تلخي ها بازتاب اعمال بد و گناهان است که اگر با توبه و بازگشت به سوي خدا جبران نشود، در نهايت - خداي نکرده - به سقوط و بدبختي ابدي کشانده مي شود.
قرآن کريم مي فرمايد: «و ما ظلمنا هم ولکن کانوا انفسهم يظلمون». (1). اما دشواري ها و تلخي هايي که - ظاهرا - براي اهل ايمان پيش مي آيد؛ مثل آن چه را که در سؤال آمده است بلاء حسن است (به تعبير قرآن کريم) مثلا، جهاد و مبارزه با طاغوت و نيز با گناهان فردي و اجتماعي ديگري ممکن است پيامدهايي چون خطر مالي و جاني را به دنبال داشته باشد ولي پاداش ها و مقاماتي که در سايه اين جهادها پيدا مي شود بسيار بزرگتر و مهمتر است.
خلاصه کلام، ابتلاء و آزمايش اهل ايمان خير و نيکو است و اينگونه نيست كه كسي از آن بگريزد و لذت ايمان و نتايج نيكوي آن را به خاطر سختي هاي آن رها كند: «وليبلي المؤمنين منه بلاء حسنا (2)؛ و بدينوسيله مؤمنان را به آزمايش نيکو، بيازمايد» (3). ضمنا اينگونه نيست كه غير مومنين گرفتاري نداشته باشند، بلكه سختي هاي آنان بسيار فراتر و دردناكتر از سختي هايي است كه مومن در راه ايمان و عشق به خداوند تحمل مي كند.
در يك مثال روشن اين قضيه مانند آن است كه دو نفر در اثر حادثه اي پاي خود را از دست بدهند، منتهي يكي پاي خود را در دفاع از دين و جهاد در راه خدا از دست داده و ديگري در يك حادثه رانندگي مثلا. خوب در اين صورت هر دو آسيب ديده اند اما اولي آرامش و رضايت دارد و درد و رنج را به راحتي تحمل مي كند، ولي دومي اين آرامش را ندارد و دائم حسرت مي خورد كه چرا؟… آري حركت در راه ايمان دشوار است و تحمل فراواني مي خواهد، اما در ضمن لذت بخش هم هست و باعث رضايت و آرامش انسان مومن مي شود.
—————-
پي نوشت ها: 1. «ما به آنان ظلمي نکرديم بلکه آنان خود بر خويشتن ستم روا داشتند» (نحل، آيه 118، 23). 2. انفال، آيه 17. 3. توضيح بيشتر را با عنايت به فهرست موضوعي تفسير نمونه، ص 347 - 348 به مجلدات مختلف تفسير نمونه مراجعه فرماييد.
کفایت پاکی دل
اينكه بعضي مي گويند فقط دل بايد پاك باشد درست است؟؟؟
1- اين ادعا سخني زيبا اما بي محتوا براي فرار از مسئوليت پذيري و عمل به تكاليف و وظايف الهي و انساني است.
2- اگر دل انسان واقعا پاك باشد بايد به دنبال خواست و فرمان پاك ترين دلدار يعني حضرت حق تعالي باشد و دل پاك تسليم خداي پاك و مطيع دستور و حكم او است.
3- دلي كه يله و رها و تابع هوا و هوس و ميل خود باشد و بند بندگي خدا را رها كند و تكليف و وظيفه اي حس نكند نمي تواند پاك و مطهر باشد.
3- معصومين –عليهم السلام- كه ما را به عمل صالح و انجام تكاليف الهي سفارش و توصيه كرده اند به اعتراف دوست و دشمن پاكترين دل را داشته اند؛ ولي در عين حال خود پيش از همه و بيش از همه به اين دستورات عمل كرده و صالح ترين عمل را داشته اند.
4- ادعاي داشتن دل پاك مانند هر ادعاي ديگر نيازمند علامت و نشانه است و بهترين نشانه دل پاك انجام عمل صالح و پاك است؛زيرا از كوزه همان برون تراود كه در او است. مگر مي شود كسي دلش پاك باشد, ولي اعمالش ناپاك يا بالعكس. معمولا اعمال ظاهري انسان با باطن او هماهنگ است و ظاهر هر كسي نشانه باطن او است, مگر اينكه عمدا بخواهد ظاهر سازي كند.
5- منظور از دل پاك نيت خدايي است. دلش پاك است يعني نيت اش رضايت خدا است. دراين صورت بايد عمل اش هم مورد رضايت خدا باشد. به عبارت ديگر نمي شود كسي با عمل ناصحيح نيت صحيح كند. عملي صحيح و مقبول و موثر است كه هم ظاهرش صحيح و مورد رضايت الهي باشد هم نيت اش خوب و براي رضايت خدا باشد. به تعبير طلبه ها هم حسن فعلي داشته باشد هم حسن فاعلي و در صورتي كه يا نيت اش خوب نباشد يا خود عمل خوب نباشد , اين عمل خوب و صالح و مورد رضايت خدا تلقي نمي شود و در شخصيت انسان هم بازتاب و تاثير مثبت ندارد.
موفق باشيد.