دعا برای اموات و عدل الهی
اينكه براي مرده دعا كنيم يا فاتحه بخوانيم و او پاداش بگيرد با “ليس للانسان الا ما سعي” منافات دارد. اگر دو نفر كه مي ميرند نزد خدا داراي يك مقام باشند بعدا آشناهاي يكيشان بيشتر براي مردشان فاتحه بخوانند و مقام او بعد مردن بالاتر از ديگري برود عادلانه است؟
1- دعا و فاتحه و بطور کلي انجام دادن کارهاي خير، باعث بالا رفتن مقام همگان نمي شود. کساني که در برابر خداي توانا، طغيان کردند و سرانجامشان به «ختم الله علي قلوبهم …» ختم شد، و مهر مردودي بر قلبشان نشست، هرگز با زمزم دعا وفاتحه پاک نمي شودند و اين گروه همانند زمين کويري مي مانند که باران پروردگار بر آن مي بارد اما حاصلي جز خار و خاشاک از آن نمي رويد.
قرآن کريم هم استغفار کردن براي چنين افرادي را لغو و بي فايده مي داند، و مي فرمايد: «ماکان للنبي و الذين أمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو کانوا اولي قربي من بعد ما تبين لهم أنهم اصحاب الحجيم» (قرآن کريم، سوره توبه، آيه 113) براي پيامبر (ص) و مؤمنان شايسته نبود براي مشرکان طلب آمرزش کنند، هر چند از نزديکانشان باشند؛ (آنهم) پس از آن که بر آنها روشن شد که اين گروه اهل دوزخند. با اينکه مي فرمايد: «و لا تصل علي احد منهم ما ت ابدأ و لا تقم علي قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فسقون»؛ (سوره توبه، آيه 84) «هرگز بر مرده هيچ يک از آنان (تخلف کنندگان از دستور پيغمبر (ص) و فرمان الهي) نماز نخوان، و بر کنار قبرش (براي دعا و طلب آمرزش) نايست؛ چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند، و در حالي که فاسق بودند از دنيا رفتند» و نيز در آيه 80 همين سوره مي فرمايد: «چه براي آنها استغفار کني، و چه نکني، حتي اگر هفتاد بار براي آنها استغفار کني، هرگز خدا آنها را نمي آمرزد … و خدا فاسقان را هدايت نمي کند».
بنابراين براي کساني که عاقبت به شر شدند خيرات کردن کاري پسنديده نيست: و اگر هم دعا و خيراتي برايشان صورت گيرد همانند باراني است که بر کوير باريده است ، و از اينرو مرحوم علامه طباطبايي از آيات استفاه کرده و مي فرمايد: «استغفار جهت منافقين و نماز خواندن بر جنازه هايشان و ايستادن کنار قبور ايشان و طلب مغفرت کردن، لغو و بي نتيجه است» (مرحوم علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج 9،ص 565، چاپ و نشر بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي)
2 - همين دو نفري که شما در پرسشتان مثال زده ايد، که يکي از دعا و فاتحه ديگران به مقامي بالا تر مي رسد، و ديگري چون فاتحه اي برايشان نفرستاده اند، همچنان باقي مي ماند؛ اينهم با آيه شريفه «ليس للانسان الا ما سعي» منافات ندارد، و عدل الهي هم زير سؤال نمي رود؛ زيرا همان کسي که درجه اش بالا رفت، بالا رفتن درجه اش بخاطر سعي و کوشش خودش است؛ چرا که در دنيا با افراد شايسته اي معاشرت داشته و با کساني دوست بود ، که اهل نماز و مسجد و … بودند ، و از اين دوستان هم جز دعا و خيرات براي دوستان مرحوم شده انتظار نمي رود. فردوسي مي گويد:
به عنبر فروشان اگر بگذري
شود جامه تو همه عنبري
اگر بگذري سوي انگشت گر (ذغال فروش)
از او جز سياهي نيابي دگر
بنابراين، اين شخص چون در دنيا با هواي نفسش مبارزه کرد، و با دوستان ناباب پيوند دوستي را برقرار نکرد، نتيجه جهاد با نفس و انتخاب دوستاني خدا پسند، او را به مقامي عالي تر رساند و گويا آن دعا و خيراتي که بعد از فقدانش توسط همان دوستان صورت مي گيرد ، نتيجه تلاش خود اوست و با ليس للانسان يا عدل الهي هم ناسازگار نيست. ولي ديگري در دنيا با اشخاصي در ارتباط بود که با نماز و مسجد و … قهر بودند و حتي براي خودشان هم دعا نمي کردند و دعا رابه مسخره مي گرفتند، به يقين از چنين دوستاني انتظار ياري داشتن و منتظر خيرات آنها ماندن کاري بهوده است زيرا کسي که براي خودش هم دعا و خيرات نمي کند چگونه براي ديگران، دعا و صلوات مي فرستد . سعدي مي گويد:
خرما نتوان خورد از اين خار که کشتيم
ديبا نتوان بافت از اين پشم که رشتيم
مرحوم علامه طباطبايي (رحمه الله علیه) در اين باره مي فرمايد:«و اعمال صالح و خيراتي که برايش مي فرستند، آن نيز مربوط به سعي جميل خود آدمي است، که در زندگي ، داخل زمره مؤمنين شد ، و سياهي لشکر آنان گرديد، و ايمان شان را تأييد کرده و اثرش اين شد که هر چه عمل خير کردند ، او نيز به قدر دخالتش سهم گيرد»(مرحوم علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج 19، ص 90 - 89 ؛ انتشارات جامعه مدرسين . ص 3) پس در اين فرض هم خيراتي که بعد از فقدانش به او مي رسد نتيجه سيره او در زندگي دنياست و در زير پرچم« ليس للانسان الا …» هيچ گونه ناسازگاري ندارد.
3 - آيه شريفه « ليس للانسان الا …؛ مي فرمايد: انسان بيش از سعي و کوشش خود، حق ندارد ، ولي اين مانع از آن نخواهد بود، که از طريق لطف و تفضل پروردگار، نعمت هاي به افرد لايق داده شود. استحقاق مطلبي است و تفضل مطلبي ديگر همانگونه که حسنات را ده برابر و گاه صدها يا هزاران برابر پاداش مي دهد»(حضرت آيت الله مکارم شيرازي، ج 22 تفسير نمونه ، چاپ مدرسه اميرالمؤمنين، چاپ ششم) شهيد مطهري (رحمه الله علیه) مي فرمايند: «براي رسيدن به سعادت ، علاوه بر جريان اعمال و گامهايي که خود انسان برمي دارد، يک جريان ديگري نيز هميشه در جهان است، و آن جريان رحمت سابقه پروردگار است. در متون ديني آمده است: «يا من سبقت رحمته غضبه» «اي کسي که رحمت او بر غضبش تقدم دارد» به هر حال اين واقعيتي است که در نظام هستي اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاري است. و کفرها و فسقها و … عارضي و غير اصيل مي باشند ، و همواره آنچه که عارضي است ، به سبب جاذبه رحمت تا حدي که ممکن است ، بر طرف مي گردد. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه يکي از شواهد غلبه رحمت بر غضب است.
اصل تطهير: در نظام هستي، يکي از جلوه هاي رحمت الهي ، نمود تطهير است. دستگاه آفرينش داراي خصيصيه شستشو و تطهير است… مغفرت و محو عوارض سوء گناهان از اين قبيل است … البته بعض از دل ها قابليت خود را از براي پاکيزه شدن آنچنان از دست مي دهند، که ديگر با هيچ آبي تطهير نمي پذيرند… کفر و شرک نسبت به خدا وقتي که در دلي استقرار پيدا کردند دل را از قابليت تطهير خارج مي سازد.
رحمت عام: اصل مغفرت ، يک يديده استثنائي نيست، يک فرمول کلي است که از غلبه رحمت در نظام هستي نتيجه شده است. قرآن کريم مي فرمايد: «من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه» (قرآن کريم، سوره انعام، آيه 16) « هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». يعني اگر رحمت نباشد، عذاب از احدي بر داشته نمي شود.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «براي نجات و رستگاري دو رکن اساسي وجود دارد.
عمل و رحمت».
و در پايان درباره آيه شريفه «ليس للانسان …؛ تنافي و ناسازگاري را رد مي کند و مي فرمايد: عمل به منزله علت قابلي، و رحمت پروردگار به منزله علت فاعلي است».(شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 1، ص 254 - 257) يعني خيرات و اصل شده بر طبق اصول رحمت، مغفرت و تطهير انسان ها از عوارض شوم گناه پذيرفته مي شود و از اين جهت با ليس للانسان هم تنافي ندارد زير آيه در مقام بيان قانون است نه رحمت الهي.
براي مطالعه بيشتر به عدل الهي شهيد مطهري (رحمه الله علیه ) و تفسير نمونه ج 22 مراجعه کنيد.