سخن چین از ولایت خدا خارج شده است.
سخن چینی فقط به زبان نیست، با اشاره و چشم هم سخن چینی ممکن است
در سخنچینی دروغ و راست بودن حرف شرط نیست. امام علی علیهالسلام فرمودند: «أكذِبِ السِّعایَةَ و النَّمیمَةَ، باطِلَةً كانَت أو صَحیحَةً= تکذیب کن سخنچینی و بدگویی را؛ چه درست باشد یا نادرست». اگر کسی حرف سخن چین را بشنود و تأیید کند یا باور کند، خطرناک است. چون هلاکت سراغ آدم میآید.
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: هر کس بخواهد بد برادرش را بگوید که او را از بین ببرد و نابودش کند، خدا همه اعمال او را از بین میبرد. تمام اعمال و کارهای خیر او را از بین میرود و او را در جهنم هم درجه با «هامان» وزیر فرعون میکند؛ یعنی شریک جرم فرعون است.
سخن چینی ناشی از یک روحیه ی تجاوزگری است؛ این روحیه ی تجاوز، انسان را بدبخت میکند. تجاوز چشمی، گوشی، فکری و ذهنی وحشتناک است؛ مثلا من فکر میکنم حق دارم بدانم که مثلاً خانمم با چه کسی صحبت میکرده، شوهرم با چه کسی صحبت میکرده، برادرم، پسرم، دخترم با چه کسی صحبت میکرده و چه چیزهایی بین آنها رد و بدل شده است. ما حق نداریم این کارها را بکنیم و به حریمهای انسانها وارد شویم. این هاری و تندی و تجاوز و درندهگی است و امام علی علیهالسلام ما را از آن برحذر داشته است.
سخن چینی به زبان نیست. گاهی انسان با اشاره سخنچینی میکند، گاهی هم با پیامک، گاهی هم با رمز یا ضبط کردن صدای کسی. مثلا شخص میگوید: به خدا من اصلاً حرف نزدم. راست هم میگوید؛ ولی صدایش را ضبط کرده؛ خودش حرف نزده؛ ولی صدا را ضبط کرده و رفته جای دیگر پخش کرده.
بدن جنایتکار نیست. این یادتان باشد. همیشه قلب انسان جنایتکار است. چون شخصیت انسان به دلش است. مهم نیست با بدنش کاری کرده یا نکرده. مهم این است در دل چه اتفاقی افتاده: «آثِمٌ قَلْبُهُ[1]= قلبش گناهکار است» قلب گناه میکند. بدن کارهای نیست. زبان اسیر این قلب است. قلب این بدن بیچاره را به گناه میاندازد. این دست و بدن و هیکل را به گناه میاندازد.
چرا گناه را برای مؤمن نمی نویسند؟
مؤمن ممکن است گناه کند، اما از گناه متنفر است. اما بعضیها از گناه، از غیبت، از تهمت و سخنچینی لذت میبرند. این زمانی است که گناه نوشته میشود؛ یعنی در قلب اتفاقی افتاده. چون نامه عمل هر کس، نفسش است و گناه روی نفس ضبط میشود؛ ولی یک موقع است که یک کسی غیبت میشنود از یک غیبتکننده، اما از حرفهایی که طرف میزند، متنفر است، ولی نمیتواند خود را رها کند؛ اینجا برای او گناه نمی نویسند.
در روایت داریم که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: خدا هیچ کس را به جهنم نمیبرد، مگر کسی که خودش بخواهد به جهنم برود. عذاب هم این گونه است. بعضیها درد را دوست دارند؛ برای همین است که به دیگران درد را وارد میکنند. مثلا فرد میخواهد با زنش حرف بزند، اما تیغدار، نیشدار، طعنهدار حرف می زند و زن و بچه و یا شوهرش را آتش میزند. هر وقت حرف میزند، در آن متلک و تحقیر و سرزنش است. چنین افرادی همیشه آدمها را درد و زجر میدهند.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میفرماید «إِنَّكُمْ مُؤاخَذُونَ بِأَقْوالِكُمْ فَلا تَقُولُوا إِلاّ خَیْرا= همانا شما مواخذه میشوید با حرفهایتان، پس غیر از خیر حرفی نزنید». مراقبت کنید که فقط خیر از دهان شما خارج شود. چون هر کلمهای که از دهان شما بیرون بیاید، طبق تعبیر قرآن «ما یَلْفِظُ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ= هیچ کلامی گفته نمی شود، مگر رقیب و عتید آن را می نویسند». فرشتهها آن را مینویسند و کامل ثبت میشود. پس مواظب باش جز خیر چیزی نگویید. حرف بد نزنید؛ حرف نیشدار نزنید؛ حرف تحقیرکننده نزنید و کسی را سرزنش نکنید.
پایان
برگرفته از سخنان استاد محمد شجاعی
سخن چین از ولایت خدا خارج شده است.
یکی از لغزش های اخلاقی که مربوط به زبان می شود، سخن چینی است. از سخن چینی سخت پرهیز کنید، زیرا سخن چینی موجب خارج شدن از ولایت خدا و حتی شیطان می شود.
امام صادق (علیه السّلام) در مذمت سخن چینی میفرمایند: «مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِن رِوَایَةً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَةِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ= هر كس به ضرر مؤمنی داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد و از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از دوستى خود، به دوستى شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد».
برزخ یعنی از دَمِ وفات تا قیامت. بیشتر عذاب های برزخ، ناشی از زبان است. بیشتر گرفتاریها و فشارهایی که آدم در جهنم و در برزخ و حتی در دنیا پیدا میکنند، مربوط به کار استفاده نادرست زبان است. اکثر قریب به اتفاق طلاقها و دعواها، عقدهها، کینهها و جنگها برای این است که طرفین بلد نیستند با هم حرف بزنند و از زبان شان خوب استفاده نمی کنند.
روایت است که یک سوم عذاب برزخ و عذاب قبر، فقط برای سخنچینی است؛ نه غیبت، تهمت، دروغ، مردمآزاری و سرزنش کردن.
سخنچینی فقط این نیست که انسان یک حرفی را از یک نفر بشنود و جای دیگر آن را بیان کند، بلکه به این معنی هم هست که امانت مجلس را رعایت نکند. وقتی می یفرمایند: «المجالس بالأمانه= مجلس ها با امانت است»، یعنی هر جایی که انسان با کسی حرف میزند، لازم نیست طرف مقابل از ما بخواهد که این حرف یک راز است و نباید در جایی بگویی.
شما با خانمت، بچهات، دوستت یا هر کس صحبت میکنی، این صحبت ها برای همان مجلس است. همانجا هم باید دفن بشود. اگر کسی رازی یا حرفی را برای کس دیگر نقل میکند، باید خیلی حواسش جمع باشد.
حضرت هشدار می دهد که یک سوم عذاب برای سخنچینی است. چون فتنه و مصائب ایجاد میکند. طبق این که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَه= مومن حرمتش از کعبه بالاتر است»، یعنی هر کس علیه یک مؤمن کلامی را بگوید که بخواهد او را ضایع کند یا آبرویش را ببرد یا رسوایش کند یا نقصی در شخصیت او ایجاد کند؛ فرقی نمی کند همسرش باشد یا پدر و مادر یا خواهر و برادر یا دوست یا… امام صادق علیهالسلام این شخص را از ولایت خودش خارج میکند. خدا رهایش میکند؛ چون خدا فقط ولایت مؤمن را قبول میکند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا =خدا ولی مومنان است» ولایت غیر مومن را قبول نمیکند. چون بقیه ولایتشان باشیطان است. میگوید خدا این آدم را از ولایت خودش خارج میکند، یعنی رهایش میکند و هیچ پشتیبانی ندارد. هیچ حمایتی از طرف خدا نمیشود.
بد خواستن برای دیگران، موجب دوری از خدا می شود
چرا ما در زندگیمان یکسره نکبت و مشکلات و گرفتاری داریم و دست به هر چیزی میزنیم، خراب میشود؛ سراغ هر چه میرویم خراب میشود؛ چرا اصلاً مشکلات ما حل نمیشود؟ چرا این همه گره در کار ما هست؟
حضرت از قانون خلقت خبر میدهد که خدا نظام خلقت را به گونه ای آفریده که کسی که میخواهد کسی را از چشم دیگران بیاندازد، از زیر چتر ولایت خدا خارج میشود و تحت ولایت شیطان قرار می دهد. این قانون اعتباری نیست؛ بلکه یک امر حقیقی است. اگر آدم یک ذره فکر کند که سخنچین چقدر پیش خدا منفور است که حتی شیطان هم قبولش نمی کند، دست از این رذیله برمی دارد.
استاد ما میفرمودند که وقتی یک آدم از چشمت میافتد، حواست باشد که تو هم از چشم خدا میافتی. این که کسی از چشم ما بیافتد کار راحتی نیست. مثلا بگویی: از فلانی بدم میآید، از او خوشم نمیآمد، از او متنفرم به این راحتی نیست. بسیاری از افرادی که از آنها بدمان میآید، ممکن است پیش خدا آدمهای ارزشمندی باشند. این نوع احساسها که موجب دل چرکی آدمها میشود، خیلی خطرناک است. اینطوری نیست که به همین راحتی یک کسی از چشم آدم بیفتد. ما از بس خودشیفته، بیظرفیت و کمظرفیت هستیم، به راحتی از آدمها بدمان میآید؛ به راحتی نسبت به دیگران ابراز تنفر می کنیم. حالا کسی میخواهد یک کسی را از چشم بقیه بیاندازد، یک چیزی علیه او میگوید- راست و دروغش مهم نیست- خدا از ولایتش خارجت میکند، یعنی از چشم خدا میافتی.
بعضیها واقعاً لذت میبرند از اینکه یک کسی از چشم دیگران بیفتد. بعضیها واقعاً از محبوبیت و اعتبار دیگران رنج میبرند؛ منشاء آن هم یا حسادت است و یا رذیله های دیگر. همه اینها مربوط به بیشخصیتی خودمان است.
آدمی که بیشخصیت است، نمیتواند اعتبار و شخصیت کسان دیگر را بپذیرد. آدم بیآبرو، حقیر و پست، نمیتواند بزرگی، محبوبیت و عزت دیگران را ببینند؛ اصلاً سختش است که کسی عزیز، محبوب، معتبر و آبرودار باشد؛ دیدن اینها اذیتش میکند.
ادامه دارد…
کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت پنجم)
گاهی آدم عاشق بیماری خودش میشود و از بیماری خودش لذت میبرد. وقتی یک متخصص یا کارشناس میخواهد آن بیماری را از او بگیرد، عمدا دستورات را اجرا نمیکند که آن لذت مریض بودن را از دست ندهد.
در روایت داریم خدا هیچ بندهای را به جهنم نمیبرد، مگر اینکه خودش بخواهد جهنم برود. همه کسانی که سر از جهنم در میآورند، کسانی هستند که جهنم را انتخاب میکنند؛ یعنی هر چه به او میگویی این کار حرام است، این کار تو را ساقط میکند، باز ادامه میدهد و خوشش میآید به جهنم برود.
حضرت می فرماید حلم را یاد بگیرید که بردباری دوست تو است. یعنی انس با او، به تو لذت و آرامش و قدرت و شادی میدهد.
بردباری وزیر هم هست. وزیر از وزر میآید، یعنی کسی که بارهای سنگین تو مثل مصائب و فجایعی که در زندگی تو اتفاق بیفتد را برمیدارد.
آدمی که حلم ندارد و نمیتواند جلوی غلبه احساساتش را بگیرد، حالا یک دفعه به سرازیری می افتد که نمیشود جمعش کرد.
پس حلم هم خلیل است و هم وزیر. هم یک دوست است که میتوانی با او انس بگیری و از او لذت ببری وهم به تو آرامش میدهد و تنهایی ها و بیکسیها و غربتهایت را پر میکند. جاهایی که ممکن است خدای نکرده سالها دچار تنهایی و غربت بشوی حلم به یاریت می آید.. از یک طرف هم وزیر است، یعنی یک بارکش خوبی برای تو است.، بارهای زیادی را از روی تو برمی دارد.
میخواهم بگویم وقتی ما راجع به خانواده آسمانی مان صحبت میکنیم، اگر حلیم نباشیم، کلاً از چادر آنها بیرون میافتیم و دیگر نمیتوانیم به آنها ملحق بشویم. حلم مثل وضو برای نماز است. اگر نباشد، نمازی هم نیست. حلم اگر نباشد، امورت نظام ندارد. هیچ چیز برایت نمیماند، نه نمازت، نه عبادتت، نه جهادت، نه زحماتت، نه فداکاریهایت، نه خرج کردنهایت.
پایان
برگرفته از سلسله سخنرانی های شرح زیارت جامعه کبیره استاد محمد شجاعی
کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت سوم)
حلم این است که در مقابل رفتار نادرست دیگران، بتوانی درست عمل کنی.
زندگی دنیایی اینگونه است که انسان اگر قدرت غلبه بر هیجانات نفسش را نداشته باشد، آتش جهنمش زیاد می شود. حتی عزیزترین کسان ما می توانند برای ما جهنم درست کنند. مثلا پدر و مادر، همسر، فرزند، دوست. چون ممکن است حلیم نباشند. اگر بلد نباشید خودتان را در مقابل رفتار نادرست آنها نگه دارید، در جهنم سقوط میکنید.
دنیا، جهنمی است که وقتی قرار است انسان در آن زندگی کند، باید حواسش را جمع کند. مثل کسی که می داند رفتن به دریا، لباس مخصوص خود را می خواهد؛ یا رفتن به کوه تجهیزات خود را می طلبد. حال چه بسا بعضیها دشمن انسان هستند و میتوانند زمینه عصبانیت و جهنمی شدن را فراهم کنند. اینجاست که اگر کسی این پرده پوشاننده را برای خودش تهیه نکرده باشد، آتش میگیرد.
پس خویشتنداری، سکوت کردن، در رفتن از موضع بحثهایی که به جدل می رسد، کار خوبی است؛ یا مثلاً وقتی عصبانی شدید؛ زود تغییر موضع بدهید و بایستید، راه بروید، حرکتی بکنید و از آن وضعیت در بیایید. چون وقتی در حالت سکون باشید، مثل ذرهبینی که شما روی برگی زوم میکنید، اگر چند لحظه زیر ذرهبین باشد، آتش میگیرد، اما اگر آن برگ را تکان بدهید دیگر نمیسوزد. اگر متمرکز یک جا یک حرفی را بشنوید، یا فکری کنید و تغییرش ندهید؛ آن فکر، هیجان و شنیدن، روی شما اثر میگذارد تا منفجر شوید.
حلم کمال عقل است.
حضرت امیر علی علیهالسلام می فرمایند: «اَلحِلمُ تَمامُ العَقلِ= بردباری کمال عقل است». وقتی کسی میخواهد عاقل باشد، یعنی بتواند درست تشخیص بدهد و درست اقدام کند، باید حلیم باشد. آدمی که حلیم نیست، نه خوب میتواند تشخیص بدهد و نه خوب میتواند عمل کند. اما شخص حلیم، قدرت غلبه بر احساساتش زیاد است.
در مورد حلم باز حضرت می فرماید: «اَلْحِلمُ نِظامُ أمْرِ الْمُؤْمِنِ= بردبارى، مایه سامان یافتن كار مؤمن است»، یعنی کسی که حلم ندارد، کارهایش متلاشی و روی هواست. مثل ماشینی که شاسی نداشته باشد. مؤمن هر کار خوبی انجام میدهد. مثل شوهرداری، زنداری، بچهداری، کارهای بیرون، کارهای درآمدزایی، امرار معاش و همه اینها برایش عبادت محسوب میشود و جهاد است. ولی اگر حلیم نباشد، تمام زحماتش هدر میرود. مثل تسبیح بدون بند است که نظام ندارد. مثل ساختمان بدون ستون و پایه است. وقتی بخواهند یک ساختمان را بسازند، اول پایهها را قرار می دهند، بعد ساختمان را روی آن بنا میکنند. اگر کسی قرار است ازدواج کند یا وارد دانشگاه بشود یا بخواهد نقش مادری و پدری یا همسری را بازی کند، ممکن است در خیلی از موارد نظرش با نظر خانواده همسرش یکی نباشد و دخالت ها یا تجاوزهائی صورت بگیرد. اگر قبلاً نظامبندی نکرده باشد و خودش را برای این قضیه آماده نکرده باشد، کاملاً فشرده میشود و می تواند برای خودش و دیگران جهنم درست کند.
باید برای خودتان یک نظام حلیمانه تهیه کنید. اگر کسی اینطور نیست و یک دفعه هیجانی میشود و هر چه از دهانش درمیآید میگوید، حتی در قالب شوخی و نمیتواند خودش را کنترل کند؛ همه زحمات و تلاشهایش از بین میرود.
ادامه دارد…
کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت دوم)
انسانی که حلیم نیست با خودش نمیتواند کنار بیاید و در نتیجه، با دیگران هم نمیتواند کنار بیاید. و از دست خودش دائماً کلافه است. همین وضع روحی بیمارگونه، موجب می شود که با دیگران هم نتواند کنار بیاید. زیرا بخاطر نداشتن صفت انسانی حلم،در ارتباط با دیگران، دائما تنش و تشنج شدید ایجاد میکند.
آن که حلم ندارد، مثل کسی است که بیاختیار زبانش را گاز میگیرد. هر چند نمیخواهد این کار را بکند، اما نمیتواند؛ چون کنترل و مدیریت رفتار خود را هم از دست می دهد.آدمی که حلیم نیست، با خودش کنار نمیآید، یعنی آنقدر «منِ» حیوانی اش وسعت پیدا میکند که در ارتباط با دیگران، در زیر دست و پا له میشود.
حتی اگر کسی وارد بهشت هم بشود، اگر در دنیا اهل حلم نباشد، ممکن است در کنار ائمه باشد، اما نمیتواند وارد جمع های ویژه و مقامات آنها بشود؛ یعنی در بهشت یک مجالس و مهمانیها و جلسات خاصی هست که مال نمره بالاهاست. درست است که همه در بهشت هستند، اما اصلا این دو طبقه یعنی افراد حلیم و کسانی که حلم ندارند، قابل مقایسه نیستند.
بردبارى، پرده اى پوشنده است که انسان را از هیجانات زندگی محافظت می کند.
«غطاء ساتر یعنی پرده پوشاننده»، یعنی حلم، آدم را از اینکه به هیجانات جهنمی مبتلا شود و عیوبش آشکار شود، میپوشاند. مثلاً ممکن است انسان در خانه با پدر و مادر، همسر، عروس و داماد یا فرزندش درگیر شود یا یک حرفی پیش بیاید که هیجان او را بگیرد و به قهر کردن یا شکستن چیزی یا تند حرف زدن منجر بشود، در این مواقع، انسان نیاز به حلم دارد. همین حلم است که مثل پرده ای بر این عیوب نما می افتد و آنها را می پوشاند.
انسان باید بتواند با حلم جلوی هیجانات خودش را بگیرد. ما باید این را بر خودمان واجب کنیم. مثل یک سلسله کارهای طبیعی که همیشه انجام میدهیم، از جمله: نماز خواندن، تمیزی و نظافت بدن و… این را باید بر خود واجب کنیم که خود را متصف به صفتی کنیم که در مقابل هیجانات، خود را نگه داریم.
من قبل از اینکه بخواهم همسر کسی بشوم، قبل از اینکه بخواهم وارد ارتباطات با کسی بشوم یا وارد فعالیت اجتماعی، سیاسی، هنری و فعالیتهای دیگر بشوم، اگر حلم نداشته باشم، مثل یک شیشه ای هستم که وسط یک جایی که صدها سنگ متحرک هست، قرار بدهند و اینها موجب شکسته شدنش می شوند. حلم پرده ی پوشانندهای است که انسان را محافظت میکند؛ یعنی شخص میداند که قرار است وارد ارتباط و فضایی بشود که نباید سنگینی و آرامش و سکون خودش را از دست بدهد.
ادامه دارد…
کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت اول)
صفت حلم مثل صفات دیگری نیست که بگویید امام و پدر آسمانی من که قرار است به آنها ملحق بشوم، یک صفتی دارند که شایسته است من هم به آن متصف بشوم. داستان فقط این نیست؛ بلکه اساساً حلم صفتی است که اگر کسی آن را نداشته باشد به هیچ وجه به امام نمیرسد.
«حلم» به معنی خودداری از هیجانات نفس است. باید بر خودمان واجب کنیم که با حلم، جلوی هیجانات خود را بگیریم.
گفتیم که امام منتهای حلم است:«وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ». این ویژگی یک مقوله کلیدی است که امام هادی علیهالسلام در آغاززیارت جامعه کبیره به آن اشاره می کند. شما نگاه کنید صدها صفت دیگر در مورد ائمه داریم، ولی در قدمهای نخستین حضرت صفات «مُنْتَهَى الْحِلْمِ» را بعد از «خُزَّانَ الْعِلْمِ» بیان می کند.
ائمه صفتهای زیادی دارند که اگر یکی یا چند تا از آنها را نداشته باشیم، هرچند ممکن است برای ما نقصیه ای بشود که موجب فاصله با آنان بشود؛ اما بدون صفت حلم، تقرب به آنان محال است. یعنی با صفتهای دیگر میتوان به امام نزدیک شد، اما بدون حلم امکان تقرب وجود ندارد و اگر کسی حلیم نباشد، اساساً به امام ملحق نمیشود؛ چون حلم، جزء صفات اصولی است؛ بدون حلم، نه تنها کسی به آنان ملحق نمیشود، بلکه از خانواده آسمانی و اصل و ریشه خودش بسیار دور میافتد. در واقع انسانی که حلم ندارد از خود اصلی اش یعنی شان «فوق عقل» فاصله میگیرد و امکان ندارد مزه آرامش، لذت، و عبادت را به صورت مستمر بچشد.
با «حلم» آتش عصبانیت را خاموش کنید
خویشتنداری، سکوت کردن، در رفتن از موقعیتی که بحث ها که به جدل می رسند، کار خوبی است؛ اگر عصبانی شدید؛ زود تغییر موضع بدهید و بایستید، راه بروید، حرکتی بکنید و از آن وضعیت در بیایید. چون وقتی در حالت سکون باشید، مثل ذرهبینی که شما روی برگی زوم میکنید، اگر چند لحظه زیر ذرهبین باشد، آتش میگیرد، اما اگر آن برگ را تکان بدهید دیگر نمیسوزد. اگر متمرکز یک جا یک حرفی را بشنوید، یا فکری کنید و تغییرش ندهید؛ آن فکر، هیجان و شنیدن، روی شما اثر میگذارد تا منفجر شوید.
سخن چین مورد عذاب خداست(2)
«سخن چین» با سری مثل خوک و بدنی مثل الاغ محشور می شود
حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآله دو عذاب را برای خبرچین برمی شمارد. عذاب اول این که می فرمایند: «لَمّا اُسرِیَ بِی رأیتُ امرأةً رأسُها رأسُ خِنزیرٍ و بَدَنُها بَدَنُ الحِمارِ و علَیها ألفُ ألفِ لَونٍ مِن العَذابِ فسُئلَ: ما كانَ عَمَلُها؟ فقالَ: إنّها كانت نَمّامَةً كذّابَةً= شبى كه مرا به معراج بردند، زنى را دیدم كه سرش مث سر خوك بود و بدنش بدن الاغ و گرفتار هزار هزار نوع عذاب بود. سؤال شد: او چه كرده بود؟ فرمود: او سخن چین و دروغپرداز بود».
ومین عذاب را دقت کنید. « أتانیَ البارِحَةَ رجُلانِ فاكتَنَفانی فانطَلَقا بِی حتّى أتَیا على رجُلٍ فی یَدِهِ كُلاّبٌ یُدخِلُهُ فی فیِّ رجُلٍ فیَشُقُّ شِدقَهُ حتّى یَبلُغَ لِحیَیهِ فیَعودُ فیأخُذُ فیهِ فقلتُ: مَن هذا؟ قالَ: هُمُ الّذینَ یَسعَونَ بالنَّمیمَةِ= دیشب دو مرد نزد من آمدند و مرا بغل كردند و با خود بردند تا آنكه به مردى رسیدند كه در دستش چنگكى بود و آن را در دهان مردى مى كرد و دهانش را تا ته آرواره هایش مى شكافت و این كار را مرتب انجام مى داد، پرسیدم: این كیست؟ [یكى از آنها ]گفت: اینان كسانى هستند كه سخن چینى مى كنند».
ما خیلی در معرض این آفت ها هستیم. مثلا دو نفر با هم راجع به یک نفر حرف میزنند، بعد یکی از آنها گوشی را برمیدارد، به طرف می گوید فلانی راجع به تو این طوری گفت. نتیجه این که یک آتشی به پا میشود و افراد به جان هم می افتند. خلاصه انسان باید خیلی حواسش جمع باشد که در این آفت ها گرفتار نشود.
امیرالمومنین علیهالسلام: به حرف سخن چین گوش نکن
نصیحتی که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در این زمینه میکند این است که می فرماید: «لا تَعجَلَنَّ إلى تَصدیقِ واشٍ و إن تَشَبَّهَ بالنّاصِحینَ= گفته هاى هیچ سخن چینى را زود باور مكن، اگر چه در لباس خیرخواهان باشد».
ظاهرش این است که خیر و خوبیات را میخواهد، اما نمیشود. اگر آدم قرار است پیگیری هم بکند، میرود با خود طرف در میان میگذارد، نه این که برود ده جا این را بیان کند و به دیگران بگوید؛ یعنی با حداقل آسیب باید این برطرف بشود. این را خیلی توجه کنید. نگوییم آن کسی که این را گفت، آدم خیلی خوبی بود. اصلا این طور نیست. وقتی یک آدم مؤمن و خوب، در مورد یک آدم مؤمن و خوب دیگری حرفی میزند حضرت دستور می دهد که حرفش را باور نکن ، رد هم نکن. رد نکن که او را دروغگو بپنداری، باور هم نکن که او را متهم کنی. این قاعده خیلی مهم است.