کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت پنجم)
گاهی آدم عاشق بیماری خودش میشود و از بیماری خودش لذت میبرد. وقتی یک متخصص یا کارشناس میخواهد آن بیماری را از او بگیرد، عمدا دستورات را اجرا نمیکند که آن لذت مریض بودن را از دست ندهد.
در روایت داریم خدا هیچ بندهای را به جهنم نمیبرد، مگر اینکه خودش بخواهد جهنم برود. همه کسانی که سر از جهنم در میآورند، کسانی هستند که جهنم را انتخاب میکنند؛ یعنی هر چه به او میگویی این کار حرام است، این کار تو را ساقط میکند، باز ادامه میدهد و خوشش میآید به جهنم برود.
حضرت می فرماید حلم را یاد بگیرید که بردباری دوست تو است. یعنی انس با او، به تو لذت و آرامش و قدرت و شادی میدهد.
بردباری وزیر هم هست. وزیر از وزر میآید، یعنی کسی که بارهای سنگین تو مثل مصائب و فجایعی که در زندگی تو اتفاق بیفتد را برمیدارد.
آدمی که حلم ندارد و نمیتواند جلوی غلبه احساساتش را بگیرد، حالا یک دفعه به سرازیری می افتد که نمیشود جمعش کرد.
پس حلم هم خلیل است و هم وزیر. هم یک دوست است که میتوانی با او انس بگیری و از او لذت ببری وهم به تو آرامش میدهد و تنهایی ها و بیکسیها و غربتهایت را پر میکند. جاهایی که ممکن است خدای نکرده سالها دچار تنهایی و غربت بشوی حلم به یاریت می آید.. از یک طرف هم وزیر است، یعنی یک بارکش خوبی برای تو است.، بارهای زیادی را از روی تو برمی دارد.
میخواهم بگویم وقتی ما راجع به خانواده آسمانی مان صحبت میکنیم، اگر حلیم نباشیم، کلاً از چادر آنها بیرون میافتیم و دیگر نمیتوانیم به آنها ملحق بشویم. حلم مثل وضو برای نماز است. اگر نباشد، نمازی هم نیست. حلم اگر نباشد، امورت نظام ندارد. هیچ چیز برایت نمیماند، نه نمازت، نه عبادتت، نه جهادت، نه زحماتت، نه فداکاریهایت، نه خرج کردنهایت.
پایان
برگرفته از سلسله سخنرانی های شرح زیارت جامعه کبیره استاد محمد شجاعی