سخن چین از ولایت خدا خارج شده است.
یکی از لغزش های اخلاقی که مربوط به زبان می شود، سخن چینی است. از سخن چینی سخت پرهیز کنید، زیرا سخن چینی موجب خارج شدن از ولایت خدا و حتی شیطان می شود.
امام صادق (علیه السّلام) در مذمت سخن چینی میفرمایند: «مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِن رِوَایَةً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَةِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ= هر كس به ضرر مؤمنی داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد و از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از دوستى خود، به دوستى شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد».
برزخ یعنی از دَمِ وفات تا قیامت. بیشتر عذاب های برزخ، ناشی از زبان است. بیشتر گرفتاریها و فشارهایی که آدم در جهنم و در برزخ و حتی در دنیا پیدا میکنند، مربوط به کار استفاده نادرست زبان است. اکثر قریب به اتفاق طلاقها و دعواها، عقدهها، کینهها و جنگها برای این است که طرفین بلد نیستند با هم حرف بزنند و از زبان شان خوب استفاده نمی کنند.
روایت است که یک سوم عذاب برزخ و عذاب قبر، فقط برای سخنچینی است؛ نه غیبت، تهمت، دروغ، مردمآزاری و سرزنش کردن.
سخنچینی فقط این نیست که انسان یک حرفی را از یک نفر بشنود و جای دیگر آن را بیان کند، بلکه به این معنی هم هست که امانت مجلس را رعایت نکند. وقتی می یفرمایند: «المجالس بالأمانه= مجلس ها با امانت است»، یعنی هر جایی که انسان با کسی حرف میزند، لازم نیست طرف مقابل از ما بخواهد که این حرف یک راز است و نباید در جایی بگویی.
شما با خانمت، بچهات، دوستت یا هر کس صحبت میکنی، این صحبت ها برای همان مجلس است. همانجا هم باید دفن بشود. اگر کسی رازی یا حرفی را برای کس دیگر نقل میکند، باید خیلی حواسش جمع باشد.
حضرت هشدار می دهد که یک سوم عذاب برای سخنچینی است. چون فتنه و مصائب ایجاد میکند. طبق این که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَه= مومن حرمتش از کعبه بالاتر است»، یعنی هر کس علیه یک مؤمن کلامی را بگوید که بخواهد او را ضایع کند یا آبرویش را ببرد یا رسوایش کند یا نقصی در شخصیت او ایجاد کند؛ فرقی نمی کند همسرش باشد یا پدر و مادر یا خواهر و برادر یا دوست یا… امام صادق علیهالسلام این شخص را از ولایت خودش خارج میکند. خدا رهایش میکند؛ چون خدا فقط ولایت مؤمن را قبول میکند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا =خدا ولی مومنان است» ولایت غیر مومن را قبول نمیکند. چون بقیه ولایتشان باشیطان است. میگوید خدا این آدم را از ولایت خودش خارج میکند، یعنی رهایش میکند و هیچ پشتیبانی ندارد. هیچ حمایتی از طرف خدا نمیشود.
بد خواستن برای دیگران، موجب دوری از خدا می شود
چرا ما در زندگیمان یکسره نکبت و مشکلات و گرفتاری داریم و دست به هر چیزی میزنیم، خراب میشود؛ سراغ هر چه میرویم خراب میشود؛ چرا اصلاً مشکلات ما حل نمیشود؟ چرا این همه گره در کار ما هست؟
حضرت از قانون خلقت خبر میدهد که خدا نظام خلقت را به گونه ای آفریده که کسی که میخواهد کسی را از چشم دیگران بیاندازد، از زیر چتر ولایت خدا خارج میشود و تحت ولایت شیطان قرار می دهد. این قانون اعتباری نیست؛ بلکه یک امر حقیقی است. اگر آدم یک ذره فکر کند که سخنچین چقدر پیش خدا منفور است که حتی شیطان هم قبولش نمی کند، دست از این رذیله برمی دارد.
استاد ما میفرمودند که وقتی یک آدم از چشمت میافتد، حواست باشد که تو هم از چشم خدا میافتی. این که کسی از چشم ما بیافتد کار راحتی نیست. مثلا بگویی: از فلانی بدم میآید، از او خوشم نمیآمد، از او متنفرم به این راحتی نیست. بسیاری از افرادی که از آنها بدمان میآید، ممکن است پیش خدا آدمهای ارزشمندی باشند. این نوع احساسها که موجب دل چرکی آدمها میشود، خیلی خطرناک است. اینطوری نیست که به همین راحتی یک کسی از چشم آدم بیفتد. ما از بس خودشیفته، بیظرفیت و کمظرفیت هستیم، به راحتی از آدمها بدمان میآید؛ به راحتی نسبت به دیگران ابراز تنفر می کنیم. حالا کسی میخواهد یک کسی را از چشم بقیه بیاندازد، یک چیزی علیه او میگوید- راست و دروغش مهم نیست- خدا از ولایتش خارجت میکند، یعنی از چشم خدا میافتی.
بعضیها واقعاً لذت میبرند از اینکه یک کسی از چشم دیگران بیفتد. بعضیها واقعاً از محبوبیت و اعتبار دیگران رنج میبرند؛ منشاء آن هم یا حسادت است و یا رذیله های دیگر. همه اینها مربوط به بیشخصیتی خودمان است.
آدمی که بیشخصیت است، نمیتواند اعتبار و شخصیت کسان دیگر را بپذیرد. آدم بیآبرو، حقیر و پست، نمیتواند بزرگی، محبوبیت و عزت دیگران را ببینند؛ اصلاً سختش است که کسی عزیز، محبوب، معتبر و آبرودار باشد؛ دیدن اینها اذیتش میکند.
ادامه دارد…