چقدر خوبه
چقدر خوبه وقتي حوصله ي كسي رو نداريم بهش ساده بگيم برو.. .تا اين كه بپيچونيمش…
چقدر خوبه كه كسي ظاهر نداشته باشه و تظاهر به چيزي نكنه حتي اگر چهره ي واقعيش تلخه…
چقدر خوبه كه در ميدان محكمه ي وجدانمون قاضي نباشيم , حتي اگر قضاوت را خوب بلديم…
چقدر خوبه كه انسان ها بپذيرند كه انسان هستند و انسان مي تونه خطا كار باشه و اشتباهات خودشون رو بپذيرند..
چقدر خوبه كه بفهميم كجا هستيم ؟! با كي هستيم ؟ و از همه مهمتر براي چي با اين اشخاص هستيم؟!
چقدر خوبه كمي گذشت داشته باشيم و در اولويت بندي هامون اول ديگران باشند بعد خودمون…
چقدر خوبه آسموني فكر كنيم , با احساس باشيم , مهربون باشيم و قدر هم رو بدونيم ..
چقدر خوبه يك دل باشيم اما يك فكر نباشيم , ساده باشيم اما ساده نبازيم , بخنديم اما گريه رو هم از ياد نبريم… و چقدر خوبه كه واقعا بدونيم جاي هر كس توي دل ما كجاست؟ اصلا همه ي اين افراد لايق دل ما هستند؟! شايد دل ما بيش از حد شلوغ شده و ديگه جايي براي ديگران به خصوص كسايي كه بايد در دل ما باشند , نيست…
مسافر
اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني … سفرت روح مرا به دو نيم مي کند … و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد …
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم … فراق صاعقه وار را بر نمي تابم …
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز… آرام تر بگذر …
وداع طوفان مي آفريند… اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري …
من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است …
اي پرنده ! دست خدا به همراهت …
اما نمي داني … نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست …
از خود تهي شده ام … نمي دانم زمانی که باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟
شهيد عطري
بسم رب الشهداء و الصديقين
سید احمد پلارک
فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال66عملیات کربلای 8در شلمچه به شهادت رسید.
در 6سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی (علی بن موسی الرضا(ع) ) مأمن همیشگیاش بود. اگر چه او از بچگی نمیشناختم اما از سال 63رفاقتمان شدیدتر شد. وی دائماً به منطقه میرفت و من از سال 65به او ملحق شدم و از نزدیک همراهیش نمودم. او فرمانده آ ر پی چی زنهان گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود.
احمد مثل خیلی از شهدای دیگه بود. به مادرش احترام میگذاشت، به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترک نمیشد. همیشه غسل جمعه میکرد. سورهی واقعه رو می خوند و… اما این که چرا مزارش خوشبو شده و دو سه بار هم که سنگش رو عوض کردن باز هم خیلی از نیمه شبها خصوصاً تابستونها فضا رو معطر میکند به نظر من یه دلیلی داره…
سید احمد یه مادر داره که هنوزم زنده است. خدا حفظش کند. خیلی مؤمنه واهل دله. معروف بود که تو قنوت نماز از لباش آبی میریخت که معطر بود. بعضی از زنها میگفتند ما با چشم خودمون این مسئله رو دیدیم. امّا یه عده اونقدر با طعنه و کنایهها شون پیرزن رو اذیت کردن که بندهی خدا گوشهنشین شده …
فکر میکنم خدا خواست با خوشبو کردن مزار احمد قدرتش رو به اونها نشون بده … تازه خیلیها هم از احمد حاجت میگیرن.
نسيم جان فزاي فرزند راستين زهراء(س)-شهيد سيد احمد پلارك
تهران بزرگ با همهء عظمت و هواي آلوده اش شقايقهاي پرپري رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك ميهمان دارد كه هر مسافري رابه ياد حماسه هاي جاودانشان مياندازد.
رايحه دلپذ ير و مشام نواز معطري كه از خاك يك جوان بر مي خواست…
بچههاي بسيجي و كساني كه زياد بهشت زهرا ميروند، به او ميگويند شهيد عطري. خيليها سر قبرش نذر و نياز ميكنند و از او حاجت و شفاعت ميخواهند. ميگويند معجزه دارد. معروف است كه از قبرش عطر ترشح ميكند، هم هميشه نمناك است و هم بوي نسبتا خوبي دارد.به قول یکی از روحانیون ،شهيد پلارك هم مثل يكي از سربازان پيامبر در صدر اسلام، «غسيل الملائكه» بوده است.
غسيل الملائكه يعني كسي كه ملائكه غسلش دادهاند. در تاريخ اسلام آمده كه حنظله غسيل الملائكه كه از ياران جوان پيامبر بود، شب قبل از جنگ احد عروسي كرد و در حجله خوابيد. فردا صبح كه لشكر اسلام به سمت احد حركت ميكردند او هم عجله كرد و نرسيد غسل كند. بعد رفت و شهيد شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتي غسل دادند. بعد پيامبر بالاي جنازه او آمد و از اين واقعه خبر داد. حالا شهيد پلارك يا همان شهيد عطري خودمان هم اين چنين است و براي همين است كه هميشه قبر او خوشبو و نمناك است.
شهید پلارک به گفته ی مادرش از 13 سالگی تا 23 سالگی که به شهادت رسید، نماز شبش ترک نشده بود…
شبهای بسیاری سر بر سجده ی عبادت با خدای خود نجوا میکرده و اشک می ریخته….
مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرده:
(1) نماز شب
(2)غسل روز جمعه
(3)زیارت عاشورای هر صبح
(4)ذکر 100صلوات در هرروز و100 بار لعن بنی امیه
اشکهای شهید پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند…..
روح ايثار
آخرين مسئوليت شهيد پلارک فرمانده دسته بود .در والفجر 8 از ناحيه دست وشکم مجروح شد.اما کمتر کسي مي دانست که او مجروح شده است. اگر کسي درباره حضورش در جبهه سوال مي کرد.طفره مي رفت و چيزي نمي گفت يک دفعه در جبهه خواستيم از يک رودخانه رد شويم.زمستان بود وهوا به شدت سرد بود شهيد پلارک رو به بقيه کرد وگفت: اگر يکنفر مريض بشه .بهتر از اينه که همه مريض بشن
يکي يکي بچه ها را به دوش کشيدوبه طرف ديگر رودخانه برد .آخر کار متوجه شلوار او شديم که يخ زده بود و پاهاش خوني شده بود
همسايه شهيد
قبل از عمليات کربلاي 8 با گردان رفته بويم مشهد.يک روز صبح ديدم سيد احمد از خواب بيدار شده ولي تمام بدنش مي لرزد .گفتم چي شده ؟ گفت:فکر کنم تب ولرز کردم.بعد از يکي دوساعت به من گفت امروز بايد حتما برويم بهشت رضا اتفاقا برنامهآنروز گردان هم بهشت رضا بود از احمد پرسيدم چي شده که حتما بايد بريم بهشت رضا ؟ او به اضرار من تعريف کرد ديشب خواب يک شيهد را ديدم که به من گفت تو در بهشت همسايه مني من خيلي تعجب کردم تا بحال اورا نديده بودم گفتم تو کي هستي الان کجايي ؟ گفت در بهشت رضا احمد آنروز آنقدر گشت تا آن شهيد را که حتي نام او را نمي دانست پيدا کرده و بالاي مزار آن شهيد با او حرفها زد.
روحش شاد يادش گرامي
مادري مهربان تر از خورشيد
شخصیت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لایه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با كالبدشكافى و موشكافیهاى عمیق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و باید هم آموخت.
یكى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), كه خیلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربیتى)) زندگى حضرت است.
سیره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربیتى, چیزى نیست كه بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و یا اینكه در یك مقال و مقاله بتوان ترسیم كرد.
سیره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فایده چندانى ببار نمىآورد. از سیره عملى فاطمه(س), در امر تربیت, سخن بگوئیم, وى را ((بانو و كوثر بیكران)) و ((مادر محبت)) معرفى كنیم; ولى خودمان در میدان عمل, بى عارى و بى پروایى بكنیم, آیا چنین كارى شایسته است؟
آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربیت)) پیوند خورده است.
در حقیقت, مادر ((پیش مرگ و سر پیشاهنگ)), امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهاى دیرینه وى تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از دیدگاه اسلام, ((تربیت اسلامى)), خدایى ترین مسئله اى است كه یك مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دین ((تربیت محور)) است و در این راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدایت)), جهت ایصال الى المطلوب و ارائه طریق به سوى بشریت فرستاده است.
به هر تقدیر, آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوى توانا و زیبا, نیاز دارند یا خیر؟
جاى تردید وجود ندارد كه همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیرى و الگویابى مى باشند و این امر, براى انسانهاى عاقل, بسیار طبیعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, این است كه از چه كسى باید پیروى كرد و فرد به عنوان الگو, باید داراى چه شرایط و ویژگیها باشد؟
از دیدگاه اسلام, اولین شرط براى یك الگو, آن است كه خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.
اين شرط كه الگو باید, سیره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبیا و امامان(ع) مصداق ندارد.
زندگى فاطمه زهرا(س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عمیق از تمامى لایه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه كس مقدور نیست.
شخصیت معنوى این بانوى ((بى كران)) متشكل از ((بسترهاى معنوى)) بسیارى است كه هر كدام از آنها براى یك زندگى معنوى و معنادار بكار آید.
از این جهت, كوثر بى كران, كاملترین الگویى است كه مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خویش قرار داد, كه یكى از ((لایه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى كه بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربیتى)) زندگى او است.
در ((سیره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.
او مادر است, اما چگونه مادر؟!
مادر امامت است و حسنین در دامن مبارك او تربیت یافته اند.
مادرى است كه از راه تكان دادن گهواره, براى همیشه جهان را تكان مى دهد و از طریق ((لالایى و تاتایى هاى)) حساب شده, جهان و جهانیان را پر از فریادهاى عدالت خواهى مى كند و به سمت عدالت پیش مى راند.
تربیت كلامى كودكان, از زمزمه هاى زیباى مادر در قالب ((لالایى)) و ((تاتایى)), آغاز مى شود.
از اینجاست كه ظرافتهاى تربیت, رخ مى نماید و یك مادر مسوول را با مشكلات و موانع تربیتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالایى و تاتایى)), در واقع مى خواهد در پاكترین سرزمین وجود كودك كه همان هستى و انسانیت كودك است تصرف كند و تصرف مى كند. آیا در چنین حالتى شایسته و بایسته است كه مادر, امر تربیت را سبك و سرسرى انگارد؟
مادرى كه مى خواهد كار تربیتى معنادار انجام دهد, خود باید:
1 ـ به فرزندان نیكى كند.
2 ـ هنگام ناتوانى در دوران نوزادى و كودكى, و یا دوران دیگر, حتى به آنها اف نگوید.
3 ـ بر سرشان فریاد نزند.
4 ـ با اكرام با آنها سخن بگوید.
5 ـ با آنها خاكسارى و مهربانى كند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوى آنها بازگشاید.
6 ـ از خداوند براى فرزندان, طلب سعادت و رحمت بكند.
فاطمه زهرا(س) كه خود قرآن ناطق و مفسر كبیر است, یقینا در كار تربیتى, این نكات ظریف و عمیق قرآنى را كاربردى ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند.
فاطمه زهرا(س) ((مادر محبت)) است و با محبت معنادار وى باید جهان هدایت مى شد.
اگر با وجود الگوى تربیتى چون فاطمه زهرا(س), عده كثیرى از مادران مسلمان با مشكل تربیتى مواجه هستند, این به خاطر آن است كه :
اولا شناخت و معرفت عمیق, نسبت به شخصیت الگو ندارند.
ثانیا شناخت و تلقى و برداشت درست از تربیت اسلامى ندارند.
ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبتآمیز نیست.
رابعا بسیارى از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع, به حساب نمى آورند.
18 فروردین روز جهانی بهداشت
18 فروردین روز جهانی بهداشت روز سلامتی مبارک باد.
از 18 تا 24 فروردین هفته سلامت نامگذاری شده است.
بي تو ...
بی تو…
بی تو تنهایی سخت است ای عشق من،ای تمام هستی من.
بی تو بودن معنا ندارد. بی تو، چراغ زندگی ام خاموش است.
بی تو، گذران قافله عمر دلگیر است. بی تو، زینب تنها می شود، حسین می میرد. بی تو، بیت الاحزان مدینه تنها می شود.
بی تو، آسمان چگونه ببارد، زمین چگونه تاب بیاورد.
بی تو، مدینه سر بر بالین کدام دوست نهد.
بی تو، ستارگان خاموشند.
بی تو، دیگر صدای ضجه و ناله نمی آید. زهرا جان! ریحانه رسول!
بی تو، خورشید غمگنانه غروب می کند. ای بی همتا!… آسمان چگونه پهلویت را دید و نگریست، و زمین چگونه صورتت را دید و در هم نشکست.
ای برترین بانو! عارفانه عروج کردی و چشم در چشم رسول دوختی. عاشقانه پر کشیدی و در آغوش برترین بشر آرام گرفتی!
دهه فاطمیه
عالمانی که به راستی به درجات بالای علمی رسیده اند، خود معترف بودند که همه را به برکت عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او دارند.
مفسر و فیلسوف معاصر، علامه طباطبایی می فرمود: «هر چه داریم از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داریم و همه آبروی خود را از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم کسب کرده ایم.»
آن عالم بزرگ به سبب محبت فراون به حضرت زهرا علیهاالسلام و عرض ادب به محضر آن حضرت، هر ساله ایام فاطمیه، ده روز در خانه اش اقامه عزا می کرد و همه بستگان و اعضای خانواده، حتی آنهایی که در شهرهای دیگر سکونت داشتند، مقید بودند در مجلس شرکت کنند. علامه معمولاً به تهران که می رفت، کمتر دید و بازدید می کرد، ولی وقتی می گفتند در همسایگی یا فلان محل، مجلس روضه و توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام است، فوری در آن حاضر می شد.
خورشید تابان
حضرت زهرا علیهاالسلام با کمالات معنوی بی نظیر و اخلاق نیکو و منش و رفتار پسندیده خود، گوی سبقت را از همگان ربود و با ویژگی های ارزشمند خویش، جاهلیت عرب را به انزوا کشید. حضرت زهرا علیهاالسلام زنی بود که به فرموده امام خمینی رحمه الله ، افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد؛ زنی که فضایل او، هم طراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و خاندان عصمت و طهارت بود.
یا فاطمة اغیثینی
یکی از رزمندگان می گوید: در یک عملیات مهم و شبانه بر ضد دشمن بعثی، هنگام پیشروی، به میدان مین برخوردیم، این برخورد برای ما ناگهانی بود. شرایط بسیار سخت و جانکاه بود. بنا شد بچه ها داوطلبانه روی مین ها بروند. فرمانده ما که هر چه از خوبی ها و دلاوری ها و ایمان و عشقش به فاطمه زهرا علیهاالسلام بگویم، کم گفته ام، گفت: «بچه ها چند دقیقه ای صبر کنید، شاید راه دیگری هم باشد». او این را گفت و دو رکعت نماز خواند. دوستان او همه می دانستند که نماز توسل به فاطمه زهرا علیهاالسلام می خواند. پس از نماز سر بر مهر گذاشت و «یا فاطمه اغیثینی» گفت و با حالتی پر سوز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به کمک طلبید. شبی فراموش نشدنی بود. هر کدام از بچه ها را که می دیدی، در گوشه ای اشک می ریخت و دعا می کرد. او آن چنان غرق در توسل بود که حضور هیچ کس را احساس نمی کرد. به دلمان افتاده بود خبری می شود. ناگهان سر از سجده برداشت و فریاد زد: «بچه ها بیایید، بی بی راه را نشان داد، بی بی راه را نشان داد».
ياس
یاس یعنی بوی دل بوی بهشت یاس یعنی فاطمه حیدر سرشت
یاس یعنی کمترین عمرِ جهان یاس یعنی مادرِ صاحب زمان
یاس یعنی کوچه و آه و شرر یک گل و یک غنچه با هم پشتِ در
یاس یعنی قوتِ دستِ علی همدم رازِ دل و هستِ علی
یاس یعنی خانه داری نوجوان مادری افتاده حال و نیمه جان
یاس یعنی شانه بر موی حجاب ناله در بیداری و در وقت خواب
یاس یعنی حیدر و غسل و کفن اشکِ چشمِ زینب و آه حسن
یاس یعنی یا حسینِ زیرِ لب بوسه بر زیر گلویی نیمه شب
یاس یعنی انتقام از عاملین سیلی محکم به روی قاتلین
یاس یعنی مهدی و وقتِ ظهور انتقام از غاصبین پر غرور
یاس یعنی ما مدینه میرویم با امیرِ بیقرینه میرویم
آب ، بسوزد دلت
خاک ، شود خاک عزا بر سرت
باد ، پریشان شوی
چشم ! الهی که بباری فقط
پیش نگاه شما ، … مادر خورشید سوخت
ياس كبود
یاس کبود من!
حالا که نیستی
بی تو
کوچه پس کوچه های مدینه از قبل هم بیگانه ترند
و تنهای پناه من گریه های بیصداست
بوی غم می آید از نای علی *** در غم عظمی ی زهرای علی
بی تو ای یا وفادارم
مرا دیگر میلی به تنفس نیست
و زندگی...
همچون مزاحمتی ناخواسته مرا می آزارد
تصور دنیای بی تو را تحمل نتوانم کرد
و اینجا
علی
تنها
به یادت
و بر مزار پنهانت
هر روز و شب آه میکشد.
السلام علیک یا بضعه رسول الله
به یاد یاس کبود
عشق کلمه ای است آشنا ،
اما غریب ، ازعشق بسیار شنیده ایم .
عشق لیلی ومجنون ، شیزین وفرهاد گل وبلبل ،پروانه وشمع اما عشق چیست ؟
عشق یعنی زیبائی اگر زیبائی عشق نیست ومسلماً هر عاشق زیبائی شده است
واگرهم عاشقی برچیزیا کسی که به نظرما زیبا نیست عشق می ورزد ازچشم او حتماً زیباست.
عشق یعنی معرفت.
اگرمعرفت به زیبائی نباشد عشق نیست واگرکسی درک زیبائی راکه وجود دارد نکندمسلماًعشقی پدیدار
نمی شود.
پس عشق یعنی زیبائی معشوق وبینائی عاشق هرچه معشوق زیباتر وعاشق بیناتر کوران عشق بالاترحال ببینیم عشق کجاست ؟
عصمت یعنی تمام خوبی وزیبائی وتمام علم وبینائی هم امام علی ( علیه السلام) معصوم بودم وهم فاطمه
( علیه السلام ) پس عشق بین آن دو چه می کرد خدا می دانی وبس،ازطرفی هر اشتراک دو فرد بزرگتر باشد عشق نیز بیشترمی شود. علی وفاطمه بزرگترین اشتراک عالم را با هم داشتندوآن خدا بود.
عشق را بسیارمعنی کرده اند
عشق را بیسار داعی بوده اند
عشق را بسیار بازی کرده اند
عشقی باید دید تا باور نمود
عشق باید داشت تا ظاهر نمود
عشق یعنی خود فنا کردن به دوست
عشق یعنی آتش اندرجان ولی گفتن زدوست
عشق یعنی خود ندیدن بهر دوست
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد؟
عشق را مانند زهرا دادمی باید کشید!
عشقی یعنی خم گیسوی علی
عشق یعنی شکوه برق چشمان علی
عشق یعنی آن صفای دست تنهای علی
عشق یعنی همه مولامان علی
عشق را می باید از زهرا بیاموزیم وبس
عشق یعنی اشک آن یاس کبود
عشق یعنی پهلوی بشکسته وخنده به رخسارعلی
عشق یعنی عالم عصمت میان خون وآتش غوطه ور ودر آن غرغابه گویان یا علی
عشق یعنی اشم آن اشک یاس کبود در دم پرپر شدن
عشق یعنی روی نیلی را نهان کردن زدلدارش علی
عشق یعنی دخترخاتم معشوف? شیرخدا بودن سیلی ازنامرد خوردن دم فروبستن زغمخوارش علی
عشق یعنی اشک آن یاس کبود در دم پر پر شدن از غم تنهائی یارش علی
عشق یعنی شان? لرزان مردی چون علی
عشق یعنی آن نگاه آخر بین زهرا وعلی