بي تو ...
بی تو…
بی تو تنهایی سخت است ای عشق من،ای تمام هستی من.
بی تو بودن معنا ندارد. بی تو، چراغ زندگی ام خاموش است.
بی تو، گذران قافله عمر دلگیر است. بی تو، زینب تنها می شود، حسین می میرد. بی تو، بیت الاحزان مدینه تنها می شود.
بی تو، آسمان چگونه ببارد، زمین چگونه تاب بیاورد.
بی تو، مدینه سر بر بالین کدام دوست نهد.
بی تو، ستارگان خاموشند.
بی تو، دیگر صدای ضجه و ناله نمی آید. زهرا جان! ریحانه رسول!
بی تو، خورشید غمگنانه غروب می کند. ای بی همتا!… آسمان چگونه پهلویت را دید و نگریست، و زمین چگونه صورتت را دید و در هم نشکست.
ای برترین بانو! عارفانه عروج کردی و چشم در چشم رسول دوختی. عاشقانه پر کشیدی و در آغوش برترین بشر آرام گرفتی!
دهه فاطمیه
عالمانی که به راستی به درجات بالای علمی رسیده اند، خود معترف بودند که همه را به برکت عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او دارند.
مفسر و فیلسوف معاصر، علامه طباطبایی می فرمود: «هر چه داریم از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داریم و همه آبروی خود را از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم کسب کرده ایم.»
آن عالم بزرگ به سبب محبت فراون به حضرت زهرا علیهاالسلام و عرض ادب به محضر آن حضرت، هر ساله ایام فاطمیه، ده روز در خانه اش اقامه عزا می کرد و همه بستگان و اعضای خانواده، حتی آنهایی که در شهرهای دیگر سکونت داشتند، مقید بودند در مجلس شرکت کنند. علامه معمولاً به تهران که می رفت، کمتر دید و بازدید می کرد، ولی وقتی می گفتند در همسایگی یا فلان محل، مجلس روضه و توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام است، فوری در آن حاضر می شد.
خورشید تابان
حضرت زهرا علیهاالسلام با کمالات معنوی بی نظیر و اخلاق نیکو و منش و رفتار پسندیده خود، گوی سبقت را از همگان ربود و با ویژگی های ارزشمند خویش، جاهلیت عرب را به انزوا کشید. حضرت زهرا علیهاالسلام زنی بود که به فرموده امام خمینی رحمه الله ، افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد؛ زنی که فضایل او، هم طراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و خاندان عصمت و طهارت بود.
یا فاطمة اغیثینی
یکی از رزمندگان می گوید: در یک عملیات مهم و شبانه بر ضد دشمن بعثی، هنگام پیشروی، به میدان مین برخوردیم، این برخورد برای ما ناگهانی بود. شرایط بسیار سخت و جانکاه بود. بنا شد بچه ها داوطلبانه روی مین ها بروند. فرمانده ما که هر چه از خوبی ها و دلاوری ها و ایمان و عشقش به فاطمه زهرا علیهاالسلام بگویم، کم گفته ام، گفت: «بچه ها چند دقیقه ای صبر کنید، شاید راه دیگری هم باشد». او این را گفت و دو رکعت نماز خواند. دوستان او همه می دانستند که نماز توسل به فاطمه زهرا علیهاالسلام می خواند. پس از نماز سر بر مهر گذاشت و «یا فاطمه اغیثینی» گفت و با حالتی پر سوز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به کمک طلبید. شبی فراموش نشدنی بود. هر کدام از بچه ها را که می دیدی، در گوشه ای اشک می ریخت و دعا می کرد. او آن چنان غرق در توسل بود که حضور هیچ کس را احساس نمی کرد. به دلمان افتاده بود خبری می شود. ناگهان سر از سجده برداشت و فریاد زد: «بچه ها بیایید، بی بی راه را نشان داد، بی بی راه را نشان داد».