شعر
سايه سنگ بر آينه خورشيد چرا؟
خودمانيم، بگو اين همه ترديد چرا؟
نيست چون چشم مرا تاب دمى خيره شدن
طعن و ترديد به سرچشمه خورشيد چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خنديد چرا، آن که نخنديد چرا؟
طالع تيره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا ديد چرا؟
من که دريا دريا غرق کف دستم بود
حاليا حسرت يک قطره که خشکيد چرا؟
گفتم اين عيد به ديدار خودم هم بروم
دلم از ديدن اين آينه ترسيد چرا؟
آمدم يک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد اين سور شب عيد چرا
قیصر امین پور
حزب شیطان
الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله.
آگاه شوید، که شیطان سواران و پیادگان خود را جلب و بسیج نموده است.
منظور از حزب شیطان، گردهمآیی و تشکل افراد و گروههایی از انساننماهاست که هوي و هوسها، خودکامگیها، شهوتپرستی،
آنان را با یکدیگر متشکل کرده، هم داستان و هم رزم و هم پیاله کرده است. ،« خود طبیعی » مقامپرستی و تورم
حزب شیطان، داراي نیروها و استعدادهایی است که به وسیله ي آنها میتوانند ارزشها را نابود کنند، تحولات قهقرایی ایجاد کنند
و اگر موقعیت ایجاب کند، راه هایی را که به پوچی منتهی میشود، پیش پاي مردم بگسترانند.
صفت دیگر حزب شیطان این است که میتواند از مفاهیم عالی، مانند علم، تکامل، عدالت، آزادي سوءاستفاده کرده، با تحریک
ابعاد آرمانجویی در انسانها، آنان را تا اعماق تباهی ها براند.
و ان معی لبصیرتی. ما لبست علی نفسی و لا لبس علی.
من بیناییم را با خود دارم، هرگز امري را بر خود مشتبه نساخته ام و کسی نتوانسته است واقعیتی را بر من مشتبه بسازد.
انسانی که درباره ي خود اندیشه ي جدي دارد، هرگز اندیشه هاي غرض آلود دیگران او را نمی فریبد. اگر آدمی در شناخت آرمانها
و حرکت براي وصول به آنها، خود را گول نزند، امکان ندارد وسیله ي بازي، براي آرمانهاي دیگران قرار بگیرد.
براي وصول به مرحله اي که در آن، انسان به طور جدي درباره ي خویش بیندیشد، بایستی مراحل زیر طی میشود:
شناخت« خود » و یا حداقل درك سرمایه هاي اساسی « خود »
درك تشنگی نسبت به هدف اعلاي حیات.
تحقیق جدي در هدف عالی حیات و به فعلیت رساندن تمام استعدادها در راه وصول به آن.
درك این مسئله که نمیتوان « خود » را تسلیم قوانین ناآگاه طبیعت و دیگر انسانها کرد.
در این صورت، دیگر در این مرحله است که انسان می فهمد در جهان هستی یک چیز بدي وجود دارد و آن« خود »اوست.
نمی تواند« خود »را فریب دهد.
مطالعه ي در شخصیت عظماي تاریخ به خوبی اثبات می کند که همه ي عوامل فساد و فریبکاري و نابینایی و شکست در حیات،
پیرامون آن عظما را گرفته بود. آنان، به وسیله ي هشیاري ها و تقوا و هدف گیري معقول در زندگی، سد پولادینی دور منطقه ي
شخصیت خود کشیده بودند. لذا هیچ یک از آن عوامل نتوانست شخصیت آنان را مختل کند.
و ایم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه! لا یصدرون عنه و لا یعودون الیه.
سوگند به خدا، حوضی براي آنان پر خواهم کرد که ساقی آن خودم باشم، که اگر وارد آن حوض شوند نتوانند بیرون روند و اگر
از آن بگریزند نتوانند برگردند.
بیانی که امیرالمومنین (ع) درباره ي رویارو قرار گرفتن با آنان (حزب شیطان یا طلحه
و زبیر و پیروان آنها) می کند، این است که آن حضرت موقعیتی را به وجود خواهد آورد که از شکستن محاصرهي آن ناتوان
باشند.
همانطور که امیرالمومنین علیه السلام فرمود، چنان موقعیتی به وجود آمد که نتوانستند خود را از آن رها کنند تا بار دیگر نظیر آنرا به وجود بیاورند
مشاهده شده درنهج البلاغه ، علامه جعفری،ص124
تفسیر آیه 7بقره
: همان گونه که در آیه 7 سوره بقره درباره گروهی از کفّار لجوج و متعصّب می خوانیم«خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ
وَعَلی ابْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ خدا بر دلها و گوشهاي آنها مهر نهاده، و بر چشمهاي آنها پرده افکنده شده است، و
براي آنها عذاب بزرگی است
روشن است که خداوند، نسبت به هیچ کس، عداوت و کینه اي ندارد. که بر دل و گوش او مهر نهد و بر چشم او پرده
بیفکند، این در واقع آثار اعمال آنها است، که به صورت حجابها و پرده ها در می آیدو حواسّ او را می پوشاند، و از درك حقیقت باز می دارد (و نسبت دادن این امور به خداوند به خاطر آن است که هر سبب و
مسبّبی در عالم هر چه دارد از ناحیه ذات پاك اوست که مسبّب الاسباب است).
اخلاق در قرآن، ناصرمکارم شیرازی،ج 1، ص73
تأثیر متقابل« رفتار » و « اخلاق »
تأثیر متقابل« رفتار » و « اخلاق »
رابطه اخلاق و عمل، و تأثیر اخلاق در عمل، چیزي نیست که بر کسی مخفی باشد چرا که اعمال ما معمولًا از صفات درونی
ما سرچشمه می گیرد، شخصی که بخل یا حسد یا تکبّر در درون قلب او لانه کرده و روح و فکر او را به رنگ خود در آورده
است، طبیعی است که اعمالش به همان رنگ باشد؛ حسود همیشه اعمالش نشان می دهد که این خوي زشت، همچون جرقه
آتشی در جان او شعله ور است و او را آرام نمی گذارد و همچنین افراد متکبّر، راه رفتن، سخن گفتن، نشست و برخاست آنها
همه رنگ تکبّر دارند، و این حکم در تمام صفات اخلاقی خوب و بد جاري و ساري است.
به همین دلیل، بعضی از محقّقان این گونه اعمال را اعمال اخلاقی می دانند؛ یعنی، اعمالی که صرفاً
ناشی از اخلاق نیک و بد است، در مقابل اعمالی که گاه از انسان سر می زند، و مثلًا تحت تأثیر امر به معروف و نهی از منکر
و ارشاد و اندرز صورت گرفته، بی آنکه ریشه اخلاقی داشته باشد، البتّه این گونه اعمال نسبت به اعمال اخلاقی کمتر است.
و از اینجا می توان نتیجه گرفت که براي اصلاح جامعه، و اصلاح اعمال مردم باید به
اصلاح ریشه هاي اخلاقی عمل پرداخت، چرا که غالب اعمال متّکی به ریشه هاي اخلاقی است.
به همین دلیل، بیشترین کوششهاي انبیاي الهی و مصلحان جوامع اسلامی، مصروف این امر شده است که با تربیت صحیح،
فضائل اخلاقی را در فرد فرد جامعه پرورش دهند و رذائل را به حدّ اقل برسانند تا اعمال که تراوش صفات اخلاقی است
اصلاح گردد. تعبیر به تزکیه در آیات متعدّد از قرآن مجید نیز اشاره به همین معنی است، این از یک سو.
از سوي دیگر، تکرار یک عمل نیز می تواند تأثیري در شکل گیري اخلاق بگذارد، زیرا هر عملی انسان انجام می دهد، خواه
ناخواه اثري در روح او می گذارد و تکرار آن، آن اثر را پررنگ تر می کند و تدریجاً تبدیل به عادت می شود، و باز تکرار
تبدیل شود، و یک ویژگی اخلاقی در انسان به وجود « ملکه » و « حالت » بیشتر سبب می گردد که از مرحله عادت بگذرد و به
آورد.
بنابراین، عمل و اخلاق در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هر کدام می تواند به نوبه خود سبب پیدایش دیگري شود.
اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شیرازی،ج 1، ص72
طلب باران
در طلب باران
امام علی علیه السلام در این خطبه بندگان خدا را به وجوب پناه جویی به رحمت خداوندي، هنگامی که باران از آنها قطع میشود،
تذکر میدهد.
الا و ان الارض التی تقلکم (تحملکم) و السماء التی تظلکم، مطیعتان لربکم و ما اصبحتا تجودان لکم ببرکتهما توجعا لکم، ولا زلفه
الیکم و لا لخیر ترجوانه منکم و لکن امرتا بمنافعکم فاطاعتا و اقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا.
آگاه باشید، زمینی که شما را بر روي خود حمل می کند و آسمانی که بر شما سایه میاندازد، مطیع پروردگار شما هستند و تلاش
مستمر آنها که برکت خود را به شما میرسانند، نه براي دلسوزي درباره ي شما است و نه براي توسل و تقرب به شما و نه براي
امید خیر از شما، بلکه آسمان و زمین مامور رساندن منفعت براي شما گشته اند و اطاعت امر می نمایند و آن دو براي برآوردن
حدود مصالح شما برپا داشته شده اند و به این ماموریت تن در داده اند.
امیرالمومنین علیه السلام در این جملات مبارك به یک اصل علمی و فلسفی بسیار بااهمیتی اشاره میفرمایند که توجه به آن، براي
کاروانیان علوم و معارف جهانشناسی بسیار ضروري است. این اصل علمی و فلسفی چنین است که واقعیات ثابت
و پدیده هاي متغیر و جریانات قانونی که در این کیهان بزرگ وجود دارد، نه چنان است که مستقیما لذایذ و آلام ما را در نظر دارند
و نه چنان است که حرکات قانونمند خود را براي توسل و نزدیکی به ما صورت دهند.
آن چه که موجودات زمینی و آسمانی انجام میدهند، ذاتا با این هدفگیري نیست که خواسته هاي ما را در دو قلمرو جلب لذت و
دفع الم برآورند. اصلا هیچ توجه و اراده اي به این قضیه ندارند که ما نیازمند تحصیل خیر و منفعت هستیم و آنها، آگاهانه و
آزادانه، در مسیر رفع این نیازمندي به فعالیت پرداخته اند.
آن چه که در جهان عینی می گذرد و قابل مشاهدات حسی و علمی است، جریان پدیده هاي بیشمار، به ترتیب دو موقعیت علی و
معلولی است، بدون این که خود رابطه ي ضروري علیت قابل مشاهده ي حسی و علمی مستند به حس بوده باشد.
ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات، لیتوب تائب و یقلع مقلع و یتذکرمتذکر و یزدجر مزدجر.
خداوند سبحان بندگان خود را در هنگام ارتکاب اعمال زشت مبتلا می سازد به کاهش میوه ها و حبس برکات و بستن در خزانه هاي
خیرات. تا کسی که بخواهد، به طرف خدا برگردد و گنهکار دل از گناه برکند. و کسی که می خواهد، به یاد خدا بیفتد و کسی که
می خواهد، به جهت نهی از لغزشها، از آنها امتناع بورزد.
آن چه که تجارب و مشاهدات مستمر نشان میدهد، این است که هیچ عملی بدون عکس العمل، یا به اصطلاح دیگر، هیچ علتی
بدون معلول و هیچ مقدمه ي لازم و کافی بدون صدور یک نتیجه نبوده است. نهایت امر این است که حکمت بالغه ي خداوندي،
براي هشدار و اخطار مردم، مقداري قابل توجه از عکس العملها را در
همین دنیا به وجود می آورد. باشد که مردم از آن عبرت بگیرند. بقیه عکس العملها و یا معلولها و نتایج کردارها، در ابدیت سراغ
آدمی را می گیرد.
و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمه الخلق. فقال سبحانه: (استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم
مدرارا و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا). فرحم الله امرا استقبل توبته و استقال خطیئته و بادر منیته!
و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانی روزي و رحمت بر مخلوقات خود قرار داده فرموده است: (با آنان گفتم (حضرت نوح (ع))):
طلب بخشایش کنید، از پروردگارتان،زیرا او بسیار بخشاینده است. آسمان را براي شما پر باران نماید (روزي شما را فراوان میسازد)
و به وسیله ي اموال و فرزندان شما را یاري کند. و براي شما باغها و چشمه سارها قرار دهد). (سوره ي نوح، آیات 10 تا 12 ) پس
خدا رحمت کند کسی را که روي به توبه آورد و طلب عفو از گناهان خود نماید (و با احساس و انجام تکالیف و ایفاي حقوق
مقرره) آماده ي پیشواز از مرگ باشد.
همانگونه که گناهانی که موجب بروز بیماريها و ناگواريها می شود، معلول خشم و پرخاش شخصی خداوند به بشر نیست،
همچنان، فراوانی روزي و رحمت بر خلق، در صورت توبه، ناشی از آن نیست که توبه و استغفار براي خدا نفعی می رساند.
یعنی چنان نیست که خداوند از گناهان مردم دچار نقص و ضرر و مشقت میشود و براي انتقامجویی شخصی، عوارض ناگوار
گناهان را براي مردم میچشاند و در صورت توبه و استغفار، به خداوند منفعت شخصی میرسد و خوشش میآید و روزي مردم را
فراوان و آنان را مورد رحمت خود قرار میدهد.
اللهم انشر علینا غیثک و برکتک و رزقک و رحمتک و اسقنا سقیا ناقعه مروریه (مریه) معشبه، تنبت بها ما قد فات و تحیی بها ما قد
انک علی ما تشاء » ، مات، نافعه (ناقعه) الحیا، کثیره المجتنی، تروي بها القیعان و تسیل البطنان و تستورق الاشجار و ترخص الاشعارقدیر
خداوندا، باران و برکتت و رزوي و رحمتت را بر ما بگستران و ما را با آب شیرین و گوارا و سیراب کننده و رویاننده سیراب فرما،
که آن روییدنیها را که از دست ما رفته است، بار دیگر زنده کند. و آن چه را که مرده است احیاء نماید. آب گوارایی که سودمند
باشد و داراي محصولی فراوان، دشتهاي هموار را با آن سیراب فرمایی و در درهها و پستیهاي زمین سیل جاري کنی و درختان را
پر برگ و قیمتها را ارزان فرمایی. قطعا تو بر همه چیز توانایی.
ساده لوحانی پیدا میشوند و میگویند قوانین طبیعت که در قلمرو کیهان بزرگ حکمفرماست، چنان مستحکم و پابرجاست که هیچ
عاملی نمیتواند آنها را متزلزل کند. زیرا تزلزل قانون در عرصه ي هستی، به یک معنی، مساوي است با نیست شدن هست، یا هست
شدن نیست و این خود تناقضی است آشکار. این مطلب گاهی با این تعبیر ادا شده است که عالم هستی با نظمی کامل در جریان
است و این نظم با هیچ عاملی قابل مختل شدن نیست.
پاسخ این اعتراض این است که نظم و قانون و نظام و تشکل و مانند این روابط، تنها با نظر به متن خود دستگاه هستی است. به
عبارت دیگر، جهان هستی براي ما که در متن آن زندگی میکنیم، نمایش نظام (سیستم) بسته دارد، نه این که در عالم واقع و
نفس الامر چنین باشد. یک توپ براي مورچه اي که در میان آن در حرکت است، داراي نظام بسته است. ولی با نظر به انسانهایی
که میتواند با دست یا پا یا دیگر وسایل، آن توپ را به اوضاع و حرکات و موقعیتهاي گوناگون درآورند، داراي نظام باز است.
معجزات به وسیله ي انبیاء علیهم السلام و همچنین کرامات و استجابت دعاها از خارج از متن خود طبیعت (که نمایش بسته دارد)
وارد این عرصه میشود.
نهج البلاغه/علامه جعفری/ص1075
کرامات علما
نه، وفات نکرده است!
مرحوم آقا سید ابوطالب یکی از علماي اراك به مکه رفته بود، خبر وفاتش به مردم اراك رسید، مسجدها و تکیه ها را سیاه
پوش کردند و عزاداري نمودند، و مجالس ختم براي ایشان گرفته شد. شخصی نزد مرحوم آقا نور آمد - همان کسی که
استادش مرحوم نراقی درباره ي او فرموده بود: مجتهد، تنها شهید اول - رحمه الله - است و من و تو. - و خبر وفات
مرحوم ابوطالب را به ایشان داد، ایشان دست روي پیشانی گذاشت و سر به زیر انداخت و بعد از مقداري تامل فرمود: نه،
وفات نکرده است. گفتند: آقا چه می فرمایید؟ خبر قطعی است، تمام شهر سیاه پوش است، و مردم براي او مجالس ختم و عزا
برپا کرده اند. بار دیگر سر به زیر انداخت و توجه و تاملی نمود و سر برداشت و دوباره فرمود: وفات نکرده. عرض شد: شما از
کجا خبر می دهید؟ فرموده بود: وقتی یکی از اعاظم از دنیا می رود، فرشته اي به تمام جاها خبر می دهد و صداي او شنیده
می شود، و من صداي آن را نمی شنوم، و اکنون خبر و صدایی نمی آید. اگر ما پیرو علما بودیم، چنین بلاها به سر ما نمی
آمد، یا اگر می آمد مثل جناب میثم بودیم که هر چه بلا به سرش می آمد ایمانش قوي تر می گردید، بدون این که
دست از ولایت بردارد، و حاضر نشد که حتی زنده بماند و براي این جهت هم تقیه نکرد! بلاد شیعه پر بود از این گونه علما
آیا ما قدردان
آن ها بودیم که از میان ما لا الی بدل رفتند؟! شاید در زمان حیاتشان کسی پیدا نمی شد که از آن ها یک مساله هم
بپرسد! این قدر کتوم و ناشناخته!
مشاهده شده درکتاب درمحضر ایت الله بهجت،محمدحسین رخشاد،ص41
: شناختن نفس مقدمه شناختن خدا
فصل اول : شناختن نفس مقدمه شناختن خدا
شناختن نفس مقدمه شناختن خدا
بدان که کلید سعادت دو جهانی ، شناختن نفس خویشتن است ، زیرا که شناختن آدمی خویش را اعانت بر شناختن آفریدگار خود می نماید چنانکه حق - تعالی - می فرماید:
« سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق »
زود باشد که بنمائیم به ایشان آثار قدرت کامله خود را در عالم و در نفسهاي ایشان ، تا معلوم شودایشان را که اوست پروردگار حق ثابت» : یعنی
و از حضرت رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - منقول است که « من عرف نفسه فقدعرف ربه »یعنی :
«هر که بشناسد نفس خود را پس به تحقیق که بشناسد پروردگار خودرا »
و خود این ظاهر و روشن است که : هر که خود را نتواند بشناسد به شناخت دیگري چون تواند رسید ، زیرا که هیچ چیز به تو
نزدیک تر از تو نیست ، چون خود را نشناسی دیگري را چون شناسی ؟
معراج السعاده،ص63
رابطه زندگی مادّي با مسائل اخلاقی در روایات اسلامی
رابطه زندگی مادّي با مسائل اخلاقی در روایات اسلامی
در روایات اسلامی نیز بازتاب گسترده اي دارد که حاکی از
تأثیر عمیق صفات اخلاقی
در زندگی فردي و اجتماعی انسانها است که در ذیل به قسمتی از این احادیث پرمعنی اشاره می شود:در حدیثی از امیر مؤمنان -علی علیه السلام -می خوانیم
فی سِعَهِ الْاخْلاقِ کُنُوزُ الْارْزاقِ؛ گنجهاي روزیها، در اخلاق خوب و گسترده، نهفته شده است »
در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام می خوانیم«حُسْنُ الْخُلْقِ یَزیدُ فِی الرِّزْقِ؛ »
«حسن خلق، روزي را زیاد می کند»
در حدیث دیگري از علی -علیه السلام -درباره تأثیر حسن اخلاق در جلب و جذب مردم به استحکام رابطه دوستی در میان
آنها چنین آمده است:
مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ کَثُرَ مُحِبُّوهُ وَآنَسَتِ النُّفُوسُ بِهِ؛ کسی که اخلاقش نیکو باشد، دوستانش فراوان می شوند و مردم به او انس می گیرند
باز در حدیث دیگري از امام ششم، امام صادق علیه السلام این معنی با صراحت بیشتري آمده، می فرماید:
انَّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدِّیارِ وَیَزیدانِ فِی الْاعْمارِ؛ نیکوکاري و حسن اخلاق، خانه ها (و شهرها) را آباد و عمرها را زیادمی کند »
شک نیست که عمران و آبادي در سایه اتّحاد و صمیمیّت و همکاري در میان قشرهاي جامعه به وجود می آید، و آنچه باعث
تحکیم این امور شود، از عوامل مهمّ عمران و آبادي خواهد بود.
طول عمر نیز مولود آرامش فکر و آسودگی خیال و جلوگیري از فقر و همکاري و همبستگی اجتماعی است و این امور در
سایه اخلاق به دست می آید.
در همین رابطه، در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود:حُسْنُ الْخُلْقِ یُثْبِتُ الْمَوَدَّهَ؛ »
«اخلاق خوب پیوند محبّت و دوستی را
محکم می کند.»
و نیز در احادیث متعدّدي درباره تأثیر سوء خلق در ایجاد نفرت اجتماعی و پراکندگی مردم، و تنگی معیشت و سلب آرامش وآسایش مطالب فراوانی آمده است؛ از جمله:
«مَنْ ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛ کسی که اخلاقش بد باشد، روزي او تنگ می شود » در حدیثی از علی علیه السلام می خوانیم
«مَنْ ساءَ خُلْقُهُ اعْوَزَهُ الصَّدیْقُ وَالَرَّفیْقُ » کسی که بد اخلاق باشد دوستان و رفیقان او پراکنده می شوند و او را رها می کنند و نیز از همان حضرت آمده است که فرمود:
سُوْءُ الْخُلْقِ نَکِد الْعَیْشِ وَعَذابُ النَّفْسِ؛ اخلاق بد موجب سختی و تنگی زندگی و ناراحتی روح و وجدان می شود»باز از همان حضرت آمده است
: -9 از امیر مؤمنان علی علیه السلام پرسیدند
« مَنْ ادْوَمُ النَّاسِ غَمّاً؛ چه کسی غم و اندوهش از همه بیشتر است ؟»
قال علیهالسلام:«اسْوَئُهُمْ خُلْقاً! فرمود: کسی که از همه اخلاقش بدتر است »
و بالاخره در حدیثی می خوانیم که لقمان حکیم به فرزندش چنین نصیحت می کرد«ایَّاكَ وَالضَّجْرَ وَسُوْءَ الْخُلْقِ وَقِلَّهَالصَّبْرِ فَلایَسْتَقیمُ عَلی هذِهِ الْخِصالِ صاحِبٌ »؛
از بی حوصلگی و سوء خلق و کم صبري بپرهیز که با داشتن این صفات بد،
دوستی براي تو باقی نمی ماند.»
اخلاق در قران،ج1،ص58