برگی از زندگی بزرگان(آیت الله گلپایگانی)
روز هشتم ذیقعده سال 1316 هجری قمری بود ، که محمد رضا در ((گوگد)) گلپایگان ، در یک خانواده روحانی مشهور به دنیا آمد ، هنوز سه سال از عمرش نگذشته بود ، که مادرش به درود حیات گفت .
محمد رضا در مکتب خانهای در گوگد به آموزش قرآن پرداخت و در سن نه سالگی پدرش را از دست داد ، قرار شد یکی از خواهرانش در منزل پدر بماند و از محمدرضا سرپرستی نماید ، اما پس از مدتی این تصمیم به هم خورد و او تنها ماند .
مشکلات ناشی از فقدان پدر و تنهائی از هر سو هجوم آوردند و این کودک کم سن و سال را در تنگنا قرار دادند ، اما همه این مسائل او را از تحصیل علم و دانش باز نداشت و علیرغم همه مصائب و مشکلات ، با تلاش شبانه روزی و ارادهای استوار ، توانست راه ترقی و پیشرفت را طی نماید .
برگی از زندگی بزرگان(آیت الله بروجردی)
ماه صفر سال 1292 قمری بود ، در شهر بروجرد کودکی دیده به جهان گشود ، که او را ((حسین)) نام نهادند . از همان ایام کودکی مورد مهر و علاقه سرشار پدرش بود و در سایه توجه خاص پدر رشد نمود .
در سن هفت سالگی به مکتب خانه رفت و به تحصیل علوم مقدماتی پرداخت . معلم مکتب خانه ، آن کودک پاک سرشت را که دارای اصالت خانوادگی و نجابت ذاتی بود ، به خوبی میشناخت و بدین خاطر در تعلیم او ، بیش از حد معمول تلاش میکرد . نخستین سرمشقی که معلم به وی داد ، ((هزار و دویست و نود و نه)) بود .
شاگرد تازه وارد و تیزهوش از معلم پرسید :
دغدغه حفظ زبان از جانب مقام معظم رهبری
چرا رهبر انقلاب دربرابر هجوم زبان های بیگانه و حفظ زبان فارسی دغدغه دارند؟
استعمار زبانی یا زبان استعمار/"جواهر لعل نهرو” در کتاب خود مینویسد: “آموزش انگلیسی در هند هدفش پرورش کارمندان اداری و در عین حال، آشنا ساختن هندیان با جریانهای فکری غرب بود. در نتیجه یک طبقهی جدید در هند به وجود آمد. طبقهای که آموزش زبان انگلیسی یافته بود. این طبقه هرچند تعدادش محدود بود و با تودههای مردم هم تماس و ارتباط نداشت اما بالاخره رهبری نهضتهای ملی تازه را عهدهدار گردید.”
ناگهان از گوشه یی یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول - یا حتّی پیش دبستانی - زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هر کس نیاز دارد، می رود زبان انگلیسی را یاد می گیرد. چقدر دولت انگلیس و دولت امریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند این طور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟. .. بنده با فراگرفتن زبان خارجی صددرصد موافقم؛ نه یک زبان، بلکه ده زبان. .. منتها این کار جزو فرهنگ جامعه نشود.
[1]
“ایزاک چاتینر"، نویسنده ی روزنامه های نیویورک تایمز و نیویورکر در یادداشتی با عنوان “دنیای زبان، زبان دنیا"، از قول پژوهشگری آمریکایی می نویسد که مردم کشور آمریکا، آنچنان از اشغال کشورشان توسط انگلیسی ها به ستوه آمده بودند که به هر طریق ممکن، درصدد ایجاد “لهجه ای” کاملا متفاوت از انگلیسی ها برای خود بودند. بدین ترتیب، شکل گیری لهجه ی آمریکایی زبان انگلیسی، اتفاقی کاملا عامدانه و در واکنش به دخالت دولت انگلیس بود. تفاوت لهجه ی آمریکایی ها اگرچه مبتنی بر همان زبان انگلیسی بود، اما خود عاملی بود برای نشان دادن تمایزات فرهنگی و هویتی بین مردم خود و انگلیسی ها. چاتینر در ادامه ی مطلب خود چنین می نویسد: “یکی از پرسش هایی که مک کرام در کتابش مطرح کرده این است که اگر به جای انگلیسی ها، مردم کشور استعمارگر دیگری- مثلا فرانسوی ها یا اسپانیایی ها- به آمریکا می آمدند، باز هم تمایل به ایجاد زبانی متفاوت از زبان انگلیسیِ بریتانیا وجود داشت؟ مک کرام سعی کرده که از دو بعد به این پرسش، جواب بدهد. او می نویسد زبان فقط وسیله ای ضروری برای برقراری ارتباط نیست؛ بلکه خواسته های مردم هر عصر را نیز مطرح می کند و تمایل آنها به ایده های جدید و کلمات جدید را نشان می دهد. بعضی ها می گویند زبان ذاتا پدیده ای خنثی است؛ اما اگر بگوییم که زبان انگلیسی وضعیتی کاملا متفاوت داشته، اصلا اغراق نکرده ایم.”
«زبان» را می توان یکی از پایه های اصلی هر فرهنگ و تمدنی تلقی کرد. بنابراین انتقال زبان از کشوری به کشور دیگر، به مثابه “انتقال فرهنگ” به آن کشور است. «الان آموزش زبان انگلیسی - بالخصوص زبان انگلیسی… خیلی رواج پیدا کرده، آموزشگاه های فراوانی به وجود می آورند… همه ی کتاب های آموزش که خیلی هم با شیوه های جدید و خوبی این کتاب های آموزش زبان انگلیسی تدوین شده، منتقل کننده ی سبک زندگی غربی است، سبک زندگی انگلیسی است. خب این بچه ی ما، این نوجوان ما و جوان ما [که] این را می خواند، فقط زبان یاد نمی گیرد؛ حتی ممکن است آن زبان یادش برود، اما آنچه بیشتر در او اثر می گذارد آن تأثیر و انطباعی [است] که بر اثر خواندن این کتاب از سبک زندگی غربی در وجود او به وجود می آید.»[2]
از همین روی، حداقل از دو دهه پیش، پژوهش های بسیاری در این باب مخصوصا آثار سوء یادگیری بدون برنامه ی زبان انگلیسی نوشته شده است. ظهور اصطلاحاتی چون “امپریالیسم زبان انگلیسی” نیز تحت تأثیر همین فضا بوده است. “رابرت فیلیپسون"، زبان شناس انگلیسی در کتاب خود با عنوان “امپریالیسم زبانی"، در کنار اشکال دیگر استعمار کشورها چون امپریالیسم اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و…، از امپریالیسم زبان انگلیسی نیز به عنوان شکل نوینی از استعمار در دوران حاضر یاد می کند. از نظر او، ترویج زبان انگلیسی توسط دو کشور آمریکا و انگلیس در سایر کشورها، به منزله ی “نفوذ و استیلا” یافتن در آنها به شکلی نرم و آرام است. از نظر فیلیپسون، ترویج زبان انگلیسی از طرفی موجب افزایش منافع غرب در کشورها شده و از طرفی دیگر، فرهنگ ها و زبان های ملی و محلی را در بلندمدت به سمت تضعیف یا نابودی پیش می برد. «هر جا انگلیس ها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل کردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه قاره ی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاه های حکومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیت های برجسته، با زبان فارسی انجام می گرفت. انگلیس ها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسی را رائج کردند»[3]
«جواهر لعل نهرو» در کتاب خود با عنوان “نگاهی به تاریخ جهان"، به همین موضوع اشاره می کند که چگونه تبلیغ و آموزش زبان انگلیسی توسط عمال این کشور در هند، موجب به وجود آمدن طبقه ای جدید در این کشور شد که با مردم خود هیچ ارتباطی نداشت. او چنین می نویسد: “آموزش انگلیسی در هند هدفش پرورش کارمندان اداری و در عین حال، آشنا ساختن هندیان با جریان های فکری غرب بود. در نتیجه یک طبقه ی جدید در هند به وجود آمد. طبقه ای که آموزش زبان انگلیسی یافته بود. این طبقه هرچند تعدادش محدود بود و با توده های مردم هم تماس و ارتباط نداشت اما بالاخره رهبری نهضت های ملی تازه را عهده دار گردید.”
شاید به همین دلیل بود که دولت چین، در سال ۲۰۱۰، کاربرد زبان انگلیسی را در رسانه های دیداری و مجازی چین ممنوع اعلام کرد. دولت چین، سیاست جدید خود در این باره را اینگونه توضیح داد که استفاده از زبان انگلیسی و مخلوط شدن انگلیسی با زبان چینی به سرعت در حال تخریب اصالت زبان چینی است و به شدت به ارزش های فرهنگی و سنتی ملت چین حمله کرده است. حتی «بعضی از کشورهای اروپائی هم نگذاشتند زبان انگلیسی تبدیل شود به زبان علمی آنها - مثل فرانسه، مثل آلمان - اینها زبان خودشان را به عنوان زبان علمی در دانشگاه هایشان حفظ کردند.»[4] نظیر چنین موانعی را بر سر زبان فارسی نیز ایجاد کرده اند. «ما برای ترویج زبان فارسی چقدر در دنیا مشکل داریم؟ خانه ی فرهنگ ما را می بندند، عنصر فرهنگی ما را ترور می کنند، ده جور مانع در مقابل رایزنی های فرهنگی ما درست می کنند؛ چرا؟ چون در آن جا زبان فارسی یاد می دهیم. ولی ما بیاییم به دست خود، مفت و مجانی، به نفع صاحبان این زبان - که مایه ی انتقال فرهنگ آنهاست - این کار را انجام دهیم!»[5]
از همین روی رهبر انقلاب در دیدار معلمان و فرهنگیان، بر اصل طراحی و برنامه ریزی برای یادگیری زبان انگلیسی تأکید کرده اند. «[البتّه] نمی گویم که فردا برویم زبان انگلیسی را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه، حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چه کار داریم می کنیم؛ بدانیم طرف می خواهد چگونه نسلی در این کشور پرورش بیابد، و با چه خصوصیّاتی.» [6]
۳۷سال پیش، یعنی همان ماه های نخستین انقلاب، امام خمینی رحمة الله علیه، نسبت به این موضوع چنین فرمودند: «از مسائلی که مبتلا ما به آن هستیم آدم عبارت از آن است که چهار تا کلمه مثلًا فرنگی یاد بگیرد، و دو سه دفعه هم که تو صحبت هایش می شود، در هر چند کلمه ای یک کلمه ی فرنگی جایش بگذارد. شما نطق ها را ببینید. هر کس بیشتر الفاظ فرنگی در کلماتش باشد این بسیار دانشمند است! دانشمندی را به این می دانند که چند تا کلمه ی فرنگی در کلماتش باشد. این برای این است که نطق ها هم استعماری است. خودش آدم استعماری شده است.[7]
منبع : دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای ,
کلمات کلیدی ماشینی : استعمار؛ نابودی فرهنگ ملتها توسط استعمارگران؛ نشریه خط حزب الله؛
مشاهده شده درکوثرنت
پی نوشت ها
[1] ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
[2] ۱۳۹۲/۰۹/۱۹
[3] ۱۳۹۱/۰۷/۲۳
[4] ۱۳۹۲/۰۵/۱۵
[5] ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
[6] ۱۳۹۵/۰۲/۱۳
[7] ۱۳۵۸/۰۹/۲۱
حضرت ابوطالب علیه السلام در نگاه آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله
در تاریخ اسلام کمتر کسی را می یابیم که مانند ابوطالب در دفاع از اسلام در روز غربت آن کوشیده باشد، و اگر حمایت های بی دریغ آن بزرگوار نبود، درخت نوپای اسلام به ثمر نمی نشست. ابوطالب در سخت ترین حالات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان، یعنی در آن سه سال که آنها در دره مخصوصی نزدیکی خانه خدا که بعداً به شعب ابی طالب معروف شد در محاصره دشمن بودند، مانند پروانه، گرد شمع وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) می چرخید و با تمام وجودش در حفظ او می کوشید.
هر شب محل خواب و استراحت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را عوض می کرد و فرزند دلبندش علی (علیه السلام) را در جای او می خوابانید و به او می فرمود: من تو را فدای فرزند عبداللّه یعنی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمودم. او از همان کودکی، به سبب امارات و نشانه های روشن، به آینده پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) پی برده بود و در حفظ و حراستش از کینه دشمنان، سخت می کوشید و در واقع، از مؤمنان به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) قبل از نبوتش بود.
حتی در زمانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)، کودک شیرخواری در قنداقه بود، به وسیله او از خداوند باران طلبید و خشکسالی سرزمین مکه برطرف گردید. و شعر معروف روابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للارامل که ابوطالب بعداً سروده و بسیاری از دانشمندان شیعه و اهل سنّت، آن را در کتاب های خود به عنوان یادگار آن زمان نقل کرده اند، گواه روشن همین امر است. او بارها و بارها، در شعر و نثرش ایمان محکم خود را نسبت به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) ظاهر ساخت، ولی دور افتادگان از خدا و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بزرگ ترین تهمت را به آن حضرت زدند و گفتند: ابوطالب کافر از دنیا رفت! و به این ترتیب، کینه هایی را که نسبت به فرزندش علی (علیه السلام) داشتند نسبت به پدر بروز دادند و تمام شواهد تاریخی را نادیده گرفتند.
اگر جز این شعر معروف ابوطالب در مدح پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در دست نبود، کافی بر بطلان این تهمت ناورا بود آنجا که می گوید:
قد اکرم اللّه النبی محمدا.فاکرم خلق اللّه فی الناس احمد.و شق له من اسمه لیجلّه.فذو العرش محمود و هذا محمد!
مرحوم علامه امینی در جلد هفتم کتاب نفیس الغدیر این شعر را از منابع اهل سنّت نقل می کند شعری که صریح در ایمان به نبوت آن حضرت در حد اعلاست. به هر حال، ابوطالب همچون فرزندش علی (علیه السلام) مظلوم است مظلوم بزرگ تاریخ اسلام بر اثر ظلم کج اندیشان اموی صفت. و بسیار خوشوقتیم که گروهی از پاکبازان و مؤمنان صالح به پا خاستند و این مراسم بزرگداشت را برای ابوطالب گرفتند تا گرد و غبار جاهلیت و تعصب های اموی را از چهره تابناک این مدافع بزرگ اسلام بزدایند و گامی بزرگ در راه معرفی این فدایی اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) بردارند. خوشبختانه در این اواخر، کتاب های متعددی در بیان شخصیت و ایمان ابوطالب از سوی دانشمندان شیعه نگاشته شده است که زوایایی از زندگی و ایمان محکم او را به اسلام روشن می سازد.
این جانب به سهم خود از همه کسانی که در این راه تلاش و کوشش کرده اند تشکر می کنم و امیدوارم گامی که امسال برای بزرگداشت بنده صالح خدا، مدافع سرسخت اسلام و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در روزهای غربت، یعنی حضرت ابوطالب، پدر والامقام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برداشته شده، سرآغاز تلاش بیشتری در این راه باشد تا غافلان را بیدار و دشمنان اهل بیت (علیه السلام) را رسوا سازد.
منبع : اخبار شیعیان، شهریور 1386، شماره 22
آیت الله خوانساری اسوه اخلاق
آیت الله سیداحمد خوانساری، الگوی اخلاق برای نسل دیروز و امروز بود. با داشتن مقام علمی والا هیچگاه اصول اخلاقی را فراموش نمی کرد. چنان مهر اهل بیت در جانش نفوذ کرده بود که کردارش نیز بوی علوی می داد. بعد از گذشت سالها خوشه چینان مکتب سید از زهد و ساده زیستی او به عنوان مشخصه اصلی زندگی اش یاد می کنند.
با اینکه وی پرداخت شهریه هنگفت طلاب تهران، مشهد، قم و نجف را بر عهده داشت هرگز در آن ها تصرف نکرد و تا آخرین لحظه ای که در قید حیات بود، خانه ای هر چند محقر تهیه نکرد و عمرش را در منزل استیجاری گذراند. شاگردان او اکنون نیز از فرشهای نخنمای خانه اش یاد می کنند و نشانه های بسیاری از زهد و ساده زیستی در زندگی او را به ما نشان میدهند
حضرت آیة الله خوانساری، احتیاط، را حق مسلم زندگی خود قرار داده بود.
آیة الله ابو طالب تجلیل می گوید: احتیاط او در امور شرعی زبانزد عام و خاص بود. تا آنجایی که وجوهات شرعیه را هرگز در منزل نگاه نمی داشت و آن را نزد یکی از تجار امین می گذاشت و به نیازمندان حواله می داد تا به این طریق احتمال هر نوع تصرف در آن پولها از بین برود. در امور سیاسی نیز همین شیوه را پیش گرفت.
مشاهده شده دربخش علما و بزرگان،حوزه نت،9/12/1395
مقام علمى ثقةالاسلام کلینی
مقام علمى ثقةالاسلام کلینی نزد اهل سنت
عظمت و بزرگى کلینى در میان اهل تسنن به قدرى است که ابن اثیر روایتى از پیامبر نقل مىکند که فرمود: «خداوند در آغاز هر قرن شخصى را بر مىانگیزد که دین او را زنده و نامدار نگهدارد.» آنگاه به گفتگو پیرامون این حدیث پرداخته و مىگوید: احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجرى محمد بن على، امام باقر علیهالسلام، در ابتداى قرن دوم على بن موسى، امام رضا علیهالسلام و در ابتداى قرن سوم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى بوده است.
به جرأت مىتوان گفت کلینى نامآورترین و بلند آوازهترین اندیشمند عصر خود بود. عصرى که اوج تلاش محدّثین و علماى بزرگ و حتى نواب خاص امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف است.
معاصر بودن کلینی با چهار نائب خاص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)
ثقة الاسلام کلینى با چهار نماینده خاص حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف که در طول غیبت صغرى 69 سال رابط بین آن حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود و با اینکه آن چهار تن از فقها و محدثین بزرگ شیعه بودند و شیعیان آنها را به جلالت قدر مىشناختند، اما کلینى مشهورترین شخصیت عالى مقامى بود که در آن زمان میان شیعه و سنى با احترام مىزیست و به طور آشکار به ترویج مذهب حق و نشر فضایل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام همت مىگماشت.
نوشتهاند شیعه و سنى در اخذ فتوا به او مراجعه مىکردند و در این باره مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود.
وى در امانت، عدالت، تقوا و فضیلت و حفظ و ضبط احادیث، که همه از شرایط یک فرد محدث موثق جامع الشرایط است، سر آمد روزگار بود.
نظر دانشمندان درباره ثقةالاسلام کلینی
1- نجاشى مىگوید: او در زمان خود، شیخ و پیشواى شیعه در شهر رى بود و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.
2- سید ابن طاووس میگوید: توثیق و امانت شیخ کلینى مورد اتفاق همگان است.
3- ابن اثیر میگوید: او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگى تازهاى بخشید و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.
4- ابن حجر عسقلانى میگوید: کلینى از رؤسا و فضلاى شیعه در ایام مقتدر عباسى است.
5- علامه محمد تقى مجلسى (مجلسی اول) میگوید: حق این است که در میان علماى شیعه مانند کلینى نیامده است و هر کس در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، در مىیابد که از جانب خداوند مورد تأیید بوده است.
دستنوشته های بانو امین
«اطاعت ها وعبادت ها راانجام می دهیم وگاهی حالت توجه ونیاز به سوی او را در خود احساس می کنیم، ولی هنگامی که به ناچیزی آن ها در مقام عظمتش آگاه می شویم می بینیم اگر او نخواهد با دادگری درباره این اطاعت ها ونیایش ها محاسبه انجام بدهد بی ارزشی آن ها کاملا اثبات خواهد گشت. عوامل زیادی می تواند موجبات بی ارزشی این توجهات ونیایش ها را اثبات نماید.
ای پروردگار توانا! در آن حال که در صدد پرستش ونیایش تو برآمدیم، اگرچه لحظاتی بیش نباشد، ما رابه سوی خودت باز خوان! ما درآن لحظه که در دریای عظمت تو غرق می شویم به خود نخواهیم بالید. در این لحظه وپس از آن نیز هیچ گاه این حالت را وسیله تکامل خود قرار نخواهیم داد؛ این را به خوبی درک کرده ایم که توجه وقصد کمال همان وسقوط در سرازیر حیوانی همان.
لطیف پروردگارا! تو می دانی اگر چه حالت توجه ونیایش دوامی ندارد، ولی محبت واشتیاق توجه به سوی تو را همیشه در نهانخانه دل می پرورانم.
زبانم همیشه گویای حمد وثنای تو نیست، ولی آنگاه که با شور وگداز به مقام ربوبیت متوجه گشته وچند گله از اعماق جانم به عنوان ستایشت بر می آورم مانند این است که در همه حال و در همه لحظات زندگی دری غیر از در بارگاه تو نزده ام وسخنی با غیر از تو نگفته ام.»
زندگانی بانوی ایرانی،علویه همایونی،ص119
خبر از احوال استاد«کرامتی از آیت الله بهجت حفظه الله»
استاد شیخ محمود امجداز شاگردان آیت الله العظمی امام خمینی «قدس سره»، مرحوم آیت الله بهاء الدینی «قدس سره» و… وآیت الله العظمی بهجت «مدظله العالی» درباره استاد اخیرش می گوید: آیت الله العظمی بهجت از مفاخر عصر ما هستند ایشان فرشته روی زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد.
ایشان در طفولیت هم معنویت را احساس می کرده است و از جوانی اهل سیر وسلوک بوده اند. یکی از دوستان ایشان که با هم درس عارف کامل ، مرحوم سید علی آقای قاضی«قدس سره» می رفتند، می گفت: یک روز آقای قاضی «قدس سره» به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقای بهجت می گوید:ایشان حالشان خوب نیست،ویکایک حالات او را از خانه تا به درس بیان می کند.وقتی آقای قاضی وارد محل درس می شوند، طرف آقای بهجت می روند ومی فرمایند:«امروز شیرین کاری کردی!»
کرامات وعنایات عاشقان خدا،جبراییل حاجی زاده،ص100