لینک ثابت
ایثار مقدم داشتن دیگری بر خود است؛ چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند یا در راه رضای او از تمنیات خویش بگذرد. در صحنه عاشورا، نخستین ایثارگر سیدالشهدا
علیه السلام بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند و با او همسفر کربلا شوند. اصحاب آن حضرت نیز، هرکدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند. در طول حوادث عاشورا نیز صحنههای زیبایی از ایثارگری دیده میشود.
وقتی نیروهای ابن زیاد، آگاه شدند که مسلم بن عقیل در خانههانی بن عروه است،هانی را احضار کردند و از او خواستند که مسلم را تسلیم آنان کند. ولی او تسلیم نشد و در مقابل درخواست تهدیدآمیز آنان گفت: «به خدا سوگند، اگر تنها و بی یاور هم بمانم، هرگز او را تسلیم شما نخواهم کرد تا آن که در راه حمایت از او بمیرم!»
وقتی مسلم بن عقیل را به دارالاماره بردند، پس از گفتگوهای تندی که رد و بدل شد و تصمیم به کشتن او گرفتند، مسلم گریست. یکی از حاضران گفت: کسی که در پی چنین خواستهایی باشد، نباید گریه کند(و باید پیش بینی این روزها را هم بکند) مسلم گفت: برخودم گریه نمیکنم، بلکه برای حسین علیهالسلام و خانواده او میگریم. این نیز ایثارگری او را نشان میدهد که در آستانه شهادت، اگر هم گریه میکند نه بر حال خویش که بر حسین میگرید. وقتی امام حسین علیهالسلام به فرزندان عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یک صدا گفتند: به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو میکنیم و در رکابت میجنگیم تا شهادت.
اظهارات ایثارگرانه یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد: «هرگز از تو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.»
آیتالله مهدویکنی رئیس مجلس خبرگان رهبری، در خاطرات خود به ماجرای معمم شدن خود اشاره میکند و میگوید:
«…اولین روزی که من معمم شدم، ۱۴ یا ۱۵ سال سن داشتم. روز عید غدیر بود و به دست آیت الله برهان، رحمت الله علیه معمم شدم. ایشان خیلی اصرار داشتند که ما در روز غدیر معمم شویم و بنده آن روز لباس نداشتم و ایشان که قدشان چندان بلند نبود، گفتند من لباس خودم را به شما عاریه می دهم- البته نمی بخشم!- یک قبا و عبا به من دادند و گفتند عمامه را برو خودت بخر.
من نزد پدرم رحمت الله علیه رفتم، ایشان معمم نبود ولی به روحانیت علاقه داشت و منزل ما همیشه مرکز تجمع و رفت و آمد علما در کن بود. پدرم، خیلی علاقه داشت که من روحانی شوم و من را به همین منظور به قم برد.
به من گفت حالا که می خواهی معمم شوی، اگر در کوچه و خیابان مردم از تو مسأله بپرسند، سواد نداری که جواب آنها را بدهی. گفتم من نمی دانم، استادم آیت الله برهان گفته اند که من باید معمم شوم. من مرید آیت الله برهان بودم و هر چه ایشان می گفت، عمل می کردم.
آن زمان افراد معمم بسیار کم بودند. شهریور ماه سال ۲۰ ۱۳بود و مدرسه های علوم دینی تعطیل شده بودند و علما و طلبه کم بودند. در تهران مدرسه مروی دست وزارت فرهنگ وقت بود و دانشگاهیان در آنجا درس می خواندند. مدارس را در اختیار دولت قرار داده و همه موقوفات را گرفته بودند.
پس از معمم شدن، برای سفارش لباس رفتیم سراغ مرحوم استاد شیخ رجبعلی خیاط و اولین لباس من را ایشان دوخت. ایشان به من گفت آقا می خواهی چه کار بشوی؟ گفتم می خواهم طلبه شوم. گفت می خواهی آدم بشوی یا طلبه؟ گفتم من آدم شدن را نمی فهمم یعنی چی؟ می خواهم طلبه شوم. گفت: اگر آدم بشوی بهتر است تا طلبه.
آدم هم می تواند طلبه باشد و هم آدم. گفتم چگونه می شود آدم شد؟ گفت: هر کاری که می کنی برای خدا بکن. اگر چلوکباب هم می خوری برای خداوند بخور.گفتم چلوکباب را که نمی شود برای خدا خورد! گفت: چرا می شود، اگر برای شکم بارگی غذا خوردی، این هوا هوس است اما اگر برای این هدف غذا بخوری که قدرتی بگیری تا خدمت و عبادت کنی، این می شود برای خدا. به من گفت تا آخر عمرت یادت باشد که هر کاری می کنی برای خدا بکن. شاید نفس آن مرد که خیاطی اهل دل بود و برخی از علما به ایشان ارادت داشتند، در دل ما اثر کرده باشد و برخی کارهای ما برای خدا باشد.
دل بریان شده ام حاصل عرفان من است
ارمغانی است که از جانب جانان من است
بس که در کوره ی عشقش به فغان آمده ام
مشت من سینه ی من چکّش و سندان من است
سر خود گیر ایا پادشه با کر و فر
که خداوند نگه دار و نگهبان من است
چه وعیدم دهی ای واعظ دل مرده ز مرگ
کاین سرای سپری یک سره زندان من است
وارداتی که به دل می رسد از عالم غیب
رَوح و ریحان من و روضه ی رضوان من است
آن چه دل گفت بگو گفته ام از لطف اله
شاهد صادق من مصحف فرقان من است
دگرم وحشت تنهایی و تاریکی نیست
نور قرآن محمّد به دل و جان من است
یار گفتا سخن نغز دهان حسنم
شکر است و شکر کلک نیستان من است
دیوان اشعار حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله ، ص 46
در روایتی آمده که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «النَّاسُ نیَِامٌ فَإِذَا مَاتُوا انتَبِهُوا»، یعنی مردم در خواب اند پس زمانی که مردند، آگاه می شوند.
به تعبیر دیگر مردم در طول زندگی خود مانند کسی که خواب می بیند، گمان می کنند که آن چه برای شان پیش می آید از بیرون آنان است در حالی که وقتی از این خواب غفلت بیدار شدند و با مرگ اختیاری یا طبیعی به ادراک حقائق نائل آمدند، خواهند دید آن چه را که در این مدّت از بیرون خود می پنداشتند، خیالی بیش نبوده و تاکنون هر چه بود تمامی آن از منشئات نفس خودشان بوده است و «آن چه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد».
و خواب ظاهری شبانه ی ما انسان ها، نمودی است از آن خوابی که ما در طول مدّت عمر خود در آنیم به تعبیر شیرین جناب مولوی:
آن سخن های چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دمت
بنابراین قیامت؛ ظهور معرفت شهودی انسان است که می بیند هر چه هست اوست و دارایی هایش؛ و تا حال نمی دانست که بر روی سفره ی خودش نشسته است، آن جاست که می بیند از اوّلین لحظه ی زندگی تا آخرین مرحله ی آن ظاهراً در معرفت فکری قدم می گرفت امّا با ظهور قیامت هر چه را که قبلاً یافته بود به معرفت شهودی می یابد و سفره ی دلش را می گشاید لذا «کُلَّمَا رُزِقُوا مِنهَا مِن ثَمَرَهٍ رِزقاً قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقنَا مِن قَبلُ» (سوره ی بقره،آیه ی 26)
شرح رابطه ی علم و دین/ علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ شارح: استاد صمدی آملی حفظه الله/ سؤال اوّل
در زمينه آداب و مستحبات زيارت اهل قبور، توجهتان را به نكات زير جلب مي كنيم:
1- بر اساس روايات و بر طبق فتواي مراجع در رساله هاي عمليه به طور كلي رفتن به قبرستان و ماندن در آن در شب مكروه است .
2- مستحب است در نزد قبر ميت خواندن سوره حمد و ناس و فلق و توحيد و آيه الكرسي هر كدام سه مرتبه و سوره قدر هفت و نيز يازده مرتبه .
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) چنين نقل شده است: هر كه بر قبرستان عبور كند و 11 مرتبه سوره توحيد را بخواند و ثوابش را به اموات آن قبرستان هديه كند به تعداد آن مردگان اجر و پاداش مي يابد.
در روايات معتبر آمده است كه اگر كسي به نزد قبر برادر مومن خود برود و رو به قبله دستش را بر روي قبر بگذارد و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند از ترس بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود . و در روايت ديگر آمده است كه خداوند او و صاحب قبر هر دو را بيامرزد.
در روايت آمده كه حضرت باقر(علیه السلام ) نزد قبر يكي از شيعيان ايستادند و اين دعا را خواندند: ( اللهم ارحم غربته و صل وحدته و آنس وحشته و آمن روعته و اسكن اليه من رحمتك ما يستغني بها عن رحمه من سواك و الحقه بمن كان يتولاه) .
طبق رواياتي كه از حضرات معصومين(علیهم السلام ) وارد شده است زيارت اهل قبور مؤمنين در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه و جمعه مستحب مؤكد است و سنت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و سيره اهل بيت(علیهم السلام ) نيز چنين بوده است و فعل معصوم نيز براي ما حجت است و در روايتي از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) آمده است كه حضرت فرمود: ((هديه بفرستيد براي مردگان خود)) پس سوال شد چيست هديه مرده ها؟ فرمود: صدقه و دعا و نيز فرمود ارواح مؤمنين هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه ها و منزل هاي خود فرياد مي كنند هر يك از ايشان به آواز حزين با گريه اي اهل من و اولاد من اي پدر من و مادر من و خويشان من مهرباني كنيد بر ما…)).
2- بر اساس آيات و روايات، ارتباط خاصى ميان قبر برزخى و قبر خاكى، يعنى بين روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاكى وجود دارد. اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى كه در طول زندگى دنيوى با يكديگر يك نوع اتحاد داشتهاند، سرچشمه مىگيرد كه با قطع تعلق روح از بدن پس از مرگ به كلى از ميان نمىرود، بلكه يك نوع ارتباط در حدّ پايينترى ميان روح برزخى و بدن مادى و خاكى وجود دارد، البته نه در حد و اندازهاى كه در زندگى دنيوى و در دوران تعلق روح به بدن وجود داشت و نه با آن كيفيت و كميت، بلكه در ميزانى ضعيفتر و با كم و كيفى ديگر. از همين رو، قبر خاكى با قبر و عالم برزخى روح ارتباطى دارد كه نقاط ديگر اين ارتباط را ندارند، و به همين جهت است كه على رغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مكان [برزخ] توجه خاصى به بدن مادى و نقطهاى كه بدن خاكى در آن است، دارد و بر اساس همين ارتباط ميان قبر خاكى و قبر برزخى است كه دستورات و احكام خاصى در باب قبر، تشييع جنازه، كفن، دفن، حرمت قبر، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آنها در شريعت اسلامى وجود دارد. اين ارتباط روح با قبر خاكى موجب مىشود كه بتوان از اين طريق بهتر با روح رابطه برقرار و به او توجه كرده و نيز توجه او را جلب كرد، بدين جهت در روايات تأكيد فراوانى بر زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن كريم بر سر قبرها شده است، هر چنداين آداب در هر جايى براى مردگان خوب است .
1- به دليل ارتباط قبر برزخى با قبر خاكى بر انجام اين آداب بر سر قبرها تأكيد بيشترى شده و از استحباب بيشترى برخوردار است. از طرفى ارواح نيز بر اساس اين ارتباط با بدن مادى و قبر خود از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج مىشوند. امام صادق(علیه السلام ) مىفرمايد: «قسم به خداى متعال، مردگان رفتن شما را [بر سر قبورشان] مىدانند و با حضور شما مسرور مىشوند و با شما اُنس مىگيرند و بهرهمند مىشوند»، (وسائل الشيعه، ج 2، ص 878 و نيز در اين باب نگا: عروج روح، استاد محمد شجاعى، مقدمه و تدوين محمدرضا كاشفى، تهران، كانون انديشه جوان، چاپ اوّل، 1379 ش، ص 71 ـ 76) .
2- امّا مهمترين اثر دنيوى زيارت اهل قبور براى انسان، تذكر مرگ و يادآورى اين رخداد مهمّ است و اين خود، موجب باز داشتن انسان از بازىهاى دنيوى، (نگا: نهجالبلاغة، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى، خطبه 84، ص66) مانع انجام كارهاى زشت و ناروا، (همان خطبه 99، ص 92) باعث انجام اعمال و كردار نيك، (همان، كلمات قصار، 31، ص 364) سبب بى رغبتى و كم خشنودى از دنيا، (همان،كلمات قصار 349، ص 423) و زمينهساز عبرت آموزى است، (همان، خطبه 221، ص 252) .
رو به گورستان دمى خامش نشين
آن خموشان سخنگو را ببين
ليك اگر يك رنگ بينى خاكشان
نيست يكسان حالت چالاكشان
شحم و لحم زندگان يكسان بود
آن يكى غمگين، دگر شادان
تو چه دانى تا ننوشى قالشان
ز آنكه پنهان است بر تو حالشان
بشنوى از قالهاى و هوى را
ببينى حالت صد توى را
(مثنوى / 3 / 4764 ـ 4768) براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- مفاتيح الجنان, مرحوم حاج شيخ عباس قمي، قسمت قبور زيارت مؤمنين, ص 1014 2- اصول كافي , ج 3, باب 13 از ابواب المزار 3- كامل الزيارات, ابن قولويه, ص 320 4- وسائل الشيعه, ج 3, باب 55, ص 223, انتشارات آل البيت
( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )
رنگ سبز بهاری است و خستگی اعصاب را از بین می برد و گذر ایام حس نشده و تحمل پذیر شده و خنک کننده است و مهیج و تعدیل کننده نور خورشید و فشار خون را کم کرده برای بی خوابی و خستگی موثر بوده برای سر درد و میگرن خوب بوده و رشد گیاه را کم می کند.
واژه بسیج در جامعهی مذهبی ایران واژهای آشناست و کمتر کسی یافت میشود که این واژه را به مفهوم مثبت و یا منفی نشنیده باشد و از شنیدن آن مفهومی برایش تداعی نکند. نوع نگرش افراد و تفسیری که از این تعبیر دارند، گوناگون و گاه متضاد است و فاصلهی عمیقی بین برداشتهای جاری از این واژه در ذهن جامعه وجود دارد.پس زمینههای ذهنی مردم که از چگونگی مواجههی آنان با این تعبیر ونیز نهادی که با همین نام وجود دارد، شکل گرفته در تفسیر آنان از واژه یاد شده نقش جدی دارد. گروهی از بسیج یک مفهوم والای عرفانی دارند و در آن خروج از رنگ تعلق و غرق شدن در بی رنگی مطلق و نوعی قلندری میبینند، عدهای از آن خاطرهی جنگ و دفاع و غیرت ملی را در ذهن میآورند. برای جمعی بسیج نهادی نظامی- انتظامی است که حتی از دخالت در حوزهی شخصی افراد و پایمال کردن حقوق فردی هم پروا ندارد، برای بعضی بسیج و بسیجی تداعیگر لباس و شکل ظاهری است و برای گروههایی مفاهیمی دیگر را به ذهن میآورد، اما پرسش اصلی همچنان بی جواب است که بسیج چیست؟ به نظر میرسد مناسبترین روش برای دستیابی به مفهوم بسیج، کنار گذاشتن آثار شرایط زمانی و مکانی در مفهوم بسیج و مراجعه به مبتکر این واژه در ادبیات ماست، سخنان ایشان میتواند تنها منبع قابل اعتماد در تفسیر این واژه باشد. در اندیشه امام خمینی (رحمة الله علیه) بسیج بیش ازآن که یک نهاد و تشکیلات باشد،روش مدیریت نهضت انقلاب و جامعه بود، چیزی که در ادبیات مبارزاتی از آن به قیام توده، نهضت ملی، حرکت مردمی، اعتراض عمومی و امثال آن تعبیر میشود و در ادبیات سیاسی مدیریت جامعه، به دموکراسی، مردمسالاری و نظایر آن یاد میگردد. از آن جایی که بسیج در دوران جنگ عراق علیه ایران نام و عنوان خود را تثبیت کرد، شرایط زمانی به بسیج مفهوم نظامی بخشید و کم کم آن را به نهادی نظامی- انتظامی تبدیل کرد، اما در دیدگاه امام خمینی (رحمة الله علیه) بسیج نهادی نظامی نبود بلکه مفهومی فراتر و گستردهتر از آن داشت و رنگ نظامی یکی از رنگ های آن بود که تحت تاثیر شرایط زمانی پررنگتر گشت، وگرنه واژه بسیج با مفهوم مردمسالاری و حاکمیت مردم بیشتر قرابت و همخوانی داشت. تأثیر منفی شرایط در محدود شدن این تعبیر به یک مفهوم نظامی موجب گشت تا این واژه که به واقع یک نظریهی سیاسی- اجتماعی بود از مفهوم حقیقی خود دور شود ودر یک شاخهی آن محدود گردد و کارایی خود را در حوزهی واقعی خود از دست بدهد. با این وصف همه مردم، حزب الله، مستضعف و امثال آن بسیجی میباشند و بدیهی است که در این تفسیر، نهاد، شکل ظاهری افراد،پوشش خاص،وابستگی ونظائر آن نقشی ندارند چنان که در اطلاق لفظ مردم به افراد جامعه هیچ کدام از این تشخصها لحاض نمیگردد . از این رهگذر تنها کسانی بیرون از دایره مفهومی عنوان یاده شده قرار میگیرند که ستمکاری، تجاوز به حقوق عامه، نادیده انگاشتن حق تصمیم گیری برای مردم و حاشیهای تلقی کردن آنان را روش و مرام زندگی سیاسی خود قرار داده باشند و روحیهی طغیانگری وفرعون منشی را در خود ایجاد کنند.
میزان زیاد اطلاعات هرچند ناقص شیوه پذیرش آنها را تغییر داده است وعدم درک این موضوع سبب شده است تا بین دو نسل زبان مشترکی که بتواند تجربیات را منتقل کند وجود نداشته باشد. لاتقسراولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندانتان را برآداب خود مجبور نکنید؛ چرا که آنها برای– آینده و – زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند . امیرالمومنین علی (علیه السلام ) در روزگار ما عوامل متعددی سبب شده است تا تغییر نسلها با سرعت بیشتری صورت پذیرد وتفاوت بین آنها نیز معنادار شده باشد به گونهای که عدهای آن را چشم یک بحران نگاه میکنند و بسیاری دیگر اگرچه آن را بحران نمیخوانند اما هراس زیادی از آن دارند. به راستی آیا در همه روزگاران تغییر نسل همین اندازه مردم جامعه را دچار مخاطره میکرده است؟ از حدیث بالا برداشت میشود که در روزگار امیرالمومنین نیز رفتارهایی وجود داشته که نشان میداده انسانهایی که “امروز” حاصل زندگی آنان است از” فردا"یی که به دست جوانان ساخته خواهد شد در هراس بودهاند وسعی بر آن داشتهاند که نسل بعد را به گونهای تربیت کنند که باورهایی شبیه خودشان داشته باشند. شاید در همه زمانها ترس از تغییر نسل و در هم شکسته شدن سنتها و آداب و رسوم وجود داشته است! ترس از اینکه نسل بعد با آنچه ما ساختهایم چه خواهد کرد؟ آیا فرزندانمان راه ما را ادامه خواهند داد؟ چگونه میتوان آینده همان گونهای رقم زد که ما دوست داشتیم و تصور میکردیم؟ آیا این نسل به آنچه ما برایش گذاشتهایم احترام خواهد گذاشت؟ دقیقا همین ترس است که تعامل بین دو نسل را به چالش میکشد. نسل جدید در آرزوی فردایی نو و نسل قبل در هراس برای از بین رفتن آنچه حاصل عمر اوست. اما در کنار همین ترس امیدی نیز وجود داشته است امیدی که نشان میدهد فردا از امروز بهتر خواهد بود زیرا فرزندان ما حصل زندگی وتجربه ما را دیدهاند و امروز به دنبال آن هستند که فراتر از تجربیات ما حرکت کنند . اگرچه گاهی اوقات ما این ترس خود را از پشت نقاب دین نشان میدهیم و به آن رنگ تقدس و درد دین میدهیم ولی این واقعیت وجود دارد که مهمترین درد ما گذر جوانان از چیزهایی است که ما ساخته ایم. گسترش دین و وسعت دانستههای دینی وتولیدات دین برای زندگی امروز ما نشان از این دارد که هر نسلی تلاش ویژهای برای حفظ و گسترش آن داشته است اگرچه از سوی نسل پیش از خودش متهم میشده. فهم امروز ما از دین الزاما بهترین فهم از دین نیست همانطور که اگر همین فهم را به گذشتگان نشان دهیم هراسی وجود آنها را در بر خواهد گرفت که وای بر دین که شما با آن چه کرداید! گسترش اطلاعات وآگاهیها همیشه منجر به فهمهای جدیدتر شده است. اما آنچه ما امروز با آن مواجه هستیم اندکی متفاوتتر است. شاخصه اصلی روزگار ما ارتباطات است. میزان گسترده ای از اطلاعات وآگاهیها و ارتباط با نقاطی که در گذشته حتی رویای آن هم نبوده است . طی چند دهه گذشته بشر گونهای از ارتباط را تجربه میکند که از پرواز در آسمان دست نیافتنی تر بوده است. بسیاری از نوجوانان وجوانان امروز دوستان در سراسر دنیا دارند که آنها را ندیدهاند و درست نمیشناسند اما اطلاعات و آگاهیهایشان را با هم به اشتراک گذارند و از هم منتفع میشوند. آنچه امروز سبب شده ما در ارتباط با نسل آینده دچار حیرت وسرگردانی شویم این است که پاسخهایی که ما را قانع میکرد برای این نسل قانع کننده نیست. میزان زیاد اطلاعات هرچند ناقص شیوه پذیرش آنها را تغییر داده است و عدم درک این موضوع سبب شده است تا بین دو نسل زبان مشترکی که بتواند تجربیات را منتقل کند وجود نداشته باشد. دسترسی نسل جدید به گستره بیانتهایی از اطلاعات او را از شنیدنها باز داشته است و ارتباطات وسیع او سبب شده ارتباط موثر خود را با نسل قبل از دست بدهد. اما ما نیز نتوانستهایم این روند رو به رشد را آنچنان که باید درک کنیم وخودمان را برای آن آماده کنیم و این عدم درک صحیح شرایط و اقتضائات ما را به سمت نفی و رد حرکت آنان کرده است. نسل امروز محتاج اطلاعات و آگاهی نیست زیرا راه به دست آوردن آن را بلد است. نسل امروز بیش از هر چیز محتاج دیدن و لمسکردن یک الگوی عینی و واقعی برای زندگی خود است. آنچه دینداران ما و کسانی که درد دین دارند از آن غافل هستند. ما بیش از آن که بتوانیم الگویی زیبا برای نسل امروز باشیم به دنبال افزایش اطلاعات و آگاهیهای آنها هستیم یعنی درست همان چیزی که برای نسل امروز جذاب و شیرین نیست زیرا هر روز خود را در مواجه با هجمهای از اطلاعات رنگارنگ میبیند. اما دیدن الگویی برای زندگی بسیار دشوار است. خواندن زندگینامه بزرگان وشنیدن از آنها نتوانسته جای خالی یک زندگی عینی را برای آنها پر کند. به همین سبب است که او در پی اجتماعی میگردد که بتواند الگوی عملی زندگی را به او نشان بدهد. در این میان برخی رفتارهای نسنجیده و از روی شتاب ما کار را دچار گرههای بیشتری نیز کرده است. نبود یک زبان مشترک برای درک تغییر و رفتارهای عجولانه و نسنجیده هراس ما را از آینده پیش رو دو چندان کرده است.