کرامات مرحوم ملکي تبريزي
يکي از ياران و نزديکان مرحوم ملکي چنين گفته است: روزي پس از پايان درس، مرحوم ملکي به حجره ي يکي از طلبه ها به مدرسه دارالشفاء رفت و از آن طلبه قدرداني و سپاس گزاري کرد و اندکي در حجره ي او نشست و سپس بيرون آمد من که همراه ايشان بودم؛ علت را پرسيدم: فرمودند: ديشب هنگام سحر فيوضاتي بر من وارد آد که فهميدم از سوي خودم نيست چون توجه کردم دريافتم که اين آقاي طلبه مشغول تهجد و نماز شب است و مرا دعا مي کند و اين فيوضات اثر دعاي اوست از اين رو به ديدارش رفتم تا عنايتش را سپاس گزارم.
مرحوم ملکي پسري دارد که گرما بخش خانه و کاشانه ي اوست روز عيد غديري که طبق سنت ايشان در منزل جلوس کرده و گروه بسياري از مردم به قصد تبريک و تهنيت عيدبه ديدار او آمده اند خادمه ي خانه براي کاري کنار حوض منزل مي ايد و ناگاه پيکر بي جان آن پسر را بر روي آب حوض مي بيند؛ بي اختيار فرياد مي زند، اهل خانه با صداي او بيرون مي ايند و با ديدن پيکر بي جان پسر بر روي آب همه فرياد مي کشند و شيون سر مي دهند؛ مرحوم ملکي تبريزي که صداي شيون را مي شنود، به حياط مي ايد و پيکر بي جان پسر عزيز خود را مي بيند؛ بي آنکه بي تابي کند به زنان خطاب مي کند ساکت! و همگي ساکت مي شوند. جنازه را در کناري مي گذارد و نزد ميهمانان باز مي گردد و بي آنکه به روي خود بياورد از آنان پذيرايي مي کند گروهي از آنان ناهار را در منزل مرحوم ملکي مي مانند، پس از ناهار که قصد رفتن مي کنند مرحوم ملکي به چند نفر از خواص آنان مي گويد: اندکي بمانيد با شما کاري دارم. چون ديگران مي روند ماجرا را براي آن ها باز مي گويد و در انجام مراسم تجهيز و تدفين فرزند از آنان ياري مي جويد اين داستان افزون بر اين که نشان مي دهدمرحوم ملکي در تسليم و رضا مقامي بس بلند داشته بيان گر صبر و ثبات شگرف آن بزرگوار و قدرت تصرف او در ديگران نيز هست.
از مرحوم حجت الاسلام سيد محمود يزدي که از نزديکان مرحوم ملکي است نقل شده که: مرحوم ملکي شب ها که براي تهجد و عبادت بر مي خاست ضمن به جا آوردن آداب از خواب برخاستن مانند سجده و دعا مدتي در رختخواب گريه مي کرد؛ سپس به صحن منزل مي آمد به اطراف آسمان نگاه مي کرد، ايه ى: ان في خلق السموات ولارض… را مي خواند. سر به ديوار مي گذاشت و مي گريست آن گاه براي وضو گرفتن کنار حوض مي نشست باز مي گريست وضو مي ساخت، و چون به مصلي مي رسيد، سخت منقلب مي شد و بسيار مي گريست؛ در نماز ها و قنوت ها نيز بسيار مي گريست از اين روي او را از بکايين به شمار آورده اند.
پارساي پرهيزکار مرحوم حاج آقا حسين فاطمي که از دوستان مرحوم ملکي است مي گويد: از مسجد جمکران باز مي گشتم، در منزل به من گفتند: آقاي ملکي جوياي حال تو شده. من که مي دانستم بيمار است با شتاب به خدمت شان رفتم و به گمانم عصر جمعه بود ايشان را ديدم استحمام کرده، خضاب بسته، پاک و پاکيزه در بستر بيماري افتاده و آماده ي اداي نماز ظهر و عصر است در ميان بستر اذان و اقامه گفت، دعاي تکبيرات افتتاحيه را خواند و همين که به تکبره الاحرام رسيد و گفت: الله اکبر، روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
خواص رنگ آبی
مفید برای ناراحتی عصبی چشم با دیدن رنگ آبی تحریک می شود و تسکین می دهد.
حالت سرد و خنک کننده دارد و کشش را کم می کند چشم زخم را بی اثرمی کند. لباس آبی چشم زخم را دور می کند.
کسانی احساس درد و ناراحتی بدن و کسالت دارند لبس آبی بپوشند و فضای اطاق را آبی کنند (آبی آسمانی و فیروزه ای).
کسانی که وسواس دارند از رنگ آبی برای پرده ها روی مبلها و پرده آشپزخانه استفاده کرده و روزی دو لیوان آب سیب و لیمو ترش و دو لیوان شیر بادام بخورند.
کسانی که زود هیجانی می شوند یا زیاد تب می کنند یا دچار بی خوابی هستند در محیط آبی استراحت کنند یا از چراغ خواب آبی آستفاده کنند.
برای فشار خون خوب است آرامش با استخر و دریا زیاد می شود و تعدیل می کند تنفس را و آرامش درونی ایجاد کرده محافظ بوده و در کارهای و جدی حساس از لباس آبی استفاده کنید.
دفع کننده مگس است و پشه را جذب می کند.
در معالجه سرطان و ترشح چرکی بدن موثر است.
الهی هر چه هست ، تو هستی ؛ یا هو
الهی ای همه ی بود و وجود و نمود من ای که به دنبال هر چه می گردم در اقیانوس بی کران وجود تو جستجو می کنم و هر چه می یابم لجّه ای از امواج بحر وجود تو را ادراک می کنم وقتی به آسمان ها می نگرم آنچه دیده می بیند تویی و وقتی در اعماق زمین به فکر فرو می روم آنچه به نظر می آید تویی که هر مشاهده کننده و متصوّری جز در آغوش تو توان جولان در حوزه دید و تصوّر وتعقّل و مشاهده ندارد که هم قوّه دیدن از تو و به تو و با توست و هم هرآنچه بروز و ظهوری هم دارد از تو و به تو و با توست. گرچه تو محدود به دیدن و تصوّر و تعقّل و شهود هیچ مخلوقی نمی گردی . ای خدایی که وقتی با تو به نجوا می نشینم نجوا گر و نجوا شنونده و نجوا تویی! که حرکت حبّی دوری است همان طور که در کعبه ات هم همه به حالت دور در گردشند .
ای بحر مواج و بی قرار وجود که هر آن و کمتر از آنی موج تازه ای از وجود در خلایق می دمی و حیرت اندر حیرت که چطور این لجّه موج ادراک خودیت می کند در حالی که جز تو نیست و حیرت از چگونگی ادراک حلاوت وجود که مدرِک و مدرَک و ادراک تویی . ای نقطه جمع کثرات ای احد ! ای مجمع اضداد، ای اوّل و ای آخر، ای ظاهر و ای باطن، ای هادی و ای مُضِل !
چه زیباست صحنه برخورد این امواج متضاد در وجود تو در حالی که به سکون و سکوت می رسند و جز ((هو)) باقی نمی ماند!
ای خدای الصّمد که هیچ جای خالی برای غیر باقی نگذاشته ای .
ای خلاّق بی نظیر که با این همه خلق باز هم همان گنج پنهانی ! گرچه هر چه خلق می فرمایی آشکار تر می شوی و رسواتر، ولی در عین حال هر چه کثرات بیشتر می شوند تو پنهان تر می شوی . الهی تو را با قالب های محدود شناخت و معرفت چه کار که عنقا شکار هیچ کسی نشود دام پس گیرید!
معصوم چه خوش فرمود : الهی واجعلنی فی لجّه بحر احدیّتک و طمطام یمّ وحدانیتک و قونی به قوت سطوت سلطان فردانیّتک . الهی چه خوب راه ادراک وجودت را که یکسره حیات است به ما نشان داده ای آنجا که حسینت را ثارالله خواندی که خون، حیات است و ثارالله می شود حیات خدا . به حسین، خدا برای مخلوقات حیات دارد و با حسین حیات خدا ادراک می شود؛ لذا السّلام علیک یا ابا عبد الله …
چشم بیمار
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس أنا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه ی زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقه ی پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
(حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی سلام الله علیه و قدّس سرّه الشّریف/ دیوان امام/ ص 142/ ناشر: مؤسّسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله/ طبع: پنجاه و هفتم/ سال: 1390)
وصیت نامه شهید رسول خلیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره آل عمران آیه 195
“فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ”
آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را میپوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است، داخل میکنیم و این پاداشی است از جانب خدا.
با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و روح پاک امام راحل (رحمه الله علیه ) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنهای (مدَّ ظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سید الشهداء ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) که جانها همه فدای آن بزرگوار.
به موجب آیه شریفه “کل نفس ذائقه الموت” تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.
این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.
پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد
از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (علیهم السلام ) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.
در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بیبی جان حضرت زینب (سلام الله علیها) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.
برادر عزیزم
مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود.
از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.
رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیزم
که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و همنشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.
شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.
مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) مرا فراموش نکنید.
من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد.
شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا
و من الله التوفیق
العبد الحقیر محمد حسن خلیلی (رسول)
مفهوم بسیج از دیدگاه امام خمینی(رحمة الله علیه)
مفهوم بسیج از دیدگاه امام خمینی(رحمة الله علیه)
«بسیج شجرهی طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد.» «بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشهی پاک اسلامی است.»«بسیج الگویی برای تمامی مستضعفین جهان وملتهای مسلمان عالم است.» «بسیج ،مدرسهی عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر دادهاند.» 2/9/1367
مفهوم بسیج در بیانات امام خامنهای (حفظه الله تعالی)
ایشان مفهوم بسیج را مجموعهی انسان هایی که نیروی خودشان را به میدان میآورند تا در جهاد عمومی کشور و ملتشان در جهت رسیدن به قلهها فعال باشند و با آنها همکاری کنند و در کارشان سهیم باشند معرفی کرده، و شاخصه های بسیج را استقلالطلبی و شرکت در جهاد عمومی و شهیدان روز و حافظان استقلال و افتخارات و تضمینکننده آینده و امنیت کشور دانستهاند.
بسیج، یکی ازنیروهای مسلح نیست. بسیج، متن ملتی است که در مراکز نظامی، صنعتی، اجتماعی، دینی و آموزشی حضور دارد. این طور نیست که ما ارتش و سپاه داریم و یک نیروی مسلح دیگر هم به نام بسیج داریم. خیر، بسیج متن ملتی است که در سایهی آموزش، سلاح به دست گرفته و در وقت نیاز کشور، همراه نیروهای مسلح، بیشترین و سنگینترین بار را به دوش می گیرد، چنان که در جنگ دیده شد. البته، سازماندهی، نظم، ترتیب و ادب برخورد اسلامی، اساس قضیه است. 5/7/6813
بسیج یعنی امادگی: بسیج یعنی احساس تکلیف درهمهی لحظات. بسیج یعنی حضور درهمهی میدانهایی که ازانسان در آنها کاری میطلبند. بین زن ومرد هم تفاوتی نیست. 14/7/7313
بسیج یعنی متن ملت و همه احاد مومن و یک حقیقت گسترده درتمام زوایای جامعه. 8/9/7413
درحقیقت بسیج یک حرکت فرهنگی است. 8/9/7413
بسیج متن مردم است. 19/9/7413
معنای بسیج، این است که افرادی از جامعه آماده باشند و همت بگمارند و دامن بزنند برای این که کشور و ملتشان را به آن شخصیت و عزت و اعتلای لازم برسانند. 6/8/1375
بسیج یعنی مجموعهای از پاکترین، فداکارترین و آمادهبکارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت. 5/9/1376
بسیج در حقیقت، مظهر یک وحدت مقدس میان افراد ملت است. 5/9/1376
بسیج لزوما یک سازمان نظانی نیست، بسیج یعنی مردم. 2/9/1377
بسیج، یعنی نیروی کارآمد کشور برای همه ی میدانها. 2/9/1377
بسیج، عبارت است از مجموعهی عظیمی از انسانها که در میدان خط، در میدان مجاهدت، در میدان تلاش -هرگونه تلاشی، آنجایی که به گذشت، و اغماض از استراحت و آسایش، به اخلاص در اقدام به عمل احتیاج دارد، پیش قدم است. 29/7/1379
بسیج یعنی به کارانداختن، جهت، سمت و سو دادن به همهی نیروهای زنده و شاداب و بانشاط کشور در جهت اهداف والای جمهوری اسلامی. 8/9/1383
بسیج نماد حضور ملی، مقاومت ملی و آگاهی یک ملت است. آن هم آگاهی همراه با تحرک، معنویت و اخلاص. 2/6/1384
بسیج در واقع عبارت است ازهمه ی ملت. 2/6/84
من بسیج را به آن مجموعه که به شکل یک نمونه همهی این کارها را در جمع خودش انجام میدهد معنا وترجمه میکنم. امتیاز بسیج بر دیگر مجموعه ها در اینجاست. 2/6/1384
بسیج یک فرهنگ است، بسیج یک ذهنیت برجسته و والا در جامعهی ماست. 7/9/1384
روحیه بسیجی یک روحیهای است که اگر در هر نقطهای ودر هر قشری به وجود بیاید، در آنجا فعالیت و نشاط و حرکت و حیات را مضاعف و چند برابر می کند،این معنای بسیجی است.7/9/1389
بسیج یک تشکل دو یعدی است: یک دانشجویی با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویی است. 31/2/1386
بسیج به معنای فرد یا مجموعه آمادهی برآوردن نیازهای انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع.31/2/1386
بسیج عمومی یک ملت یعنی آمادگی و هوشیاری دائمی یک ملت. 9/8/1386
بسیج در واقع آن پوششی است،آن قالبی است که بهترین جوانان این کشور برای رسیدن به ارمان های بلند این ملت بزرگ، میتوانند در زیر این پوشش گرد هم بیابند وجمع بشوند. 5/9/1386
بسیج،یعنی کل نیروهای مؤمن و حزب اللهی کشور ما. 5/9/1369 (ص10)
بسیج مستضعفین که امام (ره) آن را بنیاد کرد، سر تا پا روح بود و جان بود.5/9/1386
بسیج یک موجود متدین و متشرع است. 5/9/1386
خصوصیت بسیج این است که متکی به آحاد مردم کشور است. 8/5/1372
بسیجی می تواند محور باشد و انسانهایی را به خود جذب کند و با سخن، اخلاق، رفتار، درس خواندن، کارکردن و احساس مسؤلیت و آگاهی سیاسی و اطلاعات دینی و معنوی خود مثل شمعی دلها را روشن کند و دیگران را امیدوار به آینده و آمادهی به کار برای حضور در میدانها قرار دهد. 21/8/1380
بسیج برای دفاع از کشور اسلامی و انقلاب اسلامی به وجود آمد. 2/9/1368
یک زن الگوی همه ی جهانیان ...
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (سوره ی 66 آیه 11 )
و خداوند مثل میزند از برای کسانی که ایمان آورده اند ، همسر فرعون را . آن هنگام که گفت پروردگارا ؛ مرا در بهشت خویش جای ده و از شر فرعون و کردارش و دیگر ظالمین نجاتم ده …
توضیح :
خداوند ، آسیه ( همسر فرعون ) را مثل و نمادی از مؤمنین ( اعم از مرد و زن ) معرفی میکند . آنچنانکه آسیه الگویی برای مردان مؤمن نیز هست .
تنماهی شیمیایی
عباس خمیری رزمنده هشت سال دفاع مقدس چنین نقل میکند: سال 66 همراه با تیپ مالکاشتر در پیرانشهر مستقر بودیم، فرماندهی تیپ را هم آن وقتها ناصر فارابی بهعهده داشت، من هم در گردان حمزه (علیه السلام) بودم، رضا تسنیمی از بچههای گرگان، فرمانده گردان بود و من هم جانشینش، منطقه پوشیده بود از خاکریزهای بلند، محل استقرار ما هم وسط این خاکریزها بود.
پیک گردان طبق روال هر شب رفت تا سهمیه غذای آن شب را بگیرد و برگردد، همه ما منتظر بودیم، پیک زودتر از راه برسد و دلی از عزا در بیاوریم، سفره را پهن کرده بودیم تا این که سر و کله پیک پیدا شد، به تعداد بچهها با خودش کنسرو ماهی آورده بود، در کنسرو که باز شد، صدای «فش» مانندی از آن زد بیرون و بعد هم بوی تعفن، چادر پر شده بود از بوی گند کنسرو، معلوم بود که مال خیلی وقت پیش بود و حالا فاسد شده است.
یکی از بچهها با عجله آن را گرفت و با خودش برد بالای خاکریز و از آنجا هم با همه زور بازویش آن را پرت کرد، با این که کنسرو را از چادر انداختیم بیرون، اما بوی بدش دست از سر ما برنمیداشت، هر کاری از دستمان بر آمد انجام دادیم بلکه از شرش خلاص شویم.
مثلاً هر چی کاغذ باطله بود، از این گوشه و آن گوشه چادر درآوردیم و آتش زدیم تا شاید افاقه کند، اما نشد که نشد، مجبور شدیم از چادر بزنیم بیرون و توی هوای آزاد بنشینیم تا وقتی آب از آسیاب افتاد، برگردیم به چادر و فکری به حال شام شبمان بکنیم، هنوز خوب ننشسته بودیم که یکهو یکی از نگهبانها، سراسیمه از آن طرف خاکریز آمد به طرف ما و داد و هوار زد: «بچهها! بچهها! یالّا ماسکهایتان را بردارید، عراقیها منطقه را شیمیایی زدند.»
با تعجب گفتیم: «معلوم هست چی میگی؟ شیمیایی چیه؟ ما که اینجا اصلاً بویی حس نمیکنیم.»
گفت: باور کنید! چند دقیقه پیش صدایی از کنار خاکریزی که داشتم نگهبانی میدادم، بیرون آمد، رد صدا را گرفتم، نزدیکش که شدم، دیدم بویی مثل بوی ماهی گندیده میآید.»
گفتیم: «خب که چی؟ چه ربطی به شیمیایی دارد؟»
گفت: «مگر توی آموزش ش.م.ر به ما یاد ندادند، گاز شیمیایی اعصاب، شبیه بوی ماهی گندیده است؟ یالا وقت تلف نکنید! الان همهمان شیمیایی میشویم، از من گفتن، بعد نگویید، نگفتم.»
ما که تازه فهمیدیم ماجرا از چه قرار است، زدیم زیر خنده، نگهبان که هاج واج داشت نگاهمان میکرد، گفت: «چیزی شده، خب به من هم بگویید.»
ماجرای کنسرو را که برایش تعریف کردیم، از تعجب ماتش برد و بعد هم زد زیر خنده.»