الهی هر چه هست ، تو هستی ؛ یا هو
الهی ای همه ی بود و وجود و نمود من ای که به دنبال هر چه می گردم در اقیانوس بی کران وجود تو جستجو می کنم و هر چه می یابم لجّه ای از امواج بحر وجود تو را ادراک می کنم وقتی به آسمان ها می نگرم آنچه دیده می بیند تویی و وقتی در اعماق زمین به فکر فرو می روم آنچه به نظر می آید تویی که هر مشاهده کننده و متصوّری جز در آغوش تو توان جولان در حوزه دید و تصوّر وتعقّل و مشاهده ندارد که هم قوّه دیدن از تو و به تو و با توست و هم هرآنچه بروز و ظهوری هم دارد از تو و به تو و با توست. گرچه تو محدود به دیدن و تصوّر و تعقّل و شهود هیچ مخلوقی نمی گردی . ای خدایی که وقتی با تو به نجوا می نشینم نجوا گر و نجوا شنونده و نجوا تویی! که حرکت حبّی دوری است همان طور که در کعبه ات هم همه به حالت دور در گردشند .
ای بحر مواج و بی قرار وجود که هر آن و کمتر از آنی موج تازه ای از وجود در خلایق می دمی و حیرت اندر حیرت که چطور این لجّه موج ادراک خودیت می کند در حالی که جز تو نیست و حیرت از چگونگی ادراک حلاوت وجود که مدرِک و مدرَک و ادراک تویی . ای نقطه جمع کثرات ای احد ! ای مجمع اضداد، ای اوّل و ای آخر، ای ظاهر و ای باطن، ای هادی و ای مُضِل !
چه زیباست صحنه برخورد این امواج متضاد در وجود تو در حالی که به سکون و سکوت می رسند و جز ((هو)) باقی نمی ماند!
ای خدای الصّمد که هیچ جای خالی برای غیر باقی نگذاشته ای .
ای خلاّق بی نظیر که با این همه خلق باز هم همان گنج پنهانی ! گرچه هر چه خلق می فرمایی آشکار تر می شوی و رسواتر، ولی در عین حال هر چه کثرات بیشتر می شوند تو پنهان تر می شوی . الهی تو را با قالب های محدود شناخت و معرفت چه کار که عنقا شکار هیچ کسی نشود دام پس گیرید!
معصوم چه خوش فرمود : الهی واجعلنی فی لجّه بحر احدیّتک و طمطام یمّ وحدانیتک و قونی به قوت سطوت سلطان فردانیّتک . الهی چه خوب راه ادراک وجودت را که یکسره حیات است به ما نشان داده ای آنجا که حسینت را ثارالله خواندی که خون، حیات است و ثارالله می شود حیات خدا . به حسین، خدا برای مخلوقات حیات دارد و با حسین حیات خدا ادراک می شود؛ لذا السّلام علیک یا ابا عبد الله …