لینک ثابت
ما یک سلسله قوانین هم پشت پرده ی فیزیک عالم داریم که به آن قوانین برزخی، ملکوتی، معنوی و باطنی میگویند که همین جا در استخدام ما هستند. یعنی لازم نیست بمیریم و به برزخ برویم تا با آن قوانین روبرو شویم، همینجا شما با استخدام آن قوانین میتوانید روی فیزیک عالم تاثیر بگذارید. یعنی در نظام دو دوتا چهارتای این عالم، یک کسی هست قائل به همین فرمولها و قوانین فیزیکی است. اگر انسان این قوانین را خوب بشناسید، و نیتش را به سمت این قوانین ببرد، میتواند در جاهایی از قوانین طبیعی که خطرساز هستند، خطر آن را کم کند یا بردارد. جاهایی که خوب و زیباست، زیباترش کند، مثل رزق. ما یک سلسله قوانین و فرمول هایی برای رزق داریم که هر کس چه کافر و چه مؤمن آن را انجام دهد، رزقش زیاد میشود.
برگرفته از مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «انسان و ایمان»
بررسی مولفات استراتژیک
تمامی انیمیشن رالف خرابکار از به تصویر کشیدن تخیل سازنده انیمیشن از یک بازی تخیلی آغاز می شود؛ بازی های کامپیوتری که خود بر اساس تخیلات سازنده آن ساخته شده است این بار توسط کارگردان فیلسوف این انیمیشن مورد توجه قرار گرفته است؛ ریچ مور با جان بخشیدن به شخصیتهای یک بازی قدیمی و تخیلی، انیمیشن تخیلی خود را می سازد که همین عامل از دلایل اصلی جذابیت رالف خرابکار محسوب میشود.
شخصیت پردازی رالف، سبک پوشیدن لباس، پاره بودن آستین، آویزان بودن بخشی از لباس، دستان پر قدرت و چهره ی کارگری او، شخصیتی دوست داشتنی را برای وی رقم زده است و همین موضوع سبب شده میزان حساسیت ویرانگرانه وی در بازی، که شخصیت منفی محسوب میشود با حس مثبتی برای مخاطب تلطیف شود.
رالف از خود سوال های زیادی دارد، او میخواهد معنا و نقش خود در زندگیش را بداند، رالف با خود وارد چالشی شده و از خود میپرسد اگر نخواهم آنچیزی باشم که برایش برنامهریزی شدهام چه میشود؟ آیا میشود بد نباشم؟ به واقع رالف سنبل مبارزه با روزمرگی می باشد که مورد توجه سازندگان فیلم قرار گرفته است.
به تصویر کشیدن زندگی واقعی دو قطب مثبت و منفی بازی و ایجاد تعادل هر یک از آن ها در جایگاه خود قابل توجه است؛ رالف که نقش منفی و خراب کن را برعهده دارد از خوابیدن در میان آشغال ها ناراحت است او دوست دارد جای فلیکس را بگیرد، اما خروج او از بازی خود که میتوان آن را به یک سرزمین تشبیه کرد موجب ایجاد عدم توازن در بازی یا آن سرزمین خواهد شد و بقای دیگر اعضای آن سرزمین را به خطر میاندازد.
رالف خراب کار با خرابکاری خود زمینه را برای ساخت و ساز فراهم میکند؛ اگر رالف در سرزمین خود نباشد آنجا دیگر قابل سکنی نخواهد بود، رالف به هنگام ورود در مکان های که در تضاد با ماهیت او میباشد خرابکاری کرده و موجب نارضایتی دیگران میشود؛ این تقسیم بندی در هر سزمین، در ابعاد کل دستگاههای بازی نیز وجود دارد و عدم تعادل در هر یک از آن ها کل سیستم را به هم میریزد.
سازندگان انیمیشن، با تفکری فلسفی دستگاههای بازی را به مثابه یک جهان تصور کرده اند که هر یک از آن دستگاه ها سرزمین و یا تفکری از کل آن مجموعه را شکل میدهد که در هر یک از آنان رسم های گوناگون با قوانین متفاوتی وجود دارد، شخصیت های این سرزمین های مختلف هر یک به هنگام پایان روز کاری از طریق کابل های برق به بازی ها یا سرزمین های دیگران سفر کرده و به هنگام آغاز روز جدید کاری هر یک از همان طریق به دستگاه بازی و یا سرزمین خود باز می گردند.
پایان قسمت دوم
رالف خرابکار (Wreck-It Ralph)، از جدید ترین آثار کمپانی والت دیزنی و پنجاه و دومین انیمیشن در تاریخ دیزنی محسوب میشود که در سال 2012 میلادی توانست به موفقیت چشم گیری دست پیداکند.
رالفِ خرابکار، نقش منفی یک بازی دهه هشتاد، به نام فلیکس همه کاره ی کوچک (Fix-It Felix Jr) است، که دیگر از منفی بودن خود خسته شده و قصد دارد به مانند شخصیت مثبت بازی، فلیکس (Felix) خود به یک قهرمان تبدیل شود.
رالف از شکست های همیشگی خود که سی سال است آن را لمس میکند خسته و ناراحت است و به این جهت تصمیم دارد تا با به دست آوردن یک مدال قهرمانی، خود را به دیگر شخصیت های بازی اثبات کند؛ اما مشکل آن است که شخصیت منفی بازی بر اساس برنامه ریزی صورت گرفته هیچ گاه نمیتواند به مدال قهرمانی دست پیدا کند.
رالف که از این مضوع اگاه است دست از تلاش خود بر نمیدارد و برای به دست آوردن مدال به فکر ورود به دیگر بازی ها میافتد، اما خطر نابودی او به دلیل وجود قانونی مبنی بر “دیگر زنده نشدن در صورت سوختن در بازی غیر خود” او را تهدید میکند، اما رالف که مصمم برای به دست آوردن مدال قهرمانی می باشد به خواسته خود دست پیدا میکند و در یکی از بازی ها به نام وظیفه ی قهرمان (Hero’s Duty) مدال قهرمانی را به دست میآورد.
اما طی اتفاقاتی وی به همراه ویروس این بازی به سرزمین بازی دیگری که شکرشتاب (Sugar Rush) نام دارد منتقل میشود و با دختر بچهای به نام ونلوپه (Vanellope) آشنا میشود.
این دختر که دچار نقص در برنامه ریزی میباشد و تصویرش پیکسل پیکسل و شطرنجی می شود از مدال رالف برای ورود به مسابقه بازی رالی استفاده میکند.
پادشاه آن بازی که سلطان نبات معرفی میشود و سلطان دروغین آن بازی است با ونلوپه که به واقع بانوی واقعی آن بازی محسوب میشود دشمن است و تمام تلاش خود را برای اجازه ندادن به وی برای ورود به بازی رالی انجام می دهد چرا که در صورت عبور ونلوپه از خط پایان بازی فریب سلطان نبات برای همگان آشکار می شود؛ اما در نهایت رالف و ونلوپه به کمک شخصیت بازی های دیگر یعنی گروهبان کالهون (Calhoun) و فلیکس از چنگال سلطان و ویروس ها نجات پیدا کرده و تمامی اتفاقات روی داده برای رالف موجب میشود تا وی ازخواسته قبلی خود صرف نظر کرده و به عنوان شخصی منفی اما با سبک زندگی دیگر واقعیت خود را بپذیرد.
پایان قسمت اول
طرز تهیه چای به
?روش تهیه
✔برای تهیه چای «به» باید به اندازه نصف قاشق غذاخوری «به» خشک شده را در یک لیوان آب جوشیده ریخت و در آن را گذاشت تا دم بکشد. بعد از یک ربع این چای آماده نوشیدن است. و همراه عسل میل نمائید.
?در فصولی که «به» در دسترس است، میتوان برای تهیه چای آن از میوه تازه هم استفاده کرد.
به این ترتیب که میوه را رنده میکنند و یک قاشق غذاخوری از آن را در آب جوش میریزند و بعد از یک ربع چای به دست آمده را مصرف میکنند.
به تقویت دستگاه گوارش و قوای مغزی کمک می کند و نوشیدنی آرامش بخش است
?درمان گلو درد و سرفه
?لعاب خیس کرده به دانه گلودرد را تسکین و سرفه را درمان میکند.
همچنین برای رفع عطش، سوزش دهان و گرفتگی صدا، خوردن به دانه بسیار موثر است.
?سلامت روان
?جوشانده برگ به، از راههای درمان عصبانیت است.
ویتامین B موجود در به ، نیز سبب آرامش اعصاب و تقویت قلب میشود.
از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پرسیدند: صلواتی که قرآن می گوید، کدام است. فرمودند: صلواتی که قرآن می گوید: دو نشانه دارد: 1) صداهایتان را در صلواتِ بر من بلند کنید. بعد پرسیدند: فایده ی صلوات بلند چیست؟ فرمودند: «صلوات با صدای بلند نفاق، دورویی و دورنگی را از مابین شما بیرون می برد».
2) صلواتی که بر من می فرستید، «ابتر» یعنی بدون دنباله نباشد. گفتند صلوات ابتر کدام است؟ فرمودند: «درود بر پیغمبر باشد و درود بر آلش نباشد. صلوات ابتر را نه من می پسندم و نه خدا اجری بابتش می دهد».
برگرفته از مباحث استاد نیکنام مورخ 25 آبان 96
قسمت دوم
انیمیشن بیانگر این است که در واقع آرمانشهر همین سیستم حکومتی ناقص و پر مشکل و تبعیض آمیز کنونی (سیستم حکومتی لیبرال دموکراسی آمریکا که خیلی ها در نقاط دیگر جهان از جمله کشور خودمون با تصور بهشت آرزوها بهش نگاه میکنند!) است و گفته می شود نباید انتظار یک آرمانشهر واقعی را داشت. همین سیستم با تمام مشکلاتش باید پذیرفته شود. حکومت عادلانه بهتری (مثلا حکومت آرمانی مهدوی! یا هر منجی برپاکننده عدالتی) در این تفکر جایگاهی ندارد. در واقع افراد خواهان تغییر و حرکاتی که برای اصلاح جامعه و سیستم هم انجام می شود، بد و سیاه و منفی به تصویر کشیده می شوند (در واقع می شود گفت این یک اصل در آثار سینمایی هالیوودی هست که ظهور و یا حرکت برای اصلاح، یک حرکت منفی، بد و کثیف نشان داده می شود که باید جلویش ایستادگی کرد. ابرقهرمانان فیلم ها همه کمک می کنند که همین سیستم فعلی آمریکا نجات پیدا کند)
در لایه ای دیگر، می توان این انیمیشن را در راستای انیمیشن های دیگر دیزنی که قبل و بعد از آن منتشر شدند، قرار داد، انیمیشن هایی مثل سرمای خفته (Frozen)، گیسو کمند(tangled)، دلیر(Brave)، موانا، لایواکشن دیو و دلبر و … که هدفشان قشر مونث جامعه هست و مفاهیمی شبه فمینیستی مثل ترغیب به استقلال طلبی و رفتارهای پسرانه و رهایی از خانواده و ازدواج و بعضا رواج همجنسگرایی را القا می کنند. همچنین یکی از عادات دیزنی، نشان دادن تصویری کم رنگ از والدین هست، به این معنی که با مرگ والدین یا بی کفایت نشان دادن آنها و محو و پنهان کردن و کم اثر کردن آنها در داستان، به نامطمئن جلوه دادن خانواده و والدین می پردازد (البته مسلما این مفاهیمی که گفته شد در کنار مفاهیم انسانی و بسیار مثبت عرضه می شود تا کسی نتواند اتهام جدی ای به دیزنی وارد کند!)
همچنین در لایه ای دیگر، می توان این فیلم را در جریان مذاکرات و توافقات ایران و آمریکا تحلیل کرد که موضوع خیلی مهمی هست و دیزنی احساس نیاز کرده که به آن بپردازد، چگونه یک خرگوش میتواند با یک روباه مکار که مشکل آنها به ذات و فطرت آنها بر می گردد، رابطه دوستی داشته باشد؟ در واقع خرگوش نماد زاد و ولد هست و همه میدانیم که چقدر کنترل جمعیت کشورهای جهان سومی، آن هم بویژه کشوری مثل ایران در دیدگاه یهودیان قلابیِ! مالک هالیوود مهم است.
داستان به این شکل هست که خرگوش می خواهد از روستای عهد بوق (جایی مثل ایران!) فرار کند و به جایی که آرمانشهر و بهشت آرزوهاست (جایی مثل آمریکا!) برود. اگر خوب دقت کنید، در جایی خرگوش سوار قطار می شود تا روستا را ترک کند و در هنگام حرکت قطار، تابلوی روستا به نمایش در می آید که روی آن جمعیت روستا درج شده، عدد روی تابلو با جمعیت فعلی ایران برابر است (80 میلیون نفر) و می بینیم که به طور مسخره آمیزی اعداد در حال بیشتر شدن هستند (به هر حال اینجا خوب است به بهانه این مورد به مشکل جدی کاهش جمعیت ایران اشاره شود که به نابودی کشور بسیار کمک خواهد کرد! اکثر کارشناس ها لزوم افزایش جمعیت و فرزندآوری را خیلی جدی می دانند و جمعیت کمتر به هیچ عنوان باعث رفاه و حل معضل اشتغال و دیگر مشکلات نخواهد شد، در واقع این یک تفکر اشتباه هست که در بین مردم رایج شده و بجای حل مشکلات افتضاح مدیریتی مسئولان، صورت مسئله را هدف قرار داده اند.)
پایان
«زوتوپیا» فقط به این دلیل به یکی از بهترین انیمیشنهای سینما تبدیل شد که والت دیزنی دست به حرکت غافلگیرکنندهای زد و آن هم این بود که آنها کلیشههای خودشان را فراموش کردند و تصمیم گرفتند چیزی بسازند که حداقل هیچکس انتظارش را از آنها نداشت. محصول نهایی به انیمیشن کودکانهای تبدیل شده بود که لبریز بود از بحثهای زیرمتنی سیاسی و اجتماعی و نژادی.
Zootopia در واقع از ترکیب دو کلمه Zoo (به معنی باغ وحش) و Utopia (به معنی آرمانشهر) ساخته شده که اشاره به زندگی ایده آل حیوانی در پشت قفس های لیبرالیسم دارد!!! (در واقع سیستم ارائه شده برای زوتوپیا همان سیستم حکومتی لیبرال دموکراسی هست که غرب آن را آخرین و بهترین سیستم ارائه شده می داند و افراد ضد این سیستم را افرادی ابرشرور معرفی می کند) هارمونی و نظم نوینی که تمام افراد جوامع با خصوصیات مختلف و حتی دشمنان خونین را در خود جای می دهد، آرمانشهری را ایجاد کرده که با شعارهایی همچون “هرکس میتواند هرچه میخواهد باشد” یا “همه چیزها رو امتحان کن” (شعر شکیرا!) حد و مرزها و موانع اخلاقی را از بین برده و طبق تعریف لیبرالیسم همه چیزها را مباح اعلام می کند و همانطور که در طول فیلم میبینیم، ارتباط با مافیا، فرار مالیاتی، پیوستن به کلوپ طبیعت گرایان و عریان شدن اعمال بدی نمی باشند و مباح تلقی می شوند.
در این انیمیشن در واقع حیوانات جایگزین انسانها با نژادها و خصوصیات مختلف شده اند و هر یک از انواع حیوانات نماینده گروهی خاص از انسان هاست، برای تطبیق بهتر، در نوع حیوانات فقط پستانداران استفاده شده و سن خرگوش(24سال) و سن روباه(32سال) مطابق سن انسان ها می باشد. شاید بتوان گفت که سازندگان مفهوم حیوان بودن انسان (به گفته خیلی از متخصصان و دانشمندان غربی!) و بحث های تکاملی را در این اثر لحاظ کرده اند.
این که یک موش (نماد یهودی ها!) اینقدر قدرتمند هست و نوع حیوانات انتخاب شده (مثلا اینکه گوسفندها مسئول همه توطئه ها نشان داده می شوند) و تطبیق آنها در فیلم خودش یک بحث جداگانه است که نیاز به بررسی بیشتری دارد!!!
پایان قسمت اول
بچه رئیس (به انگلیسی: The Boss Baby) یک پویانمایی رایانهای-سهبعدی آمریکایی به کارگردانی تام مکگراث و نویسندگی مایکل مککولرز است. داستان انیمیشن بر اساس کتابی به همین نام نوشته مارلا فارزی است.
داستان حول محور پسربچه ای به نام “تیم” است که والدین مهربان و معرکه ای دارد که هیچ چیزی در دنیا را به اندازه او دوست ندارند. ولی یک روز همه چیز تغییر میکند؛ چرا که مادر و پدر تیم یک نوزاد که کت و شلوار پوشیده و همچنین یک کیف دستی همراهش دارد را به خانه می آورند تا همبازی و برادر تیم باشد و…
مسلما هیچ چیز به اندازه یک پویانمایی نمی تواند روی ذهن ناپخته یک کودک که هنوز به طور کامل شکل نگرفته تاثیرگذار باشد، پویانمایی هایی که میلیون ها نفر در سراسر جهان بیننده آنها می باشند و تاثیر آنها روی کودکانی که رهبران آینده جهان خواهند بود، انکار نشدنی می باشد. با وجودی که شناسایی نکات مخرب در کنار پیام کلی به ظاهر مثبت معمولا کار دشوار و سختی هست، اما به ندرت شاهد پویانمایی هایی هستیم که اینطور آوانگارد و پیشرو عمل می کنند، دو انیمیشن (Storks (2016 (لک لک ها) از کمپانی .Warner Bros و (The Boss Baby (2017 از DreamWorks (بچه رئیس) بصورت پیشرو و ناگهانی یک سیاست جدید را آشکار کردند، مثل اینکه این سوال که بچه ها چگونه به دنیا می آیند، تبدیل به بزرگترین سوال امروز هالیوود شده و از این به بعد یکی از دغدغه های اصلی کودکان باید این سوال باشد! این را در کنار سکانس آخر انیمیشن Storks(لک لک ها) بگذارید که والدین همجنسباز را نشان می دهد که کودکشان را در بغل گرفته اند، تا سیاست های جدیدی را ببینید که شاید بی ربط به سند جهانی 2030 یونسکو نباشد، در واقع این سند می تواند پازلی از یک سیاست بزرگ باشد که با زبان انیمیشن هم در حال ترویج و تبلیغ آن هستند. (برای اینکه این موضوع برای شما قابل درک باشد بهتر است بدانید که هالیوود همیشه در سیاست گذاری های آمریکا نقش جدی را بازی کرده و ثابت کرده که چقدر هماهنگ و به موقع این نقش خود را ایفا می کند و سازمان ملل و ارگان های وابسته به آن (مثل یونسکو) پر رنگترین نقش ها را در اجرای سیاست گذاری های برون مرزی آمریکا ایفا می کنند، بطور مثال می شود از قضیه طرح کنترل جمعیت خاورمیانه نام برد که با روش های مختلف، موفقیت های خیلی خوبی داشته است.
ادامه دارد….