از سلطه یهود تا دوستی روباه مکار(آمریکا) و خرگوش(ایران) (نقد انیمیشن zootopia )
قسمت دوم
انیمیشن بیانگر این است که در واقع آرمانشهر همین سیستم حکومتی ناقص و پر مشکل و تبعیض آمیز کنونی (سیستم حکومتی لیبرال دموکراسی آمریکا که خیلی ها در نقاط دیگر جهان از جمله کشور خودمون با تصور بهشت آرزوها بهش نگاه میکنند!) است و گفته می شود نباید انتظار یک آرمانشهر واقعی را داشت. همین سیستم با تمام مشکلاتش باید پذیرفته شود. حکومت عادلانه بهتری (مثلا حکومت آرمانی مهدوی! یا هر منجی برپاکننده عدالتی) در این تفکر جایگاهی ندارد. در واقع افراد خواهان تغییر و حرکاتی که برای اصلاح جامعه و سیستم هم انجام می شود، بد و سیاه و منفی به تصویر کشیده می شوند (در واقع می شود گفت این یک اصل در آثار سینمایی هالیوودی هست که ظهور و یا حرکت برای اصلاح، یک حرکت منفی، بد و کثیف نشان داده می شود که باید جلویش ایستادگی کرد. ابرقهرمانان فیلم ها همه کمک می کنند که همین سیستم فعلی آمریکا نجات پیدا کند)
در لایه ای دیگر، می توان این انیمیشن را در راستای انیمیشن های دیگر دیزنی که قبل و بعد از آن منتشر شدند، قرار داد، انیمیشن هایی مثل سرمای خفته (Frozen)، گیسو کمند(tangled)، دلیر(Brave)، موانا، لایواکشن دیو و دلبر و … که هدفشان قشر مونث جامعه هست و مفاهیمی شبه فمینیستی مثل ترغیب به استقلال طلبی و رفتارهای پسرانه و رهایی از خانواده و ازدواج و بعضا رواج همجنسگرایی را القا می کنند. همچنین یکی از عادات دیزنی، نشان دادن تصویری کم رنگ از والدین هست، به این معنی که با مرگ والدین یا بی کفایت نشان دادن آنها و محو و پنهان کردن و کم اثر کردن آنها در داستان، به نامطمئن جلوه دادن خانواده و والدین می پردازد (البته مسلما این مفاهیمی که گفته شد در کنار مفاهیم انسانی و بسیار مثبت عرضه می شود تا کسی نتواند اتهام جدی ای به دیزنی وارد کند!)
همچنین در لایه ای دیگر، می توان این فیلم را در جریان مذاکرات و توافقات ایران و آمریکا تحلیل کرد که موضوع خیلی مهمی هست و دیزنی احساس نیاز کرده که به آن بپردازد، چگونه یک خرگوش میتواند با یک روباه مکار که مشکل آنها به ذات و فطرت آنها بر می گردد، رابطه دوستی داشته باشد؟ در واقع خرگوش نماد زاد و ولد هست و همه میدانیم که چقدر کنترل جمعیت کشورهای جهان سومی، آن هم بویژه کشوری مثل ایران در دیدگاه یهودیان قلابیِ! مالک هالیوود مهم است.
داستان به این شکل هست که خرگوش می خواهد از روستای عهد بوق (جایی مثل ایران!) فرار کند و به جایی که آرمانشهر و بهشت آرزوهاست (جایی مثل آمریکا!) برود. اگر خوب دقت کنید، در جایی خرگوش سوار قطار می شود تا روستا را ترک کند و در هنگام حرکت قطار، تابلوی روستا به نمایش در می آید که روی آن جمعیت روستا درج شده، عدد روی تابلو با جمعیت فعلی ایران برابر است (80 میلیون نفر) و می بینیم که به طور مسخره آمیزی اعداد در حال بیشتر شدن هستند (به هر حال اینجا خوب است به بهانه این مورد به مشکل جدی کاهش جمعیت ایران اشاره شود که به نابودی کشور بسیار کمک خواهد کرد! اکثر کارشناس ها لزوم افزایش جمعیت و فرزندآوری را خیلی جدی می دانند و جمعیت کمتر به هیچ عنوان باعث رفاه و حل معضل اشتغال و دیگر مشکلات نخواهد شد، در واقع این یک تفکر اشتباه هست که در بین مردم رایج شده و بجای حل مشکلات افتضاح مدیریتی مسئولان، صورت مسئله را هدف قرار داده اند.)
پایان