لینک ثابت
نصیحت امیرالمومنین به حجر بن عدىّ و عمرو بن حمق
روزی حجر بن عدىّ و عمرو بن حمق به محله های شهرآمدند و شروع به بدگویی و لعنت
بر شاميان پرداختند.
حضرت امیر با پی بردن به این کار برای ایشان پيام فرستاد: از آنچه درباره شما گزارش
مى دهند دست بكشيد و نزد من بياييد. (چون آن دو آمدند) گفتند: اى امير مؤمنان، مگر
ما بر حق نیستیم؟
حضرت فرمود: چرا
گفتند: مگرآنان بر باطل نيستند؟ حضرت فرمود:هستند.
گفتند: پس به چه دلیل ما را از دشنامگويى ولعن به آنان باز داشتى؟
گفت: «بر شما روا ندانستم كه نفرينگر و دشنامگو باشيد، و فحش دهيد و اظهار نفرت كنيد.
ولى اگر كردارهاى زشت آنان را توصيف مى كرديد و مى گفتيد:
رفتار آنان چنين و چنان و كردارشان چنين و چنان بوده، سخنى درستتر گفته و عذرى
رساتر آورده بوديد و اگر به جاى نفرين بر آنها و اظهار بيزارى خود از آنان (اين گونه دعا
مى كرديد) و مى گفتيد: بار خدايا خون ما و ايشان را مريز و ميان ما و آنان سازشى به
سازگارى آنها برقرار فرما و آنان را از گمراهيشان به راه هدايت باز آر تا پارهاى از آنها
كه حق را نمى شناسند بشناسندش و آن كه به گردنكشى و ستم پرداخته از پافشارى در آن
دست كشد، اين مرا خوشتر و براى خود شما نيكوتر مى بود». عمرو بن حمق گفت: اى امير
مؤمنان، به خدا من نه از آن رو تو را دوست دارم و نه به آن سبب با تو بيعت
كرده ام كه ميان من و تو خويشاوندى است و يا قصد دريافت مالى دارم كه تو به من دهى
يا خواستار چيرهدستى و تسلطى هستم كه نامم بدان بر آيد، بلكه از آن روست كه من تو را
به پنج ويژگيت دوست دارم:
اول اينكه تو پسر عموى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله،هستی.
دوم آنکه نخستين كسى كه به پیامبر ايمان آورده توهستی.
سوم اینکه همسر سرور بانوان امت، حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر بودی.
چهارم آنکه پدر خاندان پاكى هستى كه پيامبر خدا در ميان ما به جاى نهاده است.
وپنجم آنکه بزرگترين مرد مهاجران هستى كه سهم عمده در جهاد، از آن توست.
و روا بود من به جابه جا كردن كوههاى بلند و استوار و بر كشيدن آب درياهاى سرشار و
انباشته مكلّف مى شدم تا چنين (خجسته) روزيم مى رسيد كه در كارى دوستانت را
تقويت كنم و دشمنت را زبون سازم، راستى را كه من نتوانسته ام تمام و كمال، حق بزرگى
را كه تو بر گردن من دارى، چنان كه بايد ادا كنم.
امير مؤمنان (به دعا) گفت: بار الها، دل او را به نور تقوى روشن دار و وى را به راه راست
برگمار(و خطاب به او گفت) اى كاش در سپاه من صد تن چون تو مى بودند.
حجر گفت: اى امير مؤمنان، بنابر اين تو را به خدا، سپاه خود را پاكسازى كن و از شمار
آنان كه با تو نيرنگ مى بازند کم کن.
سپس حجر برخاست و گفت: اى امير مؤمنان، ما فرزند جنگ و مرد پيكاريم، كسانى هستيم
كه سر در پى جنگ نهيم و از آن بهره گيريم. جنگ ما را آزموده و ما خود، جنگ را
آزمودهايم. ما را همدستانى با شايستگيهاى جنگى، و قبيلهاى پر شمار و انديشهاى آزموده
(و فكرى سنجيده و) و تحمّلى ستوده است. زمام، به فرمانبردارى از تو و شنوايى فرمان تو
سپرده است. اگر به خاورمان كشانى رو به خاور آريم و اگر به باخترمان خوانى جانب
باختر شويم و هر فرمان كه تو فرمايى همچنان كنيم. على گفت: «آيا رأى تمام افراد قوم تو
چون رأى توست؟»
گفت: «من از ايشان جز نيك نديدهام، و اينك اين دو دست من است كه از جانب ايشان به
شنوايى فرمان و اطاعت از تو و نيك پاسخى به تو فرا مىآرم و در دست تو مى نهم» على به
او گفت: خير باشد.
پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين، 1جلد/صفحه 144 انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى - تهران، چاپ: دوم، 1370 ش.
شخصي مي گويد: در سال ۱۳۵۵ شمسی در دفتر کتابخانه اداره فرهنگ خراسان بودم. در آن زمان سرپرست فعلی کتابخانه مبارک آستان قدس رضوی آقای رمضانعلی شاکری بود و حقیر برای تحقیق و پی جوئی دو کتاب خطی به دیدار وی رفته بودم. در دفتر کتابخانه غیر از بنده و ایشان آقای بازرگانی دبیر دبیرستان و یکی از کشاورزان خراسان بنام آقای کدیور نیز حضور داشتند. پس از صرف چای و چند لحظه صحبت صدای اذان ظهر به گوش رسید. ناگاه آقای کدیور از جای برخاست و گفت می خواهم نماز بخوانم. با توجه به وضع و جو آن زمان و به تعبیر رایج در مشهد یکی به کدیور گفت: شیخ بازی می کنی؟ گفت نه. من سالهاست که نماز را اول وقت می خوانم . پرسیدم چرا ؟
گفت: من در جوانی در صف غافلان بودم. وقتی که داماد شدم نسبت به خویشان همسرم فقیر بودم و می خواستم زندگی مستقلی تشکیل دهم . ملکی از آستان قدس رضوی در نیشابور اجاره کردم.
سال اول نفعی نبردم سال دوم هم زیان دیدم سال سوم چیزی در بساط نداشتم .همسرم پنهان از کسان خود زیورآلات زنانه خود را به من داد تا بفروشم و ملکی دیگر اجاره کنم. شاید خداوند متعال عنایتی کند و زیانهای گذشته جبران شود. با این پول قرضی از همسرم ملکی بزرگتر از آستان قدس اجاره کردم و مشغول کار شدم. زراعت خوب و حاصل امیدوار کننده بود. نزدیک فصل بهره برداری خبر رسید چند جبهه عظیم ملخ از سمت سمنان و دامغان به سوی خراسان در حرکتند که روز روشن را تاریک کرده اند.
دسته اول ملخ بر شاخ و برگ درختان می نشیند و برگها را می خورند. دسته دوم ساقه ها را و دسته سوم شاخه ها را و پس از پرواز دسته چهارم از درختان به جز تنه چیزی باقی نمی ماند. به خود گفتم پس چه بر سر زراعت من خواهد آمد؟
دوستان که بی تابی مرا دیدند و قصه مرا شنیدند؛ گفتند هر چه زودتر خود را به آقای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی برسان. اگر ایشان دعائی بدهد حتما زراعت تو سالم می ماند. ناچار با هزاران فکر و خیال و دلهره به درب منزل ایشان رفتم و در زدم. خود ایشان آمدند و در را باز کردند.من ماجرا را گفتم.
ایشان فرمودند: تو که نماز نمی خوانی! . فورا گفتم نماز خواهم خواند. از من قول گرفتند که نمازهای یومیه را در اول وقت بخوانم.
سپس همچنانکه ایستاده بودند بر روی قطعه کاغذ کوچکی فقط یک بسم الله الرحمن الرحیم نوشتند و فرمودند این نوشته را ببر بر سر زمین آن طرفی که ملخ خواهد آمد چوبی را بر زمین استوار کن و این کاغذ را با نخ بر آن چوب ببند که باد به حرکتش درآورد. من نیز چنین کردم. بعدا دسته ملخ ها آمدند زراعتها و سبزی ها را خوردند به جز زراعت من که سبز و خرم در وسط جلگه نیشابور سالم باقی ماند. از آن زمان دانستم که غیر از این عالم ظاهر عالم دیگری هم هست و از آن تاریخ نمازهای واجبم را اول وقت می خوانم.
[آثار و بركات نماز اول وقت به نقل از كتاب نشان از بي نشانها جلد 2 صفحه60]
عرش در لغت، عرش به معناي سقف يا چيزي است كه داراي سقف است. به تخت هاي بلند نيز عرش مي گويند، چنانچه در داستان سليمان ميخوانيم: «ايكم يايتني بعرشها(1)»؛ كدام يك از شما ميتوانيد تخت او (بلقيس) را براي من حاضر كنيد.(2)
به داربست هايي كه براي برای پا نگه داشتن بعضي از درختان ميزنند، نيز عرش مي گويند، چنانكه در قرآن ميخوانيم: «و هو الذي انشأ جنات معروشات و غير معروشات»؛ او همان كسي است كه باغ هايي از درختان داربست دار و بدون داربست را آفريد.(3)
هنگامي كه در مورد خداوند عرش را به كار ميبريم منظور از آن مجموعه جهان هستي است. عرش، تخت حكومت پروردگار محسوب ميشود. در تفاسير آمده كه منظور از عرش خدا اين است كه خداوند تسلط كامل بر امور هستي و مخلوقات خويش دارد. خداوند ميفرمايد: «ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في ستْ ايام ثم استوي علي العرش»؛ پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستي پرداخت.(4)
در روايت آمده است كه علي(ع) در جواب سؤال جائلين فرمود: «ان الملائكه تحمل العرش و ليس العرش كما تظن كهيئْ السرير ولكنه شئ محدود مخلوق مدّبر و ربك مالكه لا انه عليه ككون الشئ علي الشئ»؛ به درستي ملائكه عرش را حمل مي كنند. معناي عرش آنچه كه شما گمان مي كنيد نيست، بلكه عرش شئ محدودي است كه خداوند آن را خلق كرده و مالك او خداوند است، نه اينكه عرش بر روي زمين است مانند بودن چيزي بر روي چيزي.(5)
راجع به معناي «العرش الرحمن» آمده است كه عرش در لغت به مكان مرتفع و كاخ سقفدار و محل استقرار سلطان به كار ميرود، و «استوي علي العرش» كنايه از تسلط زمامدار بر امور مملكت است و هنگامي كه اين جمله در مورد خداوند متعال به كار ميرود كنايه از احاطه علم و قدرت و تدبير لامتناهي حق تعالي بر جميع هستي - اعم از دنيا و آخرت - است.
آيْت الله معرفت در مورد عرش ميفرمايد: «بنابر آيات و روايات، معناي عرش و كرسي اين است: «جليل قدرته تعالي وسعْ عليه المحيط بكل شئ قدرت باجلالت او تعالي» و علم بي انتهاي او كه احاطه بر هر چيز دارد. استوي علي العرش، به معناي تدبير است؛ به قرينه آيات متعدد در اين زمينه، از جمله «الا له الخلق و الامر يدبر الامر من السمأ الي الارض». در آياتي كه از عرش سخن به ميان آمده، اين معاني هم ذكر شده است. پس عرش، تدبير و اداره شؤون هستي است. از روايات اهلبيت(عليهم السلام) دو مطلب در معناي عرش استفاده ميشود. (1)-علم؛ (2)- كل ما سوي الله تعالي و استوي به معناي تمكن و استيلأ و تسلط كامل است.(6(
پرسش:
مراد از كرسى (با توجه به تفاسير گوناگون از آنها) چيست؟
پاسخ:
” کرسی” از نظر ریشه لغوی از” کرس” (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنی اصل و اساس می باشد و گاهی نیز به هر چیزی که بهم پیوسته و ترکیب شده است گفته می شود و به همین جهت به تخت های کوتاه” کرسی” میگویند و نقطه مقابل آن” عرش” است که به معنی چیز” مسقف” یا خود سقف و یا تخت پایه بلند می آید.
و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کرسی می نشیند گاهی کلمه کرسی کنایه از علم میباشد و نظر به اینکه” کرسی” تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است گاهی به صورت کنایه از” حکومت” و” قدرت” و فرمانروایی بر منطقه ای به کار می رود.
در این آیه«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» می خوانیم که کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را در بر می گیرد، کرسی در اینجا به چند معنی می تواند باشد:
الف: منطقه قلمرو حکومت
- یعنی خداوند بر همه آسمانها و زمین حکومت می کند و منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته و به این ترتیب کرسی خداوند مجموعه عالم ماده اعم از زمین و ستارگان و کهکشانها و سحابیها است.
ب: منطقه نفوذ علم
- یعنی علم خداوند به جمیع آسمانها و زمین احاطه دارد و چیزی از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست زیرا همانطور که گفتیم کرسی گاهی کنایه از علم میباشد. در روایات متعددی نیز روی این معنی تکیه شده است از جمله حفص بن غیاث از امام صادق ع، نقل میکند که از آن حضرت پرسیدم:منظور از «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» چیست؟فرمود: منظور علم او است(7).
ج: موجودی وسیعتر از تمام آسمانها و زمین
- که از هر سو آنها را احاطهکرده است و به این ترتیب معنی آیه چنین می شود: کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را در بر گرفته و آنها را احاطه کرده است.در حدیثی از امیر مؤمنان علی ع این تفسیر نقل شده آنجا که میفرماید:« الکرسی محیط بالسماوات و الارض و ما بینهما و ما تحت الثری» کرسی احاطه به زمین و آسمانها و آنچه ما بین آنها و آنچه در زیر اعماق زمین قرار گرفته است دارد (8).
حتی از پاره ای از روایات استفاده می شود که کرسی به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است بطوری که مجموعه آنها در برابر کرسی همچون حلقه ای است که در وسط بیابانی قرار داشته باشد از جمله از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:«ما السماوات و الارض عند الکرسی الا کحلقة خاتم فی فلاة و ما الکرسی عند العرش الا کحلقة فی فلاة»(9) (آسمانها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط یک بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقهای است در وسط یک بیابان.
البته معنی اول و دوم کاملا مفهوم و روشن است ولی معنی سوم چیزی است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد زیرا وجود چنان عالمی که آسمانها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیعتر از جهان ما باشد هنوز از طرق متداول علمی اثبات نشده است، در عین حال هیچگونه دلیلی بر نفی آن نیز در دست نیست، بلکه همه دانشمندان معترفاند که وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسائل و ابزار مطالعات نجومی روز به روز بیشتر میشود و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که وسعت عالم هستی به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است بلکه به احتمال قوی عوالم بیشمار دیگری وجود دارد که از قلمرو دید وسائل امروز ما بیرون است .
ناگفته نماند که تفسیرهای سه گانه بالا هیچ منافاتی با هم ندارد و جمله «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» میتواند هم اشاره به نفوذ حکومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمانها و زمین باشد و هم نفوذ علمی او و هم جهانی وسیعتر از این جهان که آسمان و زمین را در بر گرفته است. و در هر صورت این جمله، جملههای ما قبل آیه را که در باره وسعت علم پروردگار بود تکمیل می کند.
منابع:
(1) نمل/38.
(2) تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 15، ص 466.
(3) همان، ج 6، ص 3.
(4) همان، ص 204.
(5) تفسير الميزان، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، ج 8، ص 162.
(6) التمهيد، مؤسسه نشر اسلامي، ج 3، ص 123.
(7) تفسیر نور الثقلین، جلد اول صفحه 259 ، شماره 1036.
(8) همان، صفحه 260 ،حدیث شماره 1042.
(9) مجمع البیان، جلد ،ذیل تفسیر آیه مربوطه.
پاسخ :
ما اعتقاد داريم حضرت مهدي امام دوازدهم ما است و در سال 255ق متولد شده[1] و الان نيز زنده است ولي در غيبت به سر ميبرد[2] و نيز معتقديم با اذن الهي ايشان كارهاي خارقالعاده را ميتواند انجام دهد. و براي هر يك از مواردي كه ذكر شد رواياتي داريم و علاوه بر آن روايات ملاقاتهايي[3] كه با ايشان چه در زمان حيات پدرشان كه نوبت به امامت ايشان نرسيده بود، چه در زمان امامت ايشان كه خودش دو مرحله دارد: غيبت صغري و غيبت كبري، با ايشان انجام شده گواه صدقي بر اعتقاد ما به زنده بودن ايشان ميباشد. و نيز صدور كرامتهاي[4] بسياري از سوي ايشان در طول مدت حياتشان تاكنون، گواه صدقي بر اين اعتقاد ما است كه ايشان توان انجام كارهاي خارقالعاده را به اذن الهي دارند.
بنابراين دليل ما بر اعتقاداتي كه شما به آنها اشاره كردهايد علاوه بر روايات معتبر بسيار، ديدارهايي كه با ايشان انجام شده و كرامتهايي است كه از ايشان سرزده است.
اما لازمه صدق اعتقاد خود را اين نميدانيم كه چون ايشان زنده است و توان انجام كارهاي خارقالعاده را دارد بايد تمام مشكلات شيعيان را برطرف كند، توضيح مطلب؛
همه ما معتقدان به انبياء الهي بويژه ما مسلمانان اعتقاد داريم كه انبياء الهي و پيامبر مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ توان انجام كارهاي خارقالعاده را با اذن الهي داشتهاند و در آيات قرآن به آن اشاره شده است مثل تواناييهاي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ در شفاي بيماران، زنده كردن مردگان و…[5] ولي از طرفي هم ميدانيم كه پيروان آنها چه در زمان خود آنها چه بعد از آنها مشكلات فراوان داشتهاند «آيا گمان ميكرديد داخل بهشت ميشويد، بيآنكه حوادثي همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادي كه با او ايمان آورده بودند گفتند: «پس ياري خدا كي خواهد آمد؟ آگاه باشيد ياري خدا نزديك است.»»[6]
يا در تاريخ اسلام است كه مسلمانان در ابتدا مجبور بودند به درهها پناه برند و نماز بخوانند[7] يا در آن هنگام كه مشكلات و فتنهها زياد شد عدهاي از آنها به حبشه هجرت كردند[8] و پس از هجرت هم جنگهاي متعددي پيش آمد و در كنار همه اينها فقر و مشكلات اقتصادي نيز بود.
آيا وجود اين همه مشكلات بايد موجب شود كه ما در حقانيت دين مبين اسلام و پيامبر مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و توانمنديهاي ايشان شك كنيم؟! با اين كه ميگوييم صدور تنها يك كار خارقالعاده كه ساير انسانها از انجام همانند آن عاجز باشند، براي اثبات حقانيت كسي كه ادعاي پيامبري و رابطه با عالم غيب دارد كافي است و ميگوييم وجود مشكلات براي امتحان مردم ضروري است[9] و قرار نيست همه مشكلات برطرف شوند آن هم توسط انبياء و از طريق معجزه.
با توجه به مسائل فوق، در شبههاي كه راجع به مشكلات شيعيان و اعتقادات آنان به يك امام كه قادر به انجام هركاري از سوي خدا است، بيان كردهايد ميگوييم:
اولاً: صدور كرامت (انجام كارهاي خارقالعاده) نياز به اذن الهي دارد و تنها در صورتي كه او مصلحت بداند انجام خواهد شد نه هرگاه كه ما خواسته باشيم.
ثانيا:ً صدور كرامت و حل مشكلات از طريق خارقالعاده تنها در صورتي است كه حل مشكل يك شخص يا جامعه از طريق عادي و معمول خيلي دشوار يا ناممكن باشد مثل شفاي بيماريهاي صعب العلاج و غير قابل درمان، البته آن هم در صورتي كه مصلحت الهي و اذن او باشد.
ثالثاً: صدوركرامت گاهي براي آن است كه مردم نسبت به الطاف امام خود به آنها و مقام معنوي ايشان آگاه شوند و در عقيده خود استوارتر باشند و دليل ما براي مورد قبل و اين مورد آن است كه تقريباً تمام كرامات در چنين مواقعي صادر شده است.
رابعا:ً وجود مشكلات، گذشته از اين كه از جنبه ديني براي امتحان كردن مردم و سنجش ايمان آنها است، بركات ديگري هم دارد مثل بروز استعدادها و توانمنديها و خلاقيت افراد بشر، اين همه رشد و پيشرفت علم و تكنولوژي در جهت رفع مشكلات بوده است. بلي بعضي از مشكلات و بلايا ناشي از رفتار خود انسانها و نتيجه اعمال آدمي است كه اگر آدمي خودش را اصلاح كند آن مشكلات پيش نخواهد آمد و اگر هست رفع ميشود مثل خيلي از جنگها كه ناشي از روحيه استكباري انسانها است و مثل عدم نزول بركات آسماني كه نتيجه بيتقوايي انسانها است و به فرموده قرآن (اعراف، 96) «اگر مردم اهل ايمان و تقوا ميشدند بركات آسمانها و زمين بر آنها نازل ميشد.»
خامساً: همان طور كه گفته شد ما اعتقاد داريم امام دوازدهم كه آخرين امام ما نيز ميباشد به امر و مصلحت الهي در حال غيبت ميباشند. زنده هستند و در بين مردم به سر ميبرند اما به طور ناشناخته. مردم از وجود ايشان همانند خورشيدي كه پشت ابر ميباشد بهره ميبرند.[10] بنابراين خودشان به طور مستقيم و آشكارا در امور شيعيان و رهبري آنها دخالت نميكنند و مردم را در زمان غيبت به مجتهدين واجد شرايط از نظر علمي و تقوايي ارجاع دادهاند.[11]
مجتهد بايد از منابع معتبر در فقه شيعه، حكم مسائل شرعي خصوصاً مسائل جديد را به دست آورد و در اجرا كردن احكام و تحقق آنها در جامعه در حد توان بكوشد. و در يك كلمه مجتهدي كه شرائط علمي و تقوايي لازم را داشته باشد نائب امام زمان (عج) در زمان غيبت ميباشد. التبه ما مجتهد را معصوم نميدانيم ممكن است خطا كند[12] ولي از باب اين كه نزديكترين كس از نظر علمي و تقوايي به امام معصوم ـ عليه السلام ـ ميباشد امام معصوم ـ عليه السلام ـ مردم را به چنين كسي ارجاع دادهاند و نظر او را حجت كردهاند.
اگر مرادتان از مشكلات فقهي و اجتماعي عدم دسترسي به نظر مستقيم امام معصوم ـ عليه السلام ـ و راهنماييهاي ايشان و عدم امكان استفاده از بركات حضور ايشان در ميان مردم و جامعه ميباشد ما قبول داريم. و اين به خاطر غيبت امام زمان به امر و مصلحت الهي است. و اما اگر مرادتان آن است فقه شيعه توان پاسخگويي به مسائل جديد را ندارد، اين را قبول نداريم. چه جور شد كه فقه اهل سنت كه مبتني بر قرآن كريم و سنت نبي مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ ميباشد در مواجهه با مسائل جديد مشكل ندارد ولي فقه شيعه كه علاوه بر دو منبع مورد قبول اهل سنت، اقوال و سيره و تقرير امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ خود را به عنوان حجت شرعي در اختيار دارد[13] مشكل دارد!
بله اگر امام معصوم ـ عليه السلام ـ غايب نميبودند آن چه بيان ميداشتند نص حكم شرع بود حكم واقعي شرع بود ولي آن چه مجتهد به دست ميآورد استنباط از منابع شرع است ممكن است حكم واقعي باشد و ممكن است حكم واقعي نباشد بلكه حكم ظاهري باشد، حكمي است كه در غيبت امام معصوم ـ عليه السلام ـ به آن مكلّف هستيم و حجت شرعي بر ماست.
نكته: اين كه در روايات فراوان آمده است كه امام زمان (عج) زمين را پر از قسط و عدل ميكنند[14] و نعمتها و بركات فراوان نازل ميشود اينها همه مربوط به دوره ظهور ايشان و تشكيل حكومت ميباشد. البته اين به آن معنا نيست كه ايشان با معجزه تشكيل حكومت خواهند داد، خير. بلكه وقتي ظهور ميكنند با مشكلات فراواني نظير آنچه پيامبر گرامي اسلام با آن مواجه بودند بلكه شديدتر از آن، روبرو خواهند شد[15] كه به كمك ياران و اعوان خود بر آنها غلبه خواهند كرد و حكومت تشكيل خواهند داد كما اين كه پيامبر گرامي ما و ساير انبياء مشكلات داشتند ولي آنها را با معجزه حل نكردند.
دارد بايد تمام مشكلات شيعيان را برطرف كنند، توضيح مطلب؛
شيعه و غير شيعه اعتقاد داريم كه پيامبران الهي به ويژه خاتم آنها ـ صلّي الله عليه و آله ـ توان انجام كارهاي خارقالعاده را با اذن الهي داشتهاند. سؤال من اين است آيا آنها با استفاده از اين قدرت، همه مشكلات مردم زمان خود را برطرف ميكردهاند؟
وقتي به قرآن رجوع ميكنيم ميبينيم وجود مشكلات و گرفتاريها در زمان انبياء و امتحان مردم به آن وسيله از سنّتهاي الهي بوده است. به تاريخ اسلام كه رجوع ميكنيم ميبينيم دوره حيات نبي مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ سرشار از مشكلات دشواريها جنگها و… ميباشد آيا پيامبر نميتوانست معجزه كند و همه گرفتاريها را با معجزه حل كند؟ قطعاً ميتوانست، پس چرا نكرد؟ اين سؤالي است كه شما بايد پاسخ دهيد و هر چه پاسخ دهيد ما نيز در پاسخ شبههاي كه مطرح كردهايد خواهم گفت؛ اگر بگوييد قرار نيست همه كارها را پيامبر آن هم با معجزه انجام دهد ما هم ميگوييم قرار نيست همه كارهاي شيعيان را امام آنها آن هم با كرامت و كارهاي خارقالعاده انجام دهد.
————————
پی نوشتها:
[1] . ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، ج 2، ص 449.
[2] . همان، ص 137.
[3] . همان، ص 120.
[4] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، چاپ 3، 1403ق، ج 53، ص 200.
[5] . قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 49.
[6] . قرآن كريم، سوره بقره، آيه 214.
[7] . ابن جرير طبري، تاريخ طبري (الامم و الملوك)، ناشر: مؤسسه اعلمي، بيروت، ج 3، ص 61.
[8] . همان، ص 68.
[9] . سوره آل عمران، آيه 186 و سوره محمد، آيه 31.
[10] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، موسسه الوفاء، چاپ 2، 1403ق، ج 23، ص 5.
[11] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، موسسه الوفاء، چاپ 3، 1403ق، ج 2، ص 88 و 90.
[12] . محمد كاظم (آخوند) خراساني، كفايه الاصول، موسسه آل البيت ـ عليهم السلام ـ لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1409ق، ص 468.
[13] . محمدرضا مظفر، اصول فقه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، چاپ سوم، 1368، ج 2، ص 57.
[14] . ابن ابي شيبه كوفي، المصنف، دار الفكر بيروت، چاپ 1، 1409ق، ج 8، ص 619.
[15] . ابن ابي زينب، غيبت نعماني، ترجمه: جواد غفاري، ناشر: كتابخانه صدوق، چاپ اول، 1363، ص 423.
eporsesh.com
شرح حدیث از مقام معظم رهبری حضرت آیت ا… امام خامنه ای (مدظلّه العالی)
قيل لأمير المؤمنين (ع) : ما الاستعداد للموت ؟.. قال : أداء الفرائض ، واجتناب المحارم ، والاشتمال على المكارم ، ثمّ لا يبالي وَقَع على الموت أم وَقع الموتُ عليه . ( امالی ص 172 )
قيل لأمير المؤمنين (ع) : ما الاستعدادُ للموت ؟… حال که به یاد مرگ افتادیم و می خواهیم خودمان را برای عبور از این دروازه خطرناک ،آماده کنیم چگونه ( این کار را بکنیم؟) : حضرت در جواب فرمود: سه چیز است ،اگر اینها را رعایت کنید ، آماده عبور از این مرحله خطرناک می شوید. 1) اداءُ الفرائض : انجام واجبات ، واجبات فقط نماز و روزه و واجبات مالی نیست، واجباتِ اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر ، اهتمام به امور مسلمین و … هم واجب است. 2) واجتنابُ المحارم : از محرّمات هم اجتناب کنید! محرمّات غالباً کارهایی هستند که هوای نفس و غرائز انسان را به آن می کشاند؛ شهرت طلبی، لذت طلبی،راحت طلبی و … از جمله چیزهایی است که ما را به سمت محارم می کشاند. مکرراً از اساتید اخلاق شنیده ایم که راه اصلی و کار اصلی ،اجتناب از محرّمات است . والّا ا اگر اجتناب از محرمات نشد، فرائض که هیچ ، نوافل را هم انسان بجا بیاورد ، نتیجه مطلوب نخواهد گرفت.3 ) والاشتمالُ على المكارم : انسان به مکارم اخلاق مشتمل بشود، مکارمی مانند : صبر ، شکر،محبت،رافت،و امثال این مکارم را در خودش جمع کند. کسی که این سه فصل را توانست تامین بکند، ثمّ لا يبالي دیگر اهمیت نمی دهد که وَقَع على الموت أم وَقع الموتُ عليه ، او به سراغ مرگ برود یا مرگ سراغ او بیاید .
[ درس خارج، 1393/10/16 ]
علّامه طباطبايي (ره) خطاب به جواني كه از ايشان دستور اخلاقي خواسته بودند چنين مرقوم داشتند.السلام عليكم : براي موفق شدن لازم است همتي برآورده و توبه نموده، به مراقبه و محاسبه بپردازيد. به اين نحو كه:هر روز طرف صبح كه از خواب بيدار مي شويد، قصد جدّي كنيد كه هر عملي پيش آيد، رضاي خدا را مراعات خواهم كرد. آن وقت در هر كاري كه ميخواهيد انجام دهيد، نفع آخرت را منظور خواهيد داشت، بهطوري كه اگرنفع اُخروي نداشته باشد، انجام نخواهيد داد، هر چه باشد. و همين حال را تا شب وقت خواب ادامه خواهيد داد.وقت خواب، چهار- پنج دقيقهاي در كارهايي كه روز انجام دادهايد، فكر كرده و يكي يكي از نظر خواهيد گذرانيد، هر كدام مطابق رضاي خدا انجام يافته، شكر كنيد و هر كدام، تخلف شده استغفار كنيد و اين رويه را هر روز ادامه دهيد. اين روش اگر چه در بادي (اوّل) حال، سخت و در ذائقه نفس تلخ ميباشد، ولي كليد نجات و رستگاري است .
( كتاب برنامه سلوك در نامههاي سالكان، ص 334)
یکی از فضلاء می گفت: به مرحوم آیت الله شهید مطهری(ره) عرض کردم که شما فوق العاده از علامه طباطبایی (ره) تجلیل می کنید و تعبیر «روحی فداه» را درباره ایشان به کار می برید، این همه تجلیل به خاطر چیست؟ ایشان فرمود: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام مخصوص من به ایشان، نه به خاطر این است که او یک فیلسوف است، بلکه به این جهت است که او عاشق و دل باخته اهل بیت علیهم السلام است.
( ماه رمضان در سیره علما ، اقبال حسینی نیا، سایت شیخ حسین انصاریان)
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بىچاره در خانه كمك و ايثار داشت، بلكه در داخل خانوادهى خود به هر يك از خانوادهى خود اعم از شوهر و فرزندان خود ايثار مىكرد.
فاطمه عليهاالسلام خود گرسنه مىماند و درد و رنج مىكشيد، ولى شوهرش را متوجه نمىساخت، خود نمی خورد و به فرزندانش می خوراند و شبانه روز براى آنان زحمت كشيد و دستاس نمود و با مهر و محبت بىنظير آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پيروانش نشان داد. او در حالى كه مشغول كارهاى سخت و از جمله آرد كردن جو مىشد، از بچههاى خود نيز غفلت نمىكرد و با آن حال به آنان مىرسيد و نوازش مىفرمود…
آرى اخلاق اصيل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگيش بايد جستجو كرد، نه اخلاق بيرون مرزى و خارج از خانواده، كه معمولاً در چنين مواقع، حقيقتيابى و حقيقتشناسى مشكل است، و اى بسا سر از تزوير حقهبازىدرمىآورد.
زهرا تجسم ايثار به خانواده و تودههاى جامعه بود و در اين ميان از ايثارگرى او به پدرش نبايد غفلت كرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذيرايى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سير كرد، در حالى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه طعامى ميل نكرده بود و فاطمه عليهاالسلام دلش به حال پدر مىسوخت و از شدت عاطفه گريه مىكرد. [1]
از حضرت على عليهالسلام نقل شده است:
ما مشغول كندن خندق بوديم- كه بدين وسيله از تهاجم دشمن جلوگيرى نماييم- ناگاه فاطمه عليهاالسلام به حضور پدر رسيد و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقديم داشته و گفت: پدر! اين نانها را براى حسنين پخته بودم، اينك اينها را براى تو آوردم. پيامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! اين نخستين طعامى است، كه در طول سه روز، پدرت ميل مىكند. [2]
در روزگار ديگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمىتوانست تحمل كند، بدين منظور سر به بيوتات همسرانش زد، ولى چارهاى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با كمال تأسف آنجا نيز طعامى نبود، پيامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در اين ميان دو عدد نان و مقدارى گوشت از يكى از همسايهها به دست زهرا رسيد، آن بانوى ايثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و يكى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنين گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مىدارم. [3]
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسيدن تحفه و طعام آگاه گشت، در اين بين فاطمه عليهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غيبى را كه از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش ديد، زيرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى كنار هم نشسته، خوردند و سير شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسايههاى فاطمه عليهاالسلام نيز از آن بهرهمند گشتند. [4]
از مجموع اين قضايا نتيجه مىگيريم كه فاطمه عليهاالسلام به پدر و ساير اعضاى خانوادهاش نيز فوقالعاده ايثارگرى كرده و پيوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاريخ و كتب تفسير و حديث شيعه و سنى آمده است كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مريض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر كردند كه آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگيرند…
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون يهودى كار كرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذايش را- همچون ساير اعضاى خانوادهاش- به مسكين، يتيم و اسير كافر داد، و سورهى دهر در حق آنان نازل شد. [5]
و بدين طريق به جهان و جهانيان ثابت كرد كه وى تا چه حدى به بچههايش ايثارگر است؟ و در حق ساير مردم نيز تا آنجا ايثار كرد كه سه روز گرسنگى را تحمل كرد، ولى اسير كافر را سير نمود.
[1] عوالم، ج 11، ص 131- بحار، ج 43، ص 40.
[3] واللَّه لاؤثرن بها رسول اللَّه على نفسى و غيرى…
[4] جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 136- بحار 43، ص 27- عوالم، ج 11، ص 164.
[5] فرائدالسمطين، ج 2، ص 54، ش 383- بحار، ج 35، ص 237.