نصیحت امیر المومنین علی علیه السلام به ....
نصیحت امیرالمومنین به حجر بن عدىّ و عمرو بن حمق
روزی حجر بن عدىّ و عمرو بن حمق به محله های شهرآمدند و شروع به بدگویی و لعنت
بر شاميان پرداختند.
حضرت امیر با پی بردن به این کار برای ایشان پيام فرستاد: از آنچه درباره شما گزارش
مى دهند دست بكشيد و نزد من بياييد. (چون آن دو آمدند) گفتند: اى امير مؤمنان، مگر
ما بر حق نیستیم؟
حضرت فرمود: چرا
گفتند: مگرآنان بر باطل نيستند؟ حضرت فرمود:هستند.
گفتند: پس به چه دلیل ما را از دشنامگويى ولعن به آنان باز داشتى؟
گفت: «بر شما روا ندانستم كه نفرينگر و دشنامگو باشيد، و فحش دهيد و اظهار نفرت كنيد.
ولى اگر كردارهاى زشت آنان را توصيف مى كرديد و مى گفتيد:
رفتار آنان چنين و چنان و كردارشان چنين و چنان بوده، سخنى درستتر گفته و عذرى
رساتر آورده بوديد و اگر به جاى نفرين بر آنها و اظهار بيزارى خود از آنان (اين گونه دعا
مى كرديد) و مى گفتيد: بار خدايا خون ما و ايشان را مريز و ميان ما و آنان سازشى به
سازگارى آنها برقرار فرما و آنان را از گمراهيشان به راه هدايت باز آر تا پارهاى از آنها
كه حق را نمى شناسند بشناسندش و آن كه به گردنكشى و ستم پرداخته از پافشارى در آن
دست كشد، اين مرا خوشتر و براى خود شما نيكوتر مى بود». عمرو بن حمق گفت: اى امير
مؤمنان، به خدا من نه از آن رو تو را دوست دارم و نه به آن سبب با تو بيعت
كرده ام كه ميان من و تو خويشاوندى است و يا قصد دريافت مالى دارم كه تو به من دهى
يا خواستار چيرهدستى و تسلطى هستم كه نامم بدان بر آيد، بلكه از آن روست كه من تو را
به پنج ويژگيت دوست دارم:
اول اينكه تو پسر عموى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله،هستی.
دوم آنکه نخستين كسى كه به پیامبر ايمان آورده توهستی.
سوم اینکه همسر سرور بانوان امت، حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر بودی.
چهارم آنکه پدر خاندان پاكى هستى كه پيامبر خدا در ميان ما به جاى نهاده است.
وپنجم آنکه بزرگترين مرد مهاجران هستى كه سهم عمده در جهاد، از آن توست.
و روا بود من به جابه جا كردن كوههاى بلند و استوار و بر كشيدن آب درياهاى سرشار و
انباشته مكلّف مى شدم تا چنين (خجسته) روزيم مى رسيد كه در كارى دوستانت را
تقويت كنم و دشمنت را زبون سازم، راستى را كه من نتوانسته ام تمام و كمال، حق بزرگى
را كه تو بر گردن من دارى، چنان كه بايد ادا كنم.
امير مؤمنان (به دعا) گفت: بار الها، دل او را به نور تقوى روشن دار و وى را به راه راست
برگمار(و خطاب به او گفت) اى كاش در سپاه من صد تن چون تو مى بودند.
حجر گفت: اى امير مؤمنان، بنابر اين تو را به خدا، سپاه خود را پاكسازى كن و از شمار
آنان كه با تو نيرنگ مى بازند کم کن.
سپس حجر برخاست و گفت: اى امير مؤمنان، ما فرزند جنگ و مرد پيكاريم، كسانى هستيم
كه سر در پى جنگ نهيم و از آن بهره گيريم. جنگ ما را آزموده و ما خود، جنگ را
آزمودهايم. ما را همدستانى با شايستگيهاى جنگى، و قبيلهاى پر شمار و انديشهاى آزموده
(و فكرى سنجيده و) و تحمّلى ستوده است. زمام، به فرمانبردارى از تو و شنوايى فرمان تو
سپرده است. اگر به خاورمان كشانى رو به خاور آريم و اگر به باخترمان خوانى جانب
باختر شويم و هر فرمان كه تو فرمايى همچنان كنيم. على گفت: «آيا رأى تمام افراد قوم تو
چون رأى توست؟»
گفت: «من از ايشان جز نيك نديدهام، و اينك اين دو دست من است كه از جانب ايشان به
شنوايى فرمان و اطاعت از تو و نيك پاسخى به تو فرا مىآرم و در دست تو مى نهم» على به
او گفت: خير باشد.
پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين، 1جلد/صفحه 144 انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى - تهران، چاپ: دوم، 1370 ش.