بدترين مردم، شخص «مثلِّث» است.(قسمت سوم)
بدگویی کننده پشت سر کسی، دروغگو است
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «اَلسَّاعی کاذِبٌ لِمَن سَعی اِلَیه ظالِمُ لِمَن سَعی عَلَیه= شخص سعایت كننده، نسبت به كسى كه پیش او سعایت مى كند، دروغگو است و نسبت به كسى كه از او سعایت مى كند، ستمگر است».
وقتی که از کسی بدگویی می کنید، از ایمان و انسانیت ساقط می شوید؛ و این ظلم، ظلم خیلی بد و وحشتناکی است؛ با آن درجه از بدبختی و عذاب که بیان شد.
یک ذره فکر کن ببین دهانت چطوری است؟ زبانت چطوری است؟ ببین اخلاقت چطوری است؟ کسی می گوید کلاس تفسیر میروم، کلاس عرفان میروم، کلاس قرآن میروم، کلاس نهجالبلاغه میروم، ولی نمیتوانم جلوی زبانم را بگیرم. چنین وضعی آدم را ساقط میکند. تو شاگرد پیغمبر خدا هم که باشی فرقی نمیکند، آدم نمیشوی و سقوط میکنی.
حضرت در کلام دیگری روشی به ما یاد میدهند: «أَكْذِبِ السِّعایَةَ وَ النَّمیمَةَ باطِلَةً كانَتْ أَوْ صَحیحَةً= سعایت و سخن چینی را دروغ بشمار، نادرست باشد یا درست». سعایت با نمیمه یک فرقی دارد،. سعایت بدگویی است و نمیمه این است که حرف یک کسی را بروی یک جای دیگر بزنی و بگویی فلانی آنجا این طور گفت. مثلا الان با خواهرت نشستی یک حرفی زدی و تمام شد. دیگر حق نداری به مادرت بگویی. مثلاً مریم اینطوری گفت. فاطمه اینطوری گفت. نمیتوانی خبر یک کسی را به کس دیگری بدهی.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: چه حرفهایی که میزنند، غلط باشد و چه درست باشد؛ بگو دروغ است و تکذیبش کن. باورش نکن و آن را منشأ اثر قرار نده. یعنی روی این حرفهایی که شنیدی حساب باز نکن. همه را درست و غلطش را دروغ تلقی کن. شوهرت را دیدم داشت فلان کار را میکرد، زنت را دیدم داشت فلان کار را میکرد، من که زنم را اینطوری ندیدم، من که شوهرم را اینطوری ندیدم. پس چنین چیزی نیست. تمام، اما اگر باور کردی، خودت را نابود کردی. غیر از اینکه شوهر و زنت و غیر از هر کس دیگری که علیه او پیش تو حرف زدند. تکذیبش کن.
بدترین مردم کسی است که خوبی های دیگران را فراموش کند
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: «شَرُّ النّاسِ مَن سَعى بالإخوانِ و نَسِیَ الإحسانَ= بدترین مردم كسى است كه از برادران سعایت كند و احسان و خوبى [كردن خود] را از یاد برد». گاهی فرزند علیه پدر و مادرش نمکنشناسی میکند، گاهی شاگرد علیه معلمش، گاهی علیه همسرش، همسری که سالها با تو زندگی کرده، هزاران خون دل خورده، فداکاریها کرده، گرفتاریها کشیده. چرا احسانش را فراموش میکنی؟ چرا قشنگیها، خوبیها و زحماتش یادت میرود؟ اگر خدا با ما این کار را میکرد، تا الان هزار بار نابود شده بودیم. با این همه ظلم و جنایتی که ما میکنیم و فساد و معصیتی که داریم، خدا با ما چه کار میکند؟ هر کاری که دوست داری خدا با تو بکند، تو هم با بندگان خدا همان کار را انجام بده.
این فراموشی ها کار دست آدم میدهد. آن را در قاعده «هو أنت= او خود تو هستی». به کار ببریم. حالا تو برو پشت سر کسی بدگویی کن، مسخره بکن؛ سرزنش کن. در واقع خودت را سرزنش و مسخره میکنی. محبتهای یک آدم را فراموش بکن؛ در واقع خودت فراموش میشوی. این فراموش شدن، خیلی خطرناک است. طوری می شود که یک جایی در این دنیا عدهای تو را له میکنند؛ یعنی برای یک عده جان میکنی، ولی تو را نمیبینند. در قیامت هم فراموش میشوی، یعنی بعد از مردن، کسی به دادت نمیرسد.
قرآن میفرماید: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِیراً[1]= مى گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور كردى با آنكه بینا بودم؟». یکی از دلایل کور محشور شدن این است که آدمها کور هستند. زنشان را نمیبینند، شوهرشان را نمیبینند، بچههایشان را نمیبینند، بزرگانشان را نمیبینند، اساتیدشان را نمیبینند و کور هستند. قیامت هم کور محشور میشوند.
در آیه دیگر، خدا چنین پاسخ میدهد: «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیَوْمَ تُنْسَى[2]= مى فرماید همان طور كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همان گونه فراموش مى شوى» آیات و نشانههای ما برای تو آمد، اگر میخواستی آدم بشوی، اگر میخواستی بفهمی، اگر میخواستی یقین پیدا بکنی، هزاران دلیل برایت آوردیم؛ اما همه را فراموش کردی. امروز تو فراموش میشوی، یعنی کسی تو را نمیبیند. هیچ چیزی بدتر از این نیست که انسان در جائی گرفتار عذاب شود و کسی نباشد به آدم سر بزند.
پایان
برگرفته از مباحث استاد محمد شجاعی
چرا به عبادت نیاز داریم(قسمت دوم)
«سجده» اوج عبادت و بندگی بنی آدم و راه تقرب به خداست
سجده از مهمترین بخشهای نماز بوده و به عنوان یکی از ارکان نماز محسوب می شود و نشانه ی اوج بندگی انسان و از بهترین راه های تقرب به خدا است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَةِ مِنْ بَنِی آدَمَ=سجده آن اوج عبادت بنی آدم است»، یعنی بهترین حالت عبادت که انسان می تواند با آن پرواز کند، سجده است. با این که هر کدام از ارکان نماز خواص خاص خود را دارند ولی قویترین وسیله برای حرکت در عبادت سجده است که انسان همه وجودش را پای خدا می ریزد. همه طبیعتش را به خاک می کشاند تا فطرتش اوج بگیرد و بالا بیاید.
در سجده انسان سرش روی پای خداست. قشنگ تر از این حالت هم وجود ندارد. اگر به این مسئله توجه کنید آن وقت سجاده هایتان به شما لذت می دهد. دیگر دوست ندارید به راحتی سر از سجاده بردارید.
این که حضرت فرمود سجده اوج عبادت است، به این دلیل است که شان گیاهی و حیوانی ما به تزلزل و خواری کشیده می شود. در مقابل این عمل ما، خداوند تبارک و تعالی به انسان اوج می دهد.
اکثر آدم ها وقتی عبادت می کنند، مثل بچه ای هستند که پشت یک ماشین خیلی شیک، پر قدرت و پر سرعت می نشیند و ادای رانندگی در می آورد. درحالی که انسان در عبادت باید دست از بچگی و افکار کودکانه اش بردارد، باید با رکوع و سجاده انس بگیرد. چون رکوع بسیار قدرتمند است و قرب می آورد و بسیاری از موانع را از سر راه انسان بر می دارد. آتش ها، گناهان، گذشته های بد و صدمه هایی که انسان خورده، همه با رکوع و سجده برطرف می شود. به همین دلیل است که اولیای خدا دستور داده اند که خداوند در هر روز حد اقل یک سجده ی طولانی از بنده اش می خواهد.
سجده بهترین راه نزدیکی به خداست
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: «لایُقَرِّبُ مِنَ اللّه ِ سُبحانَهُ اِلاّ كَثرَةُ السُّجُودِ وَ الرُّكُوعِ= چیزی ما را نزدیک نمی کند به خدای سبحان، مگر کثرت سجده و رکوع». یعنی هر چقدر سجده انسان بیشتر می شود، قرب انسان هم بیشتر می شود. این قرب، یک قرب الهی، انسانی و شباهتی است. یعنی حقیقت تو شباهت بیشتر به حق تعالی پیدا می کند. مثل شاگردی که هر چقدر به استادش نزدیک تر می شود، به خدا شبیه تر هم می شود. پس کسی به خدا نزدیک تر است که سجده بیشتری دارد.
کثرت سجده به چه معناست که حضرت می فرماید. سجده بهترین حالت در بین عبادات و نزدیکی انسان به خداوند است؟ بعضی ها وقتی می خواهند با خدا حرفی بزنند یا دعایی بکنند، یا ذکری بگویند، ترجیح می دهند در سجده باشند. علت اینکه بعضی از اساتید، بزرگان و اولیای الهی برای سیر و سلوک، به شاگردانشان دستور می دادند که مثلا این ذکر را در سجده بگو، این است که آن ذکر که در سجده می گویی، با زمانی که در حالت عادی و غیر سجده می گویی، خیلی متفاوت است.
سجده هم یک فضیلت است و هم یک سعادت. آنهائی که لیاقت سجده بجا آوردن را دارند، خدا نعمت عظیمی نصیب شان کرده است.
هر چه از دنیا و آخرت می خواهی درسجده بخواه
هر چیز دنیائی و آخرتی که خواستی، قبل از این که به فکرت برسد و کاری انجام بدهی، اول دعا کن. فراموش نکن که اگر خداوند اراده کند، با توانی هم که داری، باز هم نمی توانی ساده ترین کارهای دنیایی را انجام بدهی. حتی در حد یک پلک زدن، آب خوردن، نفس کشیدن، لمس کردن و …
در داستان حضرت موسی علیه السلام که عظمت و مقام ایشان کم نظیر است. چون کلیم الله است. در بین انبیا بیشترین آیات قرآن به این شخص اختصاص داده شده. شخصی که به قدری لطافت، ظرافت و تزلزل در درگاه خدا دارد و به قدری بی «من» بوده که خدا او را برای کلام خودش انتخاب می کند. مستقیم با او حرف می زند.
این آدم با این عظمتش در مورد ساده ترین اموراتش دعا می کرد. « بعد از فرار از دست فرعون، وقتی تنها می شود و گرسنگی بر او غلبه می کند، دست به دعا برمی دارد و می گوید: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ[2]= «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من بفرستى، به آن نیازمندم». کسی می تواند به مقام کلیم اللهی برسد که همیشه فقرش یادش باشد. یعنی به محض اینکه گفتی: من باهوشم پس می توانم؛ من پولدارم، من مدیرم، من خوشگلم،پس همه کاری می توانم انجام بدهم؛ من صدایم این جوری است؛ من قیافه ام این جوری است؛ من شهرت دارم، قدرت دارم، محبوبیت دارم، توان دارم، همین که «من» گفتی، از خدا دور می شوی.
پس به فرمایش امام صادق علیه السلام برای ابتدائی ترین نیازهایتان دعا کنید و همه چیز را از خدا بخواهید. دعا خیلی مهم است. چون انسان را می سازد. چه برای دنیا و چه برای آخرت. علت اینکه انسان را می سازد، این است که فقر و حقیقت تو را به خودت نشان می دهد. یعنی فقر مطلق در مقابل غنای مطلق.
کسی بیشتر ثروتمند می شود که فقر بیشتری نزد خدا ببرد، اما وقتی با حالت پر و بی نیازی رفتی، چیزی نمی دهند.
این فقر و غنایی که گفتیم، فرق نمی کند که در کدام یک از شان های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» انسان باشد.
« قُلْ مَا یَعْبَوُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ = بگو اگر دعای شما نبود، خدا هم توجهی به شما نمی کرد». پس اگر می خواهی خدا توجهی به تو کند، برو بگو من فقیرم و چیزی ندارم. اینها را هم تو به من دادی. بگو من وجودم عاریتی است. هیچ چیزی از خود ندارم.
ما همه شیران ولی شیر علم حمله شان از باد باشد دم به دم
ما مثل شیر روی پرچم هستیم. لحظه به لحظه همان طور که باد می خورد، شیر تکان می خورد، ما هر تکان خوردن مان از خداست. دائما این نفخه الهی در ما دمیده می شود تا ما زنده باشیم و حرکتی کنیم. بنابراین، احمقانه ترین کار در دنیا، خودپسندی و خودشیفتگی و دیدن خود است. این صفت، دروغ بسیار بزرگی است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که از خود چیزی دارد.
در روایت داریم تاریک ترین حالت انسان، زمانی است که گول می خورد و سراب را آب می بیند. ما وجودمان یک وجود ظلی و سایه ای است. می گوییم: من دکترم، من استادم، من مهندسم، من باهوشم، من خوشگلم. درحالی که اینها همه دروغ هایی بیش نیستند.
حملهشان پیداست و ناپیداست باد آنک ناپیداست هرگز گم مباد
حمله ما مشخص است. اما آن بادی که دمیده می شود و موجب حرکت ما می شود ناپیداست. این که می گوئیم: «من زنده ام، قدم بر می دارم، راه می روم»، انسان باید توجه کند که همه وجود و حرکتش را لحظه به لحظه از خدا دریافت می کند.
اگر به این درک رسیدیم، آن وقت شاد و آرام می شویم. دیگر نه حسادتی، نه منیتی و نه ناراحتی سراغ ما نمی آید. همه حسادت ها، بداخلاقی ها، بدبینی ها، بددهنی ها، غیبت کردن ها، کینه ها، دل چرکینی ها برای این است که ما «من» را می بینیم. وقتی می بینم آن وقت خوار و پست و بدبخت می شویم.
این «من» خیالی، انسان را از لذت دنیا و آخرت و از قرب به خدا و اهل بیت دور می کند و ما را از هدف خلقت باز می دارد.
ادامه دارد…
چرا به عبادت نیاز داریم(قسمت دوم)
«سجده» اوج عبادت و بندگی بنی آدم و راه تقرب به خداست
سجده از مهمترین بخشهای نماز بوده و به عنوان یکی از ارکان نماز محسوب می شود و نشانه ی اوج بندگی انسان و از بهترین راه های تقرب به خدا است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَةِ مِنْ بَنِی آدَمَ=سجده آن اوج عبادت بنی آدم است»، یعنی بهترین حالت عبادت که انسان می تواند با آن پرواز کند، سجده است. با این که هر کدام از ارکان نماز خواص خاص خود را دارند ولی قویترین وسیله برای حرکت در عبادت سجده است که انسان همه وجودش را پای خدا می ریزد. همه طبیعتش را به خاک می کشاند تا فطرتش اوج بگیرد و بالا بیاید.
در سجده انسان سرش روی پای خداست. قشنگ تر از این حالت هم وجود ندارد. اگر به این مسئله توجه کنید آن وقت سجاده هایتان به شما لذت می دهد. دیگر دوست ندارید به راحتی سر از سجاده بردارید.
این که حضرت فرمود سجده اوج عبادت است، به این دلیل است که شان گیاهی و حیوانی ما به تزلزل و خواری کشیده می شود. در مقابل این عمل ما، خداوند تبارک و تعالی به انسان اوج می دهد.
اکثر آدم ها وقتی عبادت می کنند، مثل بچه ای هستند که پشت یک ماشین خیلی شیک، پر قدرت و پر سرعت می نشیند و ادای رانندگی در می آورد. درحالی که انسان در عبادت باید دست از بچگی و افکار کودکانه اش بردارد، باید با رکوع و سجاده انس بگیرد. چون رکوع بسیار قدرتمند است و قرب می آورد و بسیاری از موانع را از سر راه انسان بر می دارد. آتش ها، گناهان، گذشته های بد و صدمه هایی که انسان خورده، همه با رکوع و سجده برطرف می شود. به همین دلیل است که اولیای خدا دستور داده اند که خداوند در هر روز حد اقل یک سجده ی طولانی از بنده اش می خواهد.
سجده بهترین راه نزدیکی به خداست
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: «لایُقَرِّبُ مِنَ اللّه ِ سُبحانَهُ اِلاّ كَثرَةُ السُّجُودِ وَ الرُّكُوعِ= چیزی ما را نزدیک نمی کند به خدای سبحان، مگر کثرت سجده و رکوع». یعنی هر چقدر سجده انسان بیشتر می شود، قرب انسان هم بیشتر می شود. این قرب، یک قرب الهی، انسانی و شباهتی است. یعنی حقیقت تو شباهت بیشتر به حق تعالی پیدا می کند. مثل شاگردی که هر چقدر به استادش نزدیک تر می شود، به خدا شبیه تر هم می شود. پس کسی به خدا نزدیک تر است که سجده بیشتری دارد.
کثرت سجده به چه معناست که حضرت می فرماید. سجده بهترین حالت در بین عبادات و نزدیکی انسان به خداوند است؟ بعضی ها وقتی می خواهند با خدا حرفی بزنند یا دعایی بکنند، یا ذکری بگویند، ترجیح می دهند در سجده باشند. علت اینکه بعضی از اساتید، بزرگان و اولیای الهی برای سیر و سلوک، به شاگردانشان دستور می دادند که مثلا این ذکر را در سجده بگو، این است که آن ذکر که در سجده می گویی، با زمانی که در حالت عادی و غیر سجده می گویی، خیلی متفاوت است.
سجده هم یک فضیلت است و هم یک سعادت. آنهائی که لیاقت سجده بجا آوردن را دارند، خدا نعمت عظیمی نصیب شان کرده است.
هر چه از دنیا و آخرت می خواهی درسجده بخواه
هر چیز دنیائی و آخرتی که خواستی، قبل از این که به فکرت برسد و کاری انجام بدهی، اول دعا کن. فراموش نکن که اگر خداوند اراده کند، با توانی هم که داری، باز هم نمی توانی ساده ترین کارهای دنیایی را انجام بدهی. حتی در حد یک پلک زدن، آب خوردن، نفس کشیدن، لمس کردن و …
در داستان حضرت موسی علیه السلام که عظمت و مقام ایشان کم نظیر است. چون کلیم الله است. در بین انبیا بیشترین آیات قرآن به این شخص اختصاص داده شده. شخصی که به قدری لطافت، ظرافت و تزلزل در درگاه خدا دارد و به قدری بی «من» بوده که خدا او را برای کلام خودش انتخاب می کند. مستقیم با او حرف می زند.
این آدم با این عظمتش در مورد ساده ترین اموراتش دعا می کرد. « بعد از فرار از دست فرعون، وقتی تنها می شود و گرسنگی بر او غلبه می کند، دست به دعا برمی دارد و می گوید: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ[2]= «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من بفرستى، به آن نیازمندم». کسی می تواند به مقام کلیم اللهی برسد که همیشه فقرش یادش باشد. یعنی به محض اینکه گفتی: من باهوشم پس می توانم؛ من پولدارم، من مدیرم، من خوشگلم،پس همه کاری می توانم انجام بدهم؛ من صدایم این جوری است؛ من قیافه ام این جوری است؛ من شهرت دارم، قدرت دارم، محبوبیت دارم، توان دارم، همین که «من» گفتی، از خدا دور می شوی.
پس به فرمایش امام صادق علیه السلام برای ابتدائی ترین نیازهایتان دعا کنید و همه چیز را از خدا بخواهید. دعا خیلی مهم است. چون انسان را می سازد. چه برای دنیا و چه برای آخرت. علت اینکه انسان را می سازد، این است که فقر و حقیقت تو را به خودت نشان می دهد. یعنی فقر مطلق در مقابل غنای مطلق.
کسی بیشتر ثروتمند می شود که فقر بیشتری نزد خدا ببرد، اما وقتی با حالت پر و بی نیازی رفتی، چیزی نمی دهند.
این فقر و غنایی که گفتیم، فرق نمی کند که در کدام یک از شان های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» انسان باشد.
« قُلْ مَا یَعْبَوُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ = بگو اگر دعای شما نبود، خدا هم توجهی به شما نمی کرد». پس اگر می خواهی خدا توجهی به تو کند، برو بگو من فقیرم و چیزی ندارم. اینها را هم تو به من دادی. بگو من وجودم عاریتی است. هیچ چیزی از خود ندارم.
ما همه شیران ولی شیر علم حمله شان از باد باشد دم به دم
ما مثل شیر روی پرچم هستیم. لحظه به لحظه همان طور که باد می خورد، شیر تکان می خورد، ما هر تکان خوردن مان از خداست. دائما این نفخه الهی در ما دمیده می شود تا ما زنده باشیم و حرکتی کنیم. بنابراین، احمقانه ترین کار در دنیا، خودپسندی و خودشیفتگی و دیدن خود است. این صفت، دروغ بسیار بزرگی است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که از خود چیزی دارد.
در روایت داریم تاریک ترین حالت انسان، زمانی است که گول می خورد و سراب را آب می بیند. ما وجودمان یک وجود ظلی و سایه ای است. می گوییم: من دکترم، من استادم، من مهندسم، من باهوشم، من خوشگلم. درحالی که اینها همه دروغ هایی بیش نیستند.
حملهشان پیداست و ناپیداست باد آنک ناپیداست هرگز گم مباد
حمله ما مشخص است. اما آن بادی که دمیده می شود و موجب حرکت ما می شود ناپیداست. این که می گوئیم: «من زنده ام، قدم بر می دارم، راه می روم»، انسان باید توجه کند که همه وجود و حرکتش را لحظه به لحظه از خدا دریافت می کند.
اگر به این درک رسیدیم، آن وقت شاد و آرام می شویم. دیگر نه حسادتی، نه منیتی و نه ناراحتی سراغ ما نمی آید. همه حسادت ها، بداخلاقی ها، بدبینی ها، بددهنی ها، غیبت کردن ها، کینه ها، دل چرکینی ها برای این است که ما «من» را می بینیم. وقتی می بینم آن وقت خوار و پست و بدبخت می شویم.
این «من» خیالی، انسان را از لذت دنیا و آخرت و از قرب به خدا و اهل بیت دور می کند و ما را از هدف خلقت باز می دارد.
ادامه دارد…
بدترين مردم، شخص «مثلِّث» است.(قسمت دوم)
سعایت كننده با «هامان» وزیر فرعون در یك درجه از آتش قرار میگیرد
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «مَن سَعی بأخیهِ إلی سُلطانٍ أحبَطَ اللهُ تعالی عَمَلَهُ کُلَّهُ، وإن وَصَلَ إلَیهِ مَکروهٌ أو أذیً جَعَلَهُ اللهُ تعالی مَع هامانَ فی درَجَةٍ فی النّارِ= هر كس از برادر خود نزد سلطانى سعایت كند، خداوند متعال همه اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصى كه از او سعایت كرده است ناراحتى یا گزندى برسد، خداى متعال سعایت كننده را با هامان در یك درجه از آتش قرار می دهد».
اگر کسی بدگویی برادرش را پیش یک حاکم یا سلطان بکند؛ یعنی وقتی میروی علیه یک نفر به او حرفی میزنی، او هم آن شخص را تنبیه کند یا اذیتی به او برساند، خداوند همه اعمال او را نابود میکند. یعنی هر کار خیری کردی از بین می رود. فقط هم عمل را نابود نمیکند، بلکه اگر به خاطر این بدگوییها برضد این آدم به او اذیت و شری برسد، خداوند بدگو را در یک درجه با هامان وزیر فرعون در آتش میگذارد، یعنی در پایینترین درجات جهنم است. در جهنم یک چاهی داریم که به آن چاه «ویل» میگویند. این چاه ۱۲ تابوت در آن هست. آتشِ کل طبقات جهنم، از آن تابوتی است که این ۱۲ نفر در آن هستند که یکی از آنها فرعون است. این فرعون را چه کسی کمکش میکرده؟ «هامان» که وزیرش بود و در تمام جنایت هایش، کشتن آن همه کودک و خیلی جنایتهای دیگر شریک بود. حضرت اشاره می کند که آدم بدگو با وزیر فرعون در آتش جهنم هم درجه است. حضرت این را برای مسلمانان میگوید؛ نه برای کافران.
حضرت زهرا سلام الله علیها میفرماید: بعضی از شما کارهایی میکنید که من نمیتوانم موقع مردن، شما را نجات بدهم. در برزخ هم تا قیامت دستم به شما نمیرسد. روز قیامت هم که 50 هزار سال است، دستم به شما نمیرسد. این مربوط به سبک غلط زندگی است که ما انتخاب میکنیم و نمیتوانیم جلوی زبان و نفسمان را بگیریم.
تو که میدانی اگر یک حرف برضد جاریت یا باجناقت یا همسرت بزنی، فاجعه میشود، برای چی جلوی زبانت را نمیگیری؟ چرا باید راحت همینطوری برویم بنشینیم آنجا پشت سر یک نفر هر چه دلمان بخواهد بگوییم؟
امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَلسَّاعِی قَاتِلُ ثَلاَثَةٍ= بدگو قاتل سه نفر است». امام در حالی می فرماید قتل که قتلی صورت نگرفته. چرا می فرماید قتل؟ برای این که ممکن است کسی برضد یک کسی حرفی بگوید و آن کسی که مظلوم است، کشته شود. ولی حضرت میگوید نه. اولین کسی که کشته شده، خود گوینده است. این کسی که میرود حرف میزند، در واقع مُرده است. پس پشت سر کسی حرف زدن، شوخی نیست. راست یا دروغ هیچ فرقی ندارد.
«قَاتِلُ نَفْسِه= قاتل خودش». یعنی اولین نفر خودش را کشته است. «وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى بِهِ= و قاتل كسى كه از او سعایت مى كند»، یعنی قاتل کسی است که برضد او بدگویی کرده. چون گاهی حرف هایی برضد کسی میگویند که از صد بار مردن او بدتر است. یعنی یک آبرویی از او میبرند و چیزی علیه او میگویند که این شخص هزاران بار آرزو میکند ای کاش من اصلاً زنده نباشم.
«وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى إِلَیْهِ= و قاتل كسى كه پیش او سعایت مى كند». قاتل کسی است که آمده حرف بد را به او گفته، چون این هم تصمیم میگیرد، یا تصمیم هم نگیرد، دلش چرکین میشود.
تو رفتی علیه یک زن، به شوهرش چیزی گفتی که این شوهر حس بدی نسبت به زنش پیدا کرد، این خیلی خطر دارد.
بدترين مردم، شخص «مثلِّث» است.(قسمت اول)
امروز یکی از موضوعات ویژۀ زبان را عرض میکنیم و آن بحث سخنچینی است.
بدترین مردم شخص مثلث است، یعنی در روابطش با دیگران چند نفر را با زبانش به دردسر میاندازد: یکی خودش، یکی آن کسی که برضد او صحبت میکند و سوم کسی که حرف او را باور میکند و اقدامی میکند.
ابتلاء به بیماری سخنچینی و پشت کسی بدگویی کردن بسیار بسیار زیاد است، آفتی است که در خیلی از عرصههای خانوادگی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد و آسیبهای زیادی را در حوزههای مختلف روابط انسانی ایجاد کرده است.
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «شَرُّ الناسِ المُثَلِّثُ، قیلَ: یا رسولَ اللَّهِ، وما المُثلِّثُ؟ قالَ: الذی یَسعى بأخِیهِ إلى السُّلطانِ، فَیُهلِكُ نَفسَهُ، ویُهلِكُ أخاهُ، ویُهلِكُ السلطانَ= بدترین مردم، شخص «مثلِّث» است. عرض شد: اى رسول خدا! مثلّث یعنى چه؟ فرمود: كسى كه از برادر خود نزد سلطان سعایت و بدگویى كند و در نتیجه، هم خودش را به هلاكت افكند، هم برادرش را و هم آن سلطان را».
سلطان یعنی کسی که سلطنت دارد. حالا فرق نمیکند سلطنتش یک استاندار است، فرماندار است، رئیس یک اداره است، پادشاه یا حاکم است. سعایت کننده اول خودش نابود میشود و سپس برادر خودش را نابود میکند.
کلمه (أخاه) کلمه واقعی است. ما یک روابط خونی و طبیعی داریم. میگوییم مثلاً فلان کس و فلان کس و فلان کس؛ این سه نفر برادران من هستند؛ یعنی این سه نفر بچههای پدر من هستند. ما هم با همدیگر برادر هستیم. این برادری جنبه طبیعی و زمینی دارد. اما حضرت فرمود: مؤمنین با همدیگر برادر هستند و از یک پدر و مادرند. «مِنْ أَبٍ وَ أُمٍ» یعنی اهل بیت (علیهم السّلام) ریشه همه انسانها هستند. همه انسانها اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، روحشان از یک حقیقت آفریده شده است. این که خداوند میفرماید من از روح خودم در انسان دمیدم؛ این «روح خدا» همان نور محمد و آل محمد (علیهم السّلام) است. ممکن است کسی این را نفهمد و باور نکند و بگوید یعنی چی همه آدمها از اهل بیت هستند؟ چطور همه انسانها از یک ریشه هستند؟ یا بگوید من این روایت را قبول ندارم. دلیل خارجی برای اثبات این حقیقت، اربعین است.
وقتی مردم از دین های مختلف در اربعین گرد هم می آیند، نشانه ریشه واحد آنهاست
شما در اربعین می بینید مردم شیعه، سنّی، مسیحی، یهودی، هندو، زردتشتی، صائبی، و حتی افراد بیدین در کربلا همه حول محور معصوم گرد هم میآیند. برای یک هدف میآیند. همه به عشق امام حسین علیه السلام میآیند.
حالا شما بخواهید از سیستمهای مطالعاتی، اجتماعی، سیاسی، بزرگترین مفسران جامعهشناس، روانشناس بگویید این را تفسیر کنند که چطور همه کسانی که از نظر نژاد، رنگ، زبان، دین با هم اختلاف دارند، در یک جا با هم متحد بشوند و عاشق هم باشند و به هم خدمت کنند و همه عاشق یک نفر هستند. یعنی عشق به یک نفر همه را آنجا جمع کرده، آن یک نفر امام حسین علیه السلام است. پس یک رابطه وجودی، در همه وجود دارد و موجب جذب و کشش انسان ها می شود. همه انسانهای روی زمین، نسبت به سیدالشهداء این اشتراک را دارند. این دیگر دلیل فلسفی نمیخواهد که بنشینیم و اثباتش کنیم یا نیازی به آوردن حدیث ندارد.
پس همه از یک ریشه هستیم. نه یک دلیل خارجی است. اجتماع همیشه دلیل مشترک میخواهد. مثلا عروسی رفتن که می بینید در عروسی هم فامیل دختر و هم فامیل پسر همه حاضرند. شما برای این امر مشترک، دور همدیگر جمع می شوید؛ اما همدیگر را نمیشناسید.
حال علت اجتماع شیعه، سنّی، مسیحی، یهودی، هندو، صائبی، زردتشتی، لائیک در چیست؟ در چه چیزی مشترک هستند که آنها را جمع میکند؟ فقط یک چیز و آن «روح مشترک انسانی» است، عشق به کمالات انسانی همه را در آنجا جمع میکند. پس ما برادر هستیم.
لذا حضرت میفرماید: «ویُهلِكُ أخاهُ» این شخص برادر خودش را نابود میکند. مدام ایراد نگیریم. نگوییم قابیل چرا هابیل را کشت، عجب آدم بدی بوده برادر خودش را کشته، نه این اتفاق در ما به کرّات اتفاق میافتد. خواهر و برادر خودمان را میکشیم، هلاکش میکنیم، زندگی اش به خاطر اخلاق بدمان نابود میکنیم. انسان اینقدر پست می شود که پشت سر یک نفر صحبت کند. در اینجا دو نفر هلاک میشوند. نفر سوم هم کسی است که میشنود، ممکن است مدیر و رئیس یا استاندار و فرمانداری باشد. حضرت میگوید آن کسی که به حرف این گوش میکند، حق نداشت گوش کند، حتی اگر حرفش هم راست باشد، نباید گوش کند، یعنی آدمی که برضد یک نفر حرف میزند، آنقدر پست و رذل و بیوجود و بیارزش است که حضرت میگوید تو حق نداری حرف راست این آدم را هم گوش کنی.
چرا به عبادت نیاز داریم؟(قسمت اول)
عبادت خوراک و نردبان انسان در حرکت انسانی خود است. چون غایت انسان قدرت و تشبه به خداوند و رسیدن به مثل اعلی است. پس انسان نیاز به عبادت دارد.
کسی که دیدنش انسان را به یاد خداوند می اندازد، خوراک و قدرتش را از عبادت به دست آورده است. یعنی سجاده، مسجد، محراب، زیارتگاه و همه ی اعمال عبادی، باشگاه او هستند که منجر به قوی شدن او می شود.
ضعف هایی که ما در بخش های «جمادی، گیاهی، حیوانی یا در شئون عقلانی» داریم و دچار اشتباهات فاحش میشویم، به خاطر این است که ضعف خوراک در بخش انسانی داریم. هر چقدر بخش انسانی ما قویتر شود، عصمت انسان بیشتر میشود و دارای مصونیت بیشتر و در امان تر میماند.
در این راستا، امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «فَضیلَةُ السّادَةِ حُسْنُ الْعِبادَةِ= برتری سروران، به نیکو عبادت کردن است».
«السّادَةِ» یعنی سادات، یعنی بزرگان دین و اولیای الهی، انبیا، صدیقین، شهدا، صالحین که برتری شان به سایر انسان ها به خاطر کیفیت عبادت شان بوده است. خلوت ها، ذکرها، تمرکزهایی که همراه با معرفت و شناخت بوده است.
عبادت برای ما به عنوان غذای حقیقی و مثل اکسیژن می ماند. همان طور که در زندگی مادی مان اگر هوا و اکسیژن نداشته باشیم، زنده نمی مانیم. عبادت هم هوا و غذای بخش انسانی ماست که بدون آن سقط می شویم.
خطاب قرآن در مسئله عبادت به مومن، یعنی کسی است که حیات انسانی دارد. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[1]= اى کسانى که ایمان آورده اید، رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خیر انجام دهید، باشد که نیکبخت شوید».
چه کسی ایمان می آورد؟ کسی که بتواند سه معشوق را بر سایر معشوق های زندگی اش در اولویت قرار بدهد. انسان به طور طبیعی معشوق های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی دارد و اشکالی هم ندارد. اما آنچه مهم است این است که معشوق های انسانی یعنی «الله، اهل بیت و جهاد» بر سایر معشوق ها اولویت داشته باشد و این علامت باطن انسانی است.
مثلا یک کرم ابریشم که برای تبدیل شدن به پروانه باید مراحلی را طی کند. انسان هم زمانی از کرم حیوان بودن در می آید که «الله، اهل بیت و جهاد» را در راس همه معشوق هایش قرار بگیرد. به محض این که این اتفاق در قلب کسی افتاد، انسان یک دفعه پروانه می شود. پر می زند و اوج می گیرد و باطن انسانی پیدا می کند. در این صورت انسان مورد خطاب قرآن قرار می گیرد.
خطاب هایی که در این آیه شده، خیلی تکان دهنده و مهم است. اگر انسان حواسش باشد که مورد مخاطب قرآن است و وحی به خود او نازل می شود، آن موقع است که قرآن به گونه ای دیگر در جان او اثر می گذارد. قرآن شراب او می شود و همه غم و غصه هایش را فراموش می کند. پس باید خودش را لایق این آیات بداند. یعنی بفهمد که این کلمات برای او نازل شده است.
ادامه دارد…
نیروی نیت و اراده انسان
شهید مطهری میفرمودند: «من وقتی خوابم می گیرد، تا کتاب را باز میکنم خواب از چشمم می رود». اما ما برعکس این هستیم. یعنی ما تا کتاب را باز می کنیم تا مطالعه کنیم، خواب مان می برد.
در روایت داریم، سربازهای امام زمان هر کدام به اندازه 40 مرد قدرت دارند. آنها این قدرت را از کجا به دست آورده اند؟ آنها پرورش اندام یا باشگاه که نرفتهاند. نیت و اراده آنها باعث می شود که به اندازه 40 مرد قدرت داشته باشند.پس ما اگر می خواهیم بدن قدرتمندی داشته باشیم، باید نفس، اراده و روح مان را قدرتمند کنیم.
برگرفته از مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «انسان و ایمان»
قوی ترین وسیله پرواز
قویترین وسیله برای حرکت و پرواز در عبادت سجده است که انسان همه وجودش را پای خدا می ریزد. همه طبیعتش را بهخاک می کشاند تا فطرتش اوج بگیرد و بالا بیاید.
استاد محمدشجاعی