به قدر تشنگي
اي عزيزي كه در دلها حاضر و از چشم ها پنهاني ، ما لاله هاي انتظار را در قلبهايمان هر روز آبياري مي كنيم .
بوي نسيم مي آيد و عطر دلاويزش مستمان مي كند . نسيمي كه عطر آن سراسر فضاي عشق را پر خواهد كرد و عاشقان الهي ديگر معشوقي را نمي پسندند.
او كين و نفرين را مي زدايد و عشق را در رگها جاري مي سازد .
چشم به راهيم تا غروب ستم ها ، حق كشي ، برادر كشي ها ، ظلم ها ، خرابي ها ، شرك ها ، نفاق ها ، زجر كشيدن ها و … را نظاره گر شويم .
مهدي جان ! در اين دل طوفان زده ، سفره اي به نام تو پهن كرده ام و روي آن را با گل هاي پريشان انتظارت زينت داده ام .
اي مسافر خانه ي دل ، كي به خانه اميد خواهي رسيد ؟
چشم هايم از غم نامدگان مي سوزد
و تمناي نگاه مي گويد :
كه بيا اي باران !
غنچه ها از تف هجران قدم هاي ترت مي سوزد
با حضور تو شب ها همه مهتابي است و با حضور تو ، همه ،طعم عشق و دوستي را مي چشند …
www. hawzah.net