با صدرا در جستجوي معرفت
صدرالدين شيرازي آشكارا دست افاضل بشر را در دريافت حقايق امور كوتاه ديد و با اين استدلال كه با وجود ناتواني در شناخت نفسِ خودمان چگونه مي توانيم به حقايق عالم جسماني و روحاني دست يابيم، تنها فايده تفكر را براي بشر«غريب و وامانده» امتثال امر الهي در شريفه«اولم يتفكروا في انفسهم …» دانسته است.
جايگاه فلسفه و گستره توانايي آن در مسأله شناخت: در عرصه گسترده شناخت، سهم فيلسوفان هرگز اندك نبوده است. ايشان در بحث فايده و ارزش فلسفه در مسأله معرفت گفته اند: غايت فلسفه، جدا ساختن موجودات حقيقي از غير آن و شناخت علل نهايي وجود و به ويژه شناخت علت نخستين و اسماء و صفات او است.(۱)
رئيس مشائيان آن جا كه از كمال ويژه نفس ناطقه انساني به اشاره بحثي به ميان مي آورد، غايت فلسفه و فيلسوفي را براي نفس، تبديل نفس به عالمي معقول مي داند كه موازي همه عالم وجود است و از ويژگي هاي آن مقام، مشاهده حسن و خير مطلق و جمال حق و متحد شدن با او و به هيئت و مثال او درآمدن است.(۲)
غزالي نيز در بيان مقاصد فلاسفه، ارتسام صورت وجود در آئينه نفس را فايده فلسفه و كمال نفس انسان مي داند.(۳)
صدرا نه تنها فلسفه را مفيد استكمال نفس و معرفت حقايق موجودات و اثبات برهاني وجود آن ها و تشبه انسان به خداوند مي داند، بلكه درباره فايده فلسفه نظري تجردي، بر اين انديشه است كه فلسفه به تشابه نفس فيلسوف با جهان عيني خواهد انجاميد و اين شاخه از حكمت همان مطلوب سيد پيامبران الهي(ص) است كه حضرتش در دعاي خويش به خداوند عرضه داشت: «پروردگارا! اشياء را همان گونه كه هستند به ما نشان ده!».(۴)
شايد مدعاي حقيقت نمايي فلسفه نسبت به همه واقعيات جهان هستي است كه گستره فوايد فلسفه و نيز ضرورت جستارهاي آن را تبيين مي كند، تا آن جا كه بعضي راه هرگونه اثبات، تبيين و دفاع از اساسي ترين موضوع همه اديان(مبدأ هستي) را منحصر در تلاشي عقلاني و فلسفي دانسته اند(۵)
بلكه به گفته صدرا اساساً غايت دين چيزي است كه از همين راه به دست مي آيد و چه بسا سخن ملاصدرا، كه برهان و عرفان را در خدمت قرآن مي داند، مساوق بيان نيازمندي قرآن و حديث براي تبيين براهين و مكاشفات است.(۶)
پي نوشت ها:
۱. علامه طباطبايي، بدايه الحكمه، ص ۷؛ نيز: اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج ۱، ص ۲۵ ـ ۲۶.
۲. بوعلي سينا، النجاه، ص ۶۸۶ ـ ۶۷۸.
۳. خودآموز حكمت مشاء(ترجمه مقاصد الفلاسفه)، محمد خزائلي، ص ۷۶.
۴. اين مضمون در هيچ يك از جوامع روايي شيعه نيامده است؛ نك: عوالي اللئالي، ج ۴، ص ۱۳۲.
۵. محمدتقي مصباح يزدي، چكيده چند بحث فلسفي، ص ۱۱ ـ ۱۳.
۶. عبدالله جوادي آملي، شرح حكمت متعاليه، بخش ۴، ج ۶، ص ۴۱۷.