نامه شهیده نسرین افضل به همسرش
شهادت بالاترین درجهای است که یک انسان میتواند به آن برسد و با خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش. همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت راهم بسیار دوست میدارم چون خدای خود را در آن زمان پیدا میکنم.
از تو میخواهم…
قسمتی از نامه خواهر شهید نسرین افضل به همسرش
محبت را در چشمانت میبینم، عاشقی هستی که با تمام وجود خدا را صدا میزنی و او را دوست داری که به پیشش بشتابی و دوست داری که مسلمانی خالص باشی و خدا گونه عمل کنی و به حد اعلا بپیوندی و به آخرین حد که مرز شهادت است برسی.
امیدوارم که اگر این لیاقت و سعادت را در پیشگاه خدا داری هیچ مشکلی و سدی در جلوی تو قرار نگیرد گر چه تو خود بارها اقرار کردی که سعادت نداری که آنچنان باشی، بدان کسانی بودند که حتی به خود امیدوار نبودند ولی آخر به هدف خود رسیدند و تو هم همیشه از خدا بخواه که تو را به آن حد برساند؛ و از تمام هواهای نفسانی دورت بدارد.
عبدالله، از زمانی که من با تو آشنا شدم و شروع کردیم به حرف زدن در مورد ازدواج، من میدانستم که اگر زمانی با پاسدار ازدواج کنم، زمانی باید او را ترک کنم به همین دلیل به تو اطمینان میدهم که من هیچوقت سدّی برای راه تو نخواهم شد.«والسلام».
گناه سلب توفيق مي كند
رهه» ؛ پس چيزي كه ما را از آنها (شيعيان) دور نگه ميدارد كارهاي ناشايسته آنهاست كه به ما ميرسد.
يكي از مهمترين آفات طلبگي، ترك نكردن گناهان است؛ زيرا گناه از طلبه سلب توفيق ميكند و نميگذارد به مقامات عاليه برسد. عرصه گناه در زندگي آدمي، مانند زمين لغزندهاي كه مانع ميشود طلبه بتواند سير الي الله داشته باشد و چه بسا بعضي از گناهان چنان آدمي را بر زمين ميزنند كه ديگر قادر به ايستادن دوباره نخواهند بود.
اگر كسي بخواهد بر روي زمين لغزندهاي مانند زميني كه بر روي آن برف باريده و يا يخ زده و منجمد شده است حركت كند، به ناچار بايد خود را مجهز به وسايلي كند كه به راحتي بتواند حركت نمايد، طلاب محترم حوزهها هم اگر بخواهند در اين وادي حركت كنند، به ناچار بايد خود را مجهز به اراده قوي و توكل به خداي متعال و توسل به اهل بيت پيامبر «صلّي الله عليه و آله» كنند؛ تا با اطمينان بر اين زمينهاي لغزنده كه علاوه بر لغزندگي آنها، دشمناني مانند نفس عماره و شيطان وجود دارند كه در كمين آنها نشستهاند تا آنها را از مسير اصلي منحرف و به درّه سقوط اخلاقي بيندازند، قدم بگذارند.
البته قدرت منحرف كردن انسانها توسط نفس اماره از شيطان قويتر است اگر شيطان بخواهد كسي را منحرف كند مثلاً او ار امر به چشم چراني نمايد، آن شخص ميتواند در مقابل شيطان مقاومت نمايد؛ ولي با اين وجود شيطان از او دست برنميدارد و از راه ديگري وارد ميشود مثلاً او را وادار به غيبت كردن ميكند و اگر باز هم موفق نشد او را به گناه ديگري مجبور ميكند تا بالاخره موفق گردد؛ ولي نفس اماره چنين نيست اگر او بخواهد به كسي امر كند كه چشم چراني كند آن قدر پافشاري ميكند تا موفق شود، گرچه سالها بگذرد مگر اينكه با اراده قوي و توكل بر خدا و توسل به اهل ببيت «عليهم السلام» مقاومت كند و خداوند هم چون استقامت اورا ببيند بر او رحم نمايد كه
«إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّي»(يوسف/53)
بر اساس كتاب آفات الطلاب، آيت الله مجتهدي
داستان راننده انیشتین
میگویند انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود!
یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند…! راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چراکه انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد.
دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که معلومات به ظاهر “راننده اش” باعث شگفتی حضار شد.
خاطره ای از شهید هنگام نوشتن کتاب داستان و راستان
در مدتى كه مشغول نگارش يا چاپ اين داستانها بودم، بعضى از دوستان ضمن تحسين و اعتراف به سودمندى اين كتاب، از اينكه من كارهاى به عقيده آنها مهمتر و لازمتر خود را موقتا كنار گذاشته و به اين كار پرداختهام، اظهار تأسف مىكردند و ملامتم مىنمودند كه چرا چندين تأليف علمى مهم را در رشتههاى مختلف به يك سو گذاشتهام و به چنين كار سادهاى پرداختهام.
حتى بعضى پيشنهاد كردند كه حالا كه زحمت اين كار را كشيدهاى پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عيبى دارد؟ گفتند اثرى كه به نام تو منتشر مىشود لااقل بايد در رديف همان اصول فلسفه باشد، اين كار براى تو كوچك است. گفتم مقياس كوچكى و بزرگى چيست؟ معلوم شد مقياس بزرگى و كوچكى كار در نظر اين آقايان مشكلى و سادگى آن است و كارى به اهميت و بزرگى و كوچكى نتيجه كار ندارند؛ هر كارى كه مشكل است بزرگ است و هر كارى كه ساده است كوچك.
اگر اين منطق و اين طرز تفكر مربوط به يك نفر يا چند نفر مىبود، من در اينجا از آن نام نمىبردم. متأسفانه اين طرز تفكر- كه جز يك بيمارى اجتماعى و يك انحراف بزرگ از تعليمات عاليه اسلامى چيز ديگرى نيست- در اجتماع ما زياد شيوع پيدا كرده. چه زبانها را كه اين منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشهاى نيفكنده است؟.
به همين دليل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفيد و مخصوصا كتب دينى و مذهبى سودمند، بيش از اندازه فقيريم. هر مدعى فضلى حاضر است ده سال يا بيشتر صرف وقت كند و يك رطب و يابس به هم ببافد و به عنوان يك اثر علمى، كتابى تأليف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنويسد، بدون آنكه يك ذره به حال اجتماع مفيد فايدهاى باشد. اما از تأليف يك كتاب مفيد، فقط به جرم اينكه ساده است و كسر شأن است، خوددارى مىكند. نتيجه همين است كه آنچه بايسته و لازم است نوشته نمىشود و چيزهايى كه زائد و بى مصرف است پشت سر يكديگر چاپ و تأليف مىگردد.
چه خوب گفته خواجه نصيرالدين طوسى:
افسوس كه آنچه بردهام باختنى است بشناختهها تمام نشناختنى است
برداشتهام هر آنچه بايد بگذاشت بگذاشتهام هر آنچه برداشتنى است
عاقبة الامر در جواب آن آقايان گفتم: اين پيشنهاد شما مرا متذكر يك بيمارى اجتماعى كرد، و نه تنها از تصميم خود صرف نظر نمىكنم، بلكه در مقدمه كتاب از اين پيشنهاد شما به عنوان يك بيمارى اجتماعى نام خواهم برد.
بعد به اين فكر افتادم كه حتما همانطور كه عدهاى كسر شأن خود مىدانند كه كتابهاى ساده- هرچند مفيد باشد- تأليف كنند، عدهاى هم خواهند بود كه كسر شأن خود مىدانند كه دستورها و حكمتهايى كه از كتابهاى ساده درك مىكنند به كار ببندند!!
مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج18، ص: 191
به حق بیبی (س) مرا حلال كن
نوشتار زیر خاطره ای از سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام و المسلمین سیدعلیاکبر ابوترابی، برگرفته از كتاب حماسههای ناگفته ـ صفحه90 -88 است.
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب میآورد، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد».
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم».
سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار میکنم. این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن.
حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است.
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام.
اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید: بیا که آب آوردهام.
او مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم.
عراقیها هیچوقت به حضرت زهرا(س) قسم نمیخوردند. تا نام مبارکت حضرت فاطمه(س) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم ا هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چیست، حلالت نمیکنم.
گفت: دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(س) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.
وصیت نامه یک مفقودالاثر
سردارشهید علی قوچانی، فرمانده تیپ یکم لشکر 14 امام حسین
تولد: 1342
عروج: 24/11/64 عملیات والفجر 8 ، منطقه فاو
فرازی از وصیت نامه شهید:
بعضی وقت ها انسان خود را در راهی می بیند که در آن راه یا باید کشته شدن در راه خدا را انتخاب کند یا سر تعظیم در برابر غیر خدا فرود آورد. مردان خدا اولین راه را انتخاب می کنند.
روحش شاد و یادش گرامی
نامه شهید مطهری به دخترش
نور چشم عزیزم، دختر گرامیم، خانم مطهری
سلامت و سعادت تو را از خداوند متعال همواره مسألت داشته و دارم.
فرزند عزیزم می گویند:
مرد خردمند هنرپیشه را
عمرد و بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار
ولی بعضی افراد آن چنان زیرک و باهوش اند که گویی دو بار به دنیا آمده اند و این بار دوم است و بعضی افراد چنان اند که با چند بار به دنیا آمدن هم تجربه نمی آموزند و من امیدوارم و از خداوند متعال مسألت دارم که تو و سایر فرزندانم از گروه اول باشید.
دختر عزیزم! خداوند متعال می فرماید: «لئن شکرتم لا زیدنکّم و لئن کفرتم اِنَّ عذابی شدید» یعنی اگر نعمتی که به شما دادم قدر دانستید و حق شناسی کردید، بر نعمات خودم بر شما، می افزایم و اگر دچار طغیان و سرکشی و کفران شدید، نقمت جانشین نعمت می کنم.
امید و آرزوی من این است که همه فرزندانم قدردان نعمتها و تفضلات الهی باشند تا روزبه روز خداوند بر تفضّلات خود و نعمات خود بیفزاید.
مرتضی مطهری
5/7/56
خصوصيات و رويكردهاي شهيد مطهري
مردمگرايي
رويكرد مردمي به عنوان عامل جاودانگي استاد مطهري شمرده مي شود چنانكه وي به گروهي خاص و همچنين از زبان گروهي خاص نيز سخن نگفت، و با وجود سطح عالي علمي، به جاي ماندن در حوزه و پرداختن به مسائل صرف علمي و تأليف كتاب به ميان مردم و قشر ديندار آمد تا به وظيفه خود عمل نمايد درواقع استاد انديشمندي مردمي بود.
رويكرد عدل گرايي و عدالت محوري و نگاه ويژه به مقوله عدالت اجتماعي
وجه برجسته و بارز آثار استاد مطهري توجه خاص به عدل و عدالت گستري در اسلام مي باشد در ميان آثار متعدد ايشان كتاب عدل الهي چون نگيني بر تارك ادبيات اسلامي مي درخشد و از ارزشمندترين متون اسلامي است كه مبحث عدالت را در اسلام و در سيره پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) و بزرگان دين مورد بررسي و تفسير و تأويل قرار مي دهد. توجه جدي به طرح عدالت اجتماعي به طوري كه ايشان عدالت را از جنبه فردي خارج كرده و از بعد اجتماعي مورد بررسي قرار دادند و حتي شهادت حضرت علي(ع) را در جهت تحقق عدالت اجتماعي مي دانند.
پرهيز از روشنفكرمآبي
در آثار شهيد مطهري ما، لحن و كلامي روشنفكرانه و بهره گيري از لغات پرطمطراق و اصطلاحات سنگين فقهي- فلسفي و ادبي را هرگز مشاهده نمي كنيم.
ارائه انديشه هاي نوين
استاد مطهري از سويي با زباني ساده و بي پيرايه اسلام ناب را بدون پيرايه هاي خرافي- سنتي ارائه مي كرد و از سوي ديگر مكاتب انحرافي و خط مشي هاي افراطي را در زمينه هاي ديگر براي مردم و جوانان جوياي فكر و علم به چالش مي كشاند.
آسيب شناسي ديني
اصطلاح آسيب شناسي ديني يك اصطلاح جديد در حوزه انديشه ديني است شايد بتوان مدعي شد كه استاد مطهري اولين كسي بود كه اين واژه را وارد حوزه انديشه ديني كرد و در آثار خود از آن بهره برد (احياء تفكر اساسي ص 32) يعني شناخت آسيب ها و اشكالاتي كه بر اعتقاد و باور ديني و يا آگاهي و معرفت ديني و يا عملي در رفتار جامعه ديني وارد مي شود و يا ممكن است كه وارد شود از اين منظر بخش اعظمي از تلاش هاي علمي استاد مربوط به آسيب شناسي ديني است زيرا فعاليت هايشان در جهت شناسايي و ترميم آسيب ها و دفع شبهات وارد بر دين، باورهاي ديني، معرفت ديني و دينداري بود. كه مرحله درمان يا همان رفع نقاط آسيب ديده از سرفصل هاي مهم در آسيب شناسي است و استاد تلاش وافري در شناخت و درمان نقاط آسيب ديده انجام داده است.
استاد مطهري براي درمان و رفع آسيب مفاهيم ديني ابتداء به علل آن پي برده و با نقد و دفع آن علل، درمان آن آسيب را ميسر مي نمايد. مثل «تحريفات عاشورا» يا «حماسه حسيني» كه استاد در اين اثر براي اصلاح و شناساندن تحريفات حادثه كربلا، بخش مهمي از كتاب حماسه حسيني را به عوامل تحريف اين حادثه اختصاص داده و پس از آن فصلي از كتاب را با عنوان وظيفه ما، در برابر تحريف ها نامگذاري فرموده اند كه اين نمونه اي از ميزان اهميت و تأثيرگذاري شناخت علل آسيب ديدگي در مرحله درمان آسيب درنظر استاد مي باشد.
كاركردهاي فعال در حوزه فكري، اجتماعي و عملي
چنان كه به نظر استاد مطهري جنبش هاي اصلاحي اسلامي، برخي فكري و برخي اجتماعي و برخي ديگر، هم فكري بوده و هم اجتماعي (نهضت ها درصد ساله اخير ص 13) و حركت استاد نيز در راستاي تقسيم بندي، آخري قرار مي گيرد كه داراي كاركردهاي فعال در حوزه هاي فكري و اجتماعي بوده است.
التقاط زدايي يا مبارزه با شبهه گرايي و دفاع از تعاليم و انديشه هاي اسلامي
برخي روشنفكران اين شبهه را مطرح مي كردند كه تعاليم اسلامي با تغييرات زمان سازگاري ندارد و لذا قابل استفاده در عصر حاضر نيست. استاد در كتاب امدادهاي غيبي در زندگي بشر صفحات 59-15 بيان مي كند كه تعاليم اسلام تعاليمي بي نقص و از سويي نيز هميشه زنده است و خورشيد دين هرگز غروب نمي كند. و در حوزه هاي مختلف دين بارها از تعاليم مورد اتهام دفاع نموده است. دفاع از مسائل اعتقادي نظير قضا و قدر، شفاعت، انتظار و يا دفاع و دفع شبهه از قوانين و مقررات اسلام چون مباحث حقوق زن، برخي مقررات جزايي و جهاد و يا دفاع از اخلاق اسلامي.
مثلا در پاسخ به اين شبهه كه آموزه هاي اسلامي را كهنه و يا مرده تلقي مي نمايد بحث هاي مبسوط و مفصلي را تحت عنوان كلي اسلام و مقتضيات زمان را دارند كه در فرازي مي فرمايد: «اسلام نمرده است، مسلمين مرده اند. اسلام نمرده چرا؟ چون كتاب آسمانيش هست، سنت پيغمبرش هست و اينها به صورت زنده هستند يعني دنيا نتوانسته بهتر از آنها بياورد پس نقص كار در كجاست؟ نقص كار در تفكر مسلمين است. يعني فكر مسلمين، طرز تلقي مسلمين از اسلام، به صورت زنده اي نيست؟ به صورت مرده اي است.» (حق و باطل ص77)
و يا در جاي ديگر مي فرمايد: «حقايق دين و اصول كلي كه دين ذكر كرده است.» هرگز مردني نيست آن چيزي كه مي گوييم مي ميرد… معنايش اين است كه در ميان مردم مي ميرد، فكر مردم درباره دين، فكر مرده اي است… اسلام يك حساب دارد و مسلمين حساب ديگري دارند اسلام زنده است و مسلمانان فعلي مرده» (ده گفتار ص134)
لذا پايه اصلي شخصيت والاي استاد مطهري التقاط زدايي از پيكر تفكر ديني بود كه ريشه در دقت، تيزبيني و مطالعات گسترده و عميق اسلامي آن حكيم فرزانه داشت.
رويكرد اصلاح طلبي اسلامي يعني اصلاح خود و اصلاح زاويه ديد نسبت به اسلام نه اصلاح اسلام
استاد در اين زمينه مي فرمايد:
«ما بايد تصور خودمان را درباره اسلام تصحيح كنيم و اين است معني تفكر اسلامي يعني ما بايد طرز تفكر و طرز بينش خودمان را درباره اسلام اصلاح كنيم آن عينك و زاويه ديد خودمان را اصلاح كنيم تفكر اسلامي خودمان را به شكل تازه اي درآوريم تلقي خودمان را از اسلام عوض كنيم.» (حق و باطل ص136).
مسئوليت گرايي فراگير در اصلاح گرايي
استاد شهيد در مورد تحريفات حادثه عاشورا مي فرمايند:
«نگاهي به گذشته كنيم و ببينيم مسئول اين تحريفات چه كساني هستند. آيا خواص و علما مسئول اين تحريفاتند و يا توده و عوام الناس؟… معمولا در اين گونه قضايا علما به گردن عوام مي اندازند و عوام به گردن علما… ولي حقيقت اين است كه در اين تقصير و در اين مسئوليت، هم خواص مسئولند و هم عوام.» (حماسه حسيني 92-91)
استاد در راهكار درماني خود در اين بخش، از سويي خود دينداران را مسئول شمرده و بخشي از وظيفه اصلاح در اين حوزه را متوجه ايشان مي دانند و معتقد است كه عوام بايد بكوشند و خود را از جهالت و بي خبري نجات بخشند و از سوي ديگر وظيفه مبارزه با علل آسيب ديدگي از ناحيه دينداران را متوجه علما و دين شناسان كرده و فرموده اند: «وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نيايد. وظيفه علماست كه با اكاذيب مبارزه كنند وظيفه علماست كه مشت دروغگويان را باز كنند» (حماسه حسيني104)