حقوق والدین
به دلیل اهمیت حقوق والدین، خداوند پس از حق خودش ازحقوق والدین یاد نموده است . و در چندین آیه قرآن بعد از دستور به عبادت خالصانه برای خودش، دستور داده است که به والدین خودتان نیکی کنید .
واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئا . وباالوالدین احسانا / نساء 36
فقط خدارا عبادت کنید وهیچ چیزی را شریک خداوند قرار ندهید . و به پدر ومادر نیکی کنید.
آیه دوم
قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبا الوالدین احسانا / سوره انعام 151
بگو . بیائید چیزهائی را برای تان بیان کنیم که پروردگار تان بر شما حرام نموده است اینکه هیچ چیزی را شریک خدا نکنید وبه پدر ومادر نیکی کنید .
آیه دیگر می فرماید
وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه وبا الوالدین احسانا. اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ولا تنهرهما وقل لهما قولا کریما(13) واخفض لهما جناح الذل من الرحمه وقل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا
(24) اسراء
پروردگارت فرمان داده است که جز اورا نپرستید، وبه پدر ومادر نیکی کنید هرگاه یکی از آن دو، و یا هردوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند، اف به آنان نگو، و بر سر ایشان فریاد نزن وبا سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو . وبازوی تواضع ومهربانی را برای شان فرود آور وبگو . پروردگارا بر اینها مرحمت بفرما، همانگونه که آنان در کوچکی مرا تربیت وبزرگ نمودند.
آیه دیگر می فرماید .
ووصیناالانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن وفصله فی عامین ان اشکرلی ولوالدیک الی المصیر / لقمان 13
ما به انسان درباره پدر ومادرش سفارش کرده ایم، مادرش به او حامله شده است و هر دو ضعف وسستی تازه ی دچار آمده است . پایان دوران شیر خوارگی او دوسال است که هم سپاسگزار من و هم سپاسگزار پدر ومادرت باشی، وبازگشت به سوی من است .
عبدالله این مسعود می فرماید . از رسولخدا سوال کردم . کدام عمل نزد خدا محبوب تراست ؟ فرمود . نمازی که سر وقتش خوانده شود .گفتم سپس کدام ؟ فرمود نیکی کردن به پدر ومادر . گفتم سپس کدام ؟ فرمود جهاد در راه خدا / بخاری
پس توصیه اسلام به نیکی کردن به پدر ومادر است و نه بدی کردن . بدی کردن به والدین چیست ؟
1_ ناراحت کردن کردن پدر و مادر به هر نحو ممکن ، چه با گفتار باشد ویا کردار و رفتاری که آنها دوست ندارند .
2_ دادن زدن بر سر پدر ومادر .
3_ اظهار ناراحتی کردن از دستورات پدر ومادر .
4_ اخم کردن در مجلس پدر ومادر . حتی اگر به علتی در بیرون از خانه ناراحت بود هنگام ورود به منزل در مجلس والدین ننشیند تا مبادا اخمی صورت گیرد
5_ چپ نگاه کردن به پدر و مادر، زیرا این یا حالت خشم است ویا حالت حقارت .
6_ امر کردن پدر ومادر به انجام کارهای خانه ، از جمله نظافت ، شستن لباس ، تهیه غذا
متاسفانه دختران امروزی مادران را کنیزان خودشان کردند ، ومنتظرند این کارهارا مادران انجام دهند .
7_ انتقاد ازغذائی که مادر آماده کرده است .
تذکر: عیب گرفتن از غذا در شریعت اسلام جایز نیست .
8_ کمک نکردن به پدرو مادر در کار منزل .
گناه کبیره است برای دخترانی که مادر کار کند و دختر نشسته نگاه کند و یا با گوشی سرگرم باشد .
9_ هنگامی که پدر ویا مادر حرف می زنند با حالت تنفر از آنان روی گردانیدن ، به این صورت که به حرف شان گوش نکند ، یا حرف شان را قطع ویا تکذیب شان کند.یا با آنها جر و بحث کند .
10_ اهمیت ندادن به نظر پدر و مادر خواه در هر موردی باشد . ازدواج ، طلاق، محل سکونت ، دوستان .
11_ بدون اجازه بر آنان وارد شدن
12_ ایجاد هر نوع مشکل برای والدین .
13_ سر زنش پدر و مادر پیش مردم وطعنه زدن به آنان وبیان نمودن عیبهای آنان .
14_ نا سزا گفتن و نفرین کردن پدر ومادر . یکی از گناهان کبیره است
15_ فراهم نمودن منکرات در خانه ، مانند وسایل لهو ولعب و ..
16_ دوستان بد را به خانه آوردن ، همچنین پرداختن به منکرات در جلوی پدر ومادر .
17_ تخریب شخصیت پدر ومادر .مثلا فرزند کارهای زشت را انجام دهد که شرف و جوانمردی را لکه دار کند .
18_ آرامش را از پدر ومادر بگیرد . مثلا پول مردم را به قرض بگیرد وپرداخت ننماید .
19_ شب ها دیر به منزل بر گردد .
20_ با خرید زیاد وسایل بر والدین فشار آوردن .
21_ ترجیح دادن همسر بر والدین
22_ ترک پدر ومادر و مشغول شدن به زندگی خودش .
23_ بیزار شدن از پدر و مادر، وخجالت کشیدن از گرفتن نام آنان .
24_ تحویل دادن پدر ومادر به خانه سالمندان . پدر ومادر دو نعمتی هستند که توسط اینها فرزند می تواند رحمت خداوندی را برای خودش به ارمغان بیاورد.
25_ درصورتی که والدین نیاز دارند بر آنها خرچ ننماید .
26_ منت گذاشتن بر والدین و حساب و کتاب کردن خوبیها بر آنها .
27_ دزدی از پدر ومادر
28_ ناله واظهار ناراحتی کردن پیش والدین . این یکی از نا فرمانیهاست .
29_ رفتن به سفر بدون اجازه آنها .
30_ آرزوی مرگ برای پدر ویا مادرکردن . من خودم خیلی شنیدم فرزندان دعای مرگ برای پدر خود کردند .
اینها بدیها بودن نسبت به والدین وضد اینها نیکی کردن نام دارند نسبت به والدین ، یعنی 30 مورد بدی و 30 مورد نیکی هستند که من به دلیل اختصارمطلب از ذکر آنها صرف نظر می کنم وبرای شما آن 30 نیکی مشخص گردید
دوری از نفرین پدر و مادر
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
ایاکم و دعوة الوالد فانّه ترفع فوق السحاب، یقول الله عزّ و جلّ: ارفعوها انّی استجیب له و ایاکم و دعوة الوالدة فانّها أحد من السیف.(182)
خود را از نفرین پدر دور کنید که از ما فوق ابر، بالاتر می رود. خدا می فرماید: بیاورید تا آن را قبولش کنم، و همچنین از نفرین مادر خود کناره گیرید که از شمشیر تیزتر است.
فلسفه توبه ـ استاد علوی تهرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
پيرامون حقيقت توبه و فلسفه آن است. ابتدا ديدگاههاي مختلف در خصوص نوع بندگي مطرح مي گردد و سپس در خصوص توبه بعنوان راهي براي ورود به دايره ي محبت خداوند توضيح داده مي شود.
در بخش ديگر، عنايات و الطاف خداوند متعال به انسان گنهکاري که توبه کرده است، برشمرده مي شود و شرح کوتاهي درباره آن بيان مي گردد.
چشم پوشي و محو گناهان، مداواي گناهان، نزول رحمت، اشتياق خداوند به بازگشت گنهکاران از جمله اين الطاف است.توبه بعنوان باب رحمت الهي، از زواياي مختلف قابل بحث است. اميرمومنان عبادت انسانها را به سه دسته تقسيم مي کنند. عبادت تاجران، عبادت بردگان و عبادت بندگان. هرکدام از افراد اين گروهها بر حسب معرفت خود به عبادت نگاه مي کنند. بهمين ترتيب توبه و بازگشت به درگاه الهي نيز در نظرشان معناي خاص خود را دارد.
طايفه اي از اين افراد بر طبق آيات و روايات، توبه را راهي براي دفع خشم و غضب خداوند مي بينند، راهي براي رهايي از عذاب جهنم، عذابي که از ميزان و شدت آن کم نمي شود، عذاب دهندگان از انجام کار خود خسته نمي شوند و به عذاب شونده نيز فرصت استراحت نمي دهند. در مورد شدت عذاب الهي در قيامت روايات متعددي نقل شده است.
امام صادق (ع) فرمودند: « إِنَّ أَهْوَنَ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَرَجُلٌ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ عَلَيْهِ نَعْلَانِ مِنْ نَارٍ وَ شِرَاكَانِ مِنْ نَارٍ يَغْلِي مِنْهَا دِمَاغُهُ كَمَا يَغْلِي الْمِرْجَلُ مَا يَرَى أَنَّ فِي النَّارِ أَحَداً أَشَدَّ عَذَاباً مِنْهُ وَ مَا فِي النَّارِ أَحَدٌ أَهْوَنُ عَذَاباً مِنْهُ » آسان ترين عذاب در روز قيامت اين است که گناهکار را آتشي کم عمق قرار مي دهند، چيزي همانند کفش به پايش مي پوشانند. زمانيکه در پايش استقرار يافت تا مغز استخوانش مي جوشد و ذوب مي شود، همانند ديگي از جنس مس که به جوشش در مي آيد و اين سبک ترين عذابها در جهنم است.
توبه از يک منظر برطرف کننده اين عذابهاست.
اما من از منظر ديگري که برگرفته از فرمايش اميرمومنان علي (ع) است، مي خواهم در مورد توبه صحبت کنم.
توبه باب دوستي با خدا
قال علي عليه السلام: « تُوبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ادْخُلُوا فِي مَحَبَّتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ » به سوي خداوند عز و جل توبه کنيد و با اين توبه در دايره ي محبت خدا داخل شويد که همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد.
بحث من اين است که توبه آسان ترين راه براي ورود به دايره ي محبت خداست. خداوند بواسطه توبه بندگان، آنان را مورد لطف قرار مي دهد. در روايات چندين مورد از عنايات به توابين ذکر شده که عرض مي کنم:
1- توبه دعاي مقبول
قال الصادق (ع): « مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً فَنَدِمَ عَلَيْهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ» گنهکاري که گناهي را انجام داده و پشيمان شده و قصد توبه دارد، قبل از اينکه زبانش را به استغفار باز کند خداوند او را بخشيده است.
توبه دعاي مقبولِ بالسرعة است، اين اولين لطف خداست.
2- چشم پوشي و محو گناهان
دومين لطفي که خداوند از طريق توبه شامل حال بندگانش مي کند، محو گناهان گذشته است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): « التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ » کسي که توبه مي کند، مانند کسي است که گناهي نداشته است.
يوسف (ع) ده برادر داشت. اين برادران چهل سال دو پيامبر الهي را آزار و اذيت کردند. يوسف (ع) را از پدر جدا کردند و يعقوب (ع) را به فراق فرزندش مبتلي ساختند. پدر چهل سال در فراق فرزند آنچنان گريست که قرآن مي فرمايد چشمانش سفيد شد. به پدر دروغ گفتند، قصد جان پسر کردند، او را به چاه انداختند به اين تصور که مي ميرد. خداوند او را از چاه بيرون آورد. يوسف را به غلامي به دربار پادشاه بردند. چشم ناپاک هوس بازان ايمان او را نشانه گرفت ولي يوسف جواب رد داد. سالها در زندان بود، تا بيرون آمد و امير دربار شد. به منصبي رسيد تا گره از مشکلات خلق باز کند. در ماجراي قحطي، پسران يعقوب نزد او آمدند در حاليکه او را نمي شناختند. بعد از اتفاقاتي که افتاد برادران، يوسف را شناختند و فهميدند امير همان کسي است که در دوران کودکي او را در چاه انداخته بودند. امروز چهل سالش شده. سرشان را پايين انداختند. گفتند: « کنا لخاطئين» ما اشتباه کرديم. مي دانيد يوسف چه جواب داد؟ « قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ » امروز ملامتي بر شما نيست، خدا شما را مي بخشد که خداوند بسيار مهربان است.
3- مداواي گناهان
سومين لطف خدا به تائبين اين است که درمان گناهانشان را به آنها تجويز مي کند.
رسول خدا فرمودند: « لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ وَ دَوَاءُ الذُّنُوبِ الِاسْتِغْفَارُ » براي هر دردي درماني وجود دارد و آن چيزي که گناهان را مداوا مي کند استغفار است.
4- نزول رحمت
لطف ديگر نزول رحمت الهي است. رحمت الهي با توبه شامل حال گنهکار مي شود.
حضرت علي (ع) فرمودند: « التَّوْبَةُ تَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ » توبه رحمت خدا را نازل مي کند.
راوي مي گويد که خدمت پيامبر نشسته بودم. شخصي آمد و عرض کرد: يا رسول الله! شهر ما دچار خشکسالي شده است. چه کنيم؟ حضرت فرمودند: توبه کنيد! شخص ديگري آمد و عرض کرد: يا رسول الله! وضع مالي ام خراب است. چه کنم؟ حضرت فرمودند: توبه کن. شخص ديگري آمد و عرض کرد: يا رسول الله! چند سال است که ازدواج کرده ام ولي خداوند به من فرزندي عنايت نکرده است، چه کنم؟ باز حضرت فرمودند: توبه کن. فرد ديگري آمد و عرض کرد: يا رسول الله! مدتي است کار اقتصادي شروع کرده ام، اما رونق ندارد، چه کنم؟ حضرت فرمودند: توبه کن.
راوي مي گويد به حضرت عرض کردم: يا رسول الله! هرکس براي درمان مشکلش مراجعه کرد، شما امر به توبه کرديد. چگونه است؟ حضرت فرمودند: مگر قرآن نخوانده اي؟
سوره مبارکه نوح آيات 10 تا 12 نوح نبي (ع) خطاب به امتش مي فرمايد: « فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً » من به امتم گفتم شما استغفار کنيد، خداوند را بسيار آمرزنده مي يابيد، « يرسل السماء عليکم مدرارا » بواسطه اين استغفار، آسمان پي در پي بر شما مي بارد، « وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ » اموالتان را زياد کرده و به شما فرزند عنايت مي کند، « وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً » باغهايتان را بارور کرده و رودها را جاري مي کند.
5- توبه کنندگان بهترين خلق
لطف ديگر خدا در حق تائبين اين است که در زمره ي بهترين خلائق قرارمي گيرند. پيامبر اکرم (ص) فرمودند: « كل بني آدم خطّاء و خير الخطّائين التوابون » فرزندان آدم خطاکارند، اما بهترين خطاکاران، توبه کنندگان از آنان هستند.
در حديث ديگري از ساحت مقدس نبوي آمده است که فرمودند: « طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ فِي صَحِيفَةِ عَمَلِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَحْتَ كُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ » خوش به حال کسي که در روز قيامت، در زير هر گناهي که در صفحيه ي عملش قرار دارد، يک استغفار باشد. پيامبر (ص) مباهات مي کنند و مي فرمايند که اين فرد، بنده خوبي است.
6- رفع عذاب از توبه کننده
لطف ديگر خدا اين است که توابين اهل عذاب نيستند و خداوند عذابشان نمي کند.
در مورد آيه شريفه ي « ان الله يحب التوابين » از امام صادق (ع) سوال شد که خداوند با توابين چه مي کند؟ حضرت فرمودند: « فَمَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ لَمْ يُعَذِّبْهُ » هر کسي را که خدا دوست بدارد، عذابش نمي کند.
7- اشتياق خدا به بازگشت تائبين
از ديگر عنايات خداوند براي اهل توبه اين است که خداوند مشتاق توبه کننده است. در مناجات خمس عشر در صحيفه سجاديه مناجات مشتاقين را مي خوانيد. مناجات کساني است که مشتاق خدا هستند. اما خدا براي توبه کننده مناجات مشتاقين مي خواند. در حديث قدسي به حضرت عيسي (ع) فرمود: « يَا عِيسَى كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُون » عيسي! چقدر چشم به راه باشم و چقدر از خودم اشتياق نشان بدهم، در حاليکه اين قوم در غفلت هستند و باز نمي گردند. خدا مشتاق بازگشت تواب است.
در حديث ديگري از حق تعالي آمده که به داوود (ع) فرمود: « و لو عَلِمَ المُدبِرون عَنّي کيف اِنتِظاري بِهِم وَ شوقي اِلي توبَتِهِم لَماتوا شوقاً اِليَّ َ لِتَفَرَّقتَ اَوصالَهُم» » کساني که با من قهر کرده اند اگر بدانند من چقدر منتظرشان هستم و چقدر مشتاق توبه آنان هستم، از شدت شوق مي ميرند و بند بند وجودشان از هم جدا مي شود. خدا مشتاق توبه ماست، منتظر توبه ماست.
من همه ي اين روايات را گفتم براي اين حديث آخر:
خداوند متعال مي فرمايد: « يا بني آدم! حَقُّکَ عَلَيَّ اَنّي اُحِبُّک، بحقي عليک اَحِبَّني » اي فرزندان آدم! به حقي که بر من داري، من تو را دوست دارم، و به حقي که من بر تو دارم، تو نيز مرا دوست داشته باش!
ذوالنون مصري که او را از پيامبران مي دانند، نقل مي کند که من در کنار برکه اي ايستاده بودم. عقربي را ديدم که به شکلي غير منتظره و با سرعت به سوي اين برکه مي رود. انگار که ماموريتي دارد. ديدم که قورباغه اي از درون برکه بيرون آمد، عقرب بر پشت قورباغه سوار شد و قورباغه برکه را طي کرد. عقرب بسوي ديگر برکه رسيد. خيلي تعجب کردم. به دنبالش حرکت کردم تا ببينم قضيه چيست؟ ديدم که عقرب به سرعت از درختي بالا رفت. جواني در کنار آن خوابيده بود. فکر کردم عقرب مي خواهد آن جوان را نيش بزند. متوجه ماري شدم که حلقه زده و آماده حمله به جوان است. عقرب با يک نيش آن مار را از پاي درآورد و کشت.
پيامبر خدا با خود گفت صبر مي کنم تا اين جوان از خواب بيدار شود، او حتما يکي از اولياء خداست. از خواب که بيدار شد، ديدم که جواني است مست. به او گفتم که از جرياني که بر تو گذشت خبر داري؟ جواب داد: نه. و ذوالنون جريان را برايش گفت.
خدايي که با اهل غفلت اينچنين مهرباني مي کند، با دوستانش چه مي کند؟ با کساني که هر شب و روز، يا رب، يا رب مي گويند.
خدايي که با مستان اين کند با دوستان چه کند؟
من را زدند ، خب به فدای سرت حسین
| |
|
تغییر قبله
تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به مكه
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم در مدت سیزده سال پس از بعثت در مكه و چند ماه بعد از هجرت در مدینه، به امر خداوند متعال به سوى بیت المقدس عبادت مىكردند ونماز می خواندند (بیت المقدس زادگاه حضرت عیسى و قبله یهود و نصارا بود) در حالى كه مردم واهالی شهر مكه در آن زمان برای كعبه اهمیت زیادى قائل می شدند و آنجا را بتخانه خود قرار داده بودند.
هنگامیكه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم به مدینه آمدند و به طرف بیت المقدس نماز خواندند، یهودیان ساكن در مدینه شروع به بهانه جویى و اعتراض و تبلیغ بر علیه مسلمین كردند مبنى بر اینكه اینان از خود استقلال ندارند و اینكه به طرف قبله ما نماز مىخوانند،واین مطلب دلیل بر حقانیت ماست .
تمامی این مسائل، دستاویزى براى كوبیدن پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم شده بود.
پیامبر (ص) از این موضوع بسیار رنج می برد و شبها به انتظار وحى (در این مورد) به آسمان چشم می دوخت و ساعت شمارى مىكرد. سرانجام یك روز در حالى كه دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بود، جبرئیل(ع) مامور شد كه به وی وحی الهی را نازل كند. وی بازوى پیامبر(ص) را گرفت و روى او را به سوى كعبه گرداند. واین ایه شریفه را از سوی پروردگار به وی ابلاغ نمود.
” ما توجه تو را بر آسمان به انتظار وحی و تغییر قبله بنگریم و البته روی تو را به قبله ایكه بدان خشنود شوی بگردانیم پس روی كن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمین نیز هر كجا باشید در نماز روی بدان جانب كنید و گروه اهل كتاب بخوبی می دانند كه این تغییر قبله بحق و راستی از جانب خدا و خداوند از كردار (ناپسند ) آنها غافل نیست . “
سوره مباركه بقره ، آیه 144
بعد از تغییر قبله ، یهودیان ناراحت شدند و تبلیغات منفى خود را به شكل دیگرى شروع كردند و اظهار داشتند كه چه عاملى باعث شد كه مسلمانان از قبله پیشین انبیا اعراض نمایند، پس یا كار سابقشان باطل بوده و یا كار فعلى آنان اشتباه است. خداوند متعال در آیه یاد شده جواب آنها را چنین مىدهد كه همه جا مربوط به خداست و به هر كجا او دستور دهد، باید بدان سو نماز خواند و نقطه خاصى بدون دستور الهى داراى شرافت ذاتى نیست.
” مردم سفیه بیخرد خواهند گفت چه موجب آن شد كه مسلمین از قبله ای كه بر آن بودند ( بیت المقدس ) روی به كعبه آوردند بگو ای پیغمبر مشرق و مغرب خدایراست و هر كه را خواهد او به راه راست هدایت كند .”
سوره مباركه بقره ، آیه 142
قبله مدینه طیّبه، از معجزات رسول الله ( ص ) است كه بدون اِعمال آلات نجومی و قواعد هندسی و یا دردست داشتن زیج و دیگر منابع طول و عرض جغرافیایی، آن را در غایت دقت و استوا تعیین كرده و به سوی كعبه ایستاد و فرمود:“محرابی علی المیزان”
مدینه و مكه تقریباً در سطح یك دایره نصف النهار قرار گرفته اند و اندكی طول مدینه از مكه بیشتر و عرض مدینه نیز قریب چهار درجه بیشتر از مكه است، و قبله مدینه اندكی از جنوب به سوی مغرب منحرف است; و جالب این است كه ناودان كعبه نیز در جانب غربی آن قرار دارد .
رسول الله ( ص ) هنگامیكه در مكه به سوی بیت المقدس نماز می خواند خانه كعبه را بین خود و بیت المقدس قرار می داد ولی این عمل در مدینه میسر نبود زیرا اگر كسی در مدینه مواجه مكه باشد، ناچار باید بیت المقدس را پشت سر قرار دهد و بالعكس، اما در مكه می تواند در طرف جنوب خانه كعبه، هم به سوی كعبه باشد و هم به سوی بیت المقدس.
چنانچه ناصر خسرو علوی در سیاحت نامه گوید: «مدینه شهری است بر كناره صحرایی نهاده و آنجا قبله، سوی جنوب افتاده است “
فرهاد میرزا در كتاب ارزشمندش عرض مكه مكرمه را 21 درجه و 33 دقیقه شمالی و طول آن را از گرینویچ (رصدخانه لندن) 40 درجه و 10 دقیقه شرقی، و عرض مدینه منوره را 25 درجه شمالی و طول آن را 39 درجه و 55 دقیقه آورده است كه تفاوت میان دو نصف النهار مكه و مدینه 15 دقیقه است. و در اطلس لاروس مكه و مدینه را تقریباً در یك خط نصف النهار ترسیم كرده است.
فلسفه تغییر قبله
فلسفه تغییر قبله با استفاده از مدارك اسلامى به نظر مىرسد،عبارت از موارد زیر باشند: پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم- وقتى كه در مكه بودند چون می خواستند صفوف مسلمین از مشركان كه به كعبه اهتمام مىورزیدند جدا گردد، لذا به بیتالمقدس متوجه شدند و همین كه به مدینه آمدند، در مرحله اول به طرف بیتالمقدس نماز خواندند ولی خواستار تغییر قبله شدند كه این امر بواسطه این بود كه یهودیان مسئله قبله را بعنوان دستاویزی قرار داده بودند و از این امر سوء استفاده می كردند و این در حالی بود كه یهود و نصارا در كتابهاى دینى خود خوانده بودند كه پیامبرى خواهد آمد كه به دو قبله نماز مىخواند، همچنان كه قرآن نیز به این مساله اشاره دارد.
براى آزمایش افراد مسلمانى كه هنوز رسوبات دوران شرك در آنها بود و هنوز به مقام تسلیم نرسیده بودند اطاعت از این دستور بسیار كار دشوارى بود و در قرآن كریم نیز به این مساله اشاره شده است:
” … و ای پیغمبر ما قبله ای كه بر آن بودی نگردانیدیم مگر برای اینكه بیازمائیم و جدا سازیم گروهی را كه از پیغمبر خدا پیروی كنند از آنانكه به مخالفت او برخیزند و این تغییر قبله بسی گران بود جز در نظر هدایت یافتگان به خدا و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند كه خدا به خلق مشفق و مهربانست .”
سوره مباركه بقره ، آیه 143
قبله مدینه آن چنان كه پیغمبر اكــــرم( ص) به سوی آن نماز خوانده است، تا امروز به حال خود باقی است، و دانشمندان ریاضی به نام با قواعد ریاضی قبله مدینه را چنان یافتند كه رسول الله بدون آن ها یافت و این ممكن نیست مگر به وحی و الهام ملكوتی زیرا از مدینه تا مكه به مسافت قریب صد فرسنگ است، وهیچ كس نقل نكرده است كه رسول الله به قواعد ریاضی و آلات نجومی توسل جسته باشد. حق آن است كه سعدی در اول بوستان گفت:
یتیمی كه ناخوانده ابجد درست |
كتبخانه هفت اقلیم شست |
منابع :
1. قرآن كریم / سوره مباركه بقره
2.تفسیر نمونه
3. تعیین سمت قبله مدینه توسط پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ / تألیف حسن حسن زاده آملی
4 . كتاب زندگی حضرت محمد (ص) / به قلم رسول محلاتی
روز مقاومت و پایداری روز دزفول
این جا ارض مقدس است. این جا، مهبط فرشتگان الهی است. اگر این ارض مقدس نبود، این همه خون زلال از سرچشمه های مظلومیت و ایمان، خاک آن را تطهیر نمی کرد، این همه اشک صادقانه و عارفانه، بهارانه اش نمی کرد. دزفول، بَلَد طیّب است که اگر نبود درخت تناور فقاهت از خاک حاصلخیزش نمی رست. شاخه های سبز عرفان بر ساقه های آن نمیرویید. گل های شهادت کوچه هایش را معطر و مصفا نمی ساخت. نسیم عشق به ولایت در کوچه هایش نمی وزید.
اگر دزفول، بَلَد طیّب نبود، شیخ فقه و فضیلت، انصاری کبیر نداشت. کاشف و میر سید علی طبیب و شاکر و دانش و سبحانی و مخبر و عارفیان و ناهیدی و ابوتراب جلی نداشت.
اگر این جا ارض مقدس نبود، صفا و صلابت و صداقت قاضی در آن قامت نمی افراشت. این جا دزفول است. در این شهر، طوفان ایمان وزیده است. گردباد عشق بر گسترهی خاک پای کوبیده است و هزار هزار بار آفتاب، گداخته و شعله ور از مشرق شهر سر بر آورده است.
این جا اخلاص، معیار یافته است، معرفت، میزان و ایثار آبرو. این جا بوی سیب در کوچه ها جاری است و عطر عاشورا، خانه خانه را سراغ گرفته است. اینجا دزفول است، صبورتر از صبوری، خوب تر از خوبی و زیباتر از زیبایی قامت افراشته است با شهیدانش، با شهیدانی که شب ها به اشک و استغاثه اقتدا می کردند و روز به سیرت سیلاب جاری می شدند تا زمین را از پلیدی و پلشتی بشویند و خاک را میزبان قطره قطره ی خون سیال خویش سازند. این شهر از مُعزّی ها، بیگدلی ها، نبوی ها، سبط الشیخ های انصاری و هزاران انصار حسین نام و نشان دارد. این جا مردانی زیسته اند که پیشانی بندهای اشراق زینت پیشانی شان بود و دستمال هایی که گوهر شبانگاه گریه هایشان را در خویش پنهان می کرد. مردانی با چشم هایی که خدا در افق شان تبسم می زد و لب هایی که جز نسیم یاد دوست از کرانه هایشان نمی گذشت و متبرکشان نمی ساخت.
این جا سربازان مخلص حضرت موعود زیسته اند. مردانی خاکی و آسمانی با غبار غربت خاک بر سیمایشان. مردانی که اینک همسایهی محبوب اند.
فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر
این شهر، شهر مادران و خواهرانی است که در تشییع قطعه قطعهی آفتاب تن عزیزشان، شیون نشناختند، شکیب نشکستند. زنانی که می دانستند از سرگذشتن، سرگذشت شهیدان است، می دانستند رسم دوستی نیست که اندوهناک هدیه ای باشی که داده ای. می دانستند که بهشت رفتن، غصه ندارد. بی دوست بودن و از دوست گسستن ، زیان بار است و گسستگان را سوگوار باید دید. همین بود که کنار عزیز خویش که از سفر خون و خاکریز باز میگشت یا در انفجار توپ و موشک از آوار سر برمی آورد ، صبورانه به خود تبریک می گفتند و به شهیدشان که اینک، آن جا که بال پرواز فهم و ادراک ما نیست پرگشوده است. این جا دزفول است، شهر صبوری و غیوری، شهر چهارم خرداد. شهری که به تعبیر مولایشان علی، کالجبل الراسخ ایستاده است، شهری که مردمش مثل رودخانه اش، آبی و زلال و مثل آسمانش روشن و آفتابی اند. این جا شهری است که روزگاری بلدالصواریخ، شهر موشک هایش می گفتند. شهری که 160 جهنم فشرده به نام موشک دید و بهشتی ماند.
این جا دزفول است. به این جا که می رسی وضو بگیر و به شکرانهی ورود به بهشت شهیدان، دو رکعت عاشقانه نماز بگزار. آری این جا دزفول است. دژ نفوذ ناپذیر ایمان، پل آسمان. این جا ارض مقدس است. بَلَد طیّب است. آرام قدم بگذار. صدای بال فرشتگان را می شنوی؟ این جا قطعه ای از بهشت است که خدا به خاک بخشیده است. به بهشت خوش آمدید. فادخلوها بسلام آمنین این جا. دزفول است.
ایستگاه صلواتی
به مناسبت سوم خرداد و ولادت حضرت علی (علیه السلام )و ایام البیض ایستگاه صلواتی در مدرسه علمیه فاطمیه
(سلام الله علیها )باحضور اساتید محترم و طلاب گرامی برگزار شد
ایام البیض
آغازایام البیض - اعتکاف
اعتکاف چیست؟
عبادت: ذات خداوند، شئوناتی دارد. گاهی به صورت فکر و ذکر و شکر است. گاهی به صورت حرکت است و گاهی هم به صورت سکون؛ تا خدا چه دستور دهد و رسول خدا، چه پیامی آورده باشد ادعیه و اذکار فراوانی هست که به «ذکر و شکر » معروفند. طواف به دور کعبه و سعی بین صفا و مروه، از جمله عباداتی است که در حال «حرکت» انجام میشود. وقوف در عرفات و شعر و منا با آن آداب خاص هم عبادتی است که به صرف ماندن و عکوف حاصل میشود. در حقیقت، وقوف و عکوف و اقبال همراه با تعظیم و بزرگداشت شعائر، خود ف یکی از بزرگ ترین عبادت است که حرکت در آن شرط نیست؛ گرچه میتواند همراه حرکت نیز باشد.
کلمه اعتکاف از ریشه «عکف » میباشد. اهل لعنت برای این ریشه، معنای گوناگونی آوردهاند: رویکرد به چیزی با توجه و مراقبت، اقبال به چیزی بی آنکه روی از ان بر گردد، التزام به یک مکان و اقامت در آن و… بنا بر این اعتکاف را میتوان بدین شکل معنا کرد: اعتکاف به معنی اقامت گزیدن در جایی است؛ به طوری که فرد معتکف خود را محبوس و ملتزم به آن مکان بداند و این التزام ناشی از اهمیت و عظمت آن موضع باشد. »
و با تعریف اصطلاحی امام خمینی (ره) از اعتکاف کردهاند: اعتکاف، ماندن در مسجد و نیت عبادت است و قصد عبادت دیگر ف در آن معتبر نیست. اگر چه احتیاط مستحب _ نیست عبادتی دیگر، در کنار اصل ماندن میباشد. [تحریر الوسیله، ج 1، ص 304]
ارکان اعتکاف:
ارکان عبادت یعنی اجزایی که اگر عمداَ یا سهواَ ترک شوند، ان عبادت باطل میشود. اعتکاف نیز ارکانی دارد که عبارتند از:
1_ نیت و قصد قربت 2_ توقف درمسجد جامع شهر یا مساجد چهار گانه معروف
3_ کمتر از سه روز نبودن اعتکاف 4_ روزه دار بودن معتکف در ایام اعتکاف
روزهای 13و 14و15رجب که به « ایام البیض » معروفند، روزهای فرخندهای برای بجا اوردن این سنت محمدی(ص) به شمار میروند. هر ساله شمار زیادی از مؤمنان، مشتاقانه در این ایام که مصادف با مولود کعبه، فخر عالم امکان ف حضرت علی(ع) هم هست ف به مساجد جامع شهر میروند تا سهمی هم برای خلوت خود با خدا بردارند. ایام اعتکاف اگر چه روز خاصی ندارد؛ اما همان طور که در ایران، 3روز ایام البیض برای اعتکاف معروف شده است ف در بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر، ده روز آخر ماه مبارک رمضان مساجد جامع برای اعتکاف و پذیرایی از مؤمنان خداجو ف خود را اماده میکنند. چنانچه در سیره پیامبر هم هست که به ده روز آخر ماه مبارک اهمیت فراوانی میدادند. بستر خود را در این ده روز جمع میکردند و ایام خود را تماماَ به عبادت میپرداختند. از طرفی آنقدر این ده روز برایشان مهم بود که به جبران سالی که به خاطر جنگ بدر، نتوانسته بودند مراسم اعتکاف را به جا بیاورند، سال بعدش، بیست روز اعتکاف کردند و این نشان دهنده میزان اهمیت این سنت نیکو در سیره پیامبر است.
امام حسن و امام حسین(ع) نیز هر ساله در مسجد معتکف میشدنند و این سنت را که از جدّ خود آموخته بودند، نسل به نسل منتقل میکردند. امام صادق میفرماید: ثواب زیارت امام حسین(ع) برابر با ثواب یک حج و یک عمره و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام است [بحار الانوار، علامه مجلسی،ج101،ص71]
که در واقع همین حدیث، 0اهمیت و جایگاه بالای اعتکاف را نشان میدهد؛ به گونهای که میشود ثواب آن را با ثواب زیارت امام حسین(ع) مقایسه کرد.
اعتکاف، ظرفی پر و پیمانه
اعتکاف، یعنی وقوف، تنها برای خدا و به قصد قربت. اصل، وقوف است و ماندن در مسجد؛ اما،دلهای مؤمن طاقت نمیآورد که تنها بنشیند و به کاری و عبادتی مشغول نشود. اعتکاف، فرصت چند روزهای است که انسان در اختیار دارد تا شیرینی عبادت دیگر را نیز بچشد؛ شیرینی نماز خالص در محضر خدا، شیرینی روزه و لب به دنیا نزدن ف شیرینی ادعیهای که چنان پلههای یک نردبان، موجب وصل بنده به پروردگارند.
اعتکاف، فصل خود سازی
حضور پیوسته در عرصه اجتماع و کار و تلاش عملی ف رفته رفته، روحیه عملگرایی را در انسان تقویت میکند؛ ولی از سویی ف چه بسا انسان را از درون تهی کند؛ تا آنجا که چیزی جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عملگرا و عمل زده، حتی فرصت نمییابد نتایج کارها و تلاشهای خود را هم به درستی ارزیابی کند.
اعتکاف در مسجد، برای یک مسلمان ف فرصتی است تا او به فراخور توان و مشاغل اجتماعی اش، هر چند گاه برای مدتی از جامه و مردم منقطع شود و به درون روی آورد.
اعتکاف کننده در فضای روحانی مسجد و دوران اعتکاف، فرصتی مییابد با سعود خویش ف هر چه بیشتر انس بگیرد و پیوندش را با مبداءِِِهستی استوار نماید. اعتکاف، زمینه مناسبی است تا اسان به کاوش درباره انگیزهها و روحیات خویش بپردازد ودر راستای رفع نقص و تکامل آن بکوشد.
از دیگر کارهایی که تلاش برای برپایی اعتکاف و برنامههای همانند آنرا دو چندان میکند،نقش مهم و کارسازی است که این گونه مراسم عبادی و معنوی در رویایی با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا میکند.
جوانی که در مراسم اعتکاف ف طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را میچشد، به مرور زمان، لذتهای مادی و شهوانی در دیدگانش حقیر و بی ارزش میشود و به آسانی در گرداب فساد و باورهای ضد دینی گرفتار نمیشود سه روز کامل، در دریای عشق و عبادت الهی غوطه ور شدن وامساک از هر گونه مسائل دنیوی و خلوت با خداوند متعال، نیرویی شگرف در انسان پدید میآورد که میتواند سپر مقاومی در برابر تهاجمات بیگانگان ظاهری و باطنی باشد ف به شرط آن که انسان از این نیرو محافظت کند و در مواقعی که باید، آنرا به کارگیرد.
مراسمی چون اعتکاف، از آنجا که پیامی عملی و درسی عبرت آمیز برای مردم است، حضور مؤمنان در مسجد، حقیقت نوعی دعوت به خداپرستی و دین مداری است و برای آنان که از روز مرگیها خسته شدهاند وبه دنبال گوشه خلوتی در این دنیا میگردند تا به خود و کردههای خود بیاندیشند، معرفی الگوی خوبی به شمار میآید. اعتکاف، این جمله را در ذهن تداعی میکند که یک عمر خوردیم و خوابیدیم تنها برای دل خودمان؛ حالا فقط سه روز نخوردیم و نخوابیدیم فقط برای خود خدا….
اعتکاف و خلوت با خدا در ادیان پیشین
می توان گفت: اعتکاف ف از عبادتهای ویژه دین اسلام نیست، بلکه در ادیان دیگر نیز وجود داشته و در اسلام، استمرار یافته است.
برخی از آیات قرآن هم از ریشه دار بودن اعتکاف در ادیان گذشته خبر میدهند. خداوند متعال میفرماید:
[بقره:125 ] به ابراهیم و اسمعیل توصیه نمودیم تا خانه ام را برای طوافکنندگان،معتکفان و نماز گزاران ف تطهیر کنند.»
چنانچه لفظ «عالکین » را به معنای معتکفین تفسیر کنیم، از این آیه استفاده میشود که در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل نیز عبادتی به نام «اعتکاف » وجود داشته و پیروان دین حنیف، گرداگرد کعبه، معتکف میشدهاند.
از قرآن مجید همچنین، استفاده میشود کرد که حضرت مریم (س) آن گاه که افختار ملاقات با فرشته دالهی نایل آمد ف از مردم بریده بوده ودر خلوت به سر میبرده است. علامه طباطبایی در المیزان، زیل آیه 16و17 سوره مریم، آورده است:« گویا مقصود از دوری مریم از خودم، بریدن از آنان و روی اوردن به اعتکاف برای عبادت بوده است.»
حتی برخی از روایات اهل سنت نشان میدهد که در دوران جاهلیت هم، عملی به عنوان اعتکاف،در میان مردم،رایج بوده است.
علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاءِ» به مشروعیتاعتکاف در ادیان پیشین تصریح کرده است.
حضرت موسی(ع) باآنکه مسئوولیت سنگین رهبری و هدایت امت رابر دوش داشت ف برای مدت زمانی، آنان را رها کرد وبرای خلوت کردن با محبوب خویش به خلوتگاه کوه طور شتافت. اودر چاسخ به پرسش خداوند که فرمود: چرا قوم خود را رها کردی و با شتاب به سوی ما شتافتی ؟ عرض کرد: پروردگارا به سوی تو آمدم تا از من راضی شوی. [طه.83_84]
گفتار مجری
احیا گران سنت اعتکاف در ایران
سیر اعتکاف در ایران، دارای فراز و نشیب بوده و در هر عصری که عالمان دینی آن، به اعتکاف اهمیت دادهاند، مردم مسلمان هم از آنها پیروی کرده و به اعتکاف بها دادهاند.
در عصر صفوی، در سایه تلاشهای دو عالم بزرگ ان زمان ف شیخ بهایی(953_1030ه ق )و شیخ لطف الله میسی عاملی اصفهانی (متوفای1032_1033ه ق )، اعتکاف رونق خاصی در شهرهای ایران بویژه قزوین و اصفهان یافته است. آثار تلاشهای این دو عالم بزرگ بویژه شیخ لطف الله در راستای بر پایی اعتکاف، تا مدتها باقی مانده است.
کوششهای فراوان شیخ لطف الله در زمینه اعتکاف با عکس العمل منفی برخی ار معاصرانش روبه رو میشود. آنانشبهاتی پیرامون اقدامات شیخ مطرح کردند. شیخ به تدوین رسالهای عربی و با نام «رساله ماءِالحیاهو صافی الفرات فی رفع التوهمات و دفع واهی الشبهات » دست میزدند که از ان به «رساله الاعتکافیه» یاد میشود. شیخ در این رساله آورده است: من پیرو آثار پیامبر و عترت پاک اویم و در گفتار و کردار،دنباله رو آنها هستم. یکی از سنتهای اسلامی که نزد همگان اعم از شیعه و سنی معروف و مشهور است، اعتکاف است. برپایی آن بویژه در دهه آخر ماه مبارک رمضان، یک عبادت است. من به این سنت اسلامی در همه جا و بویژه در قزوین و اصفهان، عمل کردم و برادران دینی را نسبت به برپا داشتن آن تشویق نمودم، تااین که به یاری خداوند، اعتکاف به صورت سنتی رایج و زنده در آمد و حسنهای جاریه در میان اهل ایمان شد.
در شهر قم، پرچم دار اعتکاف، مرحوم میرزا محمد بروجردی (1300_1389ه ق ) بودهاند که از ملا زمان و کارپردازان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی،مؤسس حوزه علمیه قم به شمار میروند. او این کار بزرگ را در زمانی انجام داد که زضا خان، شرایطی بسیار دشوار برای روحانیت و حوزههای علمیه فراهم آورده بود.یکی از شاگردان آیت الله العظمی بروجردی و علامه طباطبایی درباره همت مرحوم میرزا محمد بروجردی میفرماید: «ایشان زمانی به تهنایی در مسجد امام حسن عسگری معتکف میشدند و هیچ کس دیگری با وی نبود. بعدها دوستان دیگری نیز به این جمع پیوستند و به فضل الهی،اعتکاف عمومی شد…در سالهای انقلاب، مراسم اعتکاف، قدری رنگ و بوی سیاسی هم به خود گرفته بود؛ زیرا در اعتکاف، از شخصیتهای انقلابی و طرف دار امام خمینی (قدس سره) شیخ آیت الله میرزا علی مشکینی دعوت میشد. در سخنرانیها گاه مطالبی علیه رژیم پهلوی مطرح میشد و معتکفان برای امام خمینی که در آن زمان، از سوی رژیم، به نجف اشرف تبعید شده بود، دعایی کردند که این برای رژیم،بسیار نا خوشایند بود.»[163]
اعتکاف،سیاحتی عرفانی و ضیافتی رحمانی
آثار اخروی اعتکاف
آمرزش گناهان:
توبه در حال اعتکاف،موجب حب رضا و غفران الهی و ورود در صف نیکان است. زیرا خداوند در سوره زمر،(آیه 53) میفرماید: بگوای بندگان من،اب کسانی که بر نفسهای خویش اسراف نمودید! مأیوس از رحمت خدا نشوید؛ براستی که خداوند،همه گناهان را میبخشاید و براستی که او غفور و رحیم است.
در کتاب جامع الصغیر (ج2،ص575) هم آمده است: «مَن اِعتَکَفَ ایماناً و احَساناً غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبه؛ اعتکاف از روی ایمان و یقین، موجب مغفرت انسان میشود.
نزدیکی به خدا اعتکاف موجب رسیدن به قرب الهی است،یعنی همان فلدح و رستگاری که انسان به وسیله عبادت، آنرا میجوید.
جلب محبت خدا
یکی از آثار برجسته اعتکاف، حب خداوند تبارک و تعالی است.
(بقره: 165) انان که ایمان آوردهاند، شدیداً دوستدار خدا هستند.
آثار دنیوی اعتکاف:
تقویت اراده
از آثار حتمی اعتکاف در زندگی فردی انسان، تقویت اراده آدمی است. کسی که مدتی به رغم خواست درونی خویش، خود را در محلی حبس و از بسیاری از امور چون حرف زدن در غیر امور عبادی که به طور طبیعی، تمایل به انها دارد پرهیز نماید، خود به خود تمرینی است برای اجتناب از بسیاری خواهشهای نفسانی دیگر برخورداری انسان از اراده قوی، نه تنها در مسائل اخلاقی و دینی بسیار مهم است، بلکه نقش آن در امور روز مره هم بر کسی پوشیده نیست.
مرد باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد.
انس با معنویت
در پرتو عالی چون اعتکاف ف کم کم ارتباط روانی خاصی بین انسان و مسجد، قرآن،نماز، نماز شب و ادعیه به وجود میآید؛ به گونهای که انسان مشتاق ارتباط با این امور شده و دوری از انها برایش سخت میشود. انسان معتکف، تلاش میکند محیط پیرامون زندگی اش را به گونهای ترتیب دهد که بتواند از ارتباط با خدا، بیشترین بهره را ببرد؛ لذا دوری از غفلت را جوهر کار خویش قرار میدهد و همه چیز اطراف او به گونهای،نشان دهنده معبود او خواهد بود
تواضع و فروتنی
اگر انسان بتواند در طول اعتکاف، خود را به دروازههای مهرفت الهی برساند و خود را در دایره بی کران هستی، کوچک ببیند، غرور از او رخت بر میبندد و در برابر همه نوع خود، دیگر تکبر نمیورزد؛ بلکه فروتنی را پیشه خود خواهد ساخت.
کاهش جرم و فساد
به عقیده جرم ناسان اجتماعی، سبط و گسترش مسائل معنوی در جامعه، موجب پائین آمدن سطح جرم و فساد خواهد شد و اعتکاف، از آنجا که یک عبادت چند بعدی است، تاثیر بسزایی در این امر دارد.
آشنایی و بر قراری ارتباط دوستانه:
حضور چند روزه مؤمنین در مسجد، مجالی است که آنها همدیگر را بشناسند و از آثار برادری اسلامی برخوردا رشوند. بسیاری از معتکفین، دوستان خوب خود را از میان همراهان خود در مسجد یافتهاند؛ کسانی که در دوستی خود با خدا، ثابت قدمند، به یقین دوستان خوبی برای شما خواهند بود.
چراغ راه
اعتکاف در سخنان رهبر معظم انقلاب، آیه الله خامنهای
«دانشجویان مؤمن و انقلابی ما، میتوانند با گسترش فرهنگ عمیق اسلامی، جهان خود را در دانشگاهه به بهترین وجه انجام دهند. توجه به دین و اقبال عباداتی مانند: نمازهای جماعت و مراسم دعا واعتکاف بسیار خوب است. اما دایره تاثیر و مدت محدودی دارد. بنا براین، برای گسترش این دایره و نیز اثر گذاشتن بر دلهایاهل تحقیق، انجام کار عمیق و عملی ف یک ضرورت است.[روزنامه جمهوری اسلامی، 16/5/78.]
در سال گذشته دیدیم که جوانان، حتی جوانان دانشجو، اعتکاف میکنند و تعداد اعتکاف کنندگان، زیاد بود. بنا براین جوانان ما به معنویت توجه کرده اند.[از مجموعه حاظرات مؤسسه عمران مساجد،آبان 1377.]
زلال قلم
«لحظات ناب اندیشه »
«اعتکاف » فرصتی است برای خلوت کردن. فرصتی است برای تفکر و تدبر. فرصتی است برای بریدن از زرقو برق دنیا و حرکت به سوی منشاکمال. بت تفکر و اندیشه، در مییابیم که این دنیا با دست توانمندی ف به حرکت در میآید و این نظم، این ناموس خلقت، بی ناظم، معنی ندارد. و این بودن و نبودن، در پی هدفی چهره میآراید و مییابیم که در این عالم،کسی دیگر نیز هست که با تفاوتی بی نهایت نسبت به ما، همه عالم، جلوهای از ذات اوست و ما در مقایسه با او،هیچ و هیچیم، که: «؛ای مردم. شما نیازمند درگاه خداوند هستید و او موجودی بی نیاز و حمید است »(فاطر:15)
آری تفکر، وجدان آدمی را بیدار و او را به سجده در پیشگاه این بی انتهای هستی وامی دارد: «وَیخِرّونَ لِلاَذقانِ یبکونَ وَ یزیدَهُم خُشوعاً؛و به زمین افتاده وحال گریه و خشیت آنان افزوده میشود » (حشر:19)
باید از فرصت بهره گرفت و کبوتر عقل را به پرواز در آورد تا درآسمان اندیشه، به حقیقت هستی اشراف یابد و ببیند آنچه را که از پایین،یاری تماشای آن نسیت. خداوند میفرماید:«؛ آیا در حقیقت آسمانها و زمین اندیشه نمیکنید.»(اعراف:185)
ولادتحضرت علی اصغر(علیهالسلام) مبارک باد
دهم رجب سال 60 سالروز ولادت علی اصغر(علیه السلام)
شنیده ایم که به بعضی از ائمه علیم السلام می گویند باب الحوائج، این کلمه به آن جهت به این بزرگواران اطلاق می شود که هر کس بخواهد به حاجات خود در درگاه خداوند برسد و در این راه به دنبال وسیله ای نیکو بگردد، بزرگانی که لقب باب الحوائج دارند افرادی هستند که در برآوردن حاجات اهمیت ویژه ای دارند.
به این بیان که این بزرگواران را می توان واسطه قرار داد و با توسل به این عزیزان حاجات خودمان را از خداوند متعال بخواهیم، که ان شاء الله به خاطر وجود مبارک این عزیزان حاجت روا می شویم، به شرط مصلحت.
روز دهم رجب المرجب، ولادت با سعادت کوچک ترین یاور کربلایی و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله، شش ماهه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، حضرت علی اصغر(علیه السلام) می باشد، که با وجود داشتن سن کم، اما سرنوشت ساز، باب الحوائج لقب گرفته است.
امام حسین (علیه السلام) نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی فراوان از محبت پدر و مولای خویش علی(علیه السلام) را به نمایان گذارد. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. نامی که مظهر همه خوبیها و فضایل است.
عبدالله رضیع (شیرخواره) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین(علیه السلام)، مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن عَدِیّ.
علی اصغر به خاطر خردسالی عملاً نقشی در قیام کربلا نداشتند, اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش به سزایی داشتند. با شهادتش، مردمی که هنوز یک جو از شرافت و بزرگواری در نهادشان بود, فهمیدند که دشمن بسیار قسی القلب, بی عاطفه و بی رحم است که حتی به طفل شیرخواره رحم نکرده است .
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این كودك شهید، آمده است: «السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المتشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن كاهل الأسدى وذویه». و در یكى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است: «و على ولدك على الأصغر الذى فجعت به» از این كودك، با عنوانهاى شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و … یاد مىشود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است كه در ارتباط با او آورده مىشود.
در ایام ماه مبارک رجب و ماه خدا برای توسل و ارتباط با خداوند متعال به دنبال بهترین ارتباطات باشیم. همیشه مظلومیت، محبوبیت را به دنبال می آورد و این موضوع در مورد شهید شش ماه کربلا، علی اصغر(علیه السلام) بیشتر صدق میکند، طفلی که مظهر مظلومیت پدر خود شد.
اما بهتر است بدانیم که راه توسل به اهل بیت علیهم السلام، درک مقام و منزلت اهل بیت است و داشتن معرفت، شرط اساسی توسل موفق است،
به این بیان که بدانیم در هر توسل به یکی از اهل بیت علیهم السلام، آن بزرگوار من را دیده و سخنم را می شنود و در صورت وجود ظرفیت و مصلحت برای من دعا خواهد کرد.
عدم این معرفت، توسل را ضعیف کرده و امید و انگیزه انسان را کاهش می دهد، شناخت مقام و منزلت این بزرگواران نه تنها در توسل بلکه در تمامی جهات زندگی تأثیر گذار خواهد بود.
در این شب و روز خاص با توسل به این امام زاده کوچک و قرار دادن آن بزرگوار به عنوان واسطه فیض الهی به حاجت و درخواست خود بهتر برسیم. ان شاء الله