روز مقاومت و پایداری روز دزفول
این جا ارض مقدس است. این جا، مهبط فرشتگان الهی است. اگر این ارض مقدس نبود، این همه خون زلال از سرچشمه های مظلومیت و ایمان، خاک آن را تطهیر نمی کرد، این همه اشک صادقانه و عارفانه، بهارانه اش نمی کرد. دزفول، بَلَد طیّب است که اگر نبود درخت تناور فقاهت از خاک حاصلخیزش نمی رست. شاخه های سبز عرفان بر ساقه های آن نمیرویید. گل های شهادت کوچه هایش را معطر و مصفا نمی ساخت. نسیم عشق به ولایت در کوچه هایش نمی وزید.
اگر دزفول، بَلَد طیّب نبود، شیخ فقه و فضیلت، انصاری کبیر نداشت. کاشف و میر سید علی طبیب و شاکر و دانش و سبحانی و مخبر و عارفیان و ناهیدی و ابوتراب جلی نداشت.
اگر این جا ارض مقدس نبود، صفا و صلابت و صداقت قاضی در آن قامت نمی افراشت. این جا دزفول است. در این شهر، طوفان ایمان وزیده است. گردباد عشق بر گسترهی خاک پای کوبیده است و هزار هزار بار آفتاب، گداخته و شعله ور از مشرق شهر سر بر آورده است.
این جا اخلاص، معیار یافته است، معرفت، میزان و ایثار آبرو. این جا بوی سیب در کوچه ها جاری است و عطر عاشورا، خانه خانه را سراغ گرفته است. اینجا دزفول است، صبورتر از صبوری، خوب تر از خوبی و زیباتر از زیبایی قامت افراشته است با شهیدانش، با شهیدانی که شب ها به اشک و استغاثه اقتدا می کردند و روز به سیرت سیلاب جاری می شدند تا زمین را از پلیدی و پلشتی بشویند و خاک را میزبان قطره قطره ی خون سیال خویش سازند. این شهر از مُعزّی ها، بیگدلی ها، نبوی ها، سبط الشیخ های انصاری و هزاران انصار حسین نام و نشان دارد. این جا مردانی زیسته اند که پیشانی بندهای اشراق زینت پیشانی شان بود و دستمال هایی که گوهر شبانگاه گریه هایشان را در خویش پنهان می کرد. مردانی با چشم هایی که خدا در افق شان تبسم می زد و لب هایی که جز نسیم یاد دوست از کرانه هایشان نمی گذشت و متبرکشان نمی ساخت.
این جا سربازان مخلص حضرت موعود زیسته اند. مردانی خاکی و آسمانی با غبار غربت خاک بر سیمایشان. مردانی که اینک همسایهی محبوب اند.
فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر
این شهر، شهر مادران و خواهرانی است که در تشییع قطعه قطعهی آفتاب تن عزیزشان، شیون نشناختند، شکیب نشکستند. زنانی که می دانستند از سرگذشتن، سرگذشت شهیدان است، می دانستند رسم دوستی نیست که اندوهناک هدیه ای باشی که داده ای. می دانستند که بهشت رفتن، غصه ندارد. بی دوست بودن و از دوست گسستن ، زیان بار است و گسستگان را سوگوار باید دید. همین بود که کنار عزیز خویش که از سفر خون و خاکریز باز میگشت یا در انفجار توپ و موشک از آوار سر برمی آورد ، صبورانه به خود تبریک می گفتند و به شهیدشان که اینک، آن جا که بال پرواز فهم و ادراک ما نیست پرگشوده است. این جا دزفول است، شهر صبوری و غیوری، شهر چهارم خرداد. شهری که به تعبیر مولایشان علی، کالجبل الراسخ ایستاده است، شهری که مردمش مثل رودخانه اش، آبی و زلال و مثل آسمانش روشن و آفتابی اند. این جا شهری است که روزگاری بلدالصواریخ، شهر موشک هایش می گفتند. شهری که 160 جهنم فشرده به نام موشک دید و بهشتی ماند.
این جا دزفول است. به این جا که می رسی وضو بگیر و به شکرانهی ورود به بهشت شهیدان، دو رکعت عاشقانه نماز بگزار. آری این جا دزفول است. دژ نفوذ ناپذیر ایمان، پل آسمان. این جا ارض مقدس است. بَلَد طیّب است. آرام قدم بگذار. صدای بال فرشتگان را می شنوی؟ این جا قطعه ای از بهشت است که خدا به خاک بخشیده است. به بهشت خوش آمدید. فادخلوها بسلام آمنین این جا. دزفول است.