تبلیغ یک ابزار اساسی .....
امروز تبلیغ در دنیا خیلی نقش پیدا کرده است و همیشه همین جور بوده است. قبلاً این ابزارها نبود؛ این ارتباطهای نزدیک نبود. ما معممین یک امتیاز داریم که تبلیغ رویاروی و چهرهبهچهره میکنیم. این یک کار بینظیری است که هیچ چیزی جای این را نمیگیرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. این، از سایر شیوههای تبلیغ، از جهاتی کارسازتر است - آن جهات هنری و غیره، آنها هم در جای خود لازم است - اما این یک تأثیری دارد، یک خلأئی را پر میکند که سایر دستگاهها و شیوههای تبلیغی این اثر را ندارد. پس تبلیغ مهم است و امروز ابزار اساسی است. ما هم یکی از شیوههای مؤثر تبلیغ را در اختیار داریم.
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی در جمع طلاب و روحانیون
كليديترين دعا براي دنيا و آخرت چيست؟
غالب دعاهاى مأثوره از اهل بيت(علیهم السلام) اين ويژگى را دارند البته تأثير پذيرى افراد نسبت به آنها متفاوت است. از جمله دعاهايى كه بسيار توصيه مىشود دعاى مكارم الاخلاق است كه عالى ترين مكتب تربيتى را حامل است. نيز دعاى ابوحمزه ثمالى مناجات اميرالمومنين(علیه السلام) در مسجد كوفه دعاى عرفه و…
در روايتي از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه «خير الدعاء الاستغفار» بهترين دعا استغفار است. كافي، ج 2، ص 504. استغفار همان درخواست آمرزش از خداوند كريم است كه با گفتن الفاظي مانند استغفرالله، استغفرالله و اتوب اليه، اللهم اغفرلي و مانند آن محقق مي شود. در روايت ديگري از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) نقل شده است كه «خيرالدعاء ما صدر عن صدر نقي و قلب تقي» (عوالي اللئالي، ج 4، ص )19. بهترين دعا دعايي است كه از قلب سينه اي پاك و قلبي پرهيزگار صادر شود. همچنين در روايتي از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه بهترين دعا، دعاي من و انبياي قبل از من است كه اين دعا مي باشد: «لا اله الا الله وحده لا شريك له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حي لا يموت بيده الخير و هو علي كل شيء قدير». (جواهر، ج 7، ص 200 و بحارالانوار، ج 83، ص 256). در روايتي نيز بهترين دعا، دعاي مخفي آمده است. (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 321).
ساده زیستی حضرت زهرا سلام الله علیها
دوران زندگی بانوی آب و آیینه هر چند کوتاه اما سراسر درس زندگی بود تا ما با بهره برداری از سبک زندگی فاطمی، سعادتمندی را برای خود و اطرافیانمان به ارمغان بیاوریم.
یکی از جلوه های سبک زندگی فاطمی ساده زیستی و پرهیز از هر گونه تجمل بود که از نکات مهم دوران زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها ) است، همچنانکه در زیارت نامه ی حضرت می خوانیم: یا خلیفه الورع والزهد؛ ای هم پیمان با پارسایی و زهد؛مقام معظم رهبری نیز با توجه به این نکته می فرمایند: ” ساده زیستی دختر پیامبر یک نمونه برای زنان امروز جامعه ماست. ما روحیه مصرف گرایی را کنار بگذاریم و در زندگی به حد لزوم اکتفا کنیم و از افراط بپرهیزیم و آرزوهای حقیر و کوچک را فدای ارزش های بزرگ بکنیم؛ نمونه کامل آن را در زندگی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می توان در تاریخ مشاهده کرد. جهیزیه دختر پیامبر، فقیرانه ترین جهیزیه ای بود که در آن روز در بین مردم رایج بود.”
ساده زیستی علاوه بر آنکه سبب تقرب و نزدیکی به خداست وسیله ای جهت نیل به آرامش حقیقی در زندگی نیز محسوب می شود، بسیاری از گرفتاریهای اجتماعی نتیجه تجمل گرایی و دوری از ساده زیستی است، اما متاسفانه این مهم هنوز برای مدیران رسانه ملی به خوبی روشن نشده است چرا که با مروری بر سبک زندگی های ارایه شده در سریالها و فیلمها مشاهده می شود نه تنها ساده زیستی تبلیغ نمی شود که رسانه ملی تا توانسته تجمل گرایی را به عنوان یک ارزش معرفی کرده است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) ندار و فقير نبودند و در تاريخ نمونه های فراوانی از ثروت ایشان ذکر شده است که حضرت با بخشش آنها به دیگران، ساده زیستی را برای زندگی خود انتخاب نموده اند که به چند مورد اشاره می شود:
اول) حضرت زهرا(سلام الله علیها) در شب پیوند آسمانی اش با امیر مؤمنان، لباس عروسياش را به سائل ميدهد و با تنها پيراهن كهنهاي كه دارد به خانه شوهرميرود.
دوم) حضرت زهرا(سلام الله علیها) زمانی به ازدواج با امام علی(علیه السلام ) پاسخ مثبت داد که علی(علیه السلام) هیچ سرمایه ای نداشت و تنها دارایی او برای ازدواج، یک زره بود که آن هم صرف تهیه ی وسایل ضروری زندگی مشترکشان شد که عبارت بود از: حصیر، لیوان، گلیم، کوزه، آسیاب دستی، مشک، پوست گوسند، پرده و…
سوم) مراسم ازدواج حضرت زهرا(سلام الله علیها) همراه دعا و اطعام فقرا و صدقه و نیز تهلیل و تکبیر بود ، مستحب است در مراسم عروسی غذایی تهیه شود و جمعی را اطعام کنند. ولیمه ی ازدواج فاطمه(سلام الله علیها) نیز بسیار مبارک بود، زیرا فقیران مدینه آن شب میهمان این جشن و سرور بودند. مراسم عروسی هم خالی از سرور و شادمانی نبود، پیامبر(صلی الله علیه و آله ) هنگام بردن عروس به خانه ی داماد، به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار فرمان داد که همراه فاطمه(سلام الله علیها) بروند، شادمانی کنند و تکبیر و تحمید بگویند، اما چیزی نگویند که خداوند راضی نباشد. طبق روایات، اشعاری که خوانده می شد در عین شادمانی، پر محتوا و همراه با تکبیر و ستایش الهی بود.
چهارم) سلمان، روزی به خانه ی دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) می رود و می بیند که ایشان چادری کهنه و وصله دار به سر دارد سلمان متعجب و اندوهناک می شود و به یاد شاهزاده های ایرانی و شکوه و جلال آن ها می افتد، در حالی که یگانه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چادرش فرسوده است. گریه کنان می گوید: غم و اندوه بر ما باد، دختران پادشاهان ایران و روم بر تخت های طلا می نشینند و پارچه های زربفت و حریر بر تن می کنند و این دختر محمد(صلی الله علیه و آله ) است که چادری ساده با دوازده وصله به سر دارد.
پنجم) یکی دیگر از جلوه های ايثار و از خودگذشتگي كه ثمره و محصول ساده زيستي است، در زندگي مشترك حضرت علي(علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) زماني محقق مي شود كه آن دو بزرگوار همراه با فرزندانشان، سه روز، روزه مي گيرند و در هر سه روز، هنگام غروب سائلي در خانه علي(علیه السلام) مي رسد و طلب كمك مي نمايد. علي(علیه السلام ) و زهرا (سلام الله علیها ) شكر خدا را به جا آورده، مختصر غذايي را كه تهيه ديده بودند، به سائل مي دهند و خودشان سه شبانه روز گرسنه مي مانند؛ و در این باره خداي سبحان در سوره انسان درباره ايشان مي فرمايد: “به يقين ابرار [و نيكان] از جامي مي نوشند كه با عطرخوشي آميخته است، از چشمه اي كه بندگان خاص خدا از آن مي نوشند و از هرجا بخواهند، آن را جاري مي سازند. آنها به نذر خود وفا مي كنند و از روزي كه شر و عذابش گسترده است، مي ترسند و غذا را، با اين كه به آن، علاقه (و نياز) دارند، به مسكين و يتيم و اسير مي دهند.”
نمونه های ساده زیستی زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) تمام شدنی نیست و اینک این وظیفه ماست که با الگوبرداری از زندگی حضرت، ساده زیستی را برای زندگیمان انتخاب کنیم، از دل بستگی های دنیوی دور شویم و با افتخار نسبت به این انتخاب آرامش و آزادگی را برای خود به ارمغان آوریم.
اعتماد به نفس خوبه یا نه؟؟؟
میگن اعتماد به نفس و خود اگاهی باید خوب توضیح داده شود.اعتماد به نفس ان هم این نفس که میخواهد ما را به گناه بیاندازد اشتباه است!!!!! در روایات دارد دشمن ترین دشمن تو در خود تو است!!!!!حتی شیطان از یاران و لشکریان نفس است!!!!!ما خیال میکنیم شیطان امیر نفس است در صورتیکه شیطان یکی از سربازان است به قول استاد قبلیم که فوت کردند شیطان نفس را کیش کیش میکند. نفس را قلقلک میدهد!!خوب ادم عاقل به این دشمن اطمینان میکند؟؟؟!!خود اگاهی هم همینطور است .ما باید خدااگاهی داشته باشیم.ما باید از یک عالم ومعلم تهذیب نفس کرده وعالم ربانی کمک بگیریم.در مرتبه اول حضرت رسول وامامان بعد از ایشان هستند.در مرتبه بعد هم علمای پاک وبا شرف .حلال وحرام را بدانیم. استاد میگه ادم بدون استاد یک تومن هم نمی ارزد.این استاد افرادی مثل اقای بهجت و. ……هستند که هم مجتهد هستند هم در باطن کار کردند.هم بیرون واحکام را درس میدهند هم کلاسهای بالاتر را.
ما وقتی شیطان ونفس امدند جلو میگیم گمشو ما باکمک خدا جلویت می ایستیم وبا توسل به ائمه کمک میگیریم.در مورد خود اگاهی هم ما باید یک مشاور عالم مثلا مثل اقای بهجت باید داشته باشیم.ان وقت این بزرگواران میشوند مشاور اگاهیهای ما . در زندگی روزمره هم همینطور است.وقتی یک مشکل برخورد میکنیم میرویم پیش یک مشاور امین ومتدین مثلا عالم مسجد یا مشاوران مذهبی .هم به اگاهیهای خودمون اضافه میکنیم هم از تجربیات دیگران.پیامبر بعضی اوقات به جبرئیل میگفت من را موعظه کن. در صورتیکه هر چیزی که جبرئیل میدانست ار پیامبر میدانست ومنشا فیض به جبرئیل هم خود پیامبر بود و چیزهایی را هم میدانست که جبرئیل نمیدانست ولی با این حال میگفت من را موعظه کن.
یک نکته :این همه میگن استاد اخلاق مهمه اگر جوانهای ما از استادهای اخلاق ربانی استفاده کنند مثلا بتوانند خشم خود را کنترل کنند یا جلوی فحاشی را بگیرند فکر میکنید این همه طلاق پیش میاید؟؟؟؟اگر استاد اخلاق داشته باشیم وکمک کند درست بشویم دیگر مردی جرات میکند زنش را کتک بزند؟؟………………………….فکر میکنید این همه جوان دارند طلاق میگیرند به خاطر نفس نیست؟؟؟؟؟؟نفس هست که به مرد میگه تو زن داری ولی برو با یک خانم دیگه رابطه داشته باش.نفسه که به زن میگه مگه تو کلفت این مرد هسی غذا بپزی؟؟؟به مرد میگه غذا شور شده یک بار که کتک برنی زنتو دیگه این کار را نمیکنه.ولی اگر استاد اخلاق داشته باشی و روی شما کار بکند خوبیها ملکه ذهن شما میشود.وقتی نفس میگه تو زن داری ولی برو با یک زن دیگه رابطه داشته باش ان نورانیت می اید جلو میگه نه! این اسرافه!این قناعت نیست.خدا که یک نعمت حلال به من داده من باید شکرگزار این نعمت خدا باشم باید مواظبش باشم.وقتی زن میگه من کلفتم ان نورانیت میگه شوهرت برای رفاه تو کار میکند حالا تو هم باید کمک کنی خانه راحت باشه و علاوه بر این خدا که میبینه !!تو ثواب هم میبری.زن وقتی کمک میکنه به شوهر ثواب میبره.وقتی غذا شور بشه مرد با خودش میگه من این همه اشتباه تو زندگیم میکنم این هم بنده خداست خوب اشتباه میکنه همونطور که دوست دارم خدا وخلق من را ببخشند من هم میبخشم.تازه با هم شوخی هم میکنند که غذا چه شور شده و ………..
پاداش10برابر!مگرمیشود؟
آیا پاداش ده برابر، براى انجام هركار نیك است؟
قرآن مىفرماید: «مَن جاءَ بالحَسنَة فلهُ عَشر أمثالها»(سوره انعام، آیه 160) هر كس كار شایستهاى بیاورد، ده برابر پاداش دارد. آنچه مهم است آوردن كار شایسته به قیامت است، نه انجام آن در دنیا.
رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از كارهاى به ظاهر نیك دچار آفاتى مىشود كه به مقصد نمىرسد:
یا در آغاز، كار را با ریا و خودنمایى شروع مىكنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط كار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مىشویم و یا بعد از انجام كار، گناهى مىكنیم و آثار آن را محو مىكنیم.
گرچه در این سه مورد كار شایسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسیده است. لذا قرآن نمىفرماید: هركس كار شایسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلكه مىفرماید: هر كس كار شایسته خود را تا قیامت بیاورد، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنة»
سختی زندگی
امام كاظم(علیه السلام):(هركس ايمانش بيشتر،گرفتاريش بيشتر) اگراين حديث به معناي رنج بيشتربراي مومن است.پس من نميخوام مومن باشم.
پرسشگر عزيز؛ براساس آنچه از احاديث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنيا به بلاها و رنج ها مبتلا مى كند تا اين گرفتارى ها كفاره گناهان آنان شود و در روز قيامت ديگر چيزى كه به خاطر آن عقوبت و كيفر شوند در كار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى كه كافر و مشرك هستند چنانچه برخى كارهاى نيك داشته باشند، پاداش آنان را در همين جهان به آنان مى دهد; در نتيجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.
جهان بينى دينى، دنيا و رنج هايش را بد نمى داند، بلكه به عكس رنج ها را عاملى براى تحّرك بشمار مى آورد; زيرا رنج ها وابستگى انسان را به دنيا كم مى كنند و او را به راه مى اندازند. اين ذات دنياست كه با تغيير احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد كه اينجا جاى ماندن و قرار نيست. بنابراين برخوردارى ها و بلاها، معيار سعادت نيستند و از همين جاست كه نقش بلاها در سير و سلوك معنوى و شكوفايى قابليت هاى درونى مؤمن آنقدر اهميت پيدا مى كند كه در حديث آمده است: «البلاء للولاء؛كسانى كه ايمان بيشترى دارند، رنجشان بيشتر است».( اصول كافى، باب بلا و امتحان.)
دوست عزيز؛ بلا براي مؤمنين واقعي، نعمت است. چرا كه آنها را نسبت به دنيايي كه فاني و زودگذر است، بي ميل مي كند. و آنها را متوجه خداوند و آخرت مي نمايد. به اين خاطر بيشتر مواظب اعمال خود هستند و براي آخرت خود كار مي كنند. و در نتيجه اهل بهشت مي شوند. همچنين چون بر اين مصائب صبر مي كنند و در هر صورت شكرگذارند اين صبر بر بلايا، موجب ارتقاء درجه ي آنان مي شود. با اين ديد، اين مصائب و بلايا؛ خير محض و نعمت بزرگ خداوند بر بندگانش مي باشد. پس نبايد اسم اين ابتلائات را بدبختي گذاشت. بدبخت كسي است كه از چشم خدا افتاده باشد. و وقتي از چشم خدا افتاد ، او را در اين دنيا متنعم مي سازد و مال و منال و دارايي هاي زيادي به او مي دهد و او نيز، مشغول آن نعمتهاي ماديِ ظاهري مي شود و از يادخدا و آخرت غافل مي گردد. چنين انساني به خاطر غفلت و غوطه ور شدن در گناهان ،اهل آتش مي شود. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى * حقّاً كه انسان سركشى مىكند، همين كه خود را بىنياز پندارد.»
نبايد تصور كرد كه اين بلايا بندگان مؤمن خدا را اذيت مي كند و از اين سختي ها در عذابند بلكه آنها به قضاي الهي راضي هستند. و از بندگي و صبر در راه خداوند لذت روحي مي برند. خداوند لذاتي را به اين بندگانش مي چشاند كه قابل وصف نمي باشد، و قابل مقايسه با لذات دنيوي نمي باشد. از عارف بزرگ ،آيت الله بهجت (رحمه الله علیه)، نقل كرده اند كه ايشان بعد از نماز خطاب به اطرافيانشان كرده و گفته بودند:« اگر سلاطين عالم مي دانستند كه نماز اين قدر لذت دارد دنبال لذات ديگر نمي رفتند.»
پس دنيا براي مؤمنين در هر حالت ،چه در سختي باشد و چه در راحتي، جاي رنج نيست و احساس درد و رنج نمي كنند و هر چند بدنهايشان در رنج باشد؛ روح و روانشان در آسايش و نشاط است. مؤمن واقعي چون تسليم رضاي الهي است هنگام گرفتاري هم شاد است چون آن را هديه الهي مي داند و مؤمنان واقعي آرامش روحي و رواني واقعي دارند. اگر كسي وظايف خود را انجام داد. اين نوع بلا از براي ارتقاي درجه و از لطف هاي خداست.
اما اگر به جهت سستي و بي احتياطي بود مقصر خود اوست و مكافات عمل اوست. امّا اينكه اكثر مردم بلاياي الهي را بد مي دانند ، ناشي از جهل آنهاست. همانگونه كه كودكان آمپول را بد و پزشك را موجودي ترسناك فرض مي كنند. در حالي كه بزرگترها عالمند كه آمپول خير است و پزشك فردي است دوستدار انسانها. خداوند متعال فرمود: «… عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، در حالي كه شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مىداند ، و شما نمىدانيد.» (البقرة:216). پس جايي كه انسان مي بيند خبري از مشكلات دنيا نيست بايد به شدّت بر خود و عاقبت خويش بترسد ؛ چرا كه بعيد نيست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل كلاس كه معلّم كاري با او ندارد.
آري اين ما كودكان خردسال بزرگ پيكريم كه ناملايمات زندگي را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهرباني مي انگاريم امّا شيفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر كرده ، پشت زلف سياه و آشفته ي بلايا صورت زيباي يار ديده ، مي گويند: « اگر با من نبودش هيچ ميلي ، چرا ظرف مرا بشكست ليلي. »
دوست خوبم؛ هر مؤمني آزمايش مي شود تا صداقت او معلوم شود ولي آزمايش لزوما همراه با گرفتاري و بلا و بدبختي نيست، بلكه با خير و شر آزمايش مي شود. گاهي با مقام و موقعيت و مال و منال آزمايش مي شود. گاهي با گرفتن مال. تصور نشود هر كه مؤمن شد بيچاره و بدبخت و گرفتار مي شود بلكه اگر مؤمن گرفتار شد، نبايد تعجب كند، زيرا مؤمن با گرفتاري آزمايش مي شود. خلاصه سخن آنكه تصور نشود مؤمن هميشه در آسايش است بلكه گاهي هم گرفتار مي شود،ودر گرفتاري هم رضايت دروني دارد وهمواره شاد است.اينطور نيست كه هميشه گرفتار باشد .
طبق منطق قرآن كريم ، دنيا فقط جاي تكليف و امتحان مي باشد ؛ و جز تكليف و امتحان در آن چيزي نيست هر انساني كه در آن وارد شود فقط و فقط براي امتحان مي باشد ؛ و هر منظور ديگري نيز در ميان باشد همگي در زير چتر تكليف و امتحان قرار مي گيرد. حضرت على (عليه السّلام) فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَة ؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پيامبران درجه و براى اولياء كرامت مي باشد.» (بحار الأنوار ، ج64 ،ص235)
يعني خداوند متعال با مصائب و بلايا ستمگران را مجازات مي كند تا شايد ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلايا مي كند تا به معناي خاصّ كلمه امتحانشان نمايد ؛ و امتحان نيز براي شكوفا ساختن استعدادهاي الهي است. امّا انبياء كه ظلمي ندارند و استعدادات الهي آنها نيز شكوفاست ، به سبب بلايا ، اوصاف كمال موجودشان قويتر و شديدتر مي گردد ؛ لذا بلا براي آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و اله) فرمودند:« لَا يَزَالُ الْبَلَاءُ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِي جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَيْهِ مِنْ خَطِيئَة ؛ مصيبت و گرفتارى همواره گريبان مرد و زن مؤمن را مىگيرد و آنها در مال و يا بدن خود نقصان مشاهده مىكنند و يا فرزندان خود را از دست مىدهند و اينها براى اين است كه هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.» (بحارالأنوار ، ج64 ،ص236 ) و فرمودند: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا يَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِي جَسَدِه؛ در بهشت مقامى هست كه هيچ كس به آن جايگاه نمىرسد مگر اينكه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.» ( بحار الأنوار ، ج64، ص 237)
اين روايت، بسيار تكان دهنده است: عبد اللَّه بن ابى يعفور ـ كه هميشه بيمار بود ـ گويد: از دردهايي كه به من مي رسيد به امام صادق (عليه السّلام) شكايت كردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را كه براى مصيبتها دارد بداند، آرزو مي كند كه او را با قيچي تكه تكه كنند.»
امام صادق (عليه السّلام) مي فرمود: « اهل حق هميشه در سختى بودهاند، بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى است.»
امام صادق (عليه السّلام) فرمود:« در كتاب على (عليه السّلام) است كه: سخت ترين مردم از لحاظ بلا كشيدن پيغمبرانند، سپس اوصياء آنها، و سپس هر كه از مردم نمونه آنهاست به ترتيب، و مؤمن فقط به اندازه اعمال نيكش مبتلا شود، پس هر كه دينش درست و عملش نيكو باشد بلايش سخت است، و اين براى آن است كه خداى عز و جل دنيا را پاداش مؤمن و كيفر كافر قرار نداده است، و هر كه دينش نادرست و عملش ضعيف باشد، بلايش اندك است. بلا به مؤمن پرهيزگار از باران به زمين شب زودتر مي رسد.»
امام صادق (عليه السّلام) فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هيچ قومى را دوست نداشته جز آنكه گرفتارشان ساخته.»
دوست خوبم؛ اين گرفتاري ها سبب ارتقاي كمالات انساني مي شود.
اكنون اين سؤال پديد مىآيد كه اين چگونه دوستى و رابطهاى است كه خداوند با اولياى خود دارد و سرّ اينگونه ابتلائات چيست؟ پاسخ آن است كه بلاها و دشوارىها، فلسفههاى متعددى دارند. حداقل آن در مورد بندگان صالح خدا امور زير است:
1- وسيلهاى براى آمرزش گناه
2- زمينه تقرب بيشتر و اعتلاى رتبه
3- وسيلهاى براى تربيت و استكمال نفس
به عبارت ديگر در بسيارى از موارد رفاه و آسايش، آدمى را به تعلقات مادى سرگرم و از ياد خدا بازمىدارد؛ ولى دشوارىها و سختىها از سويى آدمى را به ياد خدا انداخته و به التجا و تضرع در درگاه الهى و انس با پروردگار مىكشاند. از سوى ديگر دست و پنجه نرم كردن با دشوارىها و سختىها، انسان را آبديده و اراده او را قوى و نيرومند مىسازد. زمين ساده و دست نخورده، قابليت توليد و حاصل خيرى بالايى ندارد؛ اما همين كه شخم زده شد، بذر نيكو در آن رشد و بالندگى مىيابد و حاصلى انبوه پديد مىآورد. خداوند نيز قلب مؤمن را با بلاها شخم مىزند تا بذر ايمان و اراده و محبت و ياد خدا و عمل صالح در آن رشد و بالندگى يابد و در سايه آن شخصيتهايى چون اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حسينبن على(عليه السلام) پديد مىآيد كه نه تنها بزرگترين افتخارات بشريتاند؛ بلكه در ملكوت آسمانها نيز مورد تكريم و ستايشاند.
اگر واقعه ي كربلا رخ نمي داد ، كرامات و عظمتهاي شهدا و اسراي كربلا هيچگاه براي اهل دنيا ظاهر نمي گشت و چنين الگوي بي نظري براي اهل دنيا باقي نمي ماند.
*راننده اي كه در جادّه ي خاكي و پر از دست انداز رانندگي مي كند ، به اين راحتي ها گرفتار چرت نمي شود ، امّا آنگاه كه در اتوبان صاف و روان افتاد بايد از او ترسيد ؛ چون هر لحظه احتمال خواب رفتنش وجود دارد.
زندگي كردن، در شرايط دشوار و ناهموار، آدمي را نيرومند و چابك مي سازد و جوهر هستي او را آبديده و توانا مي گرداند. به فرموده امير مؤمنان(عليه السلام): «درختان بياباني كه از مراقبت و رسيدگي مرتب باغبان بي بهره اند، چوب محكم تر و با دوام تري دارند و بر عكس درختان باغ كه دائما تحت مراقبت و رسيدگي قرار دارند سست تر و كم دوامتر هستند» (نهج البلاغه، نامه 45)
در ادامه بحثي پيرامون فلسفه وجود سختي ها و دشواري هاي زندگي به عرضتان مي رسانيم :
نخستين سرّ وجود سختي ها و آزمايش الهى ربوبى تميز دادن بين انسانهاى پاك سيرت از انسانهاى زشت سيرت است.«ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيّب؛ خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون داريد رها كند (بلكه مىآزمايد) تا ناپاك را از پاك جدا سازد» و در رتبهى بالاتر سرّ آزمايش الهى نزديك ساختن انسانهاى پاك سيرت و مؤمن حقيقى به خداى تعالى و دور ساختن انسانهاى زشت كردار زشت سيرت از خداى تعالى است و اين خود يك نوع سنّت الهى است، به تعبيرى امتحان مؤمنين حقيقى غربال اخلاقها و كردارهاى آنان است تا رذائل از جان آنان ريخته شده و فضائل فطرى او شكوفا گردد و اين آزمايش مؤمنين را پله پله به درجات برتر مىكشاند و آنها را مقرّب الهى مىسازد و امتحان فاسقان و كافران حقيقى ظاهر ساختن خباثتهاى درونى از فراخناى جان آنان و ريزش تدريجى فضايل قشرى و ظاهر نماى آنان است.
سختى و بلا بر چند قسم است و هر يك بر صنف خاصى وارد مىشود:
1) بلاهايى براى رسوا ساختن مشركان و كافران خبيث است.
2) بلاى وارد بر مؤمن كه زاييدهى گناه وى است و موجب ريزش گناه او مىگردد «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم؛ و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مىفرمايد: سپاس و ستايش خدايى را كه رنج و گرفتارى پيروان ما را مايهى زدوده شدن گناهان آنان در دنيا قرار داد تا بااين رنجها و بلاها طاعتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند.
3) بلاى وارد بر مؤمن براى تصحيح ايمان است. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «بلا و گرفتارى براى مؤمن زيور است و براى آن كه خرد ورزد كرامت است. زيرا گرفتار بلا شدن و شكيبايى و پايدارى كردن در برابر آن ايمان را تصحيح مىگرداند.»
4) بلاى وارد بر مؤمن موجب بيدارى او است: امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه هر چهل روز يك بار به وسيلهى بلا و گرفتارى متنبه مىشود. اين بلايا به مال او مىرسد يا به فرزندش يا به خودش كه پاداش آن را مىبيند و يا اندوهى به او مىرسد كه نمىداند از كجا رسيده است.
5) بلاى وارد بر مؤمن باعث ارتقاى ايمان است، چرا كه ايمان خود داراى درجات گوناگونى است و مؤمنين نيز داراى درجاتند و خداوند سبحان در اين باره مىفرمايد: «هم درجات عندالله؛ مؤمنان نزد خداوند داراى درجات هستند»
6) بلاى وارد بر انبياء و مقربان درگاه الهى است كه براى ارتقاى كمال انسانى انبياء است و لذا جناب ابراهيم نبى(عليه السلام) با پيروزى در امتحان به مقام امامت رسيده است. «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلك للناس اماما ؛ بياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پيشوايى خلق برگزينم». با اين مقدمه روشن مىشود كه هيچ گروهى و هيچ فردى نيست كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و بلكه همه انسانها لحظه به لحظه و دم به دم مورد آزمايش قرار مىگيرند.
خلاصه كلام، ابتلاء و آزمايش اهل ايمان خير و نيكو است و اينگونه نيست كه كسي از آن بگريزد و لذت ايمان و نتايج نيكوي آن را به خاطر سختي هاي آن رها كند: «وليبلي المؤمنين منه بلاء حسنا؛ و بدينوسيله مؤمنان را به آزمايش نيكو، بيازمايد» (انفال، آيه 17.). ضمنا اينگونه نيست كه غير مومنين گرفتاري نداشته باشند، بلكه سختي هاي آنان بسيار فراتر و دردناكتر از سختي هايي است كه مومن در راه ايمان و عشق به خداوند تحمل مي كند.
در يك مثال روشن اين قضيه مانند آن است كه دو نفر در اثر حادثه اي پاي خود را از دست بدهند، منتهي يكي پاي خود را در دفاع از دين و جهاد در راه خدا از دست داده و ديگري در يك حادثه رانندگي مثلا. خوب در اين صورت هر دو آسيب ديده اند اما اولي آرامش و رضايت دارد و درد و رنج را به راحتي تحمل مي كند، ولي دومي اين آرامش را ندارد و دائم حسرت مي خورد كه چرا؟… آري حركت در راه ايمان دشوار است و تحمل فراواني مي خواهد، اما در ضمن لذت بخش هم هست و باعث رضايت و آرامش انسان مومن مي شود.
دوست خوبم؛ مؤمن هر چه خالص تر باشد قيمتي تر است. رنج ها و گرفتاري ها مؤمن را قيمتي مي كند البته اگر بتواند خوب از آن بهره برداري كند.
فتاح القلوب
در شب يازدهم رجب 1388 ه ق مطابق 12/7/1347 ه ق، بر اثر مراقبت و حضور ، التهاب و اضطراب شديدي داشتم و با برنامه عملي جناب استاد علاّمه طباطبائي رضوان الله عليه روزگار مي گذراندم. تا قريب يك ساعت به اذان صبح كه به ذكر كلمه طيبه لا اله الاّ الله اشتغال داشتم . ديدم سرتاسر حقيقت و همه ذرّات مملكت وجودم با من در اين فكر شريف همراه اند و سرگرم به گفتن لا اله الاّ الله اند . نا گهان به فضل الهي جذبه اي دست داد كه بسيار ابتهاج به من روي آورد. مثل اين كه تند بادي سخت وزيدن گيرد. آن چنان صدايي پي در پي بدون هيچ مكث و تراخي بر من احاطه كرد و سيري سريع پيش آمدكه هزار بار از سرعت سير جت سريع السّير در فضا فزون تر بود و رنگ عالم را بدان گونه كه ديده ام از تعبير آن ناتوانم. عجب اين كه در آن اثنا گفتم : چه خوش است كه به دنيا بر نگردم، وقتي اين معنا در دلم خطور كرد به ياد عائله افتادم كه آنها سرپرست مي خواهند، بازگفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه ، تا چيزي نگذشت كه از آن حال شيرين باز آمدم و خودم را در آنجا كه نشسته بودم ديدم.
انّ الله سبحانه فتّاح القلوب منَاح الغيوب.
واقعه 3 از کتاب (انسان در عرف عرفان) علاّمه حسن زاده آملی
گل همیشه بهارم!
گل همیشه بهارم!
گل همیشه بهارم، ببین خزان باقیست
خراش صاعقه بر چهر آسمان باقیست
حدیث سیلی طوفان به چهرة گل سرخ
هنوز بر دهن یاس و ارغوان باقیست
ز ابر فتنه تگرگی که ریخت بر سر ما
هزار غنچة پرپر به بوستان باقیست
نشان مرگ و بلا بود در کویر سکوت
غریو رعد که در گوش هر کران باقیست
شکست کشتی امن از شقاوت طوفان
به روی آب فقط دست بادبان باقیست
هزار سال گذشت و ز تازیانة برق
شیار زخم بر اندام ناروان باقیست
پرندگان بهاری ز باغ کوچیدند
به روی شاخه نشانی ز آشیان باقیست
امید رویش گل را خزان ربود ز باغ
امید رجعت سرسبز باغبان باقیست
گل همیشه بهارم غدیر آمده است
شراب کهنة ما در خم جهان باقیست
خدای گفت که «اکملتُ دینکم» آنک
نوای گرم نبی در رگ زمان باقیست
قسم به خون گل سرخ در بهار و خزان
ولایت علی و آل، جاودان باقیست
گل همیشه بهارم بیا که آیة عشق
به نام پاک تو در ذهن مردمان باقیست