شیر خدا
همین بس است ، شبی سردسیر داشته باشد
هوای حسرت و غم این کویر داشته باشد
هنوز کوفه نفهمیده است ، اهل ولا نیست
کسی که تاج و لباس حریر داشته باشد
تمام مردم این شهر مانده اند که مولا
به جای فرش اتاقش حصیر داشته باشد ؟
هنوز چشم یتیمان به راه مانده که شاید -
شبانه نور به کوچه مسیر داشته باشد
هزار قصر بسازند ، کوفه باز فقیر است
قرار نیست پس از این امیر داشته باشد
بگو به مردم این شهر بی دلیل نگردند
که رسم نیست امامی نظیر داشته باشد
کسی نیامده بر شانه های نور بچرخد
کسی نیامده چون او غدیر داشته باشد
بگو برای عیادت ، هر عاشقی که می آید
برای شیر خداوند شیر داشته باشد
شاعر: امیر علی سلیمانی
مهربیکران
شايد يكي از عواملي كه مقام مادر را اين همه بالا برده است دلسوزي، فداكاري و مهر بيكران مادر باشد. يكي از شعراي خوش ذوق، عواطف عميق و محبت بيپايان مادر را چنين به تصوير كشيده است:
مادري پير و پريشان احوال
عمر او بود فزون از پنجاه
زن بيشوهر و از حاصل عمر
يك پسر داشت شرور و خودخواه
روز و شب در پي اُوباشي خويش
بيخبر از شرف و عزّت و جاه
ديده بود او به بر مادر پير
يك گره بسته زر گاه به گاه
ميآمد كه ستاند آن زر
بكند صرف عملهاي تباه
مادر از دادن زر كرد ابا
گفت، رو، رو كه گناه است،گناه
اين ذخيره است مرا اي فرزند
بهر داماديت إن شاء الله
حمله آورد پسر تا گيرد
آن گره بسته زر، خواه نخواه
مادر از جور پسر شيون كرد
بود از چاره چو دستش كوتاه
پسر افشرد گلوي مادر
سخت چندان كه رخش گشت سياه
نيمهجان پيكر مادر بگرفت
بر سر دوش و بيفتاد به راه
برد در چاه عميقي افكند
كز جنايت نشود كس آگاه
شد سرازير پس از واقعه او
تا نمايد به ته چاه نگاه
از ته چاه به گوشش آمد
ناله زار و حزيني ناگاه
آخرين گفته مادر اين بود
آه! فرزند نيفتي در چاه![شعر از يحيي دولت آبادي.]
درد دلی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ما که نادیده خریدار توایم همگی عاشق دیدار توایم
نه خریدار گرفتار توایم نه گرفتار، که بیمار توایم
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم گفتا: که من هم از تو ترک گناه خواهم
گفتم شبی به مهدی، بردی دلم ز دستم من منتظر به راهت، شب تا سحر نشستم
گفتا: چه کار بهتر، از انتظار جانان من راه وصل خود را بر روی تو نبستم
گفتا: حجاب وصلم، باشد هوای نفست گر نفس را شکستی، دستت رسد به دستم
گفتم: ببخش جرمم، ای رحمت الهی شرمنده تو بودم، شرمنده تو هستم
گفتا: هزار بار جرم و گناه دیدم پرونده تو دیدم، چشمان خود ببستم
گفتا: مباش نومید از خانه ی امیدم من کی دل محبّ شرمنده را شکستم
منبع: روضه های استاد رفیعی،ص79.
یک گل و صد بهار
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبانگار آورده بود
عشق را صد رشته جان، در نعل نوشین بسته بود
حسن را صد چشم دل، آیینه وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمی گردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صدبهار آورده بود
شب پرستان را به کار خویش حیران کرده بود
آفتاب ما که صبحی بی غبار آورده بود
“ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود”
کان چنان باغ محبت گل به بار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چمن هر گوشه ای را صد هزار آورده بود
محمدرضا یاسری « چمن »
محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم )
“امین” و “امن” و “مومن” آنقَدَر دنیا خطابت کرد
خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد
برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست
که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد
حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باخت
که بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کرد
خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب
تو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کرد
تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا
زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد
دوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردی
حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد
تو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید!
زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد
که از این فاصله ، این سال های دوریِ نوری
همیشه پرتو مهرت به شب هامان اصابت کرد
هنوز از قله های ماذنه نور تو می روید
فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد
سلام ای دلتنگی جمعه ها
یا اباصالح المهدی
نمی از چشم های توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از رد پای توست جنگل، کوه ، صحرا هم
تو از تورات وانجیل و زبور از نور لبریزی
تو قرآنی ، زمین محو شکوهت، آسمان ها هم
جهان نیلی است طوفانی، جهان دلمرده ظلمانی
تویی تو نوح موسی هم، تویی تو خضر عیسی هم
نوایت نغمه ی داوود، حسنت سوره یوسف
مرا ذوق شنیدن می کشد شوق تماشا هم
تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم
اسیر روی ماه تو هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم
تمام روز ها بی تو شده روزمبادا نه
که می گرید به حال و روز ما روز مبادا هم
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بی توتیره و تلخ است چون دیروز فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد
نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم
سیدمحمد جواد شرافت
محکومیت هتک حرمت به پیامبر مهربانی ها
ای مسلمان سکوت جایز نیست
وقت فریاد هر مسلمانی است
عالمی غرق در مصیبت شد
به رسول خدا اهانت شد
جهد شیطانپرست، بیاثر است
زان که از نور عشق بیخبر است
عشق احمد اساس دین خداست
شکر ایزد محبت طاهاست
پاکتر از نسیم و از شبنم
جسم و جان پیمبر اعظم
شعر حافظ به وصف او چه نکوست
“همه عالم گواه عصمت اوست»
هرچه خواهی به زعم خویش بکوش
نور احمد نمیشود خاموش
کوری چشم دشمن غافل
حق کند نور خویش را کامل
شده بیداری مسلمانان
آتش جان دشمن قرآن
به فدای پیمبران سرِ ما
مرگ بر دشمن پیمبر ما
ای جهان عهد نور نزدیک است
ماجرای ظهور نزدیک است
طالب خون انبیاء مهدی
وارث دشت کربلا مهدی
خیز و تیغ از نیام بیرون آر
بر گلوی ستمگران بگذار
حاج سعید حدادیان، مداح اهل بیت(ع)
شراب عرفانی
بسم الله النور
چقدر خسته ام از این فراق طولانی
زدست رفته قرارم خودت که می دانی
چه می شود که دمی روبهروی بنشینم
چه می شود که مرا نزد خویش بنشانی
خمارو خستهو بیمار گشته ام یارا
بریز جرعهای از آن شراب عرفانی
اگر چه سوخته جان و دلم زهجرانت
به جز به عشق تو کی می دهم به ارزانی
فغان ز روز و شب تارو تیرهام ای دوست
که ماه پردهنشین شد به شام ظلمانی
صبا اگر خبر از کوی یار میآری
به مژده میدهمت جان و دل به آسانی
بیا گذر کن از این کوی و کوچه گهگاهی
که با عبور تو دل می رود به آسانی
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر