شراب عرفانی
17 آذر 1393
بسم الله النور
چقدر خسته ام از این فراق طولانی
زدست رفته قرارم خودت که می دانی
چه می شود که دمی روبهروی بنشینم
چه می شود که مرا نزد خویش بنشانی
خمارو خستهو بیمار گشته ام یارا
بریز جرعهای از آن شراب عرفانی
اگر چه سوخته جان و دلم زهجرانت
به جز به عشق تو کی می دهم به ارزانی
فغان ز روز و شب تارو تیرهام ای دوست
که ماه پردهنشین شد به شام ظلمانی
صبا اگر خبر از کوی یار میآری
به مژده میدهمت جان و دل به آسانی
بیا گذر کن از این کوی و کوچه گهگاهی
که با عبور تو دل می رود به آسانی
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر