لینک ثابت
شیعه یعنی عشق بازی با خدا
یک نیستان تک نوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی درجنون
شیعه طوفان میکند در کاف ونون
شیعه یعنی تندر آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ مو شکاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابقون السابقون
شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون
شیعه باید آب ها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست
کربلا بارز ترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین کمان
از لب نی بشنوم صوت تو را
صوت انی لا اری الموت تو را
یا حسین زلفت رها در باد شد
وز شمیمش کربلا ایجاد شد
صبر کن نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است
کاروان بی میر و بی پشت و پناه
در غل و زنجیر می افتد به راه
می رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سرّ بیعت با غدیر
شیعه یعنی انتزاج نار و نور
شیعه یعنی راس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اظطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
مادر موسی که خود اهل ولاست
جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژواک بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه مولای ماست
اکمل اوییم و او اولای ماست
این سخن کوتاه کردم والسّلام
شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام
سه مرتبه گلاب بپاشید
مادر استاد مطهري در مورد شهید مى فرماید: دو ماه قبل از تولد مطهرى شبى از شبها كه آرام خوابیده بودم در عالم خواب دیدم كه محفلى نورانى و مجلسى روحانى برقرار است تمامى زنان اهل محل در مسجد محله ، اجتماع نموده اند. ناگهان دیدم بانوى مقدس و محترمى با دو زن دیگر وارد شدند
آن خانم به همراهان توصیه مى كرد گلاب بپاشند چون به من رسید فرمود: سه مرتبه گلاب بپاشید در ذهنم خیال كردم شاید در قلبم غبار كدورى و تاریكى وجود دارد و با این كار مى خواهد سیاهى هاى دلم را پاك كنند ولى خانم با شادمانى و نشاط پاسخ داد. به بخاطر آن جنینى كه در رحم شماست چنین كارى لازم بود او آینده اى درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامى خدمت عظیم و سترگى خواهد نمود.
پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) به فاطمه (عليها السّلام) فرمود: «تو را به ازدواج كسى در آوردم كه بهترين اهل بيتم و بهترين امتم، و مقدّمترين آنها در اسلام و بالاترين آنها در حلم و بيشترين آنان در علم است»
اسرار آل محمد، ص291
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليها السّلام فرمود: «تو را به ازدواج افضل امتم در آوردم»
اسرار آل محمد، ص248
پبامبر گرامي اسلام خطاب به سلمان مي فرمايد:اى سلمان، خداوند توجهى به زمين كرد و مرا از ميان اهل زمين انتخاب كرد. سپس نظر دوّمى نمود و برادرم على را از ميان آنان انتخاب كرد. و به من امر كرد و من هم سيّده زنان اهل بهشت را به ازدواج او در آوردم.
اسرار آل محمد، ص615
امام رضا (عليه السلام) فرمود كه فرستاده خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
فرشتهاى بر من فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى عزّ و جلّ تو را درود مىفرستد و مىفرمايد:من فاطمه را به ازدواج على (ع) در آوردم، تو نيز او را به ازدواج على درآور. و به درخت طوبى فرمان دادم تا به درّ و مرجان و ياقوتها آراسته شود. همانا اهل آسمانها به اين خبر شادمان شدند. و به زودى از اين دو تن (فاطمه و على) دو پسر متولد مىشود، كه سرور بهشتيان مىباشند، و اين دو زينت اهل بهشت خواهند بود. پس بشارت باد تو را اى محمد، چرا كه تو بهترين آفريدگان از آغاز تا پايان خلقتى.
صحيفة الرضا عليه السلام / ترجمه حجازى ، ص66
سعيد بن مسيّب مىگويد: من به على بن الحسين عليه السّلام عرض كردم: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در چه زمانى فاطمه را به ازدواج على عليه السّلام درآورد؟ امام عليه السّلام فرمود: اين ازدواج يك سال پس از هجرت در مدينه صورت پذيرفت و فاطمه عليها السّلام در آن هنگام، نه سال داشت
بهشت كافى / ترجمه روضه كافى،ص391
يونس بن ظبيان از امام صادق (ع) نقل مىكند كه فرمود:
فاطمه نزد خداوند نهاسم دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيّه، محدّثه، زهراء، سپس فرمود: آيا مىدانى كه معناى فاطمه چيست؟ گفتم: سرور من، از آن به من خبر بده، فرمود: از شرّ بريده شده است. سپس فرمود: اگر نبود امير المؤمنين (ع) كه با او ازدواج كرد، تا روز قيامت در روى زمين هم شأن او پيدا نمىشد، آدم و يا ديگرى.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 125
امروز سالروز ازدواج دو انسان بزرگی است که چون دو دریا در هم متلاقی شدند و بهترین سمبل یک خانواده ی خدایی و موفق را فراهم ساختند . بهترین راه برای داشتن یک ازدواج صحیح و نحوه ی ارتباط مناسب باهمسر ، الگو قرار دادن این بزرگواران است.
حضرت على(علیهالسلام) به خواستگارى مىرود
پس از آن که خواستگاران حضرت زهرا(علیهاالسلام) با پاسخ منفی پیامبر اکرم روبرو شدند؛ احساس كردند كه پیغمبر اكرم ( صلي الله عليه و آله) میل دارد فاطمه (علیهاالسلام) را به عقد على (علیهالسلام) درآورد. ولى از جانب حضرت على(علیهالسلام) هم پیشنهادی نشده بود. یك روز عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ و گروهى دیگر در مسجد دور هم جمع شده بودند و از هر درى سخن مىگفتند. در این بین سخن از فاطمه (سلام الله عليها) به میان آمد. ابوبكر گفت: مدتى است كه اعیان و اشراف عرب فاطمه(علیهاالسلام) را خواستگارى مىنمایند؛ اما پیغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله) پیشنهاد احدى را نپذیرفته و در جوابشان مىفرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست. ولى على بن ابى طالب(علیهالسلام) تا حال، در مورد خواستگارى فاطمه اقدامى نكرده، گمان مىكنم علت اقدام نكردنش تهیدستى باشد. این مطلب براى من روشن است كه خدا و پیغمبر، فاطمه را براى على(علیهالسلام) نگاه داشتهاند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد على برویم و جریان را برایش تشریح كنیم و اگر به ازدواج مایل بود و تهیدستى مانعش بود، كمكش كنیم؟! سعد بن معاذ از این پیشنهاد استقبال نمود و ابوبكر را در این كار تشویق كرد. سلمان فارسى مىگوید: عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جستجوى على(علیهالسلام) پرداختند؛ ولى آن حضرت را در منزلش نیافتند. اطلاع پیدا كردند كه در نخلستان یكى از انصار با شتر آبكشى مىكند و درختان خرما را آبیارى مىنماید. پس به جانب آن حضرت شتافتند. على(علیهالسلام) فرمود: از كجا مىآیید و به چه منظور اینجا آمدهاید؟ ابوبكر گفت: یا على تو در تمام كمالات بر سایرین برترى دارى، و از موقعیت خودت و علاقهاى كه رسول خدا به تو دارد كاملا آگاهى. اشراف و بزرگان قریش براى خواستگارى فاطمه(علیهاالسلام) آمدهاند ولى پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان مىكنم خدا و رسول، فاطمه را براى تو گذاشتهاند. و شخص دیگرى قابلیت این افتخار را ندارد. نمىدانم به چه علت شما در این اقدام كوتاهى مىكنى؟ على بن ابى طالب(علیهالسلام (هنگامى كه سخن ابوبكر را شنید اشك در چشمان مباركش حلقه زد و فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواستههاى درونى مرا تحریك نمودى و به موضوعى كه از آن غافل بودم یادآورى كردى. به خدا سوگند! همه خواستگار فاطمهاند، من هم بدین موضوع علاقه دارم. یگانه چیزى كه مرا از این اقدام بازداشته فقر و تهیدستى است. ابوبكر عرض كرد: یا على! این سخن را نفرمایید. زیرا دنیا و اموال دنیا در نظر خدا و رسول ارزشى ندارد. من صلاح مىدانم هر چه زودتر در این كار اقدام نمایید و در خواستگارى فاطمه تعجیل كنید. (- بحارالانوار، ج43، ص 125. ) على بن ابى طالب(علیهالسلام) در خانه پیغمبر اكرم بزرگ شده و فاطمه(علیهاالسلام) را به خوبى مىشناخت و با روحیات و اخلاق او كاملا آشنا بود. هر دو تربیت شده پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) و خدیجه (سلام الله عليها) بوده و در یك خانه بزرگ شده بودند.( مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص180.) حضرت على(علیهالسلام) اندكى در پیرامون پیشنهاد ابوبكر تأمل كرد و اطراف و جوانب قضیه را به خوبى بررسى نمود، از یك طرف، تهیدستى و فقر اقتصادى خودش و سایر مسلمانان و حوادث و گرفتاریهاى عمومى را مشاهده كرد، از طرف دیگر فكر كرد موقع ازدواج كردنش فرارسیده و در حدود بیست و یك سال یا زیادتر از عمرش مىگذرد(ذخائر العقبى، ص 26.). پیشنهاد ابوبكر چنان روح على را تكان داد و عشق درونى او را شعلهور ساخت كه دیگر نتوانست به كار خویش ادامه دهد. شترش را از كار بازگرفت و به منزل آورد، استحمام نمود، و عباى تمیزى بر تن كرد، و به خدمت رسول اكرم رفت. پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) در خانه امسلمه تشریف داشت. على (علیهالسلام) به منزل ام سلمه رفت و در زد. پیغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن. كوبنده در شخصى است كه خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد. ام سلمه عرض كرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، كیست كه ندیده دربارهاش چنین داورى مىكنى؟ فرمود: اى ام سلمه! مردى دلاور و شجاع است، برادر و پسرعمویم و محبوبترین مردم نزد من است. امسلمه از جاى جست و در خانه را باز كرد. على(علیهالسلام) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضاى خویش را عرضه بدارد. مدتى طول كشید كه هر دو ساكت بودند. بالاخره پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) سكوت را شكست و فرمود: یا على گویا براى حاجتى نزد من آمدهاى كه از اظهار آن خجالت مىكشى؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش كه تمام خواستههایت قبول مىشود. عرض كرد: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من كوشش نمودى و به بركت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستى. اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم و تشكیل خانواده دهم، تا با وى مأنوس گردم و از ناراحتیهاى خویش بكاهم. اگر صلاح بدانى و دختر خودت فاطمه(علیهاالسلام) را به عقد من درآورى سعادت بزرگی نصیب من شده است. رسول خدا كه در انتظار چنین پیشنهادى بود صورتش از سرور و شادمانى برافروخته شد، فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگیرم. پیامبر نزد فاطمه(علیهاالسلام) رفت، فرمود: دخترم! على بن ابى طالب(علیهالسلام) را به خوبى مىشناسى براى خواستگارى آمده است. آیا اجازه مىدهى تو را به عقدش درآورم؟ فاطمه از خجالت سكوت كرد و چیزى نگفت. پیامبر اکرم(صلّى الله علیه و آله) سكوت او را علامت رضایت دانست.( بحارالانوار، ج 43، ص 127/ ذخائر العقبى، ص 29.)
و بدين شكل اولين قدم در راستاي شكل گيري اين پيوند آسماني صورت پذيرفت.
ميرزا جواد ملكي تبريزي در خانوادهاي با تقوا، پارسا و ثروتمند در شهر تبريز به دنيا آمد. پدرش حاج ميرزا شفيع در ابتدا عامل مضاربه ناصرالدين شاه بود؛ اما موفق شد در محضر مرحوم ميرزا علي نقي همداني مراتب تهذيب و تذكيه را طي كند و از راه گذشته باز گردد.
ميرزا جواد آقا در قم جلسات درس خصوصي و عمومي فقه و اخلاق داشت، سوز و گداز و راز و نياز اين عارف زبانزد خواص است. او را در شمار بكائين عصر خويش دانسته اند. نقل است شبها كه براي تهجد برمي خواست، تا وضو بگيرد چندين بار بر زمين مينشست و مي گريست و آيات آخر سوره آل عمران را با حال عجيبي مي خواند، بارها شنيده شده بود كه در قنوت نمازهاي مستحبي اين بيت را تكرار مي كرد:
زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب كن
آيت الله شيخ علي پناه اشتهاردي در توصيف مجالس آتشين ميرزا جواد آقا مي فرمايند:« چنان بر دلها اثر مي گذاشت كه از اثر صحبت ايشان عده اي غش مي كردند و بيهوش مي شدند.»
در وصف نمازهاي مستانه اش گفته اند نماز صبحش آنقدر طولاني مي شد كه ده دقيقه مانده به طلوع آفتاب به پايان مي رسيد!
از مرحوم حاج آقا حسين فاطمي نقل شده است:« عصر جمعه بود، به من گفتند: آقاي ملكي جوياي حال تو شده، چون مي دانستم كه ايشان بيمار است با شتاب به خدمتشان رفتم، ايشان را ديدم استحمام كرده، خضاب بسته و پاك و پاكيزه در بستر بيماري افتاده و آماده اداي نماز است.در ميان بستر اذان و اقامه گفت همين كه به تكبيرة الاحرام رسيد و گفت: الله اكبر، روح مقدسش از بدن پاكش به سوي عالم قرب پرواز كرد و معني الصلوة معراج المؤمن درمورد او به تحقق پيوست.
(نوشته شده براساس كتاب افلاكيان خاك نشين)
غیبت و دخالت در امور خصوصی و شخصی دیگران
یکی از سوژه های اصلی محاورات که به شدت بین مردم مرسوم شده است عمل زشت غیبت است. همگی میدانیم كه نباید غيبت كنيم و حتي نبايد به غیبت گوش کنیم؛ اما این روزها زمانی که افراد همدیگر را ملاقات می کنند و یا در میهمانیها حاظر میشوند در عمل حرفی جز غیبت کردن درمورد دیگران ندارند و با هیجان کامل به این کار مبادرت می کنند. برخی هم به خود اجازه میدهند در حریم خصوصی ترین مسائل دیگران وارد شوند و به امر و نهی و دخالت های بی مورد بپردازند. غافل از آنكه در قرآن كريم مي خوانيم: «و لا يغتب بعضكم بعضاً أيحبّ أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً فكرهتموه»(حجرات/12)و برخي از شما برخي ديگر را غيبت نكنيد.آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خودش را بخورد؛ پس از اين امر كراهت داريد.
آيا به راستي در مقام عمل چند نفر به اين آيه شريفه عمل ميكنيم؟!
علامه طباطبايي«رحمت الله عليه» در تفسير اين آيه شريفه مي نويسد:« و شارع اسلام از اين جهت از غيبت نهى فرموده كه: غيبت اجزاى مجتمع بشرى را يكى پس از ديگرى فاسد مىسازد، و از صلاحيت داشتن آن آثار صالحى كه از هر كسى توقعش مىرود ساقط مىكند، و آن آثار صالح عبارت است از اينكه هر فرد از افراد جامعه با فرد ديگر بياميزد و در كمال اطمينان خاطر و سلامتى از هر خطرى با او يكى شود، و ترسى از ناحيه او به دل راه ندهد، و او را انسانى عادل و صحيح بداند، و در نتيجه با او مانوس شود. نه اينكه از ديدن او بيزار باشد و او را فردى پليد بشمارد. در اين هنگام است كه از تك تك افراد جامعه آثارى صالح عايد جامعه مىگردد، و جامعه عينا مانند يك تن واحد متشكل مىشود. و اما اگر در اثر غيبت و بدگويى از او بدش بيايد و او را مردى معيوب بپندارد، به همين مقدار با او قطع رابطه مىكند، و اين قطع رابطه را هر چند اندك باشد، وقتى در بين همه افراد جامعه در نظر بگيريم، آن وقت مىفهميم كه چه خسارت بزرگى به ما وارد آمده، پس در حقيقت عمل غيبت و اين بلاى جامعه سوز به منزله خورهاى است كه در بدن شخص راه مي يابد، و اعضاى او را يكى پس از ديگرى مي خورد، تا جايى كه به كلى رشته حياتش را قطع مي سازد.»(تفسير الميزان،ج18،ص484)
بياييد كمي فكر كنيم، تاكنون در اثر يك عصبانيت پوچ و بچه گانه چند نفر را غيبت كرده ايم؟! آيا به بهانه انتقاد از فلان استاد، شكل شرعي به غيبتهايمان نبخشيدهايم تا با خيال آسوده و به دور از هر گونه عذاب وجدان به غيبت از او بپردازيم؟! نخستين سخنهايمان پس از خارج شدن از مجلس مهماني شمردن عيب و نقص هاي صاحب خانه و ساير ميهمان ها نيست؟! آري درست است كه ما مصلحت انديشانه سخن مي گوييم و به دنبال خير و صلاح آنها هستيم؛ البته كه اين هم بهانه مناسبي براي صحبت كردن پشت سر مؤمنين به شمار مي رود!!!
و اينها همه در حلي است كه امام باقر «عليه السلام» به نقل از پدرانشان از رسول گرامي اسلام «صلوات الله عليهم اجمعين» ميفرمايند: «هر كسي از مؤمني راجع به صفتي كه در او هست غيبت كند خداوند آنها را در بهشت با هم جمع نميكند و هر كس از مؤمني بدون ارتكاب گناهي غيبت كند پرده عصمت بين آنها از هم قطع ميشود و غيبت كننده گرفتار آتش ميگردد و همواره در آن جاي بد ميماند.»(بحارالانوار،ج1،ص546)
بمناسبت 25 ذی القعده روز دحو الارض
روز بیست و پنجم ماه ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. امام رضا علیهالسلام فرمودند: «حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهماالسلام در شب 25 به دنیا آمدهاند» همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عجل الله تعالي فرجه) معرفی شده است. روز دحوالارض، جزو چهار روز معروفی است که روزه گرفتن آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد.
معنای دحوالارض
«دَحو» به معنای گسترش و همچنین به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلیاش است. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز پیدایش زمین، آب تمام سطح این کره خاکی را فراگرفته بود. به تدریج خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند. زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیرقابل سکونت بود. اندک اندک زمینهایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشاورزی به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نامگذاری میشود.
اعمال معنوی این روز
زمین، محل زندگی انسان و تمام موجوداتِ زنده است، که با تمام ویژگیهایش، نشانهای از نشانههای خداوند متعال به شمار میآید که آن را ابتدا خلق و سپس گسترانیده است.
روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژهای دارد. از جمله:
1. روزه گرفتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2. احیا و شبزندهداری شب دحوالارض که مساوی با یک سال عبادت است.
3. ذکر و دعا و مناجات.
4. غسل مستحبی به نیت روزِ دحوالارض
و5. نماز مخصوص این روز.
در قرآن کریم نیز به روز دحوالارض اشاره شده است. «والارض بعد ذلک دحاها؛ و زمین را بعد از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد» (نازعات/30). بر اساس نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحاها» در این آیه، همان دحوالارض است.
دعای روز دحوالأرض
یکی از برنامههای روز مبارک گسترده شدن زمین، خواندن دعای ویژه این روز است. در بخشی از این دعا، به مسئله دحوالأرض چنین اشاره شده است: «ای خدایی که خانه کعبه را گسترانیدی و دانه را شکافتی و سختی را برطرف ساختی، از تو میخواهم در این روز از روزهایت که حق آن را بزرگ نمودی، هر گرفتاری و مشکلی را برطرف سازی».
«امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن»
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد و زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان
تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد. اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه؟
دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد و باز زیر لب چیزی گفت. بعد رو به مسافر گفت: 125 تومان
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود:
«امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن»