لینک ثابت
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه شب پانزدهم ماه ذى القعده، شب مباركى است و خداوند در اين شب، به بندگان مؤمن، نظر رحمت مى افكند و آن كس كه در اين شب به اطاعت خداوند مشغول باشد، پاداش بسيار زيادى دارد.
در ادامه فرمود: چون شب به نيمه رسيد، به عبادت خدا و نماز بپرداز و از خداوند حاجت بطلب كه در اين شب، حاجت كسى بدون پاسخ نخواهد ماند!
انسان کاری مهم تر از خودسازی ندارد، و ساختن هر چیز متناسب با همان است؛ دیوار را سنگ و گل و انسان را علم و عمل. انسان تا به لقاء الله نرسیده است، به کمال مطلوبش نایل نشده. بابا افضل را کلامی کامل در این باره است که: «عالم درختی است که ثمره ی او لقای خدای تعالی است>> امّا نفس رهزن است و باید مراقب بود. حکیمان گفته اند که اگر نفس را مشغول نداری، او تو را مشغول می کند. باید از وساوس او در حذر بود و در تربیتش به صفات الهی و اخلاق ربوبی کوشید که : هر کس که هوای کوی دلبر دارد از سر بنهد هر آن چه در سر دارد ورنه به هزار چلّه ار بنشیند سودش ندهد که نفس کافر دارد (علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله،دیوان اشعار، ص 216( به سوی خدا برو. خدا جواد است و جود گدا می خواهد، و چون خود او می فرماید: « و گدا را مران»«وَ اَمَّا السَّآئِلَ فَلاَ تَنهَر»(سوره ی ضحی،آیه ی 11)، پس خود با سایل چگونه رفتار کند؟ عارف رومی چه خوش گفته که: «چنان که گدا عاشق کریم است، کریم هم عاشق گداست.» گدایی کن تا محتاج خلق نشوی. (علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله، دستورالعمل های اخلاقی و سیر و سلوک، ص55) و(مناسک حج، علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله، ص89 و90)
«فکر» فكر آن باشد كه بگشايد رهى— راه آن باشد كه پيش آيد شهى
گاهي شده است که چشم خود را به منظره ي زيباي دوخته ايم و فارغ از خوب و بد روزگار به اُفاق هاي دور و دراز نظر مي کنيم.
اما اين حالت در ما زياد به طول نمي انجامد و احساس مي کنيم آشفته حاليم! مقداري که تأمل مي کنيم متوجه مي شويم که ذهن در حال پردازش درس و دانشگاه و آينده است.
اين امر عامل ايجاد احساس نامطلوب، و سرسبزي اطراف ما را مانند فصل پاييز به صورت خزان مي نمايد.
از اين اتفاق چند مطلب را مي خواهيم نتيجه بگيريم:
1. فکر و ذهن به اموري که براي ما موضوعيت دارند، توجه مي کنند. اگر يک مسئله اي براي ما خيلي مهم جلوه کند، درون ما به آن مشغول مي شود و فکر ما در خلوت و جلوت به آن مي پردازد.
بنابراين اگر چه اصل گرايش به جنس مکمل در انسان وجود دارد، اما بايد توجه داشت اگر تمام ظرف زندگي فرد معطوف به آن شود، در کوزه همان تراود که در اوست.
2. افکار همان گونه که شادي برانگيز هستند، مي توانند زندگي با صفا را برآشفته سازند. وقت گذاري روي يک انديشه گاهي انسان را به خطا رفتن، درست تصميم نگرفتن و عجولانه رفتار کردن مي کشاند.
براي اين که حال و آينده ي خود را روشن ببينيم و صحيح پي ريزي کنيم، بايد واقع بين باشيم. براي واقع بين بودن پاسخ به اين سوالات مي تواند مفيد باشد؛
فکر کردن در مورد ديگران در اين موقعيت و شرايط چه ارمغاني براي شما خواهد داشت؟ آيا فکر نمودن مشکلي از شما را حل خواهد کرد؟ آيا زندگي بهتري را براي شما رقم خواهد زد؟
لطف خدا: از الطاف خداي متعال آگاه كردنِ بنده خود ، به ضعف و ناتواني و عجز از اداي شكر، نسبت به نعمتهاي خداست. همين كه چشمان ما باز شود و بدانيم كه در مقابل چه خدايي هستيم؛ همين كه زنگار غفلت از قلب و جان ما زدوده شود و به اشتباهات خود پي ببريم؛ همين كه بيدار شويم و عزم جدي در حركت به سمت معبود برداريم؛ همه و همه نعمتهاي اختصاصي خدا به ما است. پس خدا لطف ِ ويژهاي به شما كرده است كه اگر شما كمي ديگر فكر كنيد باز هم ميتوانيد از امثالِ اين نعمتهاي اختصاصيِ به خود را بشماريد. و همه اينها نشان از آن دارد كه خداي متعال توجهِ خاصي به شما دارد كه بايد قدرِ آن را بدانيد و طريق ِ شكرِ هر كدام را كه استفاده درست از آن نعمت است، برويد.
اما در مورد فكر گناه: فكر گناه تا به مرحله عمل نرسيده، اگر چه ممكن است زمينه گناه را فراهم آورد و از اين نظر بايد به شدت از آن احتراز شود، ولي در عين حال خود آن گناه نيست؛ برخلاف نيت و فكر كار نيك كه اگر به وسيله مانعي به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده مي شود.
فرقي كه ميان كار خير و كار شر هست، اين جهت است كه اگر انسان تصميم به كار خير بگيرد؛ ولي بعد موفق به انجام ان نشود، برايش ثواب مي نويسند؛ ولي در كار بد، اگر شما در مرحله تصميم باشيد و خودِ كار صورت نگيرد، به پاي شما گناه نوشته نمي شود، و از اين جهت نوعي عفو و اغماض وجود دارد.
يكي از وظايف مهم فرد مسلمان و هركسي كه به دنبال حيات معقو ل است، عفت در فكر و انديشه است كه از ثمرات شرم و حياء است ؛
و حيا از نتايج ايمان و از پايه هاي اصلي دين است. دور داشت فكر از عرصه هاي ناهنجار و آلوده را (عفت در انديشه ) گويند.
صفحات: 1· 2
رضای تو را من رضایم، رضا جان / به دربار تو من گدایم رضا(ع)جان
اگر دور از مکه و کربلایم / تویی مکه و کربلایم رضا(ع) جان
ای جمعه ی نیامده ی روزگارها
الغوث و الامان خزان و بهارها
آئینه ی شریف ترین ِ تبارها
خال لب تو کعبه ی دلبر مدارها
خوش به سعادت پسر مهزیارها
———-
از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم
عالم به مدح ِ زلف تو مدهوش می کنیم
اما چه سود ریسه که خاموش می کنیم
آقا تو را دوباره فراموش می کنیم
ای خسته از شلوغی شعر و شعارها
———–
تردید و شُبهه از سفرت حرف میزند
با شک از آخرین خبرت حرف می زند
از شایعات دور و برت حرف می زند
آقا بیا که پشت سرت حرف می زند
ای حرمت تمامی قول و قرارها
یك نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ را دید كه بر مركبی سوار است و چون تحت تأثیر تبلیغات منفی بنیامیه علیه اهل بیت قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او اسائه ادب میكرد،
امام ـ علیه السّلام ـ هم چیزی نمیگفت. تا وقتی كه مرد شامی آرام شد. حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ كه درد او را میدانست بر او سلام كرد
پس از لبخندی فرمود: گمان میكنم غریب هستی، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهی گذشت كنیم از تو گذشت میكنیم،
اگر از ما چیزی بخواهی به تو میدهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت میكنیم،
اگر از ما مركبی بخواهی برای تو مركب میدهیم، اگر گرسنه باشی، سیرت میگردانیم،
اگر عریان باشی لباست میدهیم، اگر محتاج باشی بینیازت میكنیم، و اگر حاجتی داشته باشی آن را بر میآوریم و تا در مدینه هستی اگر در خانه ما مهمان باشی برای تو بهتر خواهد بود،
چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است. مرد شامی از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهی میدهم كه تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولی فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید. سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ معتقد شد. مناقب آل ابیطالب، ج4، ص19
ng="FA">
و کان عليه السلام يکثر بالليل في فراشه من تلاوة القرآن، فإذا مر بآية فيها ذکر جنة أو نار بکي و سأل الله الجنة و تعوذ به من النار.
رجاء بن ضحاک ميگويد:
امام رضا عليه السلام شبها در بستر خود بسيار قرآن تلاوت ميکرد، و چون به آيه هاي بهشت و دوزخ ميرسيد، ميگريست و بهشت را از درگاه خدا طلب ميکرد و از آتش دوزخ به خدا پناه ميبرد.
عيون اخبار الرضا 196:2، بحارالانوار 94:49.
آورده اند که : مردی زن صالحی داشت. آن زن، پیوسته به شوهرش می گفت : که در کارهایت ، ان شاءالله بگو. اما آن مرد به سخن همسرش چندان اعتنایی نمی کرد، بلکه اورا مسخره می نمود. روزی هنگام غذا خوردن به چیزی احتیاج پیدا کردند. آن مرد برای تهیه آن از خانه بیرون رفت و به همسرش گفت: آن مرد برای تهیه آن از خانه بیرون رفت و به همسرش گفت: تو به غذا خوردن مشغول باش ، من به زودی باز می گردم. زن گفت بگو ان شاءالله مرد گفت : مطلب، خیلی کوچک و ساده است و نیازی به گفتن ان شاءالله ندارد و از خانه بیرون رفت. جالب آن که به محض خروج از منزل، ماموران، به اتهام دزدی اورا گرفته و به زندان بردند. بعد از یک مدت طولانی به خاطر رفع اتهام و کشف مجرم اصلی ، آزاد شد و روانه منزل گردید. وقتی درب خانه را کوبید، همسرش گفت : کیستی؟ مرد گفت : من هستم ، ان شاءالله زن گفت : تو کی هستی ؟ مرد گفت: من شوهر تو هستم ، ان شاءالله زن، درب منزل را گشود و پرسید در این مدت کجا بودی ؟ مرد گفت: در زندان به سر می بردم، ان شاءالله زن گفت : مگر چه گناهی مرتکب شده بودی؟ مرد گفت: گناهی نداشتم، فقط گناهم نگفتن ان شاءالله بود، ان شاءالله آری ، گاهی بی اعتنایی به یک حقیقت غیر قابل انکار و کوچک انگاشتن آن ، انسان را دچار زحمت و گرفتاری می کند، و سزاوار است که در همه حال خدا را از یاد نبریم و در انجام کارها بر او توکل و به او امید داشته باشیم کتاب داستان های عبرت انگیز از عاقبت گناه کاران : نوشته سید جواد رضوی