هر چه جوییم نیابیم نشانی جز نام
11 شهریور 1394
نشد آن دم که مگر دوست صفایی بکند
دل خود بر کَند از جور وفایی بکند
ماکه سرگشته دراین دشت شبی میگردیم
از افق سر زند و راهنمایی بکند
هر چه جوییم نیابیم نشانی جز نام
کان دلارام زهر گوشه جلایی بکند
شب تاریک و رهِ دور و من و حال تباه
مگر از لطف خداوند قضایی بکند
دل سرگشته ما بین که همانند نسیم
نتواند زجهان تکیه به جایی بکند
آتش مهر بِه هر خانه که افتد روزی
آب و گِل سوزد و از شعله بنایی بکند
حاصل عشق همان به که اسیر غم او
از خرد دوری و از هوش جدایی بکند
دست و دل گم کند و نام ونشان در بازد
دل تهی از غم و شادی و گدایی بکند