شفای زن سرطانی
09 شهریور 1394
آقاي چراغچي باشي نقل می کرد :« پدرم در گذشته بود و من طفل و در تحت سرپرستي عمويم بودم. پس از ازدواج، همسرم دچار سرطان شد به طبيب مراجعه کردم گفتند بايد قطع شود. وي شبها از درد خوابش نمي برد.نزد عمويم رفتم و از او کمک خواستم. عمويم گفت چرا نزد حاج شيخ حسنعلي نمي روي؟ عصر به مدرسه اي که حاج شيخ در آن تدريس مي فرمودند آمدم و وارد اطاق ايشان شدم. فرمودند ناراحت نباش از اين انجيرها هر روز صبح يک دانه بدهيد بخورد. روز اول خورد درد ساکت شد روز دوم بهتر شد و روز سوم اثر از آن نماند و به کلي خوب شد.