زهرا (سلام الله علیها ) در عروسی زنان یهود
يکي از ارزشهاي اخلاقي در اسلام زهد و بيرغبتي به دنياست اين ارزش اخلاقي معمولاً در زندگي اولياء خدا از جايگاه خاصي برخوردار ميباشد. از طرفي گروه زيادي از کساني که به مکاتب الهي ميگرويدهاند از پابرهنگان و محرومين جوامع انساني بودهاند.
با وجود اين دو مسئله يکي از بهانههاي تحقير و بياعتبار جلوه دادن زندگي مؤمنين براي منافقين و مخالفين هميشه فراهم بوده است.
در آيات قرآن در چند موضع از ديدگاه منافقين و کفار نسبت به مؤمنين پرده برميدارد.
بطور مثال در سوره بقره آيه 13 به نقل از مخالفين پيامبر بهانه عدم ايمان آنها را چنين بيان ميکند:
وَ اِذا قِيلَ لَهُمْ امِنُوا کَما امَنَ الناسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ کَما امن السُفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُفَهاءُ وَلکِنْ لايَعْلَمُونَ، [هر گاه گفته شود بديشان ايمان آريد چنان که ايمان آوردند مردم گويند آيا ايمان آريم چنانچه ايمان آوردند بيخردان؟ همانا اينانند بيخردان وليکن نميدانند.]
دقت در اين آيه نشان ميدهد که وضع ظاهر همچون لباس، مسکن، خوراک، رنگ پوست بدن، ثروت، يکي از ملاکهاي مهم براي ارزيابي شخصيت انسانها در ديدگاه منافقين و کفار است در حاليکه اسلام ضمن توصيههاي اخلاقي و رعايت آداب ظاهري اصالت را به نوع تفکر و رفتار انسانها ميدهد. اينکه منافقين، مؤمنين را بهعنوان، سفهاء ياد ميکنند به اين خاطر است که از نظر ظاهري زندگي آنها را نميپسندند در حاليکه دل آنان به نور ايمان به خدا و قيامت روشن بوده و همينان از بهترين مدافعين اصول و ارزشهاي اسلامي و انساني بودهاند.
خداوند حکيم در جواب به اين طرز تفکر، سفاهت را به خود آنها نسبت ميدهد و ميفرمايد قضاوت ظاهري فقط داشتن نوعي سفاهت و کمخردي است.
در صدر اسلام در مکه و حتي در مدينه از نظر اقتصادي و ظاهري زندگي همه مسلمانان و حتي زندگي پيامبر و خاندان او دچار مشکلات و کسر و کمبودهايي بود و همين بهانهاي در دست يهوديان مدينه شده بود تا درصدد شکستن شخصيت آنان برآيند امّا خداي متعال (او که هميشه ناصر و ولّي مؤمنين است) در هر حال امدادهاي خود را بر آنان فرود ميفرستد.
در اينجا به ماجرايي تاريخي اشاره ميکنيم که زنان يهودي مدينه درصدد بودند با دعوت دختر رسول خدا «صلي الله عليه وآله» در يک بزم عروسي به ظاهر پرشکوه حضرت زهرا«عليها السلام» را تحقير نموده و ترور شخصيت کنند و ببينيم ياري خدا را که چگونه بنده مؤمن خود را ياري ميدهد.
يهوديان مدينه ميخواستند فاطمه «عليها السلام» دختر رسول «صلي الله عليه وآله» را تحقير کرده و خوارش سازند.به همين سبب در يک مجلس عروسي زنان خود را به بهترين زيورها آراستند و بر آنها فاخرترين لباسها را پوشاندند. آنگاه به نزد رسول «صلي الله عليه وآله» آمده و با شيطنت از او اجازه خواستند تا دخترش فاطمه«عليها السلام» به مجلس آنان درآيد. رسول «صلي الله عليه وآله» فرمود: اجازه او با علي است. انّها زوجة عليّبن ابيطالب و هي بحکمه از او خواستند تا در نزد علي «عليه السلام» شفاعت کند، رسول «صلي الله عليه وآله» هم شفاعت کرد و بنا شد زهرا«عليها السلام» به مجلس درآيد.
جبرئيل در دم فرود آمد و با خود لباس و عطر و زيورهاي بهشتي آورد که هيچکس نظيرش را نديده بود. زهرا «عليها السلام» به مجلس درآمد، و ماه از شرم پنهان شد. همه زنان مجلسي از بهت انگشت بر دهان گرفتند و به وي خيره شدند، زيرلب ميگفتند: گويا بدر اين بار در خانه ما به چلّه نشسته. آنگاه در دم همچون سحره فرعون از پا افتادند و در سجده بر زمين بوسه زدند.
جمع زيادي در آن جشن عروسي به برکت حضرت زهرا «عليها السلام» جشن تشرف به اسلام گرفتند.[1] .
1. بحا رالانوار ج 43 ص 30