زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط(3)
شغل
خیاطی یکی از شغلهای پسندیده در اسلام است. لقمان حکیم این شغل را برای خود انتخاب کرده بود.
جناب شیخ برای اداره زندگی خود، این شغل را انتخاب کرد و از این رو به « شیخ رجبعلی خیاط » معروف شد. جالب است بدانیم که
خانه ساده و محقر شیخ، با خصوصیاتی که پیشتر بیان شد، کارگاه خیاطی او نیز بود.
یکی از فرزندان شیخ در این باره میگوید: ابتدا پدرم در یک کاروانسرا حجرهای داشت، و در آن خیاطی میکرد. روزی مالک حجره آمد و
گفت: راضی نیستم اینجا بمانی. پدرم بدون چون و چرا و بدون این که حقی از او طلب کند، فردای آن روز چرخ و میز خیاطی را به خانه
آورد و حجره را تخلیه کرد و تحویل داد، از آن پس در منزل، از اتاقی که نزدیک در خانه بود برای کارگاه خیاطی استفاده میکرد.
یکی از دوستان شیخ میگوید: فراموش نمیکنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش
مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل میرفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما
خوب نیست. فرمود:
«عیال و اولاد را چه کنم؟! »
در حدیث است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند :
« إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛
خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند. »
« ملعون ملعون من ضیع من یعول؛
ملعون است، معلون است کسی که هزینه خانوادة خود را تأمین نکند. »
سیاست
شیخ در عالم سیاست نبود، اما با رژیم منفور پهلوی و سیاستمداران حاکم آن به شدت مخالف بود. او نه تنها با شاه و دار و دستهاش
مخالف بود، بلکه مصدق را هم قبول نداشت، ولی از آیت الله کاشانی تعریف میکرد و میفرمود:
« باطن او به منزله سقاخانه است. »
پیش بینی سیاسی
یکی از فرزندان شیخ میگوید: در 30 تیر سال 1330 هجری شمسی وقتی شیخ وارد منزل شد، شروع کرد به گریه کردن و فرمود:
« حضرت سید الشهدا(علیه السلام) این آتش را با عبایشان خاموش کردند و جلوی این بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در این روز خیلی
ها را بکشند؛ آیت الله کاشانی موفق نمیشود ولی سیدی هست که میآید و موفق میشود. »
پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (رحمت الله علیه ) است.