روز بــزرگداشت صـدرالمتـألـهیـن ملاصـدرا گـــرامی بـــاد
دانشمند، چراغ بی زوالی است که بودنش، افروختن است و فقدانش، جهت بخشی.
اسلام، مهد پرورش دانش است و آیین بلوغ دانشمند.
از میان آنان که متصدی ابلاغ حقیقت در زمینند، نام ملاصدرا، بر صحیفه معنا می درخشد. وقتی دقیق بنگری، روشنگری و حق طلبی این مرد اندیشمند را به وضوح درخواهی یافت.
ملاصدرا؛ مرد عرفان و فلسفه
نهم جمادی الاولی سال 980 بود که محمد، دیده به جهان گشود تا روزگاری، شکوهصدر المتألهین را رقم زند.
شاید که نه، بی تردید، آشنایی او در جوانی اش با شیخ بهایی بود که سنگ بنای شخصیتعلمی و اخلاقی اش را بنیان نهاد، تا استادش، سید امیرشمس الدین (میرداماد)، بلوغ بی نهایت راواضح تر برایش به تصویر کشاند. او، بهترین و زیباترین آیین شاگردی را ادا کرد، تا روزگاری، درصدر استادی جهانی از حکمت، قرار گیرد.
عرفان و فلسفه، او را به وادی ای سوق می داد که خود می گوید: «وقتی دیدم زمانه با من سرجنگ دارد و به پرورش اراذل و جُهال مشغول است و روز به روز، شعله های آتش گمراهیبرافروخته تر و نامردمی فراگیرتر می شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکهبیرون کشیدم».
شرح تو را برای شهود عالم، باید به تفسیر نشست؛ وقتی که حجره های گم شده فلسفه، نام تورا فریاد می کنند. قلم بردار؛ که قلم به دستان، هنوز حیران «شوارق» کلام تواند. چگونه نمی تواناز تو انتظار این همه را داشت؛ که راه تو نبود، مگر «صراط المستقیم».
آن گونه که تو بر گونه بهار بوسه دادی، عجیب نیست اگر حکمت، چون پرنده ای، در لابه لایکلامت یخ بسته است. تو، قدم زنان، باغ معارف را درخواهی نوردید، در حالی که اسفار اربعه راعصای راهت کرده ای؛ ای آفتاب رقصان حکمت!