تسخير لانه جاسوسى امريكا و روز ملّى مبارزه با استكباردر کلام مقام معظم رهبری دامت برکاته
مقام معظم رهبری دامت برکاته :
امروز بنده يک مطلب در باب مسأله مبارزه با استکبار بايد عرض کنم تا معلوم شود مسأله چيست؛ اساس قضيه چيست و گذشته اين قضيه تا کجاست؟ درست است که حادثه تسخير لانه جاسوسي امريکا در ايران، آن روزها به وسيله جوانان دانشجو انجام گرفت؛ لکن نسلي که امروز جوان و دانشجو و طلبه و دانش آموز است و در صحنه ايستاده و اميدها را زنده مي دارد و چشمهاي ما را روشن مي کند، از سابقه اين قضيه چه مي داند و چقدر اطّلاع دارد؟ گويندگان، نويسندگان و کساني که براي خودشان در اين صحنه سياست الهي، مسؤوليتي قائلند، چقدر براي نسل روبه رشد امروز ما - که اين کشور با آن هزار کار دارد - اين قضيه را تشريح کرده اند؟ پس، يک مسأله اين است. من امروز مختصري در اين باره، آن هم عمدتاً براي جواناني که در سال پنجاه و هشت - يعني پانزده سال قبل که اين حادثه اتّفاق افتاد - کودک يا نوجوان بودند، عرض مي کنم.
درباره مطلب اوّل،از سال 1341 مبارزه اي همه گير به رهبري علماي بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357 - يعني شانزده سال - اين مبارزه ادامه داشت تا به پيروزي رسيد. عزيزان من! اين مبارزه شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژيم شاه محسوب مي شد - چون اساساً رژيم شاه را امريکاييها در سال سي و دو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتيباني اش مي کردند - اما در واقع يک مبارزه ضدّ امريکايي بود. آنها همه کاره اين کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشيده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن طور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آن طور غريبانه در زندان و زير شکنجه بکشد يا در خيابانها و ميدانها - مثل پانزده خرداد و هفده شهريور - قتل عام کند و آن طور در مدرسه فيضيّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بيفتد. ملّت ما همه اين گناهان بزرگ را از چشم امريکا مي ديد و معتقد بود دست امريکا در کار است.
امريکا در داخل کشور ما با دو ابزار کار مي کرد. يکي از ابزارهاي امريکايي عبارت بود از سرمايه گذاريها، دخالتهاي در ارتش، مجموعه کارشناسي نظامي، پولها، سياستها، سفارت امريکا و غيره. ابزار دوم هم عوامل صهيونيست بودند. اگرچه در ايران، آن وقت هم صهيونيستها از ترس مردم جرأت نمي کردند سفارتخانه رسمي داشته باشند، امّا مراکزي مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سياستمدارانشان و با تجّارشان، اين جا کار مي کردند. صحنه سياست و اقتصاد و نيروي مسلّح ايران در مشت امريکاييها بود. اين را مردم مي فهميدند. امام از سالهاي چهل و يک و چهل و دو، به اين مطلب تصريح کردند. پس، وقتي در سال پنجاه و هفت مبارزه پيروز شد و انقلابِ پيروزمند به ثمر رسيد، در حقيقت يک انقلاب ضدّامريکايي به ثمر رسيده بود. حال شما ببينيد ملّت ايران و انقلابيّون، حق داشتند با عوامل امريکايي در اين کشور چه کار کنند؟ کارهاي زيادي مي توانستند بکنند و اگر هم مي کردند، کسي ملامتشان نمي کرد؛ چون شانزده سال با امريکاييها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هيچ کس نمي گفت چرا شما با امريکاييها اين کار يا آن کار را کرديد؟ در عين حال - درست توجّه کنيد! - بعد از آن که انقلاب پيروز شد، انقلاب و مسؤولين و شخص امام بزرگوار، نسبت به امريکاييها حدّاکثرِ ارفاق را کردند. سفارتشان سر جاي خودش محفوظ بود و اين جا کاردار داشتند. اوّل سفير داشتند؛ بعد کاردار داشتند.
ملّت ايران، يک ملّت انقلابي و مؤمن است. انقلاب اسلامي که مثل انقلابهاي کمونيستي و رنگارنگِ بعضي کشورهاي ديگر نبود که اگر خواستند به يک کشور که دشمن آنهاست تعرّض کنند، فوراً در سطح بالا، قدرت ديگري که پشتيبانشان است، فشار بياورد و مانع شود. در کشورهاي ديگر، در بسياري از انقلابها، اين گونه بود. تا دولت انقلابي فلان کشور مي خواست حرکتي عليه قدرتي انجام دهد، آن قدرت، توسّل به قدرت پشتيبانِ دولت انقلابي مي جست؛ باهم تفاهم مي کردند و مسائل حل مي شد. نظام جمهوري اسلامي، تحت تأثير قدرتي نبود و همه قدرتهاي بزرگ نسبت به آن کينه داشتند. اين نظام، خود را مستقل از همه آنها نگه داشته بود و لذا اين ملاحظات وجود نداشت. اين بود که جوششي در ميان ملّت موجب شد تا به وسيله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت امريکا تسخير شود.
معناي آن تسخير اين بود که رژيم امريکا بداند نسبت به اين انقلاب نمي شود شوخي کرد و اين انقلاب و اين ملّت و کشور، از انقلابها و ملتها و کشورهايي نيست که دست روي دست بگذارد، ساکت بنشيند و تحمّل کند تا آن طرف دنيا عليهش خواب پريشان ببينند و توطئه درست کنند.
حرکت نسبت به سفارت امريکا - که به حق «لانه جاسوسي» ناميده شد و واقعاً هم مرکز جاسوسي بود - در حقيقت تبلوري از حقايق اين انقلاب و ملّت بود. اين حرکت نشان داد که ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گوي پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستکبري مثل امريکا هم، تا همه جا ايستاده است
اين، مطالب اوّلِ انقلاب بود که عرض کردم. از آن روز تا اين ساعت، رژيم امريکا پيوسته عليه ملّت ايران و انقلاب و جمهوري اسلامي و مسؤولين توطئه کرده است. يکي از سردمدارانِ دولتهاي قبلي شان شرم نکرد و گفت: «ملت ايران بايد نابود شود». چقدر حماقت مي خواهد که کسي چنين حرفي بزند؟! ولي اينها گفتند. اين از دشمني است. واقعيت اين است که ملّت ايران توانسته است در همه صحنه ها پيش برود، مانعها را بشکافد، قدم بردارد و جلو برود؛ هم در صحنه علم و هم در صحنه معنويّت. هم در صحنه دين، هم در صحنه اخلاق. هم در صحنه اقتصاد، هم در صحنه نيروي مسلّح و غيره و غيره و غيره. البته ممکن است به قدري که توقّع داشتيم، نشده باشد؛ اما از آني که ديگران خيال مي کردند، بسيار بيشتر شده است. آينده هم، آينده روشني است. به برکت اسلام، آينده اين انقلاب، آينده اين نظام و آينده اين کشور، آينده اي بسيار روشن و درخشان است. آني که بايد اين آينده را شکل دهد، عمدتاً شما جوانان هستيد. اوّلاً با عمل، ايمان اسلامي را در خودتان تعميق کنيد که اين اساس کار است. ايمان هم يک موضوع کتابي و ذهني نيست. ايمان، در عمل تقويت پيدا مي کند. انسان، خدا را در ميدانِ مجاهدتِ براي خدا، بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم، سنگرهاي مختلفي دارد که سنگر علم و سازندگي از آن جمله است. البته با تقوا و با تضرّع پيش خداي متعال و با انجام عبادات و اجتناب از محرّمات. پس، اوّل ايمان اسلامي است.ثانياً آگاهي سياسي را در خودتان تقويت کنيد که فريب تبليغات دشمن را نخوريد. اين هم يک رکن اساسي است.
اميدوارم خداي متعال شما را موفّق بدارد و ادعيّه حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنافداه شامل حالتان شود و روح مبارک امام و شهداي بزرگوار، از شما راضي باشد.والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته.