السلام علیک یا ام البنین
در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت حسين بن على عليهالسلام شهيد شدند.
براى اين پسرها ندبه و گريه مىكرد. گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مىنشست و ندبههاى جانسوزى مىكرد.زنها هم دور او جمع مىشدند. مروان حكم كه حاكم مدينه بود،با آن همه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مىآمد و مىايستاد و مىگريست.
از جمله ندبههای ایشان اين است:
لا تدعونى ويك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانتبنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اى زنان!من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعنى مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتى شما مرا به اين اسم مىخوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مىافتم و دلم آتش مىگيرد.
زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم.
يا من راى العباس كر على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد
انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد
ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد
اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظرهاى كه عباس من،شير بچه من،حمله مىكرد مىديدى و ديدهاى!
اى مردمى كه آنجا حاضر بودهايد!براى من داستانى نقل كردهاند، نمىدانم اين داستان راست است يا نه. يك خبر خيلى جانگداز به من دادهاند، نمىدانم راست است يا نه.
به من گفتهاند كه اول دستهاى پسرت بريده شد،بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشت يك مرد لعين آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه مىگويند بر سر شير بچهام عمود آهنين فرود آمد.
عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مىدانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمىكرد.
لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.
« مجموعه آثار شهید مطهری ج17-منتهى الآمال،ج 1/ص386»