شهیدی از شهیدان میگوید...
مصاحبهای از شهید میرافضلی
چند روز بود دنبال گمشدهای میگشتم تا او را پیدا کنم. عاشق به الله، رزمندههای توانا از فرماندهان بزرگ. از صفاتش {هرچه} بگویم، کم گفتهام که والاترین صفاتش اخلاقش بود و مایل بود همین طور در اجتماع گمنام بماند. برای ضبط خاطراتش خواستم نوار بگیرم، حاضر نشد. خواستم خاطراتش را بنویسم ناراحت شد و از من قول گرفت که هیچ کس نباید او را بشناسد. دو روز ازصبح زود تا ساعتها مزاحم وقتش شدم. گفتنیها زیاد داشت: از آن روزهای اول جنگ تا کنون. بیش از سه سال جنگ با دشمنان اسلام او را آبدیده کرد. نور خدا کاملا وجودش را پر کرده بود. از دیدارش، گفتارش {و} رفتارش انسان سیر نمیشد. اینها هستند نمونه سرداران اسلام که همچون سردار رشید اسلام چمران میخواهند جز خدا کس دیگری آنها را نشناسد.
خاطرات شهيد
امدادهای غیبی
اولین عاشورای جنگ فکر کنم صبح جمعه بود. شب عاشورا گروه پانزده نفره چریکی، سه نفر افسر ارتشی، دوازده نفر بسیجی حرکت کردیم که جاده دشمن در هشت کیلومتری را کمین کنیم. آن شب را اشتباه رفته بودیم: به عوض هشت کیلومتر بیست و هشت کیلومتر. شب کنار جادهای سنگر درست کردیم و در آنجا {موضع} گرفتیم، به فکر همان جاده مورد هدف. صبح که روشن شد، با تعجب دیدیم که کنار تانکهای دشمن هستیم. دویست تانک به فاصله سیصد متری ما بودند. ماشین فرماندهی حرکت کرد در دویست متری ما قرار گرفت. با بلندگو تانکها را آرایش میداد . یکی از افسران زبانش بند امده بود و ما همه به این فکر که همه از بین خواهیم رفت. گفتیم حال که چنین است، تا شب همین جا میمانیم و شب در تاریکی فرار {میکنیم}. یکی از افسران فرمانده گفت نه باید برویم و فرار کنیم. زمین جلوی ما صاف بود و خطر کاملاً محسوس بود. در اینجا همه به امام حسین متوسل شدیم و حرکت کردیم و شروع به سینه زنی نمودیم. صد و پنجاه متر از سنگرها دور شدیم که ماشن فرماندهی به سنگرها آمده و مات و مبهوت به ما خیره شده بود. ما اصلاً هیچ گونه ترسی احساس نمیکردیم و همه بچهها در آن حالت دیدند که امام حسین با اسب سواری دور ما میچرخد و با این گونه امداد الهی توانستیم از این خطر جان سالم بیرون ببریم.
خواهران و برادران و معلمین ما به برادر سجادی سخت علاقهمندند. اگر خاطرهای از ایشان دارید بفرمایید.
همیشه روحیهای خندان داشت و هیچ وقت این موضوع از ذهن من خارج نمیشود که روحیه بس شاد و بدون تشویش داشت که این روحه میتوانست اثر خاصی بر روی رزمندگان دیگر بگذارد. و تحلیل نظامی خوبی داشت. آخرین لحظهای که او را دیدم شب عملیات بود که با هم خداحافظی کردیم. هیچ تشویش و دلهرهای نداشت.
شما گفت بودید {بعضی از} شهدا راحت طلب هستند؟
بلی. در مورد شهدایی که میخواهند در همان عملیات اول شهید شوند، این راحت طلبی آنهاست! باید آنها ایستادگی کنند تا آنکه آنهایی که چند سال رنج وزحمت کشیدهاند، بروند.
نتیجه غرور فرماندهان
در عملیات والفجر مقدماتی که ما نیرو و اسلحه زیادی داشتیم، این موضوع در میان فرماندهان غرور بهوجود آورده بود که آنها با این نیرو حتماً پیروزند و به هدفهای خود میرسند. خداوند خواست به آنها بفهماند که تنها این نیروها نمیتوانند موفقیت آمیز باشند. تقوی و توکل به خدا لازم است. امام هم در سخنانشان فرموده بودند که شما پیروز میشوید اگر شما را غرور فرا نگیرد. درس خوبیی بود. اگر پیروز میشدیم، یک سرباز آمریکایی بودیم و متکی به اسلحه و نیروهای خودمان.
آینده جنگ را چگونه میبینید؟
اگر ما با همین روحیه الهی بجنگیم، آینده وحشتناکی برای ابرقدرتها و آیندهای نورانی برای اسلام خواهد بود.
چرا جوانهای ما اینقدر طالب جبهه وشهادتند؟
دیدن صحنههای الهی در جنگ و نور خدا در جبهه، دیدن کسانی که در آخرین لحظات به معشوق میرسند و با آنها خداحافظی کردن. شیرینی لذاتی که در شب عملیات میبینیم، انقدر لذت بخش است که هنوز جوانها از جبهه برنگشته، باز دوباره روانه جبهه میگردند. اگر جنگ به صورت خشک و نظامی باشد و یا این که عملیاتی در آن نباشد، بچهها را خسته میکند و همان تکرار عملیات به بچهها روحیه میدهد.
باز هم از امدادهای غیبی تعریف کنید؟
در همه عملیاتها امدادهای غیبی الهی دیده میشود. اواخر عملیات بیت المقدس بود که حقیر با یک موتور سیکلت جهت شناسایی وارد منطقه شدم. یکی از گشتهای دشمن که با ماشین مشغول گشت بود، متوجه ما شد و بسوی ما حرکت کرد. ماشین آنها کاملا مجهز به اسلحه بود و خیلی راحت میتوانستد ما را بزنند. شاید میخواسنتد من و یک نفر دیگر {را} که ترک موتور بود، زنده بگیرند. به پانصد متری ما رسیدند. همراهی من جیغ کشید و گفت: یا مولا به داد ما برس! یک مرتبه دیدم اسب سواری حالت تهاجم به سوی دشمن گرفته و دشمن را فراری داد و ما بدون هیچ ترسی منطقه دشمن را شناسایی کردیم و سالم بازگشتیم.
اولین پیروزی؟
دو روز بعد از عزل بنی صدر، عملیاتی به نام «خمینی روح خدا فرمانده کل قوا» در منطقه دارخوئین با شرکت عدهای قلیل از افراد نمونه {انجام} شد که یک تیپ عراق را منهدم کردند و نُه کیلومتر جلو رفتند و ضربهای محکم به دشمن زدند. درحالی که همه این ایثارگران {که} از اصفهان بودند، شهید یا مجروح شدند.
اولین حمله لشکر ثارالله؟
اولین گردان که از کرمان به جنوب آوردند، 135نفر بودند که به کرخه نور آمدند و در آنجا با همین عده کم عملیاتی موفقیت آمیز داشتند و این مقدمهای بود برای پیروزیهای بعدی و در این عملیات، غفاری از لاهیجان رفسنجان به شهادت رسید.
ازشهید عباس حسینی چه خاطرهای دارید؟
گردان عباس در عملیات والفجر چهار دو بار عمل کرد. هردو بار با هم بودیم. هر دو بار هم موفق شد. عباس از بهترین فرماندههای لشکر بود که جای او در لشکر خالی است.
از اصغر عباسی بفرمایید.
اصغر در شب دوم عملیات به صورت داوطلب آمد. چون در قسمت زرهی بود. میخواستند از آمدن اصغر جلوگیری کنند، اما او زیرکانه آمد و به شدت آماده شد و با شهامت و توکل عجبی شرکت نمود. همه جا با حدیث و آیات قرآن رزمندگان را گرم میکرد و آنها را به تقوی دعوت مینمود و معلوم بود که جزو شهداست.
هفته نامه «رويدادهاي هفته»، 16/6/1362