منكر ولايت را تازيانه زدند
نه تنها حضرت على عليه السلام بالين محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد كه آيا اين شخص از شيعيان و دوستان من هست يا نه . بلكه موقع سئوال نكير و منكر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر ميت از شيعيان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندين و دشمنان آن حضرت يا از كسانى كه معتقد به امامت ايشان نيستند باشد او را شفاعت نمى كند و دستور مى دهد كه او را تازيانه زنند. سيد حسين پسر حسن طالقانى نقل كرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را ديدم كه تمام موى سرش سفيد شده بود. از علت سفيد شدن موى او در جوانى از ايشان سئوال كردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بوديم ، من خيلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن كنند. از شدت علاقه اى كه به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن كنيد؟ آخر الامر قرار شد كه او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند كه من نميرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه كنار برادرم گذاشتند. بعد از برگشتن آن جماعت ، ديدم كرسى گذاشتند و مردى خوش سيما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در اين حال ديدم نكير و منكر به صورت و هيئت ترس ناكى وارد شدند در حالى كه به دست هر كدام از آنان تازيانه اى بود. ايشان كنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى كردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال كردند. جواب نداد. آن شخص نورانى كه بر كرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پيغمبرش سئوال كردند: باز جواب نداد. همان شخص فرمود: بگو محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال كردند؟ نتوانست جواب دهد و ساكت ماند. آن شخص به يكى از آن دو ملك فرمود: سينه او را بو كن ببين آيا چيزى از محبت ما در آن هست يا نه ؟ وقتى بو كرد. عرض نمود: نه ، چيزى از محبت شما در آن نيست . فرمود: او را با تازيانه بزن آن ملك اطاعت كرد و او را زد. عرض كردم : كيستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض كردم : علت چه بود كه دو سئوال را به او تلقين كردى اما سئوال سوم را تلقين نفرمودى ؟ فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در اين حال من متنبه شدم و خواستم كه مرا تعليم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بياموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شيعيان ماست سئوال كن ! (عمه من شيعه بود ولى مذهب خود را كتمان مى كرد) بعد آن دو ملك چنان صيحه اى بر من زدند گفتند: از اين جا بيرون رو، وقتى مرا بيرون آوردند ديدم در اثر ترس و وحشت از صيحه آنان تمام موهاى سرم سفيد شده است نام كتاب : انسان از مرگ تا برزخ مؤ لف : نعمت اله صالحى حاجى آبادى
موعظه امیر المومنین علیه السلام پس از ضربت خوردن
امام(ع) در ضمن موعظه خود پس از ضربت خوردن می فرمايد: «و أَنا بِالامسِ صاحبكُم و أَنا اليَومَ عبرَةٌ لَكُم و غَدًا مُفارقُكُم؛ غَفَرَ اللَهُ لِى و لَكُم؛ و من ديروز مصاحب و همنشين با شما بودم و امروز عبرت براى شما هستم و فردا از ميان شما مفارقت میكنم؛ خداوند مرا و شما را بيامرزد.»
«إنْ تَثبُتِ الوَطأَةُ فى هذهِ المزَلّةِ فذاكَ، و إن تَدحَضِ القَدمُ فإنَّما كُنَّا فى أَفياءِ أَغصانٍ و مَهَبِّ رياحٍ و تحتَ ظِلِّ غمامٍ اضمحَلَّ فى الجوِّ مُتَلفِّقُهَا و عفا فى الارضِ مَخطُّهَا؛ اگر در اين لغزشگاه، قدم استوار بماند (و از اين جراحت بهبود يابم) پس امر همان است، و اگر قدم بلغزد (و از اين دنيا بروم) پس جز اين نيست كه در سايههاى شاخههاى درختان سر سبز و محلّ وزش نسيمهاى جانفزا و در زير سايه ابرهائى نشستهايم كه در جوّ آسمان آن ابرهاى به هم چسبيده از بين رفته و اثرى از آن نمانده است، و محلّ عبور و مخطّ آن بادها در روى زمين نمانده و مندرس شده است.»
«و إنّما كنتُ جارًا جاورَكُم بدنى أَيَّامًا و ستعقبونَ مِنّى جُثَّةً خلاءً، ساكنَةً بعدَ حَراكٍ، و صامتةً بعدَ نُطقٍ. لِيعِظكُم هدُوِّى و خُفُوتُ أَطرافِى و سُكونُ أَطرافِى؛ و به درستی كه من فقط همسايه اى بودم كه بدن من چند روزى با شما همسايه شد و از اين پس از من چيزى جز بدنى بدون روح و جسمى ساكن بعد از حركت و جثّه اى ساكت پس از سخن گفتن نخواهيد يافت. بايد اين فروكش كردن من شما را پند دهد و موعظه كند و اين به هم افتادن و سكون چشمهاى من و بدون حركت درآمدن دست و پا و جوارح من براى شما عبرتى عظيم و اندرزى بزرگ باشد.» «فإنّهُ أَوعظُ للمُعتبرينَ مِن المنطقِ البليغِ، و القول المسموع؛ و بنابراين اين حالت من براى عبرت گيرندگان از هر سخن بليغ و رسائى و از هر گفتار شنوائى مؤثرتر و اندرز دهنده تر است.»(1)
نهج البلاغه، خطبه 147
گریه برشهید
حمزه عموی پيامبر از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بود و لذا كسى را نداشت ، جنگ احد فرا رسيد ((حمزه )) در جنگ فعالانه شركت كرد و از ساير رزمندگان بهتر درخشيد تا مظلومانه به فيض شهادت رسيد. و به همين مناسبت لقب سيدالشهداء يعنى سالار شهيدان را به او دادند.
جنگ احد به پايان رسيد خانواره شهدا در سوگ عزيزانشان نشسته بودند و با گريه هايشان خاطره آنان را بزرگ مى داشتند.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله از احد بر گشت ، وقتى به مدينه وارد شدند ديدند كه در خانه همه شهداء گريه هست جز خانه حمزه ، حضرت فقط يك جمله فرمود: ((امّا حمزة فلا بواكى له )) يعنى همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه كه گريه كننده ندارد. تا اين جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانه هايشان و گفتند: پيامبر فرمود: حمزه گريه كننده ندارد. ناگهان زنانى كه براى فرزندان خودشان يا شوهرانشان يا پدرانشان مى گريستند، به احترام پيامبر و به احترام جناب حمزة بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و براى آن جناب گريستند. و تعد از اين ديگر سنت شد هر كس براى هر شهيدى كه مى خواست بگريد اوّل مى رفت خانه جناب حمزه و براى او مى گريست .
اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميت (ميت عادى ) چندان روى خوشى نشان نداده است مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است و گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست .
حضرت حمزه عموى پيامبر از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بود و لذا كسى را نداشت ، جنگ احد فرا رسيد ((حمزه )) در جنگ فعالانه شركت كرد و از ساير رزمندگان بهتر درخشيد تا مظلومانه به فيض شهادت رسيد. و به همين مناسبت لقب سيدالشهداء يعنى سالار شهيدان را به او دادند.
جنگ احد به پايان رسيد خانواره شهدا در سوگ عزيزانشان نشسته بودند و با گريه هايشان خاطره آنان را بزرگ مى داشتند.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله از احد بر گشت ، وقتى به مدينه وارد شدند ديدند كه در خانه همه شهداء گريه هست جز خانه حمزه ، حضرت فقط يك جمله فرمود: ((امّا حمزة فلا بواكى له )) يعنى همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه كه گريه كننده ندارد. تا اين جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانه هايشان و گفتند: پيامبر فرمود: حمزه گريه كننده ندارد. ناگهان زنانى كه براى فرزندان خودشان يا شوهرانشان يا پدرانشان مى گريستند، به احترام پيامبر و به احترام جناب حمزة بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و براى آن جناب گريستند. و تعد از اين ديگر سنت شد هر كس براى هر شهيدى كه مى خواست بگريد اوّل مى رفت خانه جناب حمزه و براى او مى گريست .
اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميت (ميت عادى ) چندان روى خوشى نشان نداده است مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است و گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست .
مناجات با حضرت علی علیه السلام
اومده صبح اجابت / وقته بندگی عبادت کی دیده یه ماه کامل / وا باشه درهای رحمت وقتشه برای چند شب / که ماهم خدایی باشیم با هزارتا استغاثه / دیگه از قفس رهاشیم تویه کوچه باغ دلها / میپیچه نسیم یارب دیدنیه این شبها که / مهمونه خداییم هر شب الهی العفو الهی العفو نفسها که در شمار است / دیده ها پرستاره است میریزه ناله و شیون / از دلی که پر شراره است مولای من مولای من مولای من ؛ دیگه نخلستونا صدات نمی شنون ، دیگه حسرت ناله های علی به دل می برن؛ بزار برا بار آخر یه ذره ناله بزنه خودش خالی کنه ؛ گوش بده شاید تو هم بشنوی . مولای یا مولای هر چن مولای مولای که می گفت یه دست به محاسنش می گرفت ، می گفت خدا کی قرار محاسنم خونی بشه ،دیگه علی خسته شده دلمو دیوونه کردی / سحرهای دل سپردن به سر زلف نگارم / عاشقونه گره خوردن این شبها که چشم خسته ام / غرق اشک و التماس دخیل تار عبای / یه غریبه ، ناشناسه الهی العفو الهی العفو آقایی که کوچه های / کوفه میشنون صداشو میبینند نیمه های شب / تا خرابه رد پاهاشو دنبال رد نگاهش / کوچه ها در به در اون سراغ بابا میگیرن / یتیما از دختراشون(خواهراشون یا مادراشون)
دانا کیست؟
ه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله و لم بؤيسهم من روح الله و لم يؤمنهم من مكر الله.1
ترجمه :
دانا و تمام دانا كسى است كه نوميد نگرداند مردمان را از رحمت و آمرزش خدا و مأيوس نگرداند ايشانرا از راحت و آسايش از خدا و ايمن نگرداند ايشان را از عقوبت و عذاب خدا.
پس بر حكيم آگاه لازم است كه مرض هر نفسى را تشخيص نمايد و به دواى مخصوص آن آنرا معالجه نمايد پس كسى را كه خوف غلبه كرده بر رجاء معالجه نمايد و كسى را كه امانى و رجاهاى كاذبه غلبه كرده و به اين سبب دلير گشته و روى بگناه و معاصى آورده مانند اكثر مردمان او را بتازيانه خوف تأديب كند و هر گاه از وعد گويد از وعيد نيز نقل كند و هر گاه وصف جنت نمايد از جحيم نيز ذكر كند چنانچه در قرآن مجيد هر جا ترغيب است با او ترهيب است و هر كجا بشارت است مرادف با نذارت است و اگر وعد است مقابل او وعيد است اگر غفور رحيم است شديد العقاب است اگر لا تقنظوا من رحمة الله است2
فلا يأمن مكرالله3 است و هكذا چنانچه بر متأمل بصير مخفى نيست و فى دعاء الافتتاح: و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة.
يعنى در دعاى افتتاح است كه من يقين دارم ايخدا كه تو در مقام عفو و رحمت ارحم الراحمين ميباشى و در مقام عذاب عقوبت از همه عقوبت كنندگان سختتر ميباشى.
1) نهج البلاغه ص 1126 حكمت 87.
2) سوره 39 آيه 53.
3) سوره 7 آيه 99.
نام کتاب: شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام
نام نويسنده: مرحوم آيه الله حاج شيخ عباس قمى(ره)
شب نزول ملائکه
امام صادق : علیه السلام إِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ الْقَدْرِ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ وَ الْكَتَبَةُ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا. تفسیرقمی ،ج1،ص366 در شب قدر فرشتگان و روح و کاتبان اعمال به آسمان دنیا نازل می شوند.
چرا باید روزه بگیریم؟
چه دلیلی برای گرفتن روزه است؟ وقتی من گرسنه و تشنه می شوم، آن هم در این گرما و با این روزهای بلند، چه اصراری بر گرفتن روزه است؟!
هرچه روزها گرم تر و بلندتر می شود و هرچه روزه گرفتن سخت تر می شود، آدم در درون خودش بیشتر به دنبال دلایل روزه گرفتن می گردد؛ چون می خواهد ته دلش قرص باشد که این روزه و این سختی هم برای خودش و روح و جسم خودش خوب است، و هم برای آخرت و توشه راهش.
غذا خوردن
اولین نکته ای که در روزه گرفتن خود را نشان می دهد، تحمل گرسنگی است. گرسنگی چیزی است که احتمال دارد در شرایط غیر روزه نیز به انسان دست بدهد و گاهی انسان نتواند تا ساعت ها آن را رفع کند. برخی فواید روزه از این نوع گرسنگی نیز حاصل می شود. یعنی گرسنگی به خودی خود فواید بسیاری دارد به همین دلیل در اسلام علاوه بر روزه، بر خود گرسنگی تأکید فراوان شده است و نه تنها انسان را از شکم بارگی به شدت نهی کرده است، بلکه بر خالی گذاشتن معده و تحمل گرسنگی نیز بسیار سفارش نموده است. برخی فواید حاصل از گرسنگی طبق روایات از این قرارند:
مبارزه با نفس: به فرمایش امیر مۆمنان علیه السلام: گرسنگى كشیدن، نیكو یارىدهندهاى بر سركشىِ نفس و شكستن عادت آن است. (غرر الحكم ، حدیث 9942)
صفحات: 1· 2
سیره عملی امام خمینی رحمة الله علیه در ماه مبارک رمضان
نور و بركت دودمان وحى، رهنمون مىسازند، و بر بال عرفان ناب محمدى صلى الله عليه وآله نشانده، بر مشكات ملكوت، عروج مىدهند.
در ميان دين باوران كفر ستيز، چهره محبوب قرن، فقيه تيزبين سياست مدار، فيلسوف، عارف ژرف نگر، عالم متخلق و رهبر و بنيان گذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمينى رضوان الله عليه، از موقعيتى والا و ويژه برخودار است، زيرا روزها و ساعتها و لحظه هاى عمر او، با مراقبه و محاسبه سپرى شد و صدها آيه قرآن را مجسم ساخت و عينيت بخشيد. در اين مبحث به سيره عملی امام می پردازيم تا ره توشه ای برای عاشقان ماه رمضان باشد .
حضرت امام (ره) توجه ويژهاى نسبت به ماه رمضان داشته و بدين جهت، ملاقاتهاى خودشان را در ماه رمضان تعطيل مىكردند و به دعا و تلاوت قرآن و… مىپرداختند.
و خودشان مىگفتند: «خود ماه مبارك رمضان، كارى است» (1) .
يكى از ياران امام، در اين باره گفته است :
در اين ماه، ايشان شعر نمى خواندند و نمى سرودند و گوش به شعر هم نمى دانند . خلاصه، دگر گونى خاصى متناسب با اين ماه در زندگى خود ايجاد مىكردند، به گونهاى كه اين ماه را، سراسر، به تلاوت قرآن مجيد و دعا كردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مىكردند. (2)
ايشان، به هنگام سحر وافطار، بسيار كم مى خوردند، به گونهاى كه خادمشان فكر مى كردند كه امام، چيزى نخورده است! (3)
حضرت امام رحمة الله عليه درباره رمضان چنين مىسرايند:
ماه رمضان شد، مى و ميخانه بر افتاد عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد
افــــطار به مـــــى كرد برم پيـــر خرابات گفتم كه تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گير كه در مذهب رندان در حضرت حق اين عملت بارور افتاد
پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 286 .
2- برداشتهايى از سيره امام خمينى( ره) ، ج 3 ، ص 90 .
3- همان، ص 89 .
4- روزنامه جمهورى اسلامى، مورخ 8/1/69 .