سلوک بزرگان(6)
درس خارج و اجازات حضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی
آقا می فرمودند:
« خیلی زود ما درس حاج شیخ رفتیم، جوان بودیم، مدت شش سال درس ایشان را درک کردیم.
مباحث، رکوع نماز و بعد از آن مضاربه بود و بعد مبحث دیگر. همه درسها را می نوشتیم. ما قبل از نهار سه درس را می نوشتیم. بعد یک لقمه نان می خوردیم.
سر درس چیزی نمی نوشتیم و مسلط به بحث بودیم، بعد از درس می نوشتیم. قلم ما روان بود. »
درباره اجازه اجتهاد خود نقل می کردند:
« در صدور اجازه اجتهاد ما، بین آقای اراکی ( آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی ) و خوانساری (آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری)، اختلاف بود.
در نهایت آقای خوانساری حاکم شد. البته این اجازه اجتهاد فعلاً پیش ما نیست نمی دانم شاید پیش آقای … باشد و اجازه روایت هم از مرحوم محدث قمی داشتیم ( صاحب مفاتیح الجنان و کتابهای بسیار دیگر ) »
تدریس
از بررسی دوران تحصیلی ایشان مقام و موقعیت علمی ایشان به دست می آید. همان طوری که قبلا خاطر نشان شد، ایشان می فرمود:
« از سنین چهارده سالگی ما شروع به تدریس کردیم و هر کتابی را می خواندیم تدریس می کردیم.
وقتی بود که در تمام مدارس قم تدریس داشتیم و روزی چهارده درس و مباحثه اداره می کردیم و تسلط ما بر کتابهای درسی این چنین بود که برای عده ای رسائل می گفتیم و اگر دقت نظر بعضی نبود ما درس را بی مطالعه می گفتیم، این قدر حضور ذهن داشتیم و مسلط بودیم، ولی دقت نظر آقایانی ما را وادار به مطالعه می کرد. »
می فرمودند:
« از همان اوائل هر چه را می خواندیم تدریس می کردیم، مثلاً زمانی که آقای مطهری و دیگران پیش ما درس می خواندند خیلی سال است.
قبلش نیز ما تدریس داشتیم. مجموعاً هفتاد سال تدریس داشتیم. به آقای مطهری و منتظری و صدر (امام موسی صدر) رسائل درس می دادیم و آقایانی از حوزه، قدری قوانین پیش ما خواندند. »
آقای کاشانی می گوید:
پرسیدم تدریس فقه و اصول شما پنجاه سال بوده ؟
فرمود: « حسابش را نکرده ام» ، این سؤال را در وقتی از ایشان داشتم که سن مبارک ایشان هشتاد و نه سال بود و آقا از سنین چهارده سالگی تدریس داشتند و قریب به بیست سالگی درس مرحوم آیت الله العظمی مؤسس می رفتند، تحقیقاً بیش از پنجاه سال فقه و اصول فرمودند و با ادبیات می شود هفتاد سال تدریس.
آقای حیدری کاشانی نقل می کنند :
« در این سالهای اخیر که توفیق تشرف به محضرشان و درس خارج فقه ایشان را داشتم، مجلس درس ایشان آغاز و انجام آن به این صورت بود، که یکی از آقایان فرعی را می خواند یا حدیثی از امامان شیعه قرائت می کرد. ایشان در همان مجلس قدری فکر می کرد، و بحث را شروع می فرمود و همه شقوق و جوانب آن فرع را بیان می کرد، که باعث اعجاب دوستان اهل فضل می شد، بدون مراجعه به کتاب و مطالعه قبلی. در بحث قضا که مدتی در محضرشان بودم. آقایان حدیثی را از وسائل الشیعه شیخ حرعاملی می خواندند.
ایشان روی آن فکر می کرد و روز دیگر عنوان می فرمود و در اطرافش به تحقیق می پرداخت و گویا دروس خارج قبلی ایشان هم به این صورت بوده است از قراری که بعضی از شاگردان دوره های قبل ایشان می گفتند. »
اساتیدحضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی
همچنین از قول آقای حیدری کاشانی نقل شده ، آقا در مورد اساتید دوران کودکی خود می فرمودند:
« ما خیلی استاد داشتیم، یکی در مدرسه باقریه علیه السلام بود، یکی در مدرسه تقی خان بود، یکی هم پسر عمه ما بود، یکی آشیخ محمد و دیگری آخوند برادر آقای حائری بود، یعنی پسر برادر آشیخ محمد علی (مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد علی حائری، متوفی 1358 هـ.ق)، که ما آنجا می رفتیم.
مرحوم شیخ (ابوالقاسم کبیر) می آمد بحث های صرفی را از ما سؤال می کرد و در آن وقت من هفت، هشت ساله بودم، قرآن را خوانده بودم و بحثهای تفسیر را به ما یاد داده بودند.
حاج شیخ خیلی از ما سؤال می کرد، ما فکر می کردیم و جواب می دادیم و مورد توجه واقع می شد.
آقا در اینجا فرمود:
« خیلی روی ما زحمت کشیدند، اما زحمات هدر رفت، ما آدم نالایقی بودیم. »
عرض کردم :
چطور هدر رفت و حال آنکه چشم حوزه علمیه به شما است و مایه دلگرمی طلاب هستید. حوزه می خواهد از حضرتعالی الگو بگیرد آنوقت شما می فرمایید هدر رفتیم.
آقا فرمود:
« خود ما می دانیم چیزی نیستیم، در برابر حس خودمان همه حسهای دیگران اعتباری ندارد. »از آقا پرسیدم حضرتعالی سطح ( دورانی قبل از سطوح عالی حوزه ) را پیش کدام یک از آقایان خواندید، فرمودند:
« من سطح را پیش میرزا خواندم (آیت الله آمیرزا محمد همدانی متوفای 1365 هـ.ق) و لمعه را پیش آخوند (آیت الله آخوند ملا علی همدانی).
آمیرزا محمد خوب درس می داد. رسائل را هم پیش آمیرزا خواندیم.
منطق را خدمت آسید احمد حجت افغانی خواندم. اخلاقیات عملی را خدمت آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر آموختیم. در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی 1343 هـ.ق) رفتم.
ایشان آیه « الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا » را عنوان بحث قرار داده بود، ما دیدیم استفاده زیادی از درس ایشان نداریم، گفتیم درسی را که نمی فهمیم برای چه برویم، دیگر نرفتیم، برای ما سنگین بود.
کلام را خدمت آیت الله آمیرزا علی اکبر حکمی یزدی (متوفای 1344 هـ.ق) تلمذ کردیم. در تفسیر یادم هست جلسه داشتیم راجع به عدم تحریف قرآن. ما به علوم جدید رو نمی آوردیم، مثل اینکه بی اعتنا به آنها بودیم.
در تدریس، ما هر کتابی را که می خواندیم، تدریس می کردیم و می خواستیم دیگران هم اینطور درس بخوانند. مثلاً حاشیه ملاعبدالله را که خواندیم، شروع به تدریس می کردیم. مغنی را می خواندیم و تدریس کردیم، حال چی بود؟ حافظه ما خوب بود؟ نمی دانم.
ما همیشه مطالعه را جلوتر داشتیم، که اگر یک شب نتوانیم مطالعه کنیم، آمادگی تدریس را داشته باشیم. »
نیز می فرمود:
« ما درس شاه آبادی رفتیم، اما نه زیاد، چون علاقه به فلسفه نداشتیم، اهتمام ما بیشتر به فقه و اصول و تفسیر و فهم و درک ادعیه بود.
اهتمام ما به کلمات ائمه زیاد بود، با کلمات دیگران ما آرام نمی شدیم و قانع نمی شدیم و کلمات و فرموده های ائمه ما را قانع می کرد.
لذا آنچه ما در تفسیر و شرح ادعیه داشتیم، نظریاتی نبود که از دیگران گرفته باشیم، نظر و دید خودمان بود که متخذ از فرمایشات معصومین بود.
در فقه و اصول، تقریرات درس دیگران بود و اوائل هم بنا بر ایراد و اشکال نداشتیم بعد این فکر برای ما پیدا شد که می دیدیم گفته ها بی ایراد و اشکال نیست. نقد می کردیم و این افکار مال دیگران بود. اما در علوم دیگر نظرها همه برای خود ما بود و به جای دیگر جز کلمات ائمه نظر نداشتیم.
و بعد هم متوجه شدیم اصلاً این علوم رسمی ما را اشباع نمی کند. به قول بعضی ها علم رسمی سر بسر قیل است و قال، باید دنبال علمی رفت که آرام بخش باشد. و به واقع نگری آدمی را راهنمایی کند تا حقیقت اشیاء را ببیند،
« اللهم ارنی الاشیاء کما هی » که از دعاهای ائمه علیهم السلام است. »
جناب آقای حیدری کاشانی؛ از شاگردان و ارادتمندان ایشان نقل می کند:
از ایشان پرسیدم غیر از درس مرحوم آیت الله حائری اساتید درس خارج شما چه کسانی بودند؟ فرمود:
« درس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت می رفتم و چند روزی هم درس مرحوم آیت الله آشیخ محمد علی حائری.
ایشان اصول می گفت، تعادل و تراجیح.
نمی دانم فقه هم می گفت یا نه. درس مرحوم حجت را زیاد رفتم و از درسش خوشم می آمد، خوش بیان بود. همه بحثهای ایشان را نوشتم. درس مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی هم می رفتم. درس متین بود. کسی که نود سال زحمت کشیده باز برای مباحثه مطالعه می کرد، خیلی من علاقه داشتم به مباحثه ایشان.
امام مؤسس درس ایشان بود و در آوردن آقای بروجردی به قم، امام یک طرف و بقیه هم یک طرف. با مرحوم آیت الله حاج میرزا آقای فیض هم ارتباطی داشتیم و درس ایشان هم می رفتیم. »
ایشان در عرفان برای خود سلسله مشایخی (اساتید) را قائل نبود و می فرمود:
« استاد اخلاق و عرفان عملی ما آشیخ ابوالقاسم کبیر بود، حاج شیخ محمد تقی بافقی هم هوای ما را داشت. »
او سلسه مشایخ سیر و سلوک عملی بسیاری از عالمان اهل عرفان را می ستود، اما خود را در سلک آن مشایخ ذکر نمی کرد. مثلاً ایشان تا مرحوم حاج سید علی شوشتری را تجلیل می کرد و مرد وارسته و قابل اعتمادی می دانست، اما هرگاه صحبت از قبل او می شد، می فرمود: نمی دانم، و اضافه می کرد:
« مشایخ ما ائمه معصومین(علیهم السلام ) بوده اند، ما سیره و روش آنها را برای خود الگو و سرمشق قرار داده ایم، و هر کجا جا پای عرفان است از آن ائمه(علیهم السلام ) است، جای دیگر خبری نیست. »
در کتاب آسمان معرفت در شرح حال سالک الی الله و عارف بالله علامه بزرگوار حاج سید محمد حسین طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان نقل می کند که فرموده است:
« استاد ما در سیر و سلوک و عرفان عملی، آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره العزیز بود و استاد آقای قاضی، مرحوم حاج سید احمد کربلایی و استاد ایشان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی و استاد ایشان، مرحوم حاج سید علی شوشتری و استاد ایشان، ملاقلی جولا و بعد از ملاقلی جولا را نمی شناسیم و نمیدانیم ملاقلی جولا چه کسی بوده است و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت. »
ماست برای چه کسانی خوب است؟
1. ماست از غذاهایی است که برای افراد گرم مزاج و صفرای مفید است و اگر این افراد دوغ بدون چربی را مصرف کنند
برایشان بهتر است.
2. افرادی که دچار خشکی و تلخی دهان هستند نیز ماست برایشان مفید است.
کفش رسمی نپوشید
برای مراقبت از پاها در پوشیدن کفش های رسمی و اسپورت زیاده روی نکنید
با پوشیدن کفش هایی که پاشنه های بلند و نوک تیزی دارند، بدن به سمت جلو متمایل می شود و روی نوک پنجه فشار بیشتری وارد می شود. این وضعیت تعادل بدن را به هم زده و امکان زمین خوردن را افزایش می دهد. علاوه بر این کفش های پاشنه بلند باعث ایجاد درد، بدشکلی انگشتان پا و میخچه می شوند. بهتر است پوشیدن کفش های پاشنه بلند و تیز را به موقعیت خاص اختصاص دهید و از کفش هایی با پاشنه های کوتاه تر و پهن تر استفاده کنید.
علاوه بر این استفاده ی زیاد از کفش های اسپورت و ورزشی نیز توصیه نمی شود. بهتر است هر از گاهی به جای این کفش ها، از کفش های رسمی نیز استفاده کنید. باید بدانید که پوشیدن افراطی کفش های اسپورت در طولانی مدت باعث کاهش استحکام استخوان ها می شود.
5 خاصیت ضد استرسی بادرنجبویه
استرس و عصبانیت جز عواملی هستند که رادیکالهای آزاد را فعال کرده و به جان بدن میاندازند. پس لازم است هر طوری شده آرامش را به بدن بازگرداند. گیاه بادرنجبویه یکی از آن گیاهان آرامبخش است که روی سیستم عصبی تأثیر گذاشته و باعث آرامش میشود.
بادرنجبویه
استرس که به جان آدم میافتد مشکلاتی مانند بیخوابی، گرفتگی عضلات، معده درد، عصبانیت و تبخال و غیره نیز بروز میکنند. اگر این استرسهای روزمره و فشارهای عصبی که روی تکتک ما هست رفع نشود خدا میداند چه بلایی سر سلولها و اعضای بدن خواهد آمد.
استرس و عصبانیت جزو عواملی هستند که رادیکالهای آزاد را فعال کرده و به جان بدن میاندازند. پس لازم است هر طوری شده آرامش را به بدن بازگرداند.
گیاه بادرنجبویه که به نام ملیسا نیز معروف است یکی از آن گیاهان آرامبخش است که به طور طبیعی روی سیستم عصبی تأثیر گذاشته و باعث آرامش میشود. در این مطلب چند خاصیت مهم این گیاه را عنوان میکنیم. لطفاً با ما همراه باشید.
بادرنجبویه برای مقابله با تپش قلب ناشی از مشکلات عصبی
بادرنجبویه تسکیندهنده و آرامبخش است. به همین دلیل هم برای مقابله با اضطراب و تشویش و گرفتگیهای عضلانی مفید است. متأسفانه زمانی که اضطراب و نگرانی بر فرد غلبه میکند اسپاسم های عضلانی نیز آزاردهنده میشوند. در این شرایط میتوانید به این گیاه اعتماد کنید. برگهای بادرنجبویه روی گیرندههای گابا (GABA) تأثیر میگذارند. این گیرندهها در عملکرد انتقالدهندههای عصبی کنترلکنندهی سیستم عصبی اختلال ایجاد میکنند به طوری که فعالیت آنها را افزایش داده و به این ترتیب مانع از فعالیت درست سیستم عصبی مرکزی میشوند که وظیفهی آرامش عضلات را بر عهده دارد. زمانی که تپش قلب نیز به واسطهی استرس و فشارهای روحی افزایش مییابد این گیاه میتواند کارساز باشد. برای این کار باید روزانه یک تا دو فنجان دمنوش بادرنجبویه میل کنید. برای تهیهی آن برای هر لیتر آب 4 قاشق غذاخوری از این گیاه کافی است.
بادرنجبویه برای مقابله با بیخوابی
بادرنجبویه با ایجاد آرامش عضلانی و رفع گرفتگی آنها به داشتن خواب راحت نیز کمک میکند. در سال 1992، نتایج یک پژوهش نشان داد که بادرنجبویه به همراه گیاه سنبلالطیب (والریان) به اندازهی داروهای خوابآور موثرند. برای رفع بی خوابیهای ناشی از استرس و فشارهای عصبی نیز میتوانید روزانه 1 تا 2 فنجان دمنوش بادرنجبویه میل کنید. برای هر لیتر آب 4 قاشق غذاخوری از این گیاه کافی است. افراد بزرگسال همچنین میتوانند پشت گردن خود را با روغن گیاهی بادرنجبویه ماساژ دهند. برای این کار یک تا دو قطره از روغن را با کمی روغن جوجوبا مخلوط کرده و پشت گردن خود را ماساژ دهید.
بادرنجبویه برای رفع اسپاسمهای معده و روده
زمانی که بدن تحت استرس و فشارهای عصبی قرار میگیرد عضلات معده و روده نیز در امان نمیمانند و دچار گرفتگی و اسپاسم میشوند. بادرنجبویه علاوه بر رفع این اسپاسمها باعث کاهش سنگینی معده شده و به کبد کمک میکند تا صفرای بیشتری تولید کند. برگهای این گیاه برای کودکانی که قولنج میکنند مفید است. البته قبل از مصرف بهتر است نظر پزشک یا عطاری را جویا شوید. در حالت کلی از دمنوش این گیاه برای بچههایی که دچار قولنج میشوند استفاده میشود. به این ترتیب که برای هر کیلوگرم وزن کودک یک قاشق چایخوری از این دمنوش کافی است. برای رفع اسپاسم معده و رودهی خودتان نیز روزی یک تا دو فنجان از این دمنوش را میل کنید.
بادرنجبویه ضد درد و مناسب برای تسکین اعصاب
بادرنجبویه آرامبخش است و در کنار مصرف مسکنهایی مانند ایبوبروفن و غیره برای تسکین برخی از دردها نیز موثر است. حتی اگر این گیاه باعث رفع کامل درد نشود بدون شک شدت آن را کاهش خواهد داد. از این گیاه برای تسکین دردهای میگرنی، تسکین مشکلات عصبی و همچنین برای کاهش کرامپ ها یا گرفتگیهای عضلانی ناشی از مشکل سندرم پیش از قاعدگی نیز استفاده میشود.
بادرنجبویه برای رفع تبخال
منشأ تبخال ویروس است و استرس نیز یکی از عوامل بروز آن. نتایج پژوهشها نشان میدهد که بادرنجبویه برای مقابله با این مشکل موثر است. این گیاه حاوی ترکیباتی مانند اسید رزمارینیک و همچنین سیترال است که هر دو خواص ضدویروسی دارند. برای این کار باید دست به کار شوید و یک روغن مخصوص درست کنید. یک قاشق غذاخوری روغن جوجوبا را با یک قاشق غذاخوری موم عسل مخلوط کنید و کاملا هم بزنید تا یکدست شود. یک قاشق چایخوری تنتور بادرنجبویه و سپس 5 قطره روغن گیاهی بادرنجبویه، 10 قطره روغن گیاهی درخت چای و 10 قطره روغن گیاهی اسطوخودوس به آن اضافه کنید. همهی مواد را ترکیب کنید و با دیدن اولین علائم بروز تبخال روی محل بگذارید. هر نیم ساعت یک بار به مدت 3 ساعت و بعد از آن یک مرتبه هر دو ساعت از این روغن را روی تبخال بزنید.
ماجرای چسبیدن دست مرد به بازوی زن نامحرم
زنی در کعبه طواف می کرد و مردی هم پشت سر آن زن می رفت. (لحظه ای) آن زن بازوی خود را خارج کرد و آن مرد دستش را دراز نمود و بر روی بازوی آن زن گذاشت. خداوند دست آن مرد را به بازوی زن چسباند. مردم ازدحام نمودند، بطوری که راه عبور بسته شد. کسی را پیش امیر مکه فرستادند و امیر مکه، فقهاء و علماء را حاضر نمود و آنها فتوا دادند که باید دست مرد را ببرند، چونکه آن مرد مرتکب جنایت شده است.
امیر مکه گفت: «آیا در اینجا از خانواده پیغمبر (صلی الله عیه و آله ) کسی هست؟»
گفتند: «بلی! حسین بن علی (علیه السلام ) اینجا است.»
امیر مکه کسی را نزد امام حسین (علیه السلام) فرستاد. امام حسین (علیه السلام) تشریف آوردند. به آن حضرت عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا! حکم خدا درباره اینها چیست؟»
امام حسین(علیه السلام ) رو به کعبه نموده و دستهایشان را بلند کردند. مدتی مکث فرموده و دعا نمودند. بعد بطرف آنها تشریف آوردند و دست آن مرد را از بازوی زن خلاص نمودند.
امیر مکه عرض کرد: «یا حسین! این مرد را برای این کاری که از او سر زده است، عذاب نکنیم؟»
حضرت فرمودند: «نه.»
می گویند آن مرد، همان «جمال» بود که در کربلا دست امام حسین (علیه السلام ) را قطع نمود و اینگونه لطف حضرت را جواب داد!!(1)
…………………………………………………………………………………………
1- شجره طوبی
در شگفتم از 6چیز
سخنی از سلمان فارسی
از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد.
آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد:
جدایی از دوستان محمد(صلی الله علیه و آله )، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزوجل است،
و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست؛
دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند؛
و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند ازاو خشنود است یا ناخشنود.
وفات سلمان فارسی
یکی از خصوصیات انسانهای کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند، این است که گاهی از حوادث غیبی مطلع میشوند
و از نزدیک شدن زمان مرگ خویش با خبر می شوند. سلمان، یکی از این چهره ها است.
وقتی سلمان در مدائن مریض شد، روز به روز بیماریش شدت می یافت و کم کم یقین پیدا می کرد
که فرصتهای آخر زندگیش را می گذراند و باید آماده هجرت بزرگ به سوی پروردگارش باشد.
سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و با برکت که حدود 250 سال بود،
در اواخر خلافت عثمان در سال 35 ه .ق وفات یافت؛ حضرت على(علیه السلام ) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد.
مرقد شریف سلمان در شهر مدائن، در پنج فرسخى بغداد، نزدیک تاق کسرى قرار دارد.
با دنیا مثل بیت المال رفتار کنیم
نعمتهای خدا
«لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور» (الحدید، 23)
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنید و خدا هیچ خود پسند فخر فروشى را دوست ندارد.
در انتهای آیه ذکر شده، به مختال اشاره کرده است؛ مختال به معنى متکبر است، زیرا تکبر از خیال فضیلت، و پندار برترى بر دیگران پیدا مى شود .
تنها کسى گرفتار این حالات مى شود که مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها که قابل بیدارى و هدایتند این مستى و آثار آن را از بین مى برد.
افراد با ایمان با توجه به اصل فوق هنگامى که به نعمتى از سوى خدا مى رسند خود را امانتدار او مى دانند، نه از رفتن آن غمگین مى شوند نه از داشتن آن مست و مغرور، در حقیقت آنها خود را همچون مسئولان بیت المال مى دانند که یک روز اموال زیادى را دریافت، و روز دیگر هزاران هزار پرداخت مى کنند، نه از دریافتش ذوق زده مى شوند و نه از پرداختش غمگین.
و چه تعبیر جالبى دارد امیر مومنان على علیه السلام در باره همین آیه آنجا که می فرمایند:
تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است، آنجا که خداوند متعال مىفرماید:لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ تفسیر (نمونه، ج23، ص: 367)
این براى آن است که به خاطر آنچه از دست داده اید غمگین نشوید، و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید، بنا بر این هر کس بر گذشته تاسف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو طرف در اختیار گرفته است. ( نهج البلاغه، حکمت 439 )
این براى آن است که به خاطر آنچه از دست دادهاید غمگین نشوید، و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید، بنا بر این هر کس بر گذشته تاسف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو طرف در اختیار گرفته است.
مگر می شود خوشحال یا ناراحت نشد؟
نکته ای که قابل ذکر است این می باشد که؛ منظور از «تَأْسَوْا» صرف ناراحتی نمی باشد. معلوم است که انسان وقتی با مصیبتی مواجه می گردد، کسی یا چیزی را از دست می دهد، ناراحت می شود. بلکه دلبستگی انسان به هر چیزی به غیر از خدا آن قدر زیاد است که وقتی آن را از دست می دهد، دچار ناراحتی توأم با یأس می گردد! گمان می کند چون چنین مصیبتی به او اصابت کرده است، دیگر همه ی دنیا برایش تیره و تار شده و هیچ آینده و امیدی ندارد!
و منظور از «تَفْرَحُوا» در قبال نعمت هایی که خدا می دهد نیز صرف خوشحالی نمی باشد، معلوم است که انسان فقیر، نیازمند و گرفتار، از گشایش و به دست آوردن و رفع نیاز خوشحال می شود. این احساس را نیز خدا در وجود انسان قرار داده است که ضمن برخور داری از امید و انگیزه، شاکر نیز باشد و اگر خوشحال نشود که نمی تواند شاکر باشد.
اما، یک عده هستند که وقتی نعمتی به آنان عطا می شود، گمان می کنند که؛
اولاً دیگر هیچ نیاز و دغدغهای ندارند و بالتبع طغیان می کنند (كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى: چنین نیست، بلکه حقاً كه انسان سركشى مى كند * همین كه خود را بى نیاز پندارد) (علق، 6-7)
ثانیاً گمان می کنند که این نعمت پایدار است و دیگر هیچ عاملی نمی تواند آن را ضایع نموده و یا از دستش خارج نماید؛ از این رو «فرحناک» می گردند.
در جهان بینی توحیدی و اسلامی، به غیر از خداوند باقی، همه چیز فانی است و به غیر از او که هدف و غایت است، همه چیز وسیله و ابزار است، لذا به دست آوردن یا از دست دادن ابزار، یأس یا فرحناکی توأم با تفخر، تکبر و بخل ندارد.
لذا حق تعالی متذکر می گردد که این چنین فرحناک نشوید، چرا که؛
اولاً شما نیازها و گرفتاری های دیگری هم دارید که مانع از فرحناکی شما میگردد و نباید با یک نعمت آنها را فراموش کنید.
ثانیاً بدانید که این نعمت نیز پایدار و ابدی نیست، بلکه اجلی دارد و به موقع اش از دست می رود.
بنابر این مومنین به وقت اصابت یک مصیبت (خیر یا شرّ)، نه مأیوس می شوند و نه فرحناک، چرا که می دانند همه چیز فانی است به غیر از خدا و می گویند ما از خدا هستیم و بازگشتمان نیز به سوی اوست: «ألَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» (البقره، 156)
[مومنین همان] كسانى (هستند) كه چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم.
چنانچه در جهان بینی توحیدی و اسلامی، به غیر از خداوند باقی، همه چیز فانی است و به غیر از او که هدف و غایت است، همه چیز وسیله و ابزار است، لذا به دست آوردن یا از دست دادن ابزار، یأس یا فرحناکی توأم با تفخر، تکبر و بخل ندارد.