درخواست فرزند صالح
«وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ[1]؛ پروردگارا، برای ما از همسران ما و نسل خویش، فرزندانی عطا فرما که مایه چشم روشنی ما باشد.» یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، این است که پیوسته خواهان خلف صالح و فرزندان پاک از همسران و ذرّیه خویش می باشند؛ نه تنها خواهان خلف صالح از همسران خود می گردند، بلکه خواهان پاکی نسل خویش که از فرزندان آنان به وجود می آید نیز می باشند.
هر فردی پس از ازدواج و انتخاب همسر، تمایل به داشتن فرزند پیدا می کند، تو گویی حسّ «اولادخواهی» در این مرحله از عمر، شکوفا گردیده و خود را نشان می دهد. انسان از دو نظر به داشتن فرزند، علاقه مند می باشد:
1.فرزندخواهی از شاخه های خویشتن خواهی و به اصطلاح «حب ذات» است، زیرا ذات خویش را در وجود فرزند می بیند، طبعا به وی علاقه مند می گردد و به عبارت روشنتر، هر فردی خواهان بقا و ادامه زندگی می باشد و وجود فرزند، یک نوع بقای وجود والدین و ادامه حیات آنها به شمار می رود.
2.فرزند در دوره های مختلف زندگی می تواند بسیاری از گره ها را از کار والدین بگشاید، پدر را در امور مادی کمک کرده و از نظر افراد با ایمان، پس از درگذشت وی می تواند در حقّ وی طلب مغفرت کند و مبدأ خیراتی گردد که سهمی از این پاداش به والدین می رسد. بنابراین، فرزند در نظر والدین، عصای زندگی و مایه آسایش او در دوره پیری و فرتوتی و سبب مغفرت او پس از مرگ است؛ به همین جهت، امام هشتم علیه السّلام می فرماید: «إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا لم یمته حتّی یریه الخلف؛[2]هرگاه خداوند برای بنده خود خیر و صلاحی را بخواهد، پیش از آنکه اجل او فرا رسد، فرزند او را به او نشان می دهد». امام عسکری علیه السّلام به دستور خلیفه عباسی، مدتی زندانی گردید؛ روزی به یکی از همزندانیان خود به نام عیسی گفت: تو دارای فرزند هستی؟ گفت: نه. در این لحظه، امام در حق او دعا کرد و گفت: پروردگارا، به او فرزندی عنایت فرما تا کمک او گردد. سپس فرمود: «فنعم العضد الولد[3]».امام صادق علیه السّلام می فرماید: هیچ فردی پس از مرگ از کارهای پیشین خود بهره ای نخواهد برد، جز از سه چیز:
1.در دوران حیات خود، کار نیکی را پایه گذاری کند که پس از مرگ وی نیز به کار خود ادامه دهد و تا این کانون خیر برپاست، پاداشی از آن به روح وی می رسد؛
2.عمل نیکی را در میان مردم رواج دهد و تا مردم بر آن سنت عمل می کنند، ثوابی عاید او می گردد؛
3.فرزند صالحی که پس از مرگ وی در حق او استغفار کند[4]. بنابراین، چه از نظر روانی که فرزند انسان، مایه گسترش شخصیت و مایه بقای وجود او پس از مرگ وی می باشد و چه از نظر این که فرزند، کمک و معاون انسان در این جهان و مایه مغفرت و آمرزش پس از رحلت اوست، حس فرزند خواهی به صورت یک امر غریزی و ذاتی در عمق نهاد انسان وجود دارد. کسانی که پس از گزینش همسر از نعمت فرزند محروم می گردند، رشته حیات و زندگی خویش را با فرارسیدن مرگ مقطوع و بریده می دانند و پیوسته چراغ زندگانی خود را در حال خاموشی می اندیشند؛ از طرف دیگر، اندیشه دوران پیری و تنهایی که پیوسته با مرارت و تلخی همراه است، روح آنان را بیش از پیش فشار داده و هاله ای از یأس و نومیدی در آسمان زندگی آنان پدید می آورد.
خواستار فرزندان صالح
علاقه به فرزند و فرزندخواهی، یک خواست طبیعی و فطری است که در تمام افراد بشر اعم از مؤمن و کافر وجود دارد، از این جهت، تنها فرزند خواهی نمی تواند نشانه بندگان خدا باشد، بلکه آنچه که می تواند نشانه چنین کسانی گردد، این است که خواستار فرزندان پاک و صالح که نه تنها مایه گسترش شخصیت جسمی و مادی انسان گردد، بلکه به وسیله آنها معنویت و پاکی انسان نیز گسترش پیدا کند و مایه بقای معنوی پدر، وسیله آمرزش او و چشم روشنی خانواده شمرده شود. هرچند که در نظر مردم، پیوند جسمی به پدر، مایه انتساب اوست، از نظر قرآن، پیوند معنوی پدر، قوی تر و نیرومندتر است تا آنجا که اگر پیوند ایمانی و معنوی فرزند از پدر گسسته گردد، پیوند او به گونه ای از پدر سلب می گردد. خداوند به حضرت نوح وعده داده بود که در حادثه طوفان، خاندان او صدمه ای نخواهند دید (زیرا غالبا خاندان نوح به وی ایمان آورده و از او پیروی می کردند) هنگامی که طوفان آغاز گردید و آبهای زیر زمینی از دل زمین جوشید و آسمان، باران شدید خود را فروریخت، فرزند نوح که از کشتی فاصله گرفته بود، مورد مهر پدر قرار گرفت و به او گفت: گام در کشتی بگذار! او به درخواست پدر، احترامی نگذاشت و گفت: «سَآوِی إِلی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ[5]؛بالای کوهی می روم، تا مرا از آب و طوفان صیانت بخشد». چیزی نگذشت که آب به دامنه کوه و قله آن رسید و امواج آب، فرزند نوح را بلعید، نوح از این جریان سخت ناراحت شد و گفت:«إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکمُ الْحاکمِینَ [6]؛ بارالها، فرزند من از خاندان من است و وعده تو تخلف ناپذیر می باشد و تو به حق داوری». در این لحظه خطاب آمد: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ [7]؛او فرزند تو نیست، او دارای عمل نازیباست». بنابراین از نظر قرآن، تنها ارتباط جسمی و مادی کافی نیست که کسی فرزند واقعی پدری محسوب شود، بلکه باید فرزند، وارث روحیات و معنویات و راه و رسم او نیز باشد. از این جهت، یکی از نشانه های مردان خدا، این است که پیوسته از خداوند می خواهند که نسل آنان، مایه چشم روشنی آنان باشد، چنان که قرآن می فرماید: «قُرَّةَ أَعْینٍ». این درخواست نیز بسان دیگر درخواست ها از طریق زبان عملی نمی گردد، بلکه باید به موازات درخواست، عمل های ارزنده ای انجام بگیرد که آنان را برای داشتن نسل صالح موفق سازد. هیچ دعایی بدون قیام به وظایف ممکن که در اختیار بنده است به هدف نمی رسد، بلکه باید به همراه ادعا به مسؤولیت سنگین پدری و مادری نیز توجه نمود و به خاطر این هدف به پرورش فرزند پرداخت.
دومین شخصیت جهان اسلام، امیر مؤمنان می فرماید: «ما نحل والد ولدا نحلا أفضل من أدب حسن؛ بهترین هدیه ای که پدر می تواند به فرزند خود بدهد، همان تربیت پسندیده است». مسؤولیت پدران و مادران در این باره به حدی سنگین و قابل توجه است که امام سجاد علیه السّلام در انجام دادن این وظیفه خطیر از خداوند استمداد می کند و در ضمن راز و نیاز خود، چنین عرض می کند: «و أعنّی علی تربیتهم و تأدیبهم و برّهم؛
بارالها، مرا در تربیت و تأدیب فرزندان و نیکی به آنها یاری فرما!» اگر والدین حق اطاعت بر گردن فرزندان دارند، فرزندان نیز حق بزرگ تری بر گردن آنها دارند و آن حق تربیت، یعنی آموختن راه و رسم زندگی از طریق صحیح و پرورش دادن سجایای انسانی که در فطرت او وجود دارد. اگر دانشمندان امروز به اهمیت کودکان و پرورش مردان آینده کشور پی برده اند و با تشکیل کنفرانس ها و نوشتن کتابها و جزوه ها و نشان دادن فیلمهای اخلاقی و علمی، گامهای بلندی در این راه برداشته اند، رهبران عالی قدر اسلام و پیشوایان مذهبی ما از چهارده قرن پیش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنماییهای سودمند، با پرورش دادن کودکان و فرزندان خود، گام مؤثری در این راه برداشته اند. اگر دانشمندان روان شناسی، استادان آموزش و پرورش، برنامه های تربیتی خود را از دورانی شروع می کنند که کودک چشم و گوش خود را باز کرده، در آستانه درک مسائل و واقعیات زندگی قرار می گیرد، ولی اسلام برنامه وسیع خود را برای تحقق یافتن سعادت کودک، پیش از انعقاد نطفه او آغاز می نماید، زیرا اسلام درباره پیوند زناشویی دستورات کافی و لازم دارد و در پیوند نخستین به کلیه جهات توجه نموده و از ازدواج با دیوانگان و ابلهان و میگساران به شدت جلوگیری نموده و در انتخاب همسر به ریشه خانوادگی و شرافت موروثی اهمیت فوق العاده داده است.
پی نوشت ها:
[1] فرقان، آیه 74
[2] سفينة البحار، ج 2، ص 684.
[3] همان
[4] سفينة البحار، ج 2، ص 684.
[5] هود، آيه 43.
[6] همان، آيه 45.
[7] همان آيه 46.
زنان دچار فقر آهن هستند
کم خونی و فقر آهن یکی از شایعترین مشکلات تغذیه ای در جهان بویژه در کشورهای در حال توسعه است. بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی، نزدیک به دو میلیارد نفر از مردم جهان به کم خونی و رقمی بیش از این به کمبود یا فقر آهن مبتلا هستند.
فقر آهن که همانا تعادل منفی آهن در بدن است، از کاهش دریافت و جذب آهن در اثر عملکردهای غیر بهداشتی، عادات و الگوهای غذایی نادرست، اتلاف بیش از حد آهن در برخی دورانهای زندگی از جمله کودکی، نوجوانی و بارداری ناشی می شود که عوامل فوق منجر به تخلیه ذخایر آهن بدن و در مراحل آخر کاهش خونسازی و کم خونی می گردند.
کمبود آهن سبب علایم و عوارض متعدد از جمله خستگی، ضعف، عدم علاقه به بهتر انجام دادن کارها، کم حوصلگی، کاهش تمرکز حواس و قدرت یادگیری، اختلالات گوارشی، ضعف سیستم ایمنی و ابتلای مکرر به بیماریهای عفونی می شود. فقر آهن در دوران بارداری موجب افزایش خطر مرگ و میر مادران و تولد نوزادان کم وزن و نارس است و می تواند منجر به عقب ماندگی ذهنی و اختلالات غیر قابل برگشت در توان یادگیری شود.
قابل تامل!!!!
از آدمها در حد توانشون بخواین نه در حد نیازتون !
بذارین آدمها اونی که هستن بمونن …
شهید مسعود علیمحمدی
تولد : ۱۳۳۸، تهران
شهادت : ۲۲ دی ۱۳۸۸
مسعود علیمحمدی ۳ شهریور ۱۳۳۸ در تهران دیده به جهان هستی گشود. پس از طی دورههای مقدماتی تحصیلی با بالاترین رتبهها وارد دانشگاه شیراز شد و مدرک کارشناسی خود در رشته فیزیک را از این دانشگاه در سال ۱۳۶۴ دریافت کرد.
پس از آن برای طی دورههای تکمیلی به مهمترین دانشگاه صنعتی کشور راه یافت و در مقاطع کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی از دانشگاه صنعتی شریف فارغالتحصیل شد. او از نخستین دانشجویان دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت کرده است. او دهها مقاله ISI منتشر کرد و همچنین از نخستین دانشجویان پسا دکتری در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بود.
تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژیهای بالا و کیهانشناسی بوده است. با پژوهشگاه دانشهای بنیادی (مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشت. ازجمله درسهای ارائه شده توسط وی میتوان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدانهای کوانتومی اشاره کرد.
علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بینالمللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهشهای بنیادی رتبه دوم را کسب کرد. وی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیأت علمی این دانشگاه بود.
وی در مقاطع مختلف تحصیلی شاخه فیزیک در تربیت معلم و همچنین بهعنوان استاد راهنما و مشاور در پروژههای پایاننامههای مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بوده است. انفجار بمب در قیطریه تهران در ساعت 7:30 صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ روی داد.
در این حادثه مسعود علیمحمدی کشته شد، دو فرد دیگر زخمی شدند و خساراتی به ساختمان مجاور وارد شد. بمب جاسازی شده در یک موتورسیکلت که به فاصله یکمتری از در ورودی منزل علیمحمدی به یک درخت بسته شده بود، قرار داشت. روحش شاد و طریقش پررهرو باد.
شبکه های شرعی حرامه ؟
سوال
ایا استفاده از وایبر واتساب و شبکه های اجتماعی از این قبیل حرام است؟
پاسخ
بهطور كلی استفاده از شبکههای اجتماعی اگر مستلزم مفسده (مانند ترویج فساد، نشر اکاذیب و مطالب باطل) بوده و يا خوف ارتكاب گناه باشد و يا موجب تقويت دشمنان اسلام و مسلمين شود و يا خلاف قوانين و مقررات نظام جمهورى اسلامي باشد، جايز نيست و تشخيص موضوع بر عهده مکلف است.
منبع: دفتر مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
من خجالتی هستم !
اگر می خواهید دیگر خجالتی نباشید روش های زیر را امتحان کنید.
برخی از انزواها به دلیل نبود اطلاعات کافی از جمع و موضوع بحث آنهاست، اگر اطلاعات شما از موضوع بحث احتمالی با توجه به شناختتان از شخصیت ها تکمیل شود، حتماً می توانید وارد بحث شوید و با صحبت های دقیق دیگران را مجذوب نبوغ و دانش خود کنید! پس:
قبل از وارد شدن به یک جمع، اطلاعاتی در مورد آن جمع به دست آورید و درباره چیزهایی که میخواهید یا میشود در آنجا مطرح کرد، فکر کنید.
هر چیزی اولش سخته اما بعد از مدتی آسان میشه، شما نیز به مرور زمان با صحبت کردن در جمع، مهارت بیشتری در صحبت در جمع های کوچکتر قبلی پیدا خواهید کرد! پس :
معاشرت خود را بیشتر کنید؛ از جمعهای دوستانه کوچک شروع کنید، به سۆالاتشان جواب دهید و از آنها درباره خودشان، آرزوها و اهدافشان یا موضوعات دیگر سۆال کنید.
توجه کنید که روان شناس ها حتماً برای افراد دارای اختلالت عقلی نیستند، آنها می توانند توصیه های مفیدی به اشخاص عاقل و فهیم بکنند تا از زندگی بیشتر لذت ببرند! پس :
اگر خجالتی بودن، خیلی شما را آزار میدهد، به یک مشاور یا روانشناس مراجعه کنید.
انسان از هرچه فرار کند، همان به سرش می آید، خود را در معرض خطر قرار دهید، نترسید خطر مرگی در کار نیست. تنها یک تجربه به شما اضافه خواهد شد. بدانید که از هر کسی می توانید چیزی یاد بگیرید! پس :
تا حد ممکن از انزوا و گوشهگیری دوری کنید. اگر چند نفری دوروبرتان هستند، کتاب خواندن را کنار بگذارید و سر صحبت را با آنها باز کنید.
ویژگی های منفی خود را اصلاح کنید، توجه داشته باشید که نیازی به جراحی های زیبایی پرهزینه نیست، لباس تمیز، عطرزدن، لبخند زدن، کمک کردن، یادگیری ایستادن و نشستن بدون خمیدگی و … می تواند نقاط ضعف شما را جبران کند! پس :
اگر به خاطر لهجه، صدا، بوی دهان یا نوع دندانهایتان و… از جمع گریزان هستید، فکری به حال اصلاح و یا جبران آنها بکنید.
به افکار منفی درونتان که منجر می شود، اینگونه به نظر برسید فکر نکنید، بلکه به دیگران و تاثیر مثبتی که می توانید بر آنها بگذارید فکر کنید. از خود دور شوید و تمرکزتان را بر شخص مقابل بگذارید، البته برخی مواقع حال آدم به گونه ای است که شاید اگر در جمع و یا مهمانی شرکت نکند بهتر است چرا که ناگریز انرژی منفی خود را به دیگران انتقال می دهد. پس :
افکارتان را متوجه شخصی کنید که در حال گفتوگو با او هستید. در این حالت، هم شما اضطراب خود را از خاطر خواهید برد و هم طرف مقابل از توجه شما خوشحال خواهد شد
سخنی ازامام پر درد وطن
مادر میهن ایران در برابر دلیل شهید نور الله خان یکانی مبنی بر چرایی اعتماد و تکیه بر دشمن اینگونه واکنش می دهد:
خنده تلخی کرد و با لحن سرزنش آور گفت:
عجب دلیلی است! هیچ نمیدانید که این آتشها ده سال و یا گاهی بیست سال و چه بسا قرنها و نسلها طول میکشد تا خاموش گردد و یحتمل اگر یک تغییر کلی جهانی یا پیش آمدهایی نظیر معجزه و خواست آسمانی پیش نیاید برای همیشه دود آن به چشم مادرهای نظیر من خواهد رفت… تجارب سههزارساله به من ثابت کرده که دشمن، دشمن است و به سفید و سیاه و سرخ و زردش نباید اعتماد کرد.
ممکن است یکی مکار و حیلهگر و پرتجربه باشد و زیانهای خود را تدریجاً و بیسروصدا وارد سازد و بهاصطلاح با پنبه سر ببرد و دیگری بیتجربه و عجول و بی ملاحظه بوده، هست و نیست انسان را طوری به آتش بکشد که آبرو و حیثیت خود را نیز زیر خاکستر آن پنهان سازد و این را نداند که ضرری که وارد میکند به طور غیرمستقیم متوجه خودش نیز میباشد.
بلی من در طول عمر طولانی خود دیدهام فرزندان من با دو جور جلاد روبه رو شدهاند. یکی آن است که خودش چاقو میخرد و خودش حقالزحمه جلاد را میدهد و دیگری میخواهد که محکوم چاقو را از جیب خود بخرد و انعام جلاد را هم خودش بدهد تا سر او را مثل دسته گل ببرند، هدف هر دو یکی است و مقصود بریده شدن سر است.
از هر طرفی که به زمین ما چشم طمع دوخته شده – نظرشان واحد بوده است ولی عبارات و نحوه تقاضا متفاوت، فرض کنید کسی باکمال صراحت و وقاحت دست دراز میکند و کلاه شما را از سرتان برمیدارد و اگر حرفی زدید یک تو دهنی محکمی هم میزند ولی آن دیگر از راه مسالمت و رفاقت و همفکری وارد و بنای دلسوزی میگذارد و برای برانگیختن احساسات نوع دوستی شما خودش را نیز سر برهنه کرده و در دارندهی کلاه وسوسه میاندازد که کلاه از حیث بهداشت مضر و از جهت اقتصاد متضمن خرج است، تا تدریجاً صاحب آن را وادار میسازد که کلاه از سر برگرفته و در دست نگاه بدارد.
و بعد از لحظهای اظهار خدمت کند که محض رفع خستگی کلاهتان را مرحمت کنید من نگاهش بدارم، یا اگر فرضاً املاکی و معادنی داشته باشید میخواهد که کلاً تحویل او دهید ولی حاضر نمیشود حتی یک وجب از مایملک خود را به شما تفویض کند و چه بسا دیده شده بعضی از همسایگان دیواری را که بین دو خانه جدایی میانداخته از بن برداشتهاند و برخی رودخانهای را محکوم کردهاند که چرا جسارت را بدان جا رسانیده که دو ملت هم کیش و هم زبان را از یکدیگر جدا نگاه داشته است.
فرزندم ازاین روی عقیده دارم اگر تمام افراد یک ملت محو و نابود شوند بهتر از آن است که زنده بمانند و آن زندگی بدتر از مرگ را زیردست دشمن ادامه دهند.
آری اگر نام قومی از صفحه تاریخ زدوده گردد هزار بار بهتر از آن است که اسیر و دست بسته و غیرآزاد باشد.
کمی به اطرافت نگاه کن
عربستان، کویت و قطر زایشگاه تروریست ها…
ترکمنستان، ترکیه، آذربایجان، گرجستان مملو از پایگاه های متعدد آمریکا…
افغانستان، پاکستان،عراق و سوریه جولان مکنده های خون، چون القاعده و طالبان و داعش و …
گمان می کنید فاصله ی کسانی که با تکبیر، سر می برند و با بمب، خود و هزاران نفر را به کشتن می دهند با ایران چقدر است؟…
۲ ساعت!
حتی شاید هم کمتر، بستگی به وسیله ی حمل و نقلش دارد…
تمام این ها جدا… پژاک و منافقین و سلطنت طلبان و جیش العدل و … نیز جدا.
و اینجا ایران مرکز تمام همسایگان مذکور:
شما با گمان آسوده در شهر قدم بر می دارید، مجالس عزا و شادی بر پا می کنید و از همه مهم تر می دانید که امشب همه ی خانواده در کنار هم هستید. جدای از اینکه این امنیت ستودنی است باید گفت علت ناامنی در اطراف ایران برای چیست؟
آیا ایران، هدف نهایی تمامی این آشوب هاست؟