دعایت مستجاب نمیشمود، مگر اینکه....
جایگاه و عقوبت افراد سخن چین
امام جواد (علیه السلام) روایت کرده است که پدرم به واسطه آبای گرامش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کردند که فرمودند: «من و فاطمه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شدیم. پس ایشان را در حالی که سخت می گریست؛ یافتیم. من عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! چه باعث شده که شما این چنین گریه می کنید؟ ایشان فرمودند: ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند (معراج) زنانی از امّتم را در عذابی شدید، نگریستم و آن وضع برای من سخت گران آمد. گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند؛ آن زنی بود که به دروغ سخن چینی می کرد.» امام رضا (علیه السلام) در جواب سؤالی که محمد بن الحسن بن علان از ایشان در مورد انسان های مسخ شده پرسید، دوازده گروه را نام می برند که باطن آن ها به هیئت حیوانات مختلفی در آمده اند. گروه یازدهم که شکل عقرب است، در اصل مرد سخن چینی است که باطن عملش، او را به شکل عقرب در آورده است. این دسته از افراد هر چند که به ظاهر قصد حمله ندارند اما مانند عقرب زهردار و خطرناک هستند و مردم از این افراد فراری هستند.
زمانی که قوم بنی اسرائیل دچار قحطی شدید شد، حضرت موسی (علیه السلام) برای باران با قومش دست به دعا شدند. به حضرت موسی (علیه السلام) وحی شد، دعای تو و کسانی را که با تو هستند، مستجاب نمی کنم. با شما سخن چینی است که دست از سخن چینی برنمی دارد. موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا آن شخص کیست تا از جمع خودمان بیرونش کنم؟ خداوند فرمودند: من خود شما را از سخن چینی نهی می کنم، چطور راز بنده ام را آشکار کنم؟ پس به واسطۀ این سخنان، سخن چینِ قوم بنی اسرائیل توبه کرد و خداوند باران را بر آنان باراند.
پرهیز از سخن چینی نه تنها یک امر اساسی در سعادت دنیوی و اخروی محسوب می شود بلکه شایسته است در جهت قدردانی از نعمات کثیر الهی، ما هم به مانند خداوند عمل کنیم و صبغۀ الهی بگیریم؛ به این معنا که ما هم در حد توانِ خویش ستاریت داشته باشیم و بدانیم عیب دیگران را پوشاندن، نه تنها برای خود فرد مفید خواهد بود بلکه در مواقع بسیاری موجب می شود تا دیگران به خود بیایند و در صدد اصلاح خود برآیند.
آثار سازندۀ پرهیز از صفت سخن چینی
1- قرب و محبوبیت نزد خداوند، اهل بیت (علیهم السلام) و خویشاوندان
2- نزول رحمت الهی
3- آرامش و آسایش روح و روان
4- مستحکم شدن دوستی ها
5- یک دلی و صمیمیت در خانواده
6- افزایش اعتماد دیگران
جلوه توکل در کربلا
داشتن تکیه گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. امام حسین علیهالسلام در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ گویی به دعوت نامههای کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه گاهش خدا بود، نه نامهها و دعوتهای مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بیوفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، بازنگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا راه را ادامه داد. حتی توکلش بر یاران همراهش هم نبود. از این رو، از آنان نیز خواست که هرکس میخواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش آمدی در عزم او خلل وارد نمیکرد.
در وصیتی که به برادرش، محمد حنفیه، در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود: «ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب» وقتی در منزل خزیمیه، حضرت زینب علیها السلام شعری را ازهاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان میداد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.» در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: «و سیغنی الله عنکم» و از نصرت آنان اظهار بینیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.
صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده و انت لی فی کل امر نزل بی ثقه و عده…» و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عده) خواند و این گونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روحهای متوکل بر نمیآید. در سخنرانیهای دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین»
این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده بود، در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم میزد: «استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا».
امربه معروف وظیفه کیست ؟
امر به معروف و نهى از منكر، وظیفه همه مسلمانان است یا گروهى خاص؟
براى ماشینى كه در مسیر یك طرفه بر خلاف همه رانندگى مىكند، دو نوع برخورد لازم است: یكى آنكه تمام رانندگان با بوق و چراغ مخالفت خود را با كار او اعلام كنند، دوم آنكه پلیس، راننده را جریمه كند.
قرآن نیز هم تمام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منكر سفارش كرده و فرموده است: «كُنتم خَیرَ اُمّة اُخرِجَت للنّاس تَأمرون بِالمَعروف و تَنهَون عن المنكر»(سوره آلعمران، آیه 110) شما بهترین امّتى هستید كه جلوه كردهاید به شرط آنكه امر به معروف و نهى از منكر كنید.
و در جاى دیگر مىفرماید: از میان شما مسلمین گروهى ویژه باید مسئول امر به معروف و نهى از منكر شوند. «ولتكن منكم اُمّة یَدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و یَنهون عن المنكر»(سوره آلعمران، آیه 104.)
نجات عالم به دست یک نفر
آن هنگام که پروردگار بلند مرتبه انسان را آفرید به ملائکه امر کرد تا بر او سجده نمایند چرا که والاترین خلق الهی پا به عالم وجود نهاد. سجده ملائکه بر انسان نه تنها سر فرو آوردن در برابر عظمتِ قدرت پروردگار است بلکه نشان از خلق موجودی پر توان و پر استعداد دارد که موجب مباهات خالقش است.
مخلوقی که می تواند تا بدانجا بالا رود که عالِم و مظهر تمام اسماء الهی گردد. اما بی شک بروز استعدادهایش ممکن نیست مگر به واسطه ی بهره مندی از هدایت الهی. خالق یکتا انسان را بگونه ای آفرید که در صورت بهره مندی از هدایت الهی از فرشتگان برتر می شود و گرنه؛ از حیوانات پست تر می گردد.
بی تردید خلق مخلوقی با این توانایی ها و استعدادها بی غرض نبوده است همان طوری که خداوند توانا در صحیفه ی آسمانیش غرض از آفرینش انسان را بیان کرده و فرموده است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ( الذاریات، آیه56) و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» رسیدن به مقام بندگی و عبودیت الهی به قدری مهم است که برای دستیابی به آن و رسیدن انسان ها به مسیر هدایت و عبودیت، فرستادن رسولان الهی در طول تاریخ امری ضروری و لازم شمرده شده است.
تا بدانجا که هیچ دوره ای نبوده و هیچ زمانی نخواهد بود که زمین از حجت های الهی خالی گردد آنچنان که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ) أَنَّهُ قَالَ فِی خُطْبَةٍ لَهُ بِالْكُوفَةِ:«اللَّهُمَّ لَا بُدَّ لِأَرْضِكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ یهْدِیهِمْ إِلَى دِینِكَ وَ یعَلِّمُهُمْ عِلْمَكَ ؛ (دلائل الامامه، طبرى آملى صغیر محمد بن جریر بن رستم، ص530، ح109)
انسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بارالها گریزی نیست از این كه زمین تو از حجت بر مخلوقات خالی نباشد كه آنان را به دینت هدایت كند و علم تو را به آنها آموزش دهد … رسولان الهی هادیان امتند. نیل انسان ها به سوی سعادت، کمال و بندگی به واسطه ی ایشان صورت می گیرد. ایشان مظهر انسان کامل هستند. خداوند آنها را برانگیخت تا علاوه بر راهنمایی و هدایتگری امت، الگویی باشند برای آنانی که خواهان صعود به مراتب بالای انسانی اند.
گرچه ایشان واسطه ی هدایتگری اند و هدایت خلایق از طریق ایشان صورت می گیرد اما هدایت اصلی به دست خدا است چنانکه خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «إِنَّكَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین؛(الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص210، ح2) در حقیقت، تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى كنى، لیكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مىكند، و او به راهیافتگان داناتر است.» هدایت تنها به خواست الهی صورت می گیرد و خداوندِ دانا تنها شایستگان را هدایت می نماید.
از آنجا که انسان موجودی پر توان و پر استعداد است حیات واقعی اش هنگامی است که بتواند از استعدادها و قابلیت های ذاتیش بهره گیرد و در غیر این صورت میان او و دیگر مخلوقات تفاوتی نیست. در حقیقت انسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .
حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است.
«عَنْهُ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كِتَابِهِ- وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً- قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاكَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَم ؛(همان، ج9(چاپ دارالحدیث)، ص410، ح8232)
به نقل از فضیل بن یسار: از امام باقر علیه السلام درباره آیه « و هر كس، كسى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده است» سوال كردم، حضرت فرمود: یعنى از سوختن و غرق شدن نجات بخشد. عرض كردم: كسى كه دیگرى را از گمراهى به راه راست در آورد چه؟ فرمود: این مصداق بزرگتر (عالیتر) آیه است.» از این رو است که رسول خدا (صلوات الله علیه) خطاب به امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: «وَ ایمُ اللَّهِ لَأَنْ یهْدِی اللَّهُ عَلى یدَیكَ رَجُلًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ، وَ لَكَ وَلَاوُهُ یا عَلِی؛( شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص398) اگر خداوند كسى را به دست تو هدایت كند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى كند ؛ و تو بر شخص هدایت شده ولایت دارى ، اى على ».
آری؛ حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است. تا آنجا که در کلام الله مجید این فریضه ی الهی در کنار نماز و زکات آمده است و در احادیث بسیاری از معصومین (علیهم السلام) به این مهم پرداخته شده است. در واقع امر به معروف و نهی از منکر، واجبی است که به موجب آن فرد در مسیر عبودیت و بندگی قرار می گیرد. امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند: امر به معروف و نهی از منکر، دو خصلت از خصلت های خداوند می باشند، هر کس آن دو را یاری کند، خداوند او را عزیز و آقا گرداند و هر کس آن دو را خوار نماید، خداوند او را خوار و ذلیل گرداند. از آنجا که خداوند هدایتگر است و بندگان را در مسیر عبودیت هدایت می نماید این دو خصلت از خصلت های خدای سبحان شمرده شده و آنانکه در مسیر عبودیت گام بر میدارند در تلاش اند تا با انجام این فریضه ی الهی، مظهر صفات خدای سبحان گردند.
آنگاه که شفا گرفت
از علمای بزرگ و صاحب نام شیعه مرحوم شیخ حر عاملی قدس سره ( 1033 – 1104 قمری ) صاحب کتابهای ارزشمندی چون وسائل الشیعه و اثباة الهداة می باشند .
آن بزرگوار در کتاب « اثباة الهداة » یکی از خاطرات دوران کودکی خود را در ردیف معجزاتی آورده که به چشم خود دیده است . وی می نویسند :
در کودکی – حدود ده سالگی – به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریه زاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیا خواهم رفت .
در همان حال بین خواب و بیداری ، پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان دوازدهگانه علیهم السلام را دیدم .
به آنها عرض سلام نمودم و با یک یک آنها مصافحه کردم ، بخصوص با امام جعفر صادق علیه السلام گفتگو نمودم که مضمون آن الان در خاطرم نیست ، جز اینکه می دانم در حق من دعا کردند .
چون به امام زمان علیه السلام سلام گردد و با ایشان مصافحه نمودم ، گریستم و عرض کردم : مولای من ؛ می ترسم در این مرض بمیرم در صورتی که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفته ام .
امام زمان علیه السلام فرمود : نترس که در این بیماری نمی میری بلکه خداوند تو را شفا می دهد و عمر درازی خواهی کرد .
سپس کاسه ای که در دست داشت به من داد . من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماری ام به کلی برطرف شد و نشستم . بستگانم از این حال شگفت زده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آنها نقل نکردم .
گر نقاب از چهره بر گیرد زمانی یار ما از لقای او شفا یابد دل بیمار مـــــــــا
می شود آرام قلب خسته از درد فراق افتد از بر عارض مهوار او دیدار مــا
ذکر او آرامش جان باولایش خوش دلیم مهر دلجویش دو عالم رونق بازار مــا
انتظار دیدنش چون شد عبادت زین سبب روز و شب باشد بسویش دیده بیدار ما
بوی گلاب از قبر می آید
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن میشود. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد. کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه ۲۶ آن سر میزنند.شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامیکه امداد گران در حال جمع آوری زخمیها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه میشوند که بوی گلاب از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.هنگامیکه پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه ۲۶ به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک رو خشک کنید، از طرف دیگر سنگ نمناک میشود.
حقوق دوست
(الف) سلام کردن هنگام ملاقات
مردی از رسول خداص سؤال کرد: انجام چه کاری از اسلام نیکوتر است؟ فرمود: «دادن طعام و سلام کردن به کسی که میشناسی و کسی که نمیشناسی». (روایت بخاری و مسلم)
همچنین آن پیامبر بزرگوارص فرمودند: «وارد بهشت نمیشوید مگر آنکه ایمان داشته باشید و ایمان نخواهید داشت مگر آنکه یکدیگر را دوست بدارید، آیا میخواهید شما را راهنمایی کنم که چگونه میتوانید همدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن به یکدیگر را بین خود رایج کنید». (روایت مسلم)
(ب) عیادت از او هنگام بیماری
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «به عیادت بیماران بروید، به گرسنگان طعام بدهید و اسرا را آزاد کنید»! (روایت بخاری)
همچنین فرمودند: «هر مسلمان بر مسلمان دیگر در پنج مورد حق دارد: جواب دادن سلام، عیادت مریض، اتباع جنازه، قبول کردن دعوت او و جواب کسی که پس از عطسه، الحمدلله گفته است». (روایت بخاری و مسلم)
(ج) جواب عطسه کننده (تشمیت العاطس).
«ابوهریره» رضی الله عنه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «إذا عطس أحدکم فلیقل: الحمد لله، ولیقل له أخوه أو صاحبه: یرحمک الله، فإذا قال له: یرحمک الله، فلیقل: یهدیکم الله ویصلح بالکم». «هر کدام از شما که عطسه کرد بگوید: «الحمدلله» و برادر یا دوستش بگوید: «یرحمک الله» و فرد عطسه کننده مجدداً جواب دهد: «یهدیکم الله ویصلح بالکم» خداوند شما را هدایت کند و حال و روزتان را نیکو گرداند».
(د) دیدار دوست در راه رضای خدا
در روایتی از «مسلم» آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «أن رجلا زار أخا له فی الله فی قریة أخری، فارصد الله تعالی له علی مدرجته ملکا فلما أتی علیه قال: أین ترید؟ قال: أرید أخا لی فی هذه القریة، قال: هل لک من نعمة تربها علیه (تقوم بها)؟ قال: لا، غیر أنی أحببته فی الله تعالی، قال: فإنی رسول الله إلیک بأن الله قد أحبک کما أحببته فیه».
«مردی به ملاقات دوستش در ده دیگری رفت. خدای تعالی یکی از ملائک را فرستاد که در راه کمین کرد و هنگامی که مرد عبور میکرد بیرون آمده، پرسید: کجا میروی؟ مرد گفت: دوستی در این ده دارم. میخواهم به دیدارش بروم. مامور الهی پرسید: آیا با خود هدیهای آوردهای که به او بدهی؟
مرد گفت: خیر!! فقط به خاطر خدای تعالی او را دوست دارم و به دیدارش آمدهام.
مامور الهی گفت: من فرستاده خداوند هستم، آمدهام که به تو خیر دهم، خدای تعالی فرمود: من تو را دوست دارم مانند تو که رفیقت را دوست داری».
(هـ) کمک کردن در هنگام گرفتاری
رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «المسلم أخو المسلم، لا یظلمه ولا یسلمه، من کان فی حاجة أخیه کان الله فی حاجته، ومن فرج عن مسلم کربة فرج الله عنه کربة من کرب یوم القیامة، ومن ستر مسلماً ستره الله یوم القیامة».
«مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمیکند، او را یاری میدهد و رها نمیکند، کسی که برای رفع نیاز برادر مسلمانش مهیا باشد، خدای تعالی در روز قیامت نیازش را بر آورده میسازد و کسی که گرفتاری و مشکل برادرش را رفع کند، خدای تعالی در قیامت گرفتاریش را بر طرف میسازد و کسی که مسلمانی را بپوشاند، خدای تعالی در قیامت او را خواهد پوشاند». (روایت بخاری و مسلم)
(و) قبول دعوت زمانی که دعوت میکند
حدیث حق مسلمان به مسلمان که 5 حق است در صفحات قبل مفصلاً ذکر شد و نیازی به تکرار نیست.
(ز) تبریک گفتن به مناسبت اعیاد و مراسم و مناسبات مختلف دیگر
در صحیح بخاری و مسلم آمده است که «طلحه رضی الله عنه» به احترام «کعب بن مالک رضی الله عنه» برخاست و در ارتباط با پذیرش تو به او از جانب خدای تعالی به او تبریک گفت: و در حدیث مرفوعی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آمده است که:
«آیا میدانید حق همسایه چیست؟ (حق دوست نیز در این قاعده جای دارد)
اگر از تو طلب یاری کرد او را یاری نمایی، اگر طلب قرض نموده به او بدهی، اگر خیری به او رسید تبریک بگویی و اگر مصیبتی برایش پیش آمد به او تسلی بدهی». (روایت مولف جامع الکبیر)
(ح) دادن هدیه در مراسم و مناسبات مختلف
رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «به یکدیگر هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست داشته باشید».
و فرمود: «ای همسران مؤمنین! به یکدیگر هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست داشته باشید».
از قاعده حقوق رفیق دائمی قواعد و حقوق رفیق موقت را میتوان استنباط نمود.
و منظور از دوست موقت کسی است که در راه سفر یا محل درس یا محل کار با انسان همراه میشود. قرآن کریم رفیق موقت، را با اصطلاح «الصاحب بالجنب» تعبیر مینماید.
این دوست که برای مدت کوتاهی با انسان همراه میشود، شایسته است که از همراهش احترام، محبت، همکاری، گذشت، نرمی رفتار و اخلاق بزرگوارانه ببیند و این الگوی با عظمت و ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است که نمونه شایستهای برای تمامی امت خود در جهت ملاطفت با یاران در سفر و حضر و جنگ و صلح و در تمامی حالات دیگر میباشد.
«طبرانی» میگوید: رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با یکی از یارانش بر دو مرکب سوار بودند و در راه به مجموعهای از درختان برخوردند، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم پیاده شد، دو شاخه را شکست، یکی کج و معوج و دیگری صاف، و به دوستش شاخه صاف (شاخه بهتر) را داد، دوستش گفت: ای پیامبر خدا! شما برای برداشتن این شاخه از من محقتر هستی. فرمود: «نه فلانی! مسلمانی که با کسی ولو برای یک ساعت از روز همسفر میشود در برابر او مسؤول است».
«ربیعه بن ابیعبدالرحمن» میگوید: «سفر و حضر هر کدام نوعی جوانمردی و بزرگ منشی خاص خود را دارد، مروت در سفر آن است که از توشهای که داری ببخشی، با دوستانت کمتر مخالفت کنی و بیشتر مزاح بگویی، البته مزاحی که باعث خشم الهی نگردد».
اما مروت و بزرگمنشی در حضر آن است که به رفتن به مسجد و تلاوت قرآن عادت داشته باشی و دوستان زیادی در راه خدا از آن تو باشند».
این اشعار را به شاعری از بنیاسد، نسبت میدهند:
اگر من دارای مرکب باشم و دوستان فاقد آن، از خدا میخواهم که پاهایم توان حمل مرا نداشته باشد و اگر شریک توشهام نباشند نخواهم آنکه هرگز توشه و نعمتی داشته باشم.
ما در آنچه که داریم، شریکیم و به پاس اینکه بر من منت نهاده و از توشهام بهره میگیرد، او را برتر از خود میدانم.
آنچه به عرض خوانندگان گرامی رسید در ارتباط با حق دوست و احترام گذاشتن به رفیق بود که از پایههای مهمی است که در تربیت اجتماعی کودک باید به آن توجه نمود، زیرا یکی از علل رشد تمایل و توانایی ارتباط اجتماعی است و پدیده محبت به خدای تعالی را نیز در او تقویت میکند، اگر این کشش و تمایل به ارتباط جمعی براساس محبت، اخلاص، گذشت، وفاداری، بخشش و همکاری باشد، یکی از بزرگترین پایههای روابط و مسؤولیت مشترک اجتماعی را ایجاد خواهد کرد و مبانی عدالت، برادری و برابری در سراسر زمین انتشار و گسترش خواهد یافت، چرا چنین اثر شگفتانگیزی دارد؟
زیرا فرد مسلمان به هر انسان صاحب بصیرتی نمونهای زنده از اسلام را در روش زندگی، اخلاق، رفتار و ملاطفت نشان میدهد.
و جامعه ما چه نیازمند است به مربیان فاضل و پدران بزرگ منشی که از ابتدای زندگی، نهال تربیت فاضل و اخلاق استوار را در اعماق وجود فرزندان خود بکارند تا بر مبنای فضایل ارزشمند و مکارم اخلاقی پرورش یابند و لذت جو و رفاهطلب نباشند.
این کار را بکن و گرنه...!
ترساندنهای بیمورد، در نهایت به زدوده شدن قدرت شما میانجامد. این قبیل گفتار سبب میگردد که بچه به رفتار ناپسندش ادامه دهد تا ببیند شما تصمیم دارید چه کنید. روش مطلوب، چینش تنبیه ویژهای است که میتوانید به کار ببندید. مثلا به او بگویید:
«اگر حالا دست از این کارت نکشی، یک هفته کامل باید در خانه بمانی» یا «در صورتی که مجدداً این عمل را تکرار کنی، حق نداری پس از ناهار بازی کنی». اینجاست که بچه میفهمد شما قادرید او را از برخی چیزهایی که دوست دارد، محروم سازید.