یك جرعه غدیر
فرازى از خطبه غدیریه رسول مكرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
خداى را سپاس مى گویم . . وبه عبودیت خود و ربوبیت او اقرار مى كنم و عزم آن دارم كه آنچه را به من وحى فرموده ، به شما برسانم ، از آن بیم دارم كه اگر نرسانم عذابى بس كوبنده وسخت بر من فرو فرستد . . .
زیرا وجود مقدسش آگاهم فرموده كه « اگر آنچه را نازل نموده ، ابلاغ نكنم رسالت او را ادا نكرده ام » و جناب حضرتش تبارك وتعالى تضمین فرموده كه از شر مردمان در امانم دارد . . . پس وحى فرموده : « یا ایها الرسول بلّغ ما اُنزل . . . » واین آیه در باره خلافت و جانشینى على بن ابی طالب است .
اى مردم ! من هیچ گاه در رساندن آنچه حق نازل فرموده كوتاهى نكرده ام و اكنون سبب نزول این آیه را برایتان بیان مى كنم .
جبرئیل تا كنون ( در این موضوع ) سه بار بر من نازل شده و از جانب پروردگارم مرا امر نموده تا در این سرزمین بر پاى ایستم وهر سپید و سیاهى ( همگان ) را اعلام دارم كه على بن ابى طالب (علیه السلام) برادر ، وصى و جانشین و امام بعد از من است ; همان كه نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسى ( یعنى جانشین من ) است جز این كه پیامبر نخواهد بود ، و او بعد از خدا و پیامبرش ولى و سرپرست شماست . . .
و من ، اى مردم ، از جبرئیل خواستم مرا از انجام این كار معاف دارد ; زیرا مى دانم تقواپیشگان بس كم اند و منافقان بسیار و دغل كاران و مسخره كنندگان اسلام فراوانند . همانان كه . . . مرا بسیار آزردند و اهانتها كردند بدین بهانه كه على هماره با من و من با اویم . . .
و البته اگر بخواهم آنان را به اسم بشناسانم و به سویشان اشاره كنم مى توانم اما به خدا سوگند كه بزرگوارى كرده و از این كار در مى گذرم و در هر حال
خداى متعال از من راضى نخواهد شد مگر این كه آنچه را نازل فرموده ابلاغ نمایم . رسول گرامى صلّى الله علیه وآله . آن گاه این آیه را تلاوت فرمود :
( یا ایّها الرسول بلّغ ما اُنزل الیك من ربّك وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمك من الناس ) .
آيا نمي شد جلوی آغاز جنگ را گرفت؟
آيا با دیپلماسی فعال می توانستیم کاری کنیم که جنگ آغاز نشود؟اگر ما در عرصه دیپلماتیک کمی پختهتر بودیم میتوانستیم جلوی آغاز جنگ را بگیریم؟
جنگ پس از یک سری اقدامات علیه انقلاب شکل گرفت که اکثر این اقدامات با حمایت دولت عراق صورت گرفت. کودتاچیان با عراقیها هماهنگ بودند. شورشیان کردستان با عراق در ارتباط بودند. درگیریهای که قبل از شهریور سال 60 داشتیم و درگیریهای شدیدی که در مرز توسط عراق شکل گرفت. یعنی از روز پیروزی انقلاب صدام در درگیری با ما بود و این که روابط دیپلماتیک و یا مسالمت آمیز با ایران داشته باشد نبود. در همه این منازعات هم همیشه عراق شروع کننده بود.
صدام حسین وقتی حسن البکر را کنار زد و رییس جمهور شد، به عنوان این که ما با ایران درگیر هستیم یک تسویه داخلی ایجاد کرد و به این بهانه در واقع هم طرفداران ایران را زد، هم طرفداران سوریه و هم طرفداران حزب کمونیست را . او طی چند ماه هرسه گروه را قلع و کم کرده بود و آشکارا گرایش به غرب از خود نشان داد. ایشان از ابتدا حکومتش، به دنبال بسط قدرت خود بود. چطور ایران میتوانست با کسی که صرفا دنبال قدرت طلبی است نزدیک شده و دیپلماسیاش موثر باشد. این را باید در نظر داشت که اتفاقا در آن روزها، شرایط خوبی هم برای تعاملات دیپلماتیک با عراق وجود داشت. دستگاه سیاست خارجی ما در اختیار بنی صدر بود و او گرایش به فرانسه داشت و صدام هم با فرانسه ارتباط نزدیکی داشت . البته نهضت آزادی که دولت موقت را در اختیار داشت نسبت به عراق خیلی بد بین بود ،چون به حزب بعث بد بین بود و کار زیادی برای ارتباط گیری با عراق نمیکرد و دیپلماسیشان در این ارتباط خیلی ضعیف بود .
اماعلت این بدبینی چه بود؟
علتش به دیدگاه نهضت آزادی به حوادث نهضت ملی شدن نفت برمی گشت. این ها به عنوان جریانات ملی گرا،با شوروی و جریان چپ و حزب توده از دهه 30 مشکل داشتند و این برایشان یک گرایش سنتی بود که در برابر شوروی و چپ باید به آمریکا نزدیک شد. عراق هم به عنوان اقمار شوروی شناخته می شد و حزب حاکمش یک حزب کمونیستی بود.اما شخص بنی صدر به خاطر این که به اروپاییها تمایل داشت، به خصوص فرانسه و حزب بعث عراق هم رابطه بسیار نزدیکی با فرانسه داشت در حدود 7 و 8 ماهی که بنی صدر رئیس جمهور بود تا قبل از شروع جنگ فرصت خوبی بود برای او که تعاملی با عراق داشته باشند. ولی به نظر من اگر همین نقطه قوت ها هم فعال می شد باز جنگ رخ می داد . این جنگ به عقیده من اجتناب ناپذیر بود.
شوروی و آمریکا بر سر حمله عراق به ایران معامله کردند
چرا از طریق دیپلماسی ،شوروی را فعال نکردیم که جلوی عراق را بگیرد؟
دلیلش این بود که صدام راه غرب را در پیش گرفته بود و به غرب نزدیک میشد و از شوروی کم کم فاصله میگرفت. و بعد هم دیدیم که قبل از جنگ برژینسکی به عراق آمد و به آنها به توافق رسید.صدام میخواست مطمئن شود که اگر وارد جنگ با ایران شود آمریکا از ایران حمایت نمیکند. چون میدانست اگر آمریکا موشکها و تجهیزات نظامیاش را در اختیار ایران بگذارد ، دیگر عراق توان شکست دادنش را ندارد. عراق می خواست به کشوری که دست و پایش بسته است به راحتی حمله کند و برای این که دست و پای ایران را بسته ببینید باید با آمریکا به توافق میرسید. لذا خیلی آشکار از شوروی فاصله گرفت و به آمریکاییها نزدیک شد. از طرف دیگر بین آمریکا و شوروی بر سر حمله به افغانستان توافق شده بود. شوروی ها هم نگران بودند که در صورت حمله به افغانستان، با واکنش شدید آمریکا مواجه شوند. لذا آمریکاییها آن جا سکوت کردند و شوروی هم این جا سکوت کرد و یک معاملهای در سطح منطقه انجام شد که عراق بیاید در جبهه آمریکا نقش ایفا کند و افغانستان هم در جبهه شوروی بماند. بنابراین تا مدت ها برخوردی که آمریکا در افغانستان کرد ضعیف و فرمایشی بود.
شبهه در فضای مجازی
خداوند در روند عادی طبیعت دخالت نمیکند و بیش از صد حاجی در خانهاش به کام مرگ فرو میروند، آنوقت گروهی معتقدند امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انتخابات ایران دخالت میکند و عدهای برای رفع مشکلاتشان به امام زادهها دخیل میبندند!؟
آیا به زعم شما خدایی هست و دخالت نمیکند، یا اصلاً خدایی نیست؟ یهودیان میگفتند و میگویند: خدا هست و دخالتی ندارد و اصلاً دستش بسته است و کفار میگفتند و میگویند: اصلاً خدایی نیست. حالا اینها جزو کدام گروهاند؟!
اگر چه متن منتشرهی آنها سؤال یا شبهه نیست و همگان میفهمند که ضد تبلیغی از روی بغض محض است، اما به عمد درج شد، تا کاربران گرامی به شدت حقد، کینه، بغض و جهالت معاندین، از جمله تمامی کفار یا بهاییها که عداوت خاصی هم نسبت به امام زمان علیه السلام دارند، پیببرند.
ببینید مطلبش را از کجا شروع کرده و به کجا رسانده است؟! از افتادن به عمد یا سهو یک جرثقیل روی دیوار، تا دخالت امام زمان علیه السلام و آن هم در «انتخابات، نه جای دیگر»، تا دعا یا توسل مؤمنین در حرمهای امامزادگان!
جالبتر آن که، این کفار گمان دارند که چون کافرند، لابد خیلی دانشمند و رَوشنفکر و امروزی نیز هستند، در حالی که سابقهی کفر و استکبار و گردنکشی آنها و مثالهایی که میآورند، به قبل از هبوط آدم علیه السلام به زمین و عصیان ابلیس لعین بر میگردد، پس خیلی مرتجع هستند.
اگر قرآن را بخوانند [که البته هرگز نخواهند خواند و بخوانند نیز جز بر خسرانشان افزوده نمیشود]، میبینند که تمامی جهّال دوران انبیای گذشته و خاتم انبیا صلوات الله علیه و آله نیز همین ادعاها و استدلالها را داشتند و میگفتند: «اگر خدایی هست، بگو آن عذاب وعده داده شده را هر چه سریعتر بر ما فرود آورد!»
*- آری، عدهای هستند که با عقل، شعور، منطق، برهان، دلیل، علم، موعظه، نصحیت و تذکر ایمان نمیآورند، حتماً باید سرشان به سنگ بخورد تا بفهمند و عذاب بر آنها نازل شود تا ایمان بیاورند، اما آن گاه که نازل شد، دیگر ایمانشان سودی به حالشان ندارد.
«لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ * فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (الشعراء، 201 و 202)
ترجمه: به آن ايمان نخواهند آورد تا عذاب دردناك (در دنیا، مرگ، برزخ يا قيامت) را ببينند * پس (آن عذاب) به ناگاه به سراغشان بيايد در حالى كه توجهى ندارند.
*- کفار فاسدِ زمان حضرت لوط علیه السلام، لواط و فساد میکردند و بعد به پیامبرشان میگفتند: اگر خدایی هست و این کار زشت را گناه بزرگی بر شمرده، پس چرا عذابش را نمیفرستد؟!
«أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» (العنکبوت، 29)
ترجمه: (پیامبرشان تقبیح کرد که) آيا شما با مردها درمىآميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مىكنيد و در محافل [انس] خود پليدكارى مىكنيد؟!» و [لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور.»
*- یک عده هم در این عصر علم و تمدن نیز مانند همانها فکر و عمل میکنند، درست مانند همان جُهال قرون پیش، میگویند: اگر خدایی هست که عذابی دارد، پس چرا وقتی آن کشیش فراماسون قرآن را به آتش کشید، یا وقتی اسراییل بچهکُشی کرد، یا وقتی جرثقیل روی دیوار مسجد افتاد و …، عذاب نفرستاد و یا مانع از وقوع حادثه نگردید؟!
الف – خب، حال باید چه پاسخی داد؟ اصلاً کدامشان سؤال یا شبههای دارند و منتظر پاسخ هستند؟! همان طور که خداوند متعال فرمود، اینها فقط منتظر همان عذاب هستند که دیر یا زود، بغتةً به سراغشان خواهد آمد. چون بالاخره مرگشان فرا میرسد.
ب – به آنها باید گفت: اگر گمان میکنید که خدایی نیست، و آخرتی هم در کار نیست، پس چرا این قدر از ایمان مسلمانان حرص میخورید؟! به شما چه که کدام معبود را عبادت میکنند و چگونه؟! نزدیک به دو میلیارد انسان روی زمین، بت پرست هستند؛ نزدیک به 5/1 میلیارد مسیحی وجود دارد که حضرت عیسی بن مریم را خود خدا، پدر خدا، پسر خدا و … میبیند؛ و جُهّال مانند شما که شیطانپرست، طاغوت پرست و عبد ذلیل هوای نفس خود و دیگران هستید نیز بسیارند؛ پس چرا در این میان فقط حقد ایمان مسلمانان گلوی شما را میفشارد؟! مگر نمیگویید که دنیا همه هیچ در هیچ است؟ پس چه فرقی دارد؟
پس خودشان هم به خوبی میدانند که چه خبر است و حقیقت کدام است، منتهی چون با خدا عناد و دشمنی دارند، مقابل بندگان خدا نیز صفکشی میکنند.
«وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (البقره، 188)
ترجمه: و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، و [به عنوان رشوه و خوش خدمتیقسمتى از] آن را به حکّام مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خودتان [هم خوب] مىدانيد.
ج – چه کنیم؟ چه پاسخی بدهیم؟ آیا باید بیاییم به خاطر افتادن جرثقیل روی دیوار مسجد و یا جهالت و حماقت یک فراماسون، از اول به آنان درس توحید دهیم، تا فرق نظام قانونمند توحیدی، با فیلمهای جادوگری چینی و امریکایی را بدانند؟!
یا به آنها بیاموزیم که “عذاب” یعنی چه و عذاب خدا چگونه است [آن هم در حالی که خدا را قبول ندارند، چه رسد به عذابش را]؟!
آن قدر جاهلند و حیات دنیا مغرورشان کرده و به این زندگی چند روزهی خود متکبر شدهاند که گمان میکنند، عذاب فقط این است که از آسمان تخته سنگی بر سرشان فرود آید، یا زمین دهان باز کند و آنها ببلعد! حال چگونه به آنان تفهیم کنیم که همین الان هم دچار عذاب الهی هستید و خودتان نمیفهمید؟ و همین الان هم درون جهنم غوطهورید و به اعماق میروید:
«»
آیا جهل، عذاب نیست؟ آیا غفلت و بیبصیرتی و بیایمانی، خودش عذاب نیست؟ آیا با هر گامی، به سوی عذاب ابدی رفتن، عذاب نیست؟ آیا بندگی طواغیت امپریالیسم و فراماسون، عذاب نیست؟! این همه بیغیرتی و بردگی مدرن و سنّتی عذاب نیست و فقط رعد و برق و طوفان و سیل عذاب است؟!
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ» (ابراهیم علیه السلام، 6)
ترجمه: و (به ياد آر) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را بر خود به ياد آريد آن گاه كه شما را از فرعونيان برهانيد همانها كه شكنجههاى بد بر شما تحميل مىكردند و پسرانتان را قتل عام (ذبح) مىنمودند و زنهايتان را (براى خدمت و سوء استفاده) زنده مىگذاشتند و در اين امر براى شما بلا و آزمونى بزرگ از جانب پروردگارتان بود.
د – خب اینها نفهمیدند که زندگیشان عذاب است و مرگشان عذابی شدیدتر که به زودی آنها را فرا میگیرد؛ اما آن قدر متکبر و جاهلند که گمان میکنند اگر کافر شدند و درجا نمردند، پس عذابی نیست؟
«وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ» (هود، 8)
ترجمه: و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تأخير افكنيم، حتماً خواهند گفت: «چه چيز آن را باز مىدارد؟» آگاه باش، روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست، و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت.
آیا فروختن ایمان و خریدن کفر، به خاطر کمی چرب و شیرین و هوسرانی بیشتر و بالتبع نزدیکتر شدن به عذاب دائمی، عین عذاب نیست؟
«إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (آلعمران، 177)
ترجمه: در حقيقت، كسانى كه كفر را به [بهاى] ايمان خريدند، هرگز به خداوند هيچ زيانى نخواهند رسانيد، و براى آنان عذابى دردناك است.
ﮪ – آیا میتوانید به کسانی که خدا را قبول ندارد تا معاد را قبول داشته باشند، تفهیم کنید که بدترین عذاب این نیست که آسمان سنگی بر سر شما بخورد، بلکه عذاب تدریجی است، یعنی گام به گام از عقل، شعور، منطق و کمال دور شوید، و خودتان هم نفهمید.
«وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ» (الأعراف، 182)
ترجمه: و كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند، اندك اندك از جايى كه ندانند [به كيفر خود] گرفتارشان خواهيم ساخت.
نکته: در یک جمله، خداوند سبحان، به وعدهی خود عمل میکند و نه به فرمایشات و خط و نشانهای بندههایش. وعده نداده است که جرثقیل را روی هوا نگه میدارد، اما وعده داده است که کفار، معاندین و منافقین، در دنیا ذلیل شده و راه به جایی نخواهند برد، و در آخرت نیز به عذاب دردناک و دائمی معذب خواهند شد.
ضرب المثل:
معروف است که میگویند: کسی کنار جوی آب، سرش را فرو برده برده تا آب بنوشد. رهگذری به او گفت: این طور خم نشو که عقلت میپرد! او سر بلند کرد و گفت: عقل چیست؟! رهگذر گفت: هیچی به کارت ادامه بده – پس به هر کسی و به هر مطلبی نباید پاسخ داد؛ فکر کنید توحید و معاد را نشناخته، عناد و لجاج هم دارد، مسخره هم میکند، حالا شما قصد کنید که به او تفهیم کنید: عذاب چیست؟ و چرا به همراه جرثقیل نیامد؟ یا خدا چرا جلوی سقوط جرثقیل را نگرفت؟!
اگر برای آنها از آسمان کتابی مستقیم نیز نازل شود، قبول نمیکنند، چرا که به بازی مشغولند:
«مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ» (الأنبیاء، 2)
ترجمه: هيچ تذكّر تازهاى (از وحى و قرآن و معجزه) از پروردگارشان بر آنها نمىآيد جز آنكه در حال بازى و سرگرمى (به هوى و هوس) آن را گوش مىدهند.
از این رو فرمود: «… قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ - بگو: خدا (همه را نازل كرده)، سپس آنها را رها كن تا در فروشدن به باطلهاى خود بازى كنند».
پیام تسلیت
بسمه تعالی
باتاسف و تاثر مصیبت داخراش منا و درگذشت تعدادی از حجاج بیت الله الحرام به محضر
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مقام معظم رهبری مدظله العالی و ملت عزیز و
خانواده هایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علو درجات برای تمامی مرحومین مهمان خدا
مسالت می نماییم
آخرین هدیه شهید غنیمتپور به مادرش
در تابوت را برداشتم، سربریده در تشت برایم مجسم شد، شروع کردم با حسین درد و دل کردن، چند لحظهای حرف زدم، در همان حال و هوا بودم که دیدم چشمهایش را باز کرد، لبخندی زد و دوباره بست، این آخرین هدیه حسین به من بود.”
حسین غنیمتپور دهم فروردین 1341 در تهران متولد شد. دو برادر و سه خواهر دارد. تحصیلاتش را تا دیپلم در تهران به پایان رساند. همزمان با تحصیل به ورزش تکواندو نیز مشغول بود و توانست «دان» چهار ورزش تکواندو را با موفقیت دریافت کند. مدتی هم رئیس هیأت تکواندو در شهرستان شاهرود بود.
وقتی در سن 18 سالگی همراه خانواده به شاهرود نقل مکان کرد، از طرف سپاه پاسداران عازم جبهه شد.30 ماه در «گردان کربلا» به عنوان فرمانده دسته تا فرمانده گردان جانفشانی کرد و در عملیاتهای کربلای 4،5 و والفجر8 هم حضور داشت.
مرور خاطرات شهید:
مادر شهید حسین غنیمتپور:
انتظار شنیدن هر چیزی را داشتم غیر از شنیدن خبر شهادت حسین. در اتاق نشسته بودم، رضا(برادر شهید) هم بود. یک دفعه درب اتاق باز شد، پدر حسین بود، ناراحتی در چهره شان بیداد میکرد، گفتم چی شده؟ پدرش بیمقدمه گفت: “حسین شهید شده"، گیج و منگ بودم، نه حرفی بود و نه سخنی. سکوت را شکستم و گفتم"حسین شهید شد؟ به آرزویش رسید".
کمی که گذشت آرامش عجیبی به من دست داد و به سجده افتادم و خدا را شکر کردم. گفتم: خدایا قسمتش بود، خودت خواستی و خواسته خودش هم همین بود.
پیکرش را که آوردند در تابوت را برداشتم. سربریده در تشت برایم مجسم شد. شروع کردم با حسین درد و دل کردن. چند لحظهای حرف زدم، در همان حال و هوا بودم که دیدم چشمهایش را باز کرد، لبخندی زد و دوباره بست، این آخرین هدیه حسین به من بود.
محمدعلی غنیمتپور پدر شهید:
15 روز از پیکر حسین خبری نبود. همه جای تهران را زیر و رو کردیم ولی خبری نشد.، یک روز از سپاه تماس گرفتند زدند که جنازه حسین پیدا شده. گفتم کجاست؟ گفتند مشهد!، پرسیدم مشهد چرا؟ پاسخ دادند: با شهدای مشهد اشتباهی رفته.
از مشهد نیز تماس گرفتند که جنازه حسین اینجاست و نگران نباشید.به ما گفتند که کارهای مراسم تدفین را انجام دادهایم. در حرم طوافش دادیم و همه کارها انجام شده. فقط کار خاکسپاری شهید مانده است.
پرسیدم حتماً حسینه؟ گفتند: بله. از روی کارت شناسایی داخل جیبش شناسایی شده است. حرکت کردیم. نمیدانم چقدر گذشت که خودم را کنارش دیدم. به حسین نگاه میکردم و به سینه مجروحش، ذهنم رفته بود به شب عملیات و چادر تدارکات. حرفهای حسین دور سرم میچرخید.
بیست و چهارمین روز دیماه سال 1365، در منطقه شلمچه ترکش خمپارهای در قلب حسین فرو رفت و او را که در آن زمان فرمانده گردان کربلا بود، به شهادت رساند و پیکر مطهرش پس از تشییع در گلزار شهدای شاهرود آرام یافت.
تسلیت
بی کفایتی آل سعود
آیه های شکوه نازل شد
گفت پیغمبر به یارای سخن
پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحفه داد
بر همه خلق جهان فضلش نهاد
بر سرِ آسمانی آن ظهر
آیههای شکوه نازل شد
مژده دادند ایههای شکوه
دین احمد(صلی الله علیه و آله ) دوباره کامل شد
پیشاپیش عید غدیر، بر حامیان راستین ولایت، مبارک!