خدای من بمان
با دیدگانی تار … می نویسم … برای تو و برای دل !
دل !….این دل تنگ و تنها … امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم…..
تو هستی ! …. در تار و پود لحظاتم…. اما …
اما…..سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ….
چشمانم را از من مگیر…بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم… برای تو و از تو ! ….تویی که مهربانترینی…
خدایا !……….دریاب حال مرا که….از وصف حالم عاجزم….و خسته….
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را….
صبر !….صبر را به من هدیه کن !
خدایا !…بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد …و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم….
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !…عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن …ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان …تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت …
با من بمان….خدا….با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.
نكات ناب
مطالب زيبا و كاربردي :
1- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند، بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.
2-همه آنچه را که می شنوید، باور نکنید، همه آنچه را که دارید، خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید ،نخوابید.
3-وقتی می گویید: “دوستت دارم” ، منظورتان همین باشد.
4-وقتی می گویید: “متاسفم” ، به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.
5-به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.
6- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند، هیچ چیز ندارند.
7- عمیقاً و بااحساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ، ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.
8-در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.
9-مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.
10-آرام صحبت کنید ،ولی سریع فکر کنید.
11- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :"چرا می خواهی این را بدانی؟”
12- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.
13- وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید.
14- این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
15-اجازه ندهید یک اختلاف کوچک ،به دوستی بزرگتان صدمه بزند.
16- وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید.
17- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود.
18-زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید.
19-یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند.
13 فروردین روز طبیعت
سیزده به در
سیزدهمین روز فروردین ماه و از جشن های نوروزی است. در تقویمهای رسمی ایران این روز روز طبیعت نامگذاری شدهاست و از تعطیلات رسمی است. برخی بر این باورند در این روز باید برای راندن نحسی از خانه بیرون روند و نحسی را در طبیعت به در کنند. اما برای اثبات اینکه ایرانیان قدیم هم این دیدگاه را داشتند هیچ روایت تاریخی و قابل استنادی وجود ندارد.
بعد از سیزده به در، جشن های نوروزی پایان می پذیرد.
عقاید مردم
چند نسل پیشین ایرانیان، شاید از آنجایی که در مورد این روز آگاهی کمتری داشتند این روز را بدشگون میدانستند و بسیاری از آنان معتقد بودند که باید برای بیرون کردن بدشگونها از خانه و کاشانه خود کنار جویبارها و سبزه ها بروند و به شادی بپردازند.
این دیدگاه هنوز هم در بین عدهای از مردم ایران وجود دارد . اما امروزه بیشتر مردم، با رفتن به دامان طبیعت در جشن سیزده به در، جشنهای نوروزی را به طور رسمی پایان میدهند
فلسفه سیزده به در
به طور کلی در میان جشن های به جا مانده از دوره ی باستان جشن سیزده به در کمی مبهم است، زیرا مبنا و اساس دیگر جشن ها را ندارد. در کتابهای تاریخی اشارهی مستقیمی به وجود چنین مراسمی نشدهاست اما در منابع کهن اشاره هایی به روز سیزدهم فروردین داریم.
گفته می شود ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدند.می توان گفت معقول ترین موردی که درباره ی سیزده به در گفته می شود همین است.
اما اگر در کتاب های تاریخی و ادبی گذشته اشاره ای به سیزده به در و هفت سین نمی یابیم آیا این رسم ها را باید پدیده ای جدید دانست و یا این که، رسمی کهن است، و به علت عام و عامیانه بودن در خور توجه نبوده و با معیارهای مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟ سیزده به در رسم و آیینی که بدین گونه در همه شهرها و روستاهای ایران همگانی است و در بین همهً قشرهای اجتماعی عمومیت دارد، نمی تواند عمری در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد.
علاوه بر این می دانیم کتابهای تاریخی و شعرهای شاعران، رویدادها و جشن های رسمی را که در حضور شاهان و خاصان دستگاه حکومتی بود، بیان و توصیف می کرد. ولی سیزده به در، رسمی خانوادگی و عام و به بیانی دیگر پیش پا افتاده و همه پسند (و نه شاه پسند) بود. از طرف دیگر، نوشتن رویدادهای روزی که رفتارها و گفتارهای خنده دار و غیر جدی، برای خود جایی باز کرده، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمی کرد و شاید «نحس» بودن هم عاملی برای بیان نکردن بود
واژه «سیزده به در»
مشهور است که واژه ی سیزده به در به معنای « در کردن نحسی سیزده» است . اما وقتی به معانی واژه ها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه می توان داشت. «در» به جای «دره و دشت» می تواند جایگزین شود .به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» می داند
چو هر دو سپاه اند آمد ز جای تو گفتی که دارد در و دشت پای
یکی از معانی واژه «به» ، « طرف و سوی » می باشد .مانند اینکه می گوییم «به فروشگاه».
پس با نگاهی کلی می توان گفت واژه «سیزده به در» به معنای « سیزدهم به سوی در و دشت شدن» می باشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را می دهد.
.
پیشینه
در کتابهای تاریخی پیش از قاجار اشارهی مستقیم و دقیقی به وجود چنین مراسمی نشدهاست اما مهرداد بهار در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» خود اشارهای کوتاه به جشن و پایکوبی مردم در اماکن عمومی و حتی بیروپوش و روبنده در خیابان آمدن زنان در دوران صفوی میکند.که این موضوع نزدیک به آیین های سیزده به در می باشد
آیینهای سیزدهبه در
این رویداد دارای آیینهای ویژهای است که در درازای تاریخ پدید آمده و اندک اندک چهره سنت به خود گرفته است. از آن جمله میتوان آیینهای زیر را برشمرد.
گره زدن سبزه
سبزه به رود سپردن
خوردن کاهو و سکنجبین
پختن غذاهای متنوع به ویژه آش رشته
سبزه گره زدن
یکی از آیین های این روز سبزه گره زدن است که معمولا جوانان در این روز این کار را انجام می دهند. گره زدن سبزه به معنای گره زدن زندگی با طبیعت است که هیمشه سبز و شاداب باقی بمانیم.
فلسفه سبزه گره زدن
افسانه ی آفرینش در ایران و مسأله ی نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی کیومرث حائز اهمیت زیادی است . در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است .
گفته های حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا صفحات 29 -23 و گفته های آثار الباقیه بر پایه ی همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد. مشیه و مشیانه که دختر و پسر دوقلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند . در آن زمان چون عقد و نکاهی شناخته شده نبود آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی مورد، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز بخوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را - بویژه دختران و پسران دم بخت - انجام می دادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می کنند و علف گره می زنند.
12 فروردین روزجمهوری اسلامی
12 فروردين، روز تجلي حكومت عدل الهي است
يوم الله 12 فروردين روز وحدت ملي ايرانيان و روز ظهور شخصيت واقعي مردم ايران روز تثبيت انقلاب اسلامي، روز تجلي حكومت عدل الهي و تحقق وعده حق تعالي در بذل عزت و بزرگي به مستضعفان جهان و روز استقلال طلبي واقعي ملت غيور و رشيد ايران اسلامي است.
يوم الله 12 فروردين سالروز استقرار و تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، روز تجلي مشاركت واقعي مردم در تعيين سرنوشت خود و از رخدادهاي عظيم و استثنايي تاريخ معاصر در همه پرسي مردمي در رد يا قبول نوع و شكل حكومت خود در جهان ميباشد كه امروز سي سالگي آن را جشن گرفته و به سوي افق سند چشم انداز بيست ساله شتابان در حركت هستيم.
اين روز مقدس اين يوم الله پربركت سر آغازي بر حيات واقعي اسلام در عصر دنيامداران زرپرست زور مدار است كه از معنويت و روحانيت گسسته و سعادت ابدي خود را در پيروي از اميال و آرزوهاي پست مادي - حيواني جستجو مينمايند.
اين روز فرخنده 12 فروردين روز جريان يافتن خون تازه در شريانهاي هستي ايران بخشيدن جاني دوباره به پيكر اسلام و دميدن روح اميد در كالبد زمانه و نويد بخش پگاه پيروزي و غلبه حق عليه باطل است.
يوم الله 12 فروردين ثبت برگ زريني ديگر بر تارك درخشان و تابناك مجاهدتهاي استقلال طلبانه و آزاديخوانه تاريخ بشري است كه ميتوان به جرات آن را بي نظير در تاريخ معاصر دانست به طوري كه تا هم اكنون هيچ رفراندومي در اين سطح و با اين گستردگي و اهميت در يك كشور اتفاق نيفتاده است.
به درستي كه ملت آگاه آزاده و فهيم ايران اسلامي در دوازدهم فروردين ماه سال 1358 با راي قاطع آري و حداكثري خود به نظام بزرگ ايران بود مهر تاييد زدند و آن را در تاريخ به ثبت و ضبط رسانده و به آن رسميت دادند.
در اين روز عظيم مردم انقلابي و مومن ايران اسلامي در جهت تحكيم اركان انقلاب اسلامي تازه متولد شده ايران با تصميم قاطع و اكثريت قريب به اتفاق 98.2 درصد آراي آري خود وحدت ملي و يك پارچگي و انسجام اسلامي خود را به نمايش گذاشتند و با اين انتخاب آگاهانه در همه پرسي فراگير و تاريخي خود خود تاريخ ساز شده و طومار استبداد و ظلم 2500 ساله رژيم ستم شاهي را برچيده و دست ردي بر سينه زورگويان خارجي زده و به دوران سياه استعمار و استبداد ستم شاهي در ايران پايان داده و آن را به زبالهدان و موزه عبرتهاي تاريخ سپردند.
اين بود نقش محوري و كليدي مردم در تعيين مستقيم سرنوشت خود كه تاريخ آن را ثبت و ضبط كرد تا تاريخ رقم و صفحات آن ورق بخورد.
اين واقعه عظيم بر تارك آن به تلالو نشسته است و صداي سيلي ای كه استكبار جهاني از ملت قهرمان ايران خورد در طول دوران طنين انداز است.
اين همان تحقق شعار استقلال آزادي جمهوري اسلامي است و بيانگر اين واقعيت كه مردم مبارزه ايران ملتي عدالتخواه و آزادي طلب هستند و هرگز اجازه دخالت در تعيين سرنوشت خود را به بيگانگان نميدهند.
هم اكنون در اولين سال از دهه چهارم از حيات طبيه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران دهه عدالت و پيشرفت عبوري سرافرازانه از سي سالگي تولد انقلاب اسلامي، سيامين دوازدهم فروردين در شرايطي فرا مي رسد كه نسلهاي دوم و سوم انقلاب اسلامي همراه با نسل اوليها حضوري پر شور و دشمن شكن در رفراندومي ديگر راهپيمايي عظمي و مردمي يوم الله 22 بهمن سال 1387 داشته و بار ديگر همان راه پدران و مادران خود را برگزيده و رسما مهر تاییدي ديگر بر نظام خود زده و در تجديد عهد با شهدا و امام شهدا همپيمان شدند تا راه آن بزرگواران را تا رسيدن اين حكومت به دست صاحبالامر ادامه داده و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نورزند.
حال در اين ميان مردم قدر شناس ايران اسلامي بار ديگر در سال نو كه به تدبير داهيانه مقام معظم رهبري به نام سال اصلاح الگوي مصرف در تمامي زمينه ها نام گرفته ميكوشند تا با حضور جدي در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري آراي خود را به صندوق هاي راي ريخته و نظام اسلامي را تائيد كنند.
اينك ملت ايران آماده يك حركت پرشتاب و بزرگي به سمت پيشرفت و عدالت است و در اول راه گذر از پيچ و خمهاي عادتهاي دست و پا گير و رسم و رسوم غلط در موارد مصرفي است و توجه به اصلاح الگوي مصرف در تمامي زمينهها به سمت بهبود و بهره وري از منابع طبيعي و خدادادي است كه اين خود شكر نعمت است.
ولادت حضرت زینب (س)
lderText>
oma,arial,helvetica,sans-serif;"> او سومين فرزند ارجمند خاندان وحى و رسالت و دودمان پاك و بلندآوازه ى امامت بود. نگارنده او را بسيار بى نياز از تعريف و تمجيد مى نگرد چرا كه در وصف بانويى گرانقدر كه پدرش امير مؤمنان و مادرش سالار بانوان جهان «فاطمه» پاره ى تن پيامبر و دو برادرش «حسن» و «حسين» سالار جوانان بهشت هستند، چه چيزى مى تواند بنويسد؟
راستى كه او ميوه ى فضيلتها و ثمره ى عظمتهايى بود كه هاله اى از شرف و پاكى و قداست و شكوه از هر سو او را در ميان گرفته بود.
با اين بيان شما خواننده ى عزيز ديگر از سينه ى پربار و آكنده از عشق و ايمانى كه او را شير داد و از دامان پاكى كه او را بسان گل پروريد، و از تربيت و پرورشى كه همواره در مورد او بكار رفت، و از بيت رفيعى كه او در آنجا ديده به جهان گشود، و از عامل وراثت و آنچه از اين راه به او ارزانى گرديد، و نيز عكسالعمل و بازتاب شيوه هاى تربيتى و تأثير جو مقدس خانوادگى كه روح بزرگ او اثر نهاد، و نيز از ارزشهاى اخلاقى و مواهب بىشمارى كه به او ارزانى داشت و در مزرعه ى پربار وجود او به گل نشست و شكوفا گرديد، چيزى مپرس و مگو كه وصفناپذير است!
اما راستى چقدر دردناك است كه بگوييم تاريخ در مورد او ستم و بيداد روا داشت، همانگونه كه در مورد پدر و مادر گرانمايهاش، چرا كه تاريخ آنسان كه شايسته و بايسته است زندگى او را پى نگرفت و آنگونه كه زيبندهى شخصيت بانوى انديشمند و فرزانهى «بنى هاشم» و نواده ى پيامبر خدا و قهرمان بزرگ ايمان و شجاعتى چون «زينب» باشد، زندگى او را ترسيم ننموده است.
هديه آسمان
به هر حال آنگاه كه او ديده به جهان گشود، نياى گرانقدرش پيامبر نام او را «زينب» نهاد. واژهى مقدس و جانبخشى كه از «زين» و «اب» شكل گرفته است و به مفهوم زينت و آراستگى پدر مىباشد
.
نويسنده ى كتاب «الحسين و بطلة كربلا» مقاله اى را از يك روزنامه ى پر تيراژ مصرى كه پيرامون شخصيت والاى اين بانوى بزرگ نوشته شده است در كتاب خويش مىآورد كه ما در اينجا فرازهايى از آن را مىآوريم و مىگذريم:
زينب دخت امير مؤمنان در ماه شعبان به سال پنجم از هجرت ديده به جهان گشود. مادرش او را نزد پدر والامقامش على عليهالسلام آورد و گفت: على جان! اين نوزاد را بگير و براى او نامى شايسته برگزين
على عليهالسلام فرمود: من در نامگذارى فرزندم بر پيامبر خدا پيشى نمىگيرم.
آن روز پيامبر در سفر بود. هنگامى كه آمد، به خانهى «فاطمه» وارد شد. از او خواستند تا نامى بر نوزاد خاندان رسالت برگزيند كه فرمود: «من بر پروردگارم سبقت نمى جويم.»
در اين لحظات بود كه فرشتهى وحى فرود آمد و با تقديم سلام و تهنيت خدا به پيامبرش گفت: «اى پيامبر خدا! نام اين نوزاد مبارك «زينب» است، چرا كه خدا اين نام زيبا و شايسته را براى او برگزيده است.»
سمبل پايدارى
آرى اين بانوى بزرگ، هم داراى زندگى درخشان و تاريخ سرشار از فضايل انسانى و ارزشهاى اخلاقى است و هم همهى مراحل زندگى الهام بخش و درس آموزش با حوادث اندوهبار و درد و رنج آميخته بود.
در بخش مهمى از عمرش به طول ربع قرن با فاجعه ى جانسوز رحلت نياى گرانقدرش پيامبر و مام شايستهاش «فاطمه» و رخدادهاى سخت ديگرى، روبرو گرديد. آنگاه با روزگار سختى روبرو شد كه پدرش امير مؤمنان خانه نشين گرديد و آزادى و امنيت و همهى امكانات از او سلب شد.
سپس هجرت پدرش از مدينه به كوفه كه مركز حكومت پدرش گرديد، پيش آمد و از پى آن ارادهى حكيمانهى الهى او را با شهادت پدر- يعنى حادثهى دردناك و فاجعهى تكاندهندهاى كه آسمانها را به لرزه درآورد- داغدار ساخت. به دنبال آن شاهد و ناظر جنگ ظالمانه اى بود كه معاويه بر ضد برادرش، حضرت مجتبى عليهالسلام و شيعيان او شعلهور ساخت و پس از آن هم با نقشهى ابليسى خويش آن حضرت را با سم خيانت به شهادت رسانيد و سيطرهى استبدادى خويش را به ضرب زور و فريب و خيانت و تطميع به جهان اسلام تحميل كرد.
پس از ساليانى چند ناگهان آن بانوى قهرمان با رخداد ديگرى كه براستى بزرگترين فاجعهى تاريخ بود، روبرو گرديد. فاجعه ى تكاندهنده و خونبارى كه داراى ابعاد گوناگون و مسيرى طولانى بود. اما شگفت اينجاست كه اين بانوى قهرمان در برابر اين حوادث سخت و شكننده، قهرمانانه و نستوه، پايدارى ورزيد و بى آنكه احساس شكست يا پريشانى نمايد و يا اعصاب پولادين خويش را از دست بدهد و يا بر هوشمندى و آگاهى و درايتاش خدشهاى وارد آيد، رسالت سترگ و پرشكوه خويش را از آغاز تا انجام به شايستگى انجام داد و پا به پاى انجام وظيفه و رساندن پيام، به مدينه بازگشت.
پس از اين پايدارى شگرف در راه حق و عدالت، استبداد حاكم او را تبعيد ساخت و آن بانوى بزرگ به «مصر» رفت و خدا چنين مقرر فرمود كه آن حضرت در همانجا جهان را بدرود گويد و پروندهى سراسر افتخار زندگى شگفتانگيز و الهامبخش او در سرزمين «نيل» گشوده بماند و آرامگاهش پناهگاه و نقطه ى اميد ميليونها قلب و دل در طول عصرها و نسلها… گردد
بر ساحل انتظار
نجوا
ای از تمام خوبی ها لبریز، دریای علمی و سلطان وادی حلم . کرم ، دست طلب نزد دامن بخشایشت دراز کند که پایه کرامتی.بردباری ، متحیر صبر توست.که تو منتهای صبری .صدق ، نسیم همیشگی کلام توست و رحمت جویباری همیشه جاری بر وجودت.
قحطی ایمان
این روزها که بى تو مىگذرد، به قحطى ایمان دچار شدهایم . چشمه سار فطرتمان خشک شده و ابرهاى نگاهمان بخیل گشتهاند .
تشنهام، تشنه قطرهاى نگاه . نگاه بارانى تو . بر من ببار، که زیر باران ندبه به انتظار نشسته ام .
گفتند: تو هیچ نیستى . در مقابل این همه آمدهاى چه بگویى؟ ! گفتم: از پشت هیچستان آمدهام تا فریاد کنم، « همه ام» زیر سایه عزتى است که وقتى از او مىگویم، عزیز مىشوم . بزرگ است; بزرگىاش را مىستایم، عظیم مىشوم . شریف است، از شرافتش مىگویم، شریف مىشوم .
تو عزیزى، عظیمى و شریف . عزتت را کس به توصیف نتواند آورد و بزرگىات هرگز در ذهن کوچک ما نخواهد گنجید . تو در فاصلهاى بلند از ما ایستادهاى، ما در دشتهاى پست این عالم خاکى و تو در بلنداى نعمت افلاکیون قرار دارى . پاى خاکى را یاراى آمدن تا بلندىها نیست . اما نگاه لطف تو اى مسندنشین شرافتبه خاک نشینان عزت مىدهد . تو به یک نگاه گر به ما بنگرى ما صد جان به فداى آن نگاه تو مىکنیم!
این روزها عجیب دلتنگ نگاه تو گشته ایم،
گفتى روزى مىآیى سرگردانى ما را با نگاه خویش پایان مىدهى اما روزها گذشت و ما پریشانتر شدیم . نیامدى، با ما بگو انتظار آمدنت کى بسر مىرسد . از بس حیران کوچه پس کوچههاى انتظار شدیم و در جدایى تو جویبار لحظهها را لبریز اشک کردیم، زندگى را گم نمودیم و برق نگاهمان را در بلنداى نگاه آمدنت فرو نشاندیم . بگو با این احوال چه شعرى در وصف تو بخوانم تا سوز انتظارم و شور اشتیاقم در تو اثر کند و بر من بنگرى.
قرارگاه آسمانی
نمیدانم کدام روز زیبای خداوند بود که زیر سقف آسمان انجمن،ستاره وار کنار یکدیگر نشستیم وعهدبستیم کنار هم ماندن را،سبز وپایدار.
دست به دست یکدیگر دادیم به امید فردای روشن ظهور،دست به دست هم دادیم وباغی از گلبوته های امید و شور و نشاط میان مان رویید.بعدیک قرارداد دو طرفه بستیم با آسمان!آن وقت یک اتاق کوچک شد قرارگاه دل های بی قرارمان.روزهایی که ما ستاره بودیم وآسمان توی قلب هامان.چندان دور نشدم که نتوانم وصف شان کنم.
آن روزها با قلم دل،مشق خوب بودن میکردیم و چشم هامان افق روشن فردا را می دید.مربی،دیروزهای پر هیاهوی جنگ و جبهه را در قاب خاطره می آوردویادمان می داد رسم جنگ امروز را.آن وقت سلاح قلم به دست گرفتیم تا شهید و شاهد دوران خویش شویم.مربی به ما ایستادن را آموخت،ایستادن به رسم سرو های دیروز.
وکم کم در سایه سار انجمن قد کشیدیم.واز آن روز تا به هنوز و همیشه به خود می بالیم که سیاهی چادرمان کم از سرخی خون شهیدان نیست.ما هنوز هم بر قرار آسمانی مان استوار هستیم.نمی خواهیم در عصر سکوت جهان خاموش بمانیم که سکوت مان مجالی شود برای جولان دادن یزید های زمان.ما در همین انجمن آموخته ایم که این چنین باشیم.
نوشته ی روی تخته یادم هست،وقتی که رفیق انجمنی ام دیر به وعده گاهمان رسید:((قرارمان این نبودهمسنگر!))
تقویم ایام قرارگاهمان ورق خورد و حالا دفتر نقاشی قلب هامان پر از نقاشی خاطرات رنگارنگ است،روزهایی سبز و پرمهر،روز هایی به رنگ آبی آسمانی.روزهایی خاکی به رسم دیروزهای جبهه و روزهایی باعطر و بوی انتظار.روزهایی که ما ساکنان آسمان انجمن معتقدیم تکرار نشدنی هستند.
ما نیک می دانیم تابیدن خورشید بر تارو پود عالم را
نیک می دانیم تپیدن قلب ناآرام را برای رسیدن موعود.
می دانیم و از همین روست که به دنبال کشف وظایف خویش هستیم تا ظهور دولت یار.ما بی شماریم.هر روز پرچمداران جنبش دانش آموزی در جلوه های نو ظاهرمی شوند و نمی گذارند رسم مان بشکندو قرارگاهمان خالی بماند.آهای همسنگر! حالا نوبت توست ستارگی کنی
خداوندا تو چه بی صداوبی حساب می بخشی وماچه حسابگرانه تسبیح می گوییم. بر کران همیشه،پشت بن بست حرف ها و بغض های تلمبار شده،پس نقاب خالی این چشمان که فردای گنگ و مبهم مرا می کاوند،در جست و جوی تو هستم. نمی دانم بی تو چه خواهم کرد…و پناهی در کدامین خلوت،سکوت و جمله خواهم یافت.من و تنهایی دنج این گوشه ها…که نجوای تنهایی ام را آهسته در پی تو می آویزم،مکرر.شاید به یمن نام نورانی تو،گونه هایم را بنوازد این اشک،این اشک،این اشک.
فلسفه عید نوروز
عید نوروز باستانی
سر آغاز جشن نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نمیکشد ، بر سایر جشنهای ایران باستان برتری دارد.
در مورد پیدایی این جشن افسانههای بسیار است ، اما آنچه به آن جنبهی راز وارگی میبخشد ، آیینهای بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگیرد. اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز میشود ، حیرت انگیز نیست چرا که بینظمی یکی از مظاهر آن است.
ایرانیان باستان ، نا آرامی را ریشهی آرامش و پریشانی را اساس سامان میدانستند و چه بسا که در پارهای از مراسم نوروزی ، آنها را به عمد بوجود میآوردند ، چنان که در رسم باز گشت ِ مردگان (از 26 اسفند تا 5 فروردین) چون عقیده داشتند که ارواح درگذشتگان باز میگردند ، افرادی با صورتکهای سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت میپرداختند و بدینگونه فاصلهی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم میریختند و قانون و نظم یک ساله را محو میکردند.
باز ماندهی این رسم ، آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت. از دیگر آشفتگیهای ساختگی ، رسم میر نوروزی ، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح کسی را از طبقههای پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر میگزیدند و سلطان موقت بر طبق قواعدی اگر فرمانهای بیجا صادر میکرد ، از مقام امیری بر کنار میشد.
حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی گوشهی چشمی دارد: سخن در پرده میگویم ، چو گل از غنچه بیرونای که بیش از چند روزی نیست
حکم میر نوروزی. خانه تکانی هم به این نکته اشاره دارد ؛
نخست درهم ریختگی ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زیر و رو میشد. در
بعضی از نقاط ایران رسم بود که حتا خانهها را رنگ آمیزی میکردند و اگر میسر نمیشد ، دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن میچیدند ، سفید میشد. اثاثیهی کهنه را به دور میریختند و نو به جایش میخریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگیها و اندوههای یک ساله بود واجب میدانستند. ظرفهای مسین را به رویگران میسپردند. نقرهها را جلا میدادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک میکردند. فرش و گلیمها را غاز تیرگیهای یک ساله میزدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان ، فروهرها (ریشهی کلمهی فروردین) در این روزها به خانه و کاشانهی خود باز میگردند ، اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال میشوند و برای باز ماندگان خود دعا میفرستند و اگر نه ، غمگین و افسرده باز میگردند.
از این رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشک و عنبر میسوزاندند و شمع و چراغ میافروختند. در بعضی نقاط ایران رسم است که زنها شب آخرین جمعهی سال بهترین غذا را میپختند و بر گور درگذشتگان میپاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حور باشد ، به خانهای که در طول سال در گذشتهای داشت به پُر سه میرفتند و دعا میفرستادند و میگفتند که برای مرده عید گرفته اند. در گیر و دار خانه تکانی و از 20 روز به روز عید مانده سبزه سبز میکردند.
ایرانیان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبیا ، عدس ، ارزن ، نخود ، کنجد ، باقلا ، کاجیله ، ذرت ، و ماش به شمارهی هفت- نماد هفت امشاسپند - یا دوازده شمارهی مقدس برجها در ستونهایی از خشت خام بر میآوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک میگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود.
خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= اندیشهی نیک) ، هوخت (= گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند. چهار شنبه سوری که از دو کلمهی چهارشنبه منظور آخرین چهارشنبهی سال و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای چهارشنبهی سرخ ، مقدمهی جدی جشن نوروز بود.
در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه و کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهیه میکردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک میدید. غروب هنگام بوتهها را به تعداد هفت یا سه (نماد سه منش نیک) روی هم میگذاشتند و خورشید که به تمامی پنهان میشد ، آن را بر میافروختند تا آتش سر به فلک کشیده جانشین خورشید شود.
در بعضی نقاط ایران برای شگون ، وسایل دور ریختنی خانه از قبیل پتو ، لحاف و لباسهای کهنه را میسوزاندند. آتش میتوانست در بیابانها و رهگذرها و یا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتی آتش شعله میکشید از رویش میپریدندو ترانههایی که در همهی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکیزگی بود ، میخواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمیکردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع میکرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند ، سر ِ نخستین چهار راه میریخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه که میپرسیدند: “کیست؟” میگفت: “منم.” - ” از کجا میآیی؟” - “از عروسی… ” - “چه آوردهای؟” - “تندرستی…” شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسایگان و خویشان میرفتند و از روی روزنهی بالای اتاق (روزنهی بخاری) شال درازی را به درون میانداختند. صاحب خانه میبایست هدیهای در شال بگذارد.
شهریار در بند 27 منظومهی حیدر بابا به آیین شال اندازی و در بند 28 به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد: برگردان بند 27: عید بود و مرغ شب آواز میخواند دختر نامزد شده برای داماد ، جوراب نقشین میبافت… و هر کس شال خود را از دریچهای آویزان میکرد وه… که چه رسم زیبایی است رسم شال اندازی هدیه عیدی بستن به شال داماد… برگردان بند 28 من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم شتابان به طرف خانهی غلام (پسر خالهام) رفتم ، و شال را آویزان کردم… فاطمه خالهام جورابی به شال من بست “خانم ننهام” را به یاد آورد و گریه کرد…
شهریار در توضیح این رسم میگوید: “در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمیبایست در مراسم عید شرکت میکردیم ولی من بچه بودم ، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دویدم.” از دیگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بودو آن بیشتر مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند. مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد گذار از مشکل بود میایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود ، زیر پا میگذاشتند. نیت میکردند و به گوش میایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود میدانستند. آنها در واقع از فروهرها میخواستند که بستگی کارشان را با کلیدی که زیر پا داشتند ، بگشایند. قاشق زنی هم تمثیلی بود از پذیرایی از فروهرها… زیرا که قاشق و ظرف مسین نشانهی خوراک و خوردن بود.
ایرانیان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون میگذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیدهی آسمانی پذیرایی کنند و چون فروهرها پنهان و غیر محسوس اند ، کسانی هم که برای قاشق زنی میرفتند ، سعی میکردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجیل را مخصوص فروهر میدانستند ، دریافتشان را خوش یُمن میپنداشتند. اما اصیل ترین پیک نوروزی سفرهی هفت سین بود که به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه میگرفت. دکتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سین را چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی میداند که به آن هفت سینی میگفتند و بعدها با حذف (یای) نسنت به صورت هفت سین در آمد. او عقیده دارد که هنوز هم در بعضی از روستاهای ایران این سفره را ، سفرهی هفت سینی میگویند. چیزهای روی سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنایی و افزونی ، آتشدان ، نماد پایداری نور و گرما که بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شیر نماد نوزایی و رستاخیز و تولد دوباره ، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آیینه نماد شفافیت و صفا ، سنجد نماد دلدادگی و زایش و باروری ، سیب نماد رازوارگی عشق ، انار نماد تقدس ، سکههای تازه ضرب نماد برکت و دارندگی ، ماهی نماد برج سپری شدهی اسفند ، حوت (= ماهی) ، نارنج نماد گوی زمین ، گل بید مشک که گل ویژهی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب که باز ماندهی رسم آبریزان یا آبپاشان است ( بر مبنای اشارهی ابو ریحان بیرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاکستر آن آلوده میشود و لذا آب پاشیدن به یکد یگر نماد پاکیزگی از آن آلایش است. ) نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنیر ، شکر ، بَرسَم (= شاخههایی از درخت مقدس انار ، بید ، زیتون ، انجیر در دستههای سه ، هفت یا دوازده تایی) و کتاب مقدس. بعضی از مؤمنان مسلمان نوروز را مقارن با روز آغاز خلافت علی علیه السلام میدانستند چنانکههاتف اصفهانی میگوید: نسیم صبح عنبر بیز شد ، بر تودهی غبرا زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی مأوا بد نیست اشاره شود که در زمان شاهی ِ فتحعلیشاه قاجار و به فرمان او دستور داده بودند که شاعران به جای مدح ، حقیقت گویی کنند.
شاعری با تکیه بر این فرمان شعر زیر را سرود و آن را در حضور شاه خواند و صلهی قابل توجهی هم دریافت نمود ! مگر دارا و یا خسرو ست این شاه بدین جاه و بدین جاه و بدین جاه ز کیخسرو بسی افتاده او پیش بدین ریش و بدین ریش و بدین ریش ز جاهش مُلک کیخسرو خراب است ز ریشش ریشهی ایران در آب است در پایان با آرزوی سالی خجسته با ترجمهی شعری از ابونواس شاعر اهوازی نوشتار را به انجام میبریم: مگر نمیبینی که ؛ خورشید به برج بره اندر شده و اندازهی زمانه برابر گردیده؟ مگر نمیبینی که ؛ مرغان پس از زبان گرفتگی به آواز خوانی پرداختهاند؟ مگر نمیبینی که ؛ زمین از پارچههای رنگین گیاهان جامه بر تن کرده؟ پس بر نوشدن زمانه شاد کام میباش
با ورزش کردن چروک نمی خورید
ورزش عاملی برای جوان ماندن است ، اما این مساله منحصر به ویژگی ها سلامت بخشی آن نمی شود.محققان به تازگی در آزمایش های جدید متوجه شده اند یکی از راه های طبیعی برای جلوگیری از چروک شدن پوست ، فعالیت فیزیکی یا ورزش کردن است .
هر چه پیرتر می شویم ، سلول های تولید کولاژن در ما کوچک تر ، کمتر و ضعیف تر می شوند. در نتیجه پوست ما خشک و چروک می شود .
دکتر دیوید گلابرگ ، متخصص پوست از انجمن سایت تخصصی وب مد می گوید : « ورزش کردن اکسیژن رسانی به سلول های پوست را بهبود می بخشد و اجازه می دهد آن ها کولاژن بیشتری تولید کنند در نتیجه پوست نرم تر می ماند و پیرپوستی رخ نمی دهد».
آینده روشن/سال دوم/بهمن 1390/دوره جدید/شماره 19