آموزه دینی برای کسب شادی
دین و آموزه های دینی اسلامی برای همه مسائل انسان برنامه دارند و از جمله موضوع شادی و راحتی او. ناگفته پیداست که دین اسلام باتوجه به ابعاد گوناگون وجود انسان و امتداد زندگی او تا ابدیت، به ارائه برنامه های خوشبختی و از جمله شادی و آسودگی انسان می پردازد. بنابراین خواسته اولیه ما برای دستیابی به شادی که محدود نباشد و همراه ما تازندگی دیگر نیز بیاید، کاملاً مورد توجه و دقت نظر دین می باشد و چه چیزی از این بهتر!
یقین؛ یک راهکار مطمئن
بر اساس احادیث معصومین(علیهم السلام) شادی و راحتی در زندگی در داشتن یقین است. مقصود از یقین، باور قلبی و ایمان درونی انسان است که دید او را از ظواهر مادی به ابدیت و معنویات رشد می دهد و بال و پر او را می گشاید. انسانی که به غیب و امور اخروی یقین دارد در زندگی بدنبال ظواهر محدود حرکت نمی کند و همواره افق دیدش را گسترده می بیند. از این رو چنین شخصی در زندگی با شکست ها غم زده و مضطرب نمی شود و طعم واقعی شادی و راحتی را می چشد. آنچنان که روایت شریف می فرماید: إنّ الرّاحة و الفرح فی الیقین؛ براستی که راحتی و آسایش و نیز شادی در داشتن یقین و باور قلبی است.
باید توجه نمود که یقین با داشتن علم به تنهایی حاصل نمی شود. به عبارت دیگر علم به وجود غیب و امور اخروی به تنهایی نمی تواند شادی را به زندگی انسان هدیه کند بلکه آن باور قلب است که انسان را در پیشگاه معبود الهی وادار به سجود و تعظیم می نماید و قلب او را خاشع و خاضع می گرداند.
رضای به قضا؛ فاکتور دوم شاد زیستن
رضایت به تقدیر و قضا و قدر الهی شرط اولی است که با وجود آن انسان می تواند شادی و راحتی را به معنای حقیقی درک نماید. شادی و آسایشی ابدی که هرگز از میان نمی رود! براساس معارف اسلامی ما قضای الهی اموری حتمی است که البته منافاتی با اختیار انسان ندارد بلکه کاملاً آن را نیز در برمی گیرد به طوری که مثلاً دعا کردن می تواند قضای حتمی را تغییر دهد: الدّعاء یردّ القضاء. البته بحث از قضا و قدر الهی و ارتباط آن با اختیار انسان بحثی مفصل است که ما در این مقاله در صدد بررسی زوایای آن نیستیم و شایسته است در مجالی دیگر بدان پرداخته شود. مقصود ما در این نوشتار آن است که رضایت داشتن به قضا و قدر الهی سبب می شود انسان شادی و راحتی را در زندگی تجربه نماید.
آنچنان که روایت شریف بدان اشاره دارد: إن الراحة و الفرح فی الیقین و الرضاء بقضاء الله؛ همانا راحتی و شادی در باور قلبی و رضایت به قضای الهی است.
براساس آموزه های اسلامی شادی و راحتی در زندگی در داشتن باور قلبی به خداوند و امور اخروی و نیز رضایت داشتن به قضای الهی است پس اگر در زندگی اضطراب و ناراحتی بسیاری را تجربه می کنی به قلبت رجوع کن که یقین و رضایت در او کمرنگ شده است!
چرا بايد آب بنوشيم؟
متخصصان بهداشت عمومي همواره تاكيد ميكنند كه نوشيدن آب به طور مرتب براي حفظ سلامت بدن ضروري است.
هرچند اين مايع تقريبا در تمام اعضاي بدن موجود است اما در برخي اعضاء مثل ريهها و مغز و نيز مايعاتي چون خون، لنف، بزاق و ترشحات غدد و ارگانهاي دستگاه گوارشي حجم بيشتري آب وجود دارد.
شبكه خبري تورنتو نيوز در گزارشي در اين باره آورده است باور عمومي اين است كه ما فقط زماني كه بدنمان به آب نياز دارد احساس تشنگي ميكنيم هر چند اين ارتباط درست است اما مطالعات اخير در عين حال نشان داده است كه چندين شاخص ديگر براي نرسيدن آب كافي به برخي از نقاط بدن يا كل آن وجود دارند كه بي توجهي و ناديده گرفتن آنها ميتواند منجر به بروز چندين بيماري جدي شود.
اكثر ما زمان زيادي از ساعات كاري خود را در محيطهايي سپري ميكنيم كه دستگاه تهويه هوا دارند و بنابراين به طور طبيعي در اين مواقع احساس تشنگي نميكنيم اما اين بدان معني نيست كه بدنمان به آب نياز ندارد. علاوه بر تشنگي كمبود آب در بدن ميتواند باعث ايجاد خستگي زياد شود.
به طور كلي متخصصان تاكيد دارند كه براي سلامتي بهتر به اندازه كافي آب بنوشند.
اين گزارش ميافزايد: همانطور كه آب كمك ميكند تا يك دانه به يك درخت تبديل شود به بدن انسان نيز همين گونه كمك رساني ميكند. جريان آب در داخل و خارج سلولها منجر به توليد انرژي ميشود. اين انرژي همراه با ساير منابع شيميايي انرژي در بدن ذخيره ميشود. انرژي توليد شده توسط آب در سلولها به انتقال تكانهها در اعصاب كمك ميكند. در عين حال محتواي آب موجود در بدن روي عملكرد انواع مختلف پروتئينها و آنزيمهاي محلول در آب تاثير ميگذارد.
آب هم چنين به مرطوب نگه داشتن جداره اعضاي داخلي بدن كمك ميكند و در حفظ حجم طبيعي مايعاتي چون خون و لنف موثر است. آب به علاوه حرارت بدن را تنظيم ميكند و در خارج كردن سموم از بدن نقش حياتي دارد. علاوه بر اينها، آب براي تنظيم ساختار طبيعي و عملكردهاي پوست ضروري است. بدن انسان به طور متوسط روزانه چهار ليتر آب از دست ميدهد بنابراين براي جلوگيري از كاهش آب بدن يا به اصطلاح دي هيدراته شدن مصرف آب كافي براي جبران اين ذخيره از دست رفته، ضروري است.
تبيان
" ثقه الاسلام " ، شخصیتی مورد اعتماد برای اسلام
هرچند در عصر حاضر ، القابی چون ” ثقه الاسلام ” ( کسی که مورد اعتماد اسلام و مسلمانان است ) ، حجه الاسلام ( کسی که حجت و دلیل حقانیت اسلام است ) و … ممکن است جنبه ی تشریفاتی به خود گرفته باشد و متأسفانه کمترین لقب ، که حتی ممکن است عده ای ، آن را برای خود کسر شأن بدانند ، ” ثقه الاسلام ” ، است و لقب ” حجه الاسلام ” لقبی معمولی است ، اما اگر جنبه های تشریفاتی و غیر واقعی کنار گذاشته شوند
چنانکه در گذشته چنین بود و کسی را بی جهت به این القاب نسبت نمی دادند ، به خوبی در می یابیم که لقب ” ثقه الاسلام ” برای مرحوم کلینی که از بزرگترین دانشمندان تاریخ شیعه است و پس از هزار سال هنوز احادیث کتابش منبع اصلی احادیث شیعه به شمار می آید ، لقبی بس بجا و شایسته است که باید برای رسیدن به چنین لقبی ، ده ها سال زحمت و ریاضت تحمل نمود ؛
لذا در اثر زحمات فراوان آن مرحوم ، همگان از دوست و دشمن او را دوست می داشتند و مورد اعتماد و وثوق همه ی فرق اسلامی بود و بر سخنش استناد می کردند و به شایستگی به او ” ثقه الاسلام کلینی ” می گفتند .
در عین حال نباید از خاطر دور داشت که گروه های منحرف هم ، ترس عجیبی از شیخ داشتند ، چون شیخ به هر شهری که می رسید به افشاگری در مورد مسلک های انحرافی می پرداخت ؛ به خصوص آنجا که شیخ دید فرقه ی قرامطه ( از شاخه ی اسماعیلیه ) که عقاید شرک آلودی را ترویج می کردند ، به پیشرفت های قابل توجهی دست یافته است ، دست به قلم برد و با نوشتن کتابی با عنوان « الردُّ علی القرامطه » مردم را با انحرافات عقیدتی این فرقه آشنا کرد .
منشأ جهالت و بدبختی بشر از کجاست ؟
تقارن زمانی مرحوم کلینی ( رحمه الله علیه ) با غیبت صغری ، سبب شده بود تا او شاهد همه ی این جریانات باشد .
آن عالم بزرگوار به چشم خود می دید که چگونه هواپرستان مشرک ، از جهل مردم و نبود امام معصوم ، سوء استفاده کرده و ایمان و اعتقاد آن ها را به تاراج می برند و این همان دغدغه ی کلینی بود .
او غصه ی مردم را می خورد و نمی توانست این وضع را ببیند و کاری نکند و مدام به این می اندیشید که اکنون قضای الهی بر این قرار گرفته که امام معصوم در بین مردم نباشد ، باید کاری کرد که شیاطین ، اصل دین و معارف و حقایق نبوی را از ریشه نسوزانند .
باید کاری کرد تا معارف حقه ای که از اهل بیت ( علیهم السلام ) به ما رسیده ، بین مردم پخش شود ، تا آن ها با استفاده از علوم خاندان عصمت ، حقایق را بفهمند و خود را در برابر حملات عقاید انحرافی ایمن کنند .
مرحوم کلینی معتقد بود علت اینکه این طور عقاید انحرافی و شرک آلود در بین مردم رخنه کرده ، فقط و فقط دوری از کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) است . او می گفت ، اگر مردم ، خداشناسی را از مکتب قرآن و کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) بیاموزند ، ایمانشان از کوه ها هم استوارتر خواهد بود . ولی تا زمانی که برای فهم حقایق دین به در خانه ی غیر معصوم ( علیه السلام ) می روند ، ایمان مستقری نخواهند داشت ؛ و در دام عقاید کفر آمیز و انحرافی گرفتار خواهند شد .
شيخ کلینی دانشمندی پرآوازه
در یکی از روز های زیبای خدا ، در قریه ای از توابع ” ری ” ، خانه ی یعقوب کلینی به نور تولد نوزادی پاک ، روشن شد . نوزادی که بعد ها او را ” شیخ کلینی ” نامیدند .
پدرش به خاطر ارادتی که به رسول گرامی اسلام ، حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) داشت ، او را محمد نامید و از آن پس محمد ابن یعقوب کلینی ، در خانه ای که معنویت در آن موج می زد ، تحت تربیت قرار گرفت .
پدر او فاضلی عالم و زاهدی متقی بود که در قریه ی کلین همه او را به ایمان و دیانت می شناختند . مادرش نیز عالمه ای مطهره ، از خاندانی ربانی و دانشمندانی بزرگ بود .
در این خاندان پاک ، آن چنان نور معنویت و تقوا تلالؤ داشت که مردم ری به سبب علم و کمالات سرشار ، آن ها را ” علّان ” ( یعنی کسی که علم و فضیلتش آشکار است ) لقب داده بودند .
زیر سایه ی تربیت های عالمانه ی چنین پدر و مادری که هر دو بندگان مؤمن خدا بودند ، محمد ابن یعقوب کلینی از کودکی با معنویات مأنوس گشت و پاک و مطهر تربیت شد ، لذا علاقه ی زیادی به کسب علوم اهل بیت از خود نشان می داد .
علامه شدن علامه
مرحوم علّامه طباطبايي (ره) نقل مي كردند كه « استاد فلسفه ما ، مرحوم آقا سيد حسن بادكوبه اي ، در نجف، به من گفت : مي بينم كه تو به فلسفه علاقه داري و مي تواني در اين رشته پيشرفت كني . لذا به تو سفارش مي كنم كه رياضيات بخواني .من نيز اطاعتت كردم و فردي را در نجف پيدا كردم تا به من رياضيات بياموزد .
وي مرحوم آقا سيد ابو القاسم خوانساري (ره) بود . از او خواهش كردم كه براي من يك كلاس درس رياضي بگذارد . ايشان گفت : وقت ندارم ، گفتم : هر وقت كه شما بگوييد من حاضرم در درس شما شركت كنم .او گفت : در وقتي كه من معين كنم شما نمي توانيد بياييد .
مجدداً تأكيد كردم كه هر وفتي را شما بگوييد خدمت شما مي آيم . چون استاد ما گفته است كه رياضيات بخوانيد هر طور شده مي خواهم رياضيات بخوانم . وي گفت : من فقط ظهرها وقت دارم » معمولاً كساني كه اهل نجف هستند در تابستان به علت گرمي هوا ، از ساعت 9 صبح به سرداب مي روند . در حالي كه فردي مثل مرحوم علّامه طباطبايي ، كه در هواي خنك تبريز بزرگ شده است ،
اگر بخواهد هر روز ظهر از محله ي خويش نجف تا محله ي جديد پياده برود و پس از طي اين مقدار مسافت در درس رياضيات شركت كند كار مشكل و طاقت فرسايي است . مرحوم علّامه طباطبايي (ره) مي فرمودند : « هر روز ، براي شركت در اين كلاس ، عرق سرم به پاشنه ي پايم مي رسيد . » اين گونه بود كه بالاخره علامه شد .
آداب الطلاب
طی الارض حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)
حاج علی مقدادی اصفهانی فرزند حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) می فرمود:
یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزائی می گفت : سفری به مشهد مقدس کرده بودم، و برای خرید کلاهی به دکان کلاه فروشی رفتم وصحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد.
کلاه فروش گفت :
روز فوت مرحوم در دکان سلمانی بودم و یک نفر روی صندلی اصلاح نشسته بود.چون سر وصدای تشییع کنندگان برخواست ، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت جنازه حاج شیخ حسنعلی را تشییع می کنند با شنید این خبر،مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبات شیخ است.چون از او توضیح خواستیم،گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم،لیکن حکایتی میان ما و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است.آنگاه داستان خود را بدینگونه تعریف کرد:
پدرم در قریه (( نخودک ))1 کدخدا بود و من هم در اداره ی ژاندارمری کار می کردم. روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند، اگر احتیاج نداری، از شغل کدخدایی استعفا کن.پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفا داد و چون من از ماوقع مطلع گشتم،بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی تحریک و تشویق می کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه شبها که از ماموریت باز می گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می شود،بر آن شدم که در یکی از این شبها ایشان را هدف گلوله سازم.اتقاقا در یکی از شبهای تاریک زمستانی که به طرف آبادی می آمدم،حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می خواهند از ده خارج شوند.
با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده ،اما بهتر است کمی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند.باری،مسافتی را در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملا از ده بیرون رفتند.در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم،ناگهان حضرت شیخ روی به من گردانیدند و فرمودند : حبیب ،کجا می آیی؟! بی اختیار گفتم خدمت شما می آمدم.سخت از کار خود به وحشت افتادم.فرمودند:بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم.بیدرنگ پذیرفتم وبه قبرستان ده که مصافتی فاصله داشت،رفتیم و فاتحه خواندیم.آنگاه حضرت شیخ فرمودند:دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا را زیارت کنیم؟عرض کردم:
آری.فرمودند دنبال من بیا.چندقدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود،اشارتی کردند و در باز شد،ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد.دستور دادند تا وضو بگیریم.با آب جوی وضو ساختم و به سمت حرم روانه شدیم.
در اینجا نیز درهای بسته با اشاره ی حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،در ها یک به یک پشت ما بسته شدند.چون از صحن خارج شدیم،فرمودند: دوست می داری که امیرالمومنین (ع) را هم زیارت کنی؟عرض کردم آری و هنوز چند قدم نرفته بودیم که در برابر صحن و حرم رسیدیم،ولی من چون تا به حال به زیارت امیرالمومنین نرفته بودم ابتدا آنجا را نشناختم.باری،درهای بسته ی صحن و حرم حضرت امیر (ع) هم به اشاره ی شیخ باز شدند.زیارت کردیم و خارج شدیم.در این هنگان حضرت شیخ فرمودند: حبیب،شب گذشته تو هم خسته ای بهتر است به نخودک بازگردیم.عرضه داشتم: اقا،هرچه صلاح می دانید بکنید.باز پس از چند قدمی،ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخست یافتم.
پس از آن به من فرمودند:حبیب،مبادا که تا زنده ام،از سر این شب چیزی با کسی در میان بگذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر آنکه هیچوقت نزد من نیا و هرگاه مرا دیدی،از دور سلامی کن والسلام. آیا با این کراماتی که من از این بزرگوار دیده ام،جای آن نیست که چنان در ماتم ایشان شیون و ناله کنم؟
1.روستایی از توابع نخودک مشهد
2.نشان از بی نشانها-ص 73
طلايه دار حديث
مشهور ترين دانشنمند فقيه و محدث نامي شيعه در نيمه اول سده چهارم هجري ثقه الاسلام محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي معروف به كليني يا شيخ كليني است ايشان مقبول همگان و ستايش شده از ناحيه خاص و عام است در واقع بهترين اثري كه از خود باقي گذاشته كتاب بزرگ كافي است شيخ مفيد كه از عالمان بزرگ است مي گويد كافي از بزرگترين كتاب هاي شيعه است