علامه شدن علامه
مرحوم علّامه طباطبايي (ره) نقل مي كردند كه « استاد فلسفه ما ، مرحوم آقا سيد حسن بادكوبه اي ، در نجف، به من گفت : مي بينم كه تو به فلسفه علاقه داري و مي تواني در اين رشته پيشرفت كني . لذا به تو سفارش مي كنم كه رياضيات بخواني .من نيز اطاعتت كردم و فردي را در نجف پيدا كردم تا به من رياضيات بياموزد .
وي مرحوم آقا سيد ابو القاسم خوانساري (ره) بود . از او خواهش كردم كه براي من يك كلاس درس رياضي بگذارد . ايشان گفت : وقت ندارم ، گفتم : هر وقت كه شما بگوييد من حاضرم در درس شما شركت كنم .او گفت : در وقتي كه من معين كنم شما نمي توانيد بياييد .
مجدداً تأكيد كردم كه هر وفتي را شما بگوييد خدمت شما مي آيم . چون استاد ما گفته است كه رياضيات بخوانيد هر طور شده مي خواهم رياضيات بخوانم . وي گفت : من فقط ظهرها وقت دارم » معمولاً كساني كه اهل نجف هستند در تابستان به علت گرمي هوا ، از ساعت 9 صبح به سرداب مي روند . در حالي كه فردي مثل مرحوم علّامه طباطبايي ، كه در هواي خنك تبريز بزرگ شده است ،
اگر بخواهد هر روز ظهر از محله ي خويش نجف تا محله ي جديد پياده برود و پس از طي اين مقدار مسافت در درس رياضيات شركت كند كار مشكل و طاقت فرسايي است . مرحوم علّامه طباطبايي (ره) مي فرمودند : « هر روز ، براي شركت در اين كلاس ، عرق سرم به پاشنه ي پايم مي رسيد . » اين گونه بود كه بالاخره علامه شد .
آداب الطلاب