بانو
گداي خان حسينت خطاب كن بانو
بـراي آنـكـه بـگويـي تـو كـيـستـي بي بي
مـيـان ظـلـمـت شب آفـتـاب كـن بـانو
نگـاه كـن همـه محتاج ها پياله به دست
بخـر بـراي خـدا و ثـواب كـن بانــــــــــو
ببار بـر سر عـالـم كـه رحمـت الـهـي
دوبار مشك دو چشمم پر آب كن بانو
نـواي گـريـه كـنـانت سلـام بر زينب
سلام نـوكـر خـود را جـواب كـن بانـــو
صفاي روضه دلم را دوباره محرم كرد
بخوان تو روضه و دل را كباب كن بانو
چقدر مردم هيز و چقدر مردم مست
غـبـار راه اسيري نـقـاب كـن بانــــو
يـزيـد بـي سر و پـا هـم حـيـا نـدارد که
تو فـكر چاره به بــزم شراب كن بانو
تويي كه نور خدايي ز چشمهاي مريض
تـمـام نـور خـدا را حجاب كــــــن بانو
رسيده وقت حضورت ظهور كن دیگر
بنای كاخ ستم را خراب كن بانــــــــو
شاعر : جواد قدوسی
لطف امام (ویژه ولادت امام هادی علیه السلام)
لطف امام هادى و نور ولايتش
ما را اسير كرده به دام محبتش
بر لطف بى كرانه اوبسته ايم دل
امشب كه جلوه گر شد خورشيد طلعتش
منت خداى را كه به ما كرده مرحمت
توفيق برگزارى جشن ولادتش
تبريك باد بانوى كبرى سمانه را
كين غنچه بر دميد ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نيمه ذى حجه مطلعش
خير كثير وكوثر قرآن بشارتش
اين است آن امام كه تقدير ايزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
اين است آن امام كه ذرات كائنات
اقرار كرده اند به جود و كرامتش
اين است آن امام كه در بركة السّباع
شيران شوند رام و گذارند حرمتش
اين است آن امام كه از نقش پرده هم
ايجاد شير زنده كند حكم قدرتش
اين است آن امام كه دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هيبتش
آن سومين ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على ديگر باشدعبادتش
افزون زريگهاى بيابان عطاى او
بيش از ستاره هاى درخشان فضيلتش
مائيم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نااميد كس نشود از عنايتش
گرديده ايم جمع به ذيل لواى او
افكنده ايم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هديه مى كنيم
آه دلى به غربت و اشكى به تربتش
يارب بحق فاطمه با فتح كربلا
بگشا بروى ما همه راه زيارتش
از لطف آن امام (مؤيد) مؤيد است
كو رانشان خدمت آل محمد است
هدیه زیزدان آمد
ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد
عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد
عید قربان به حقیقـــت…زخــــــداوند کریم
آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد
جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویــــر دل ما…نعــــــــــــمت باران آمد
خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت
نقش در سینه ی این خاک.. گلستان آمد
امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش
آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد
امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد
آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا
به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد…….
اربعين
باز عاشوراييان پيدا شدند
باز هم سوداييان شيدا شدند
اربعين غصه هاي گل كجاست
اربعين ناله بلبل كجاست
اربعين عشق،عباست چه شد
اربعين ،فرياد احساست چه شد
مولا موسي بن جعفر تولدت مبارك "دل بيت الحرام عشق زتو گيرد تمنا"
بر در ميخانه گدايي رواست حاجت خود به باب حاجت بريد
اگر كه ساقي كرم مرتضاست نگويم اين راكه خدا عالم است
زمرتضي اگر كرم بخواهيد باب حوِِِِِايج به خدا كاظم است
دل به طهوراي ولايت بزند زكاظمين كه نديدم بسي
نيامده به دست خالي كسي
اگر كه دستي برود به سويش
نمي رسد مگر به آرزويش
يوسف زهرا كه به زندان شدي
به قلب من هميشه مهمان شدي
به كاظمين تو اسيرم اسير جان رضا بيا و دستم بگير
تاب سيلي داشت تاب ديدن آن سر نداشت
دخترم بر تو مگر غير از خرابه جا نبود گوشه ويرانه جاي بلبل زهرا نبود
جان بابا خوب شد بر ما يتيمان سر زدي هيچ كس در گوشه ويران به يار ما نبود
دخترم روزي كه من در خيمه بوسيدم تورا ابر سيلي روي خورشيد رخت پيدا نبود
باز اين چه شورش است...
بند دوم از شعر معروف محتشم كاشاني
كشتي شكست خورده طوفان كربلا
در خاك و خون طپيده ميدان كربلا
گر چشم روزگار بر او زار مي گريست
خون مي گذشت از سر ايوان كربلا
نگرفت دست دهر گلابي به غير اشك
زآن گل كه شد شكفته به بستان كربلا
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و مي مكيد
خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
زان تشنگان هنوز به عيوق مي رسد
فرياد العطش ز بيابان كربلا
آه از دمي كه لشكر اعداء نكرد شرم
كردند رو به خيمه سلطان كربلا
آن دم فلك بر آتش غيرت سپند شد
كز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
منبع:كتاب سوگنامه كربلا، ترجمه لهوف سيد بن طاووس، به انضمام شعر محتشم
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
بند اول از شعر معروف محتشم كاشاني
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيـز عظيم است كـز زميـن بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
ايـن صبـح تيـره بـاز دميـد از كجـا كـز او كار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويـا طلـوع مي كنـد از مغـرب آفتـاب كاشوب در تمتمي ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيـا بعيد نيسـت اين رستخيز عام كه نامش، محرم است
در بارگـاه قدس كه جاي ملال نيسـت سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جـن و ملك بر آدميان نوحـه مي كننـد گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين پرورده كنار رسول خدا حسيــــن
منبع: كتاب سوگنامه كربلا(ترجمه لهوف سيد بن طاووس)