لینک ثابت
در آمارها تعداد شیعیان را چند صد میلیون نفر برآورد کرده اند. بسیاری از مردم نیز خود را شیعه و دیگران را غیرشیعه می- دانند؛ اما باید دید ملاک این تقسیم بندی به شیعه و غیرشیعه چیست؟ اگر به ماهیت این تقسیم بندی ها دقت کنیم درمی یابیم که ملاک اصلی در شیعه بودن در عبارتهایی “من شیعه ام"، باور و اعتقاد به عصمت و سرپرستی امام علی و فرزندان معصومش علیهم السلام و به صورت ویژه اعتقاد به این مورد که امامت امیرالمومنین نص صریح از طرف خداوند می باشد. به عبارت دیگر کسانی که اینگونه می اندیشند، شیعه را یک مسأله اعتقادی می دانند که مربوط به طرز فکر و اندیشه است و به رفتار و عمل ربطی ندارد.
حقیقت آن است که ائمه اطهار علیهم السلام به ما آموختهاند که شیعه بودن مفهومی بسیار گسترده تر از “باور زبانی” به ولایت امام علی و اولاد معصومش علیهم السلام است؛ بلکه شیعه یک مسأله بسیار عمیق و اصیل است که علاوه بر باورها و طرز فکر، در رفتار و اعمال شیعیان حضور دارد. بی جهت نیست که عبادت، امانتداری، راستگویی، خوش خلقی، خوب همسایه داری همه جزو نشانه های شیعه می باشد.
در اینجا می خواهیم به یکی از علائم مهم شیعه توجه کنیم.
شیعه و یک “ترین” مهم
ابی زید می گوید: نزد ابی عبدالله (امام ششم) علیه السلام بودم که عیسی بن عبدالله قمی وارد شد (حضرت ایشان را اکرام نمودند و به او فرمودند:) جزو شیعیان ما و کرامت داران نیست کسی که در شهری ساکن باشد که جمعیت آن صدهزار یا بیشتر باشد و در آن شهر یک شخص دیگر از او با ورع تر باشد.(1)
حضرت صادق علیه السلام در اینجا به “ورع” توجه داده اند. “ترین بودن” معمولا در امور دنیایی است اما از امام صادق علیه السلام می آموزیم که شیعیان می کوشند جزو “ترین” ها باشند، آن هم درباره صفت مهمی به نام “ورع".
درباره اهمیت این موضوع همین بس که با فضیلت ترین کارها در ماه رمضان، “ورع از محارم الهی"(2) و نیز ائمه اطهار علیهم السلام از شیعیان خود انتظار ورع دارند، بنابراین لازم است که درباره ورع بیشتر بدانیم.
«ورع»، روشنی بخشِ زندگی
ورع مفهومی نزدیک به تقوا دارد و نوعی نگهداری و محافظت از رفتار و گفتار و افکار است به گونه ای که شخصی که اهل ورع است، هم از حرامهای الهی خود را نگه می دارد و هم از مواردی که برایش روشن نیست، دوری می جوید.
منظور از شبهه ها، مواردی است که برای ما روشن نیست، نه اینکه حرام باشد. اگر ما مفتخر به روحیه “ورع” بشویم، نه تنها خود را از حرامهای الهی دور نگه می داریم، روش زندگی خود را به گونه ای تنظیم می کنیم که همه کارهای خود را در روشنی انجام دهیم.
“اهل ورع” همیشه یک قدم در مراقبت از خود پیشقدم هستند. آنها هیچگاه نمی گذارند به مرحله بحرانی برسند تا مجبور به مدیریت بحران شوند بلکه در اموری که خدا حرام کرده است همواره یک حاشیه امن برای خود ایجاد کرده- اند تا به حرام های الهی نیفتند
شخصی که ورع دارد در روشنی زندگی می کند. کاری را نمی کند که سرانجام در گناه بیفتد. صبر می کند تا امور برایش روشن شود و البته به کمک نوری که از ایمان خود کسب کرده است، عاقبت روشن و تاریک رفتارها و گفتارهای خود را می- فهمد و اگر به تاریکی بینجامد از ارتکاب آنها جلوگیری می کند.
این روحیه از صفات بسیار ارزشمندی است که جزو صفات مهم شیعیان است. یعنی اگر بخواهیم در عمل شیعه باشیم باید این صفت را در خود تقویم کنیم که در رفتارها و گفتارهای خود عجول نباشیم و منتظر “روشنی” بمانیم و به عبارت دیگر از “شبهه” دوری کنیم تا اینکه شبهه برطرف شود و راه ما روشن شود.
ورع و تقوا، دو کلید راهگشا
به نظر می رسد که «تقوا» و «ورع» معانی نزدیک به هم داشته باشند. این دو مفهوم بسیار برای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام مهم بوده است و آیات فراوانی نیز درباره تقوا نازل شده است. منظور از “ورع” روحیه ای است که بر اثر ایمان مستمر و تکرار اعمال خداپسند برای ما به وجود می آید. و “تقوا” روحیه ای است که باعث می شود از گناهان دوری کنیم و واجبات الهی را انجام دهیم.
از ائمه اطهار علیهم السلام می آموزیم که ایمان بدون تقوا در معرض خطر است و سودی نمی رساند و حتی در هنگام مرگ از دست انسان می رود. تقوا و ورع دارای مراتبی است. نگهداری خود از انجام گناهان و عمل به واجبات از مراتب ورع و تقواست و نگهداری خود از انجام شبهات از مراتب بعدی ورع و تقوا.
چند مثال:
همگی می خواهیم که به وعده هایمان وفا کنیم اما شخصی که اهل ورع است مراقب است که کاری نکند که وعده ها به مرحله خلف وعده نزدیک شود. عواملی که باعث می شود نتواند به وعده اش عمل کند را با همت فراوان نابود می کند.
همگی می خواهیم حق الناس در اموالمان پیدا نشود اما “با ورع ها” مراقبند به این مرحله حتی نزدیک هم نشوند.
همگی دوست داریم نمازهایمان را در وقت مقرر بخوانیم اما شخصی که اهل ورع است مراقب است که کاری نکند که وقت نماز در معرض خطر قرار گیرد؛ بنابراین از هیجانها و بیدار خوابیها و روحیات خود نیز مراقبت می کند.
هیچیک دوست نداریم در امر معاش خود محتاج دیگران شویم اما شخصی که اهل ورع است مراقبت می کند که حتی در معرض آن حالت هم قرار نگیرد. یعنی قبل از اینکه وضع اقتصادی اش نامساعد شود به فکر تنظیم مخارج و یافتن درآمدهای حلال می باشد.
نمی خواهیم گناهی از ما سر بزند اما “ورع ورزان” مراقب اصل امیال و نیازهای خود هستند و قبل از اینکه به مرحله خطر برسد برای آنها چاره جویی می کنند.
هرگز در قلب خود راضی نیستیم ذلیل شویم اما “باورعان” آنگونه زندگی می کنند که در نزدیکی آن حالت هم قرار نگیرند که کاری کنند که ذلیل شوند؛ مثلا قبل از اینکه قولی بدهند صبر می کنند تا ببینند که از عهده وعده خود بر می آیند و اگر همه جوانب برای آنان روشن بود اقدام به کار می کنند.
به عبارت دیگر “اهل ورع” همیشه یک قدم در مراقبت از خود پیشقدم هستند. آنها هیچگاه نمی گذارند به مرحله بحرانی برسند تا مجبور به مدیریت بحران شوند بلکه در اموری که خدا حرام کرده است همواره یک حاشیه امن برای خود ایجاد کرده- اند تا به حرام های الهی نیفتند.
ممکن است فکر کنیم که این مراقبت شدید باعث می شود که در خانه بمانیم و هیچ کاری نکنیم و هیچ حرفی هم نزنیم؛ زیرا هر کاری ممکن است ما را دچار وادی شبهه و سرانجام حرام بیندازد، اما امیرالمومنین علیه السلام چنین چیزی از ما نخواسته اند و خود نیز اینگونه نبوده اند. ایشان ما را در کنار ورع به “اجتهاد” نیز سفارش کرده اند
وقتی شبهه، مفهومی شبهه ناک شود!
تعریف خلاصه از ورع عبارت است از دوری از شبهه ها به منظور در امان ماندن از محرمات؛ اما متأسفانه کلمه “شبهه” به خوبی فهم نمی شود و در بسیاری از موارد، مردم به کارهایی که علم ندارند یا نسبت به آن وسواس دارند، نام شبهه را می گذارند.
در حقیقت شناخت شبهه ها، خود نیازمند مراقبت و شناخت نفس است. اگر به کاری علم نداریم، باید درباره آن مطالعه و پرس و جو کنیم و نیز از خدا بخواهیم که حقیقت آن را برای ما روشن کند نه اینکه به صرف اینکه فلان کار شبهه ناک است از آن دوری کنیم. بی توجهی به این امر باعث می شود که بسیاری از حلالها را به اسم “شبهه” ترک کنیم و بسیاری از اهمال ها و تنبلی ها و پیگیری نکردن های خود را به نام “دوری از شبهات” توجیه کنیم.
ورع به همراه سخت کوشی
ممکن است فکر کنیم که این مراقبت شدید باعث می شود که در خانه بمانیم و هیچ کاری نکنیم و هیچ حرفی هم نزنیم؛ زیرا هر کاری ممکن است ما را دچار وادی شبهه و سرانجام حرام بیندازد، اما امیرالمومنین علیه السلام چنین چیزی از ما نخواسته اند و خود نیز اینگونه نبوده اند. ایشان ما را در کنار ورع به “اجتهاد” نیز سفارش کرده اند(3) یعنی در عین اینکه مراقبتمان شدید است، باید سختکوشیمان نیز شدید باشد. کارمان نیز زیاد باشد.
بنابراین برای اینکه پرکار باشیم و خود را بسیار در خدمت خدا قرار دهیم و در عین حال اهل ورع و دوری از شبهه ها نیز باشیم نیاز مبرمی به نور ایمان داریم. نوری که بر اثر ایمان در وجود ما شکل گرفته است و باعث میشود که راه زندگی خود را بشناسیم و از کارهایی که باعث افتادن ما به حرام میشود، قبل از آنکه پیش بیاید، دوری کنیم.
پی نوشت:
1- کافی، ج2، ص 78: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا كَرَامَةَ مَنْ كَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ كَانَ فِی ذَلِكَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.
2- وسائل الشیعه، ج10، ص313: قَالَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ ع فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ.
3- نهج البلاغه، ص 416: أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.
إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (منافقون/1)
«وقتی منافقین(میانه بازان) پیش تو بیایند خواهند گفت که ما گواهی می دهیم که تو واقعاً فرستاده خدا هستی، خدا نیز می داند که تو فرستاده او هستی، ولی خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ می گویند(یعنی به دروغ می گویند که پیامبری محمد را قبول دارند)».
کسی که دینی را از خودش در می آورد به خوبی می داند که از درون دیگران اطلاعی ندارد و هیچ گاه نمی آید کسی یا کسانی را منافق بخواند. چون اگر آن ها واقعاً منافق نمی بودند (یعنی واقعاً به پیامبری محمد ایمان می داشتند) حتماً به خود و به دیگران می گفتند که: ما واقعاً به تو ایمان داشتیم، ولی حالا که ما را منافق خواندی روشن می شود که تو پیامبر نیستی و این حرف حرف خدا نیست، که اگر می بود خدا منطقاً می بایست از درون ما اطلاع می داشت و می فهمید که ما واقعاً به تو ایمان داریم. در حالی که هیچ کدام از آن ها هیچ گاه چنین اعتراضی نکرده اند و روشن بوده که خودشان هم می دانسته اند که میانه باز هستند.
کلاغ پرنده ای است معاشرتی که دسته جمعی در دهکده ها زندگی می نماید و لانه خود را بر فراز شاخه های درختان یا در سوراخ صخره ها بنا می کند.
وقتی که مشغول ساختن لانه هستند ، اغلب مصالح ساختمانی را از هم می دزدند و زمانی که دزد از نظر ناپدید می شود، کلاغی که خیانت دیده است ، به نوبه خود جبران زیان می کند . با این همه روح همکاری و تعاون در کلاغه به منتهی درجه وجود دارد .
نمونه هایی از همکاری آنهااگر پای یکی از کلاغ ها در اثر تصادفی بشکند یا آسیب ببیند، کلاغ های دیگر به محض این که صدایش را شنیدند، به طرفش می آیند، زخمش را تسکین داده و به او کمک می کنند تا پرواز کند و اگر کلاغی مجروح بر زمین بیفتد، دسته جمعی می رسند و آنقدر بال و پر می زنند، تا دوست مجروح خود را به کنار آب برسانند .
اگر کسی برای خارج کردن جوجه ها به لانه کلاغ ها نزدیک شود، پدر و مادر آنها با فریاد، کلاغان دیگر را به کمک می طلبند . در اندک زمانی، گروهی کلاغ اجتماع کرده و با حمله به متخاصم او را از میدان به در می کنند و گاهی با نوک خود چشم آن شخص را کور کرده یا از حدقه خارج می سازند.
حیله کلاغ از روباه بیشتر استکلاغ ، موش را بسیار دوست دارد و برای شکار آن بر پشت بزی که مشغول چریدن ریشه درختان است می نشینند . حیوان با سم های خود خاک را زیر و رو می کند ، در این موقع موش های صحرایی از همه جا بی خبر، از زیر خاک سر بیرون می آورند و کلاغ او را می رباید.
گاهی اتفاق می افتد کلاغ و روباه یکدیگر را ملاقات می کنند ، حال اگر روباه طعمه ای در دهان داشته باشد، این برخورد بسیار جالب و تماشایی خواهد بود ، چرا که کلاغ با قار قار خود رفقایش را خبر می کند و بعد دسته جمعی با یک حمله برق آسا بر سر روباه فرود می آیند و او را نوک باران می کنند . روباه نیز چاره ای ندارد ، جز این که طعمه را بگذارد و فرار کند.
کلاغ و تقلید صداکلاغ ها استعداد عجیبی در تقلید صداهای گوناگون دارند و به خوبی قادرند صدای مرغ، سگ و گربه یا آواز خروس را تقلید کنند. گاهی اتفاق می افتد کلاغی در لانه مرغ مخفی شده، صدای مرغ یا خروس را تقلید می کند ، منظورش این است که مرغ را از جوجه هایش دور کند ، تا جوجه را برباید . اگر با این حیله موفق نشود در بالا سر مرغ پر می زند ، یا در اطرافش راه می رود که مرغ از فرط خشم به کلاغ حمله می کند . در این اثنا کلاغ دیگری جوجه را می رباید.
قانون مداری کلاغعدالت در قلب جماعت کلاغ ها باجدی ترین وضع خود حکمفرماست . وقتی یکی از آنها تخلف ورزد، کلاغ ها شورایی تشکیل می دهند تا درباره سرنوشت همکارشان تصمیمی اتخاذ کنند . این بحث و شورا، ساعتها طول می کشد تا این که حکم صادر شود. در حالی که متهم در فاصله ای آن طرفتر با بی صبری منتظر نتیجه محاکمه است.
وقتی شورا تصمیم به برائت کلاغ گرفت، گروه کلاغ ها به پرواز در می آیند و از نظر ناپدید می شوند، ولی اگر متهم محکوم شده باشد ، آن وقت به سویش حمله ور می شوند و با ضربات مهلک نوک خود، چشمان کلاغ بیچاره را از حدقه در می آوردند و آن قدر این را ادامه می دهند تا کلاغ بی جان گردد و نقش بر زمین شود.
, , اجتماعی , دانستنی ها ,اخبار علمی تازه های فناوری اخبار آموزشی
هوش کلاغکلاغ از حیوانات باهوش و با شعور است و طرز زندگی او از ادراک درستش حکایت می کند . به موارد زیر توجه کنید:
اگر دو نفر خود را به پرنده کوری نزدیک کنند و بعد یکی از آنها محل را ترک کند، اکثر پرندگان تصور خواهند کرد که هر دو نفر دور شده اند و کار و فعالیت خود را دوباره آغاز می کنند . ولی کلاغ ها به خوبی درک خواهند کد که یک نفر از آن دو باقی مانده است.
کلاغها در موقع پروازهای دسته جمعی ، یک قراول در جلوی خود حرکت می دهند . کلاغ پیشتاز قدرت هوش و ذکاوتش به قدری است که می تواند خطر را به خوبی تمیز دهد و امنیت دورترین نقاط مسیر حرکت را نیز کاملاً تحت کنترل قرار دهد.
اگر کلاغ تکه نان خشکی به چنگ آورد که نتواند آن را خرد کند، بدون تأمل آن را به منقار گرفته، خود را به نزدیکترین جوی آب یا حوض می رساند و با حوصله فراوان آن را آن قدر در آب نگاه می دارد، تا کاملاً نرم و قابل خوردن گردد.
برای پوست کردن گردو و یا خوراکیهایی که دارای پوست سفت هستند، آن را به منقار گرفته از ارتفاع بر تخته سنگی رها می کند تا به تخته سنگ اصابت کرده ، مغزش از درون پوست خارج شود.
کلاغ ها اهل تفریح ، عیش و نشاط اند و برای خود، محافل انس مهیا می کنند . برای سرگرمی و تفریح گاهی سایر حیوانات را آزار می دهند . مثلاً به روباه ، خرگوش یا گربه ای که خوابیده ، بی سرو صدا حمله می کنند و او را به وحشت می اندازند و خود ابراز شادی و نشاط می کنند.
با مشاهده کلاغ مرده ای، جنجال و همهمه عجیبی به راه می اندازند و در مرگ او سوگواری کرده و مرده خود را تشییع می نمایند.
کلاغ ها قادر به محاسبات ریاضی هستند.
در سحرگاهان، این پرنده سحر خیز، هر که را خفته بیند، با صدای مخصوص خویش، او را بیدار می نماید.
کلاغ در قرآنداستان قابیل و هابیل پسران حضرت آدم (ع ) را شنیده اید که قابیل به برادرش حسادت می ورزید و درنهایت او را کشت.
” پس خداوند کلاغی را برانگیخت ، تا در زمین کاوش کند و به او بنمایاند که چگونه جسد برادرش را بپوشاند.( قابیل با خود) گفت: وای بر من که از این کلاغ ناتوانترم که ( بدانم چگونه) جسد برادرم را ( با خاک) بپوشانم. پس برکرده خود پشیمان شد.[ مائده / 35]
آدمها همیشه نیاز به نصیحت ندارند …
گاهی تنها چیزی که واقعا به آن محتاجند دستی است که بگیرد ، گوشی است که بشنود
و قلبی است که آنها را درک کند !
وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا (اسراء/13)
«و ما مقدرات و نتیجه ی اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم و روز قیامت کتابی براو بیرون آریم در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه ی اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند.»
هرانسانی را ملزم به داشتن اعمال خود در گردن خود نمودیم. و روز قیامت کتابی را برای وی بیرون می آوریم که اعمال خود را زیر در آن خواهد دید.
در آیه دو تا نکته وجود دارد:
1- باقی ماندن اعمال انسان:
ما هر حرکتی که می کنیم، هر حرفی که می زنیم، و حتی هر فکری که می کنیم از ما انرژی و امواج ساطع می شود. این انرژی ها باقی می ماند(درجهان دانش اصلی به نام اصل بقاء ماده و انرژی وجود دارد). امروزه انسان می تواند چند ساعت پس از این که کسی جایی را ترک می کند به کمک دوربینی که اشعه مادون قرمز را می گیرد از اشعه های ساطع شده از وی فیلم برداری بکند و به صورت تصویر آن را ببیند. بنابراین آنچه آیه می گوید مبنای علمی دارد.
2- به کار گرفتن واژه طائر برای اعمال:
در زبان عربی انواع و اقسام واژه به اعمال هست، که هر کدام بنا بر معنای ریشه مصدری خود به کار و عمل اطلاق شده اند. طائر که قرآن از میان آن ها به کار گرفته به معنی"پرواز کننده” است. علت این که قرآن این واژه را به کار برده نیز این است که اعمال انسان به صورت انرژی و موج از انسان رها می شود یا پرواز می کند.
زنها به دنبال مرد کاملند و مردها به دنبال زن کامل …
در حالی که نمیدانند خداوند آنها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده !
وجود حیات در کرات دیگر موضوعی است جذاب و اعجابانگیز که ذهن و زبان بسیاری از دانشمندان کیهانشناس را به خود معطوف داشته است. مباحث پیرامون موجودات زنده فضایی در سیارات دیگر، فراتر از یک امر تخیلی، بلکه به عنوان یک سلسله فرضیههای جدی و مورد کنکاش در دهههای اخیر بوده است. با وجود پژوهشهای گستردهای که در این راستا صورت پذیرفته اما دانشمندان هنوز نتوانستهاند مدارک و شواهدی قطعی مبنی بر وجود حیات فرازمینی به دست دهند بلکه یافتههای علمی آنها، تنها، احتمال زیست موجودات فرازمینی را تقویت کرده است. این گروه از دانشمندان، با احتساب شماره تخمینی سیارات عالم، محاسبه کردهاند احتمال اینکه ما تنها باشیم و به جز زمین در سراسر کائنات نشانی از حیات نباشد یک در 100 میلیون است.
این، نهاییترین دستاورد دانش تجربی در برابر این معمای نجومی است.
به رغم حیرت و سردرگمی دانش تجربی در قبال این مساله، دانش وحیانی اما با قاطعیت و صراحت تمام در این باره سخن گفته است.
قرآن و روایات ماثور، بر این حقیقت تاکید دارند که در پهنه آسمانها، موجوداتی برخوردار از شعور، حیات و حرکت وجود دارند. ما در این مرحله، نخست به اختصار این موضوع را از دریچه نگاه دانشمندان علم فیزیک و اخترشناسان به میان میآوریم آنگاه به طرح دیدگاه قرآن مکتوب و قرآن مفسَّر (پیشوایان پاک علیهمالسلام)خواهیم پرداخت.
فرضیه حیات فرازمینی از زاویه دید دانشمندان
آزمایشهای شگفتانگیزی که این ایام در جریان است نشان میدهد تکامل و تحویل شیمیایی که بر روی زمین روی داده امریست عادی و ثابت و شایسته است که در همه عوالم فلکی بهمانگونه جریان داشته باشد.برای نشان دادن اینکه چگونه موجود زندهای توانسته از ترکیب مواد بیجانی که،در آغاز،زمین از آن تشکیل شده بود،بوجود آید،دانشمندی از دانشگاه فلوریدا بنام سیدنی فکس (Sidney Fox) موفق شده است که از اسیدهای امینه (Amine) موادی نزدیک به پرتئین (Proteine) بسازد.یکی از دانشمندان دانشگاه کالیفرنی بنام ملون کالون (Melvin Calvin) در ضمن یک سلسله آزمایشهای دیگر،سنگهایی که از فضای میان کواکب بزمین سقوط کرده و بیشتر بنام شهاب ثاقب معروف است،تجزیه کرده و در این سنگها موادی یافته است شبیه بهمان مواد شیمیایی که مولد حیات در زمین شده است.این نمونهها ثابت میکند بهمانگونه که در زمین حیات ایجاد شده است و تکامل یافته باید در سایر سیارات نیز چنین تغییر و تحول جریان داشته باشد و از خردمندی بدور است که گفته شود این حالت خاصی برای زمین ماست. (1).
بسیاری از دانشمندان مانند «ساگان» دانشمند آمریکایی و «شکلووسکی» عضو برجسته ی فرهنگستان شوروی و همچنین «والترموسیوان» در کتاب «ما در جهان تنها نیستیم» مسلّم می دانند که در خارج کره ی زمین هم تمدّنی وجود دارد، حتّی تمدّنهایی عالی تر از تمدّن زمین؛ این دانشمندان اظهار می دارند که هیچ دلیل ندارد ما معتقد باشیم که تنها کوکب مسکون ما، وضع خاص و انحصاری داشته باشد.
قرآن و روایات ماثور، بر این حقیقت تاکید دارند که در پهنه آسمانها، موجوداتی برخوردار از شعور، حیات و حرکت وجود دارند. ما در این مرحله، نخست به اختصار این موضوع را از دریچه نگاه دانشمندان علم فیزیک و اخترشناسان به میان میآوریم آنگاه به طرح دیدگاه قرآن مکتوب و قرآن مفسَّر (پیشوایان پاک علیهمالسلام)خواهیم پرداخت.
این دو همچنین بر این باورند که « کهکشان ما ممکن است دست کم هزار میلیون سیّاره قابل زیست داشته باشد و نزدیکترین و مستعدترین ستاره «اپسیلون» است و از میان هزاران هزار سیّاره، در چند تا ممکن است زندگی وجود داشته باشد و چند تا از آنها ممکن است دارای تمدّن «صنعتی پیشرفته» باشند؛ حتّی طبق گزارش رصدخانه ی نجوم فیزیکی «یوراکان» شوروی «از فضا علامت رادیویی پخش می شود که گویی مردم متمدّن از جهان دیگر، بر آن باشند که توجّه مردم کرات دیگر را به خود جلب کنند».(2)
نظریه حیات فرازمینی از زاویه نگاه آیات و روایات
در آیاتی چند از قرآن به وجود حیات در ثوابت و کرات آسمانی دیگر اشاره شده است از جمله:
آیه یکم) وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یشَاءُ قَدِیرٌ و از آیات اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست!(شوری/29)
تعابیر دقیق و نکتهدار
کلمه"دابّه” در آیه یادشده، به معنای جنبنده و جانداری است که حرکت دارد. حرکت اولین علامت حیات در مخلوقات جسمانی جاندار است. حرکت یا اختیاری است یا اجباری. لازمه حرکت اختیاری، شعور و ادراک است. و به حکم آیه (و ما من دابه فى الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرطنا فى الکتاب من شى ء ثم الى ربهم یحشرون ) هر جانداری از سطحی از شعور و ادراک متناسب با مرتبه خود، برخوردار است.
برخی دابه را به معنای فرشتهها انگاشتهاند. ولی باید دانست که:
1. حرکت از صفات موجودات مادی و جسمانی است در حالیکه فرشته موجودی مجرد و عاری از خصوصیات جسم و جسمانیت است.
2. برخلاف موجود جسمانی که برای دستیابی به کمالات لایق خود، میبایست صیرورت و شدن را تجربه کند. فرشته نسبت به کمالات لایق خود، حالت بالفعل دارد و در مرتبه ای که قرار گرفته است، حالت منتظرهای نسبت به مراتب مافوق ندارد.
3. بنا بر گفته صاحب تفسیر گرانسنگ المیزان، اینکه بعضى جنبندگان آسمان را به ملائکه تفسیر کرده اند، صحیح نیست ، زیرا اولا آیه شریفه مطلق است، و نمى شود بدون دلیل آن را مقید به یک نوع جاندار کرد، و ثانیا اصولا اطلاق کلمه (دابه ) بر فرشتگان معهود نیست.
آیه دوم) وَلِلَّهِ یسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا یسْتَكْبِرُونَ (نه تنها سایهها، بلکه) تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا سجده میکنند و تکبر نمیورزند.(نحل/42)
کلمه دابه در این آیه نیز به همان معنایی است که در آیه قبل کاربرد یافته است.
جالب این كه فخر رازى در تفسیر آیه مورد بحث مى گوید: «بعید نیست گفته شود كه خداوند در آسمان ها انواعى از موجودات زنده آفریده است كه راه مى روند، همانند انسان ها بر روى زمین» (3)
آیه سوم) الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. (ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.)(فاتحه/2)
آیاتی که العالمین در آنها آمده است، به صورت احتمال دلالت بر وجود موجودات زنده در کرات دیگر می کنند.(4)
روایات:
در پاره ای از روایات به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به ساکنان جاندار و دارای شعور در طبقات آسمان سخن رفته است.
که از باب نمونه به دو روایت اکتفا می کنیم:
1. روایت اول) حضرت علی (علیه السلام ) می فرمایند : « إن هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الأرض . « این ستاره ها که در آسمان هستند ، شهرهائی مانند شهرهای زمین می باشند » (5)
2. روایت دوم) حضرت امام باقر (علیه السلام) :« همانا پشت این خورشید چهل خورشید وجود دارد (چهل گویا به معنای کثرت) که ما بین هریک از آن خورشیدها چهل سال راه باشد ، در آن عوالم آفریدگاران بسیار بوند که از آفرینش انسان بی اطلاع و بی خبر بوند .» (6)
منابع:
1.نشریه یغما ، مهر 1339 - شماره 147
2. مجله مکتب اسلام.
3. تفسیر فخر رازى، جلد 27، صفحه 171.
4.نک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج1، صص 195-206.
5. نورالثقلین ، ج4 ، ص 400
6. بحارالانوار جلد 27صفحه 45
در قرن بیستم نسبی بودن زمان مطرح شد. به این معنی که زمان در همه جا و برای همه چیز یکسان نیست. بلکه بستگی به سرعت پدیده دارد، هر چه سرعت پدیده بیش تر باشد زمان کم تری بر آن می گذرد. در سرعتی نور زمان به صفر می رسد. یعنی اگر چیزی با سرعت نور حرکت کند زمان بر آن نمی گذرد.
زمان در قرآن به عنوان یک مقوله نسبی مطرح شده. از جمله:
وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (حج/47)
«یک روز برای خدا مانند هزار سال در محاسبات شما است.»
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ (یونس/45)
«و روزی که آن ها را زنده کند مانند این می مانند که بیش از ساعتی از روز در قبر نبوده اند و هم دیگر را می شناسند. آن جا کسانی که دیدار خدا را تکذیب کرده بوده باشند و هدایت را انتخاب نکرده باشند زیان خواهند کرد».