لینک ثابت
مقام معظم رهبری دامت برکاته :
امروز بنده يک مطلب در باب مسأله مبارزه با استکبار بايد عرض کنم تا معلوم شود مسأله چيست؛ اساس قضيه چيست و گذشته اين قضيه تا کجاست؟ درست است که حادثه تسخير لانه جاسوسي امريکا در ايران، آن روزها به وسيله جوانان دانشجو انجام گرفت؛ لکن نسلي که امروز جوان و دانشجو و طلبه و دانش آموز است و در صحنه ايستاده و اميدها را زنده مي دارد و چشمهاي ما را روشن مي کند، از سابقه اين قضيه چه مي داند و چقدر اطّلاع دارد؟ گويندگان، نويسندگان و کساني که براي خودشان در اين صحنه سياست الهي، مسؤوليتي قائلند، چقدر براي نسل روبه رشد امروز ما - که اين کشور با آن هزار کار دارد - اين قضيه را تشريح کرده اند؟ پس، يک مسأله اين است. من امروز مختصري در اين باره، آن هم عمدتاً براي جواناني که در سال پنجاه و هشت - يعني پانزده سال قبل که اين حادثه اتّفاق افتاد - کودک يا نوجوان بودند، عرض مي کنم.
درباره مطلب اوّل،از سال 1341 مبارزه اي همه گير به رهبري علماي بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357 - يعني شانزده سال - اين مبارزه ادامه داشت تا به پيروزي رسيد. عزيزان من! اين مبارزه شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژيم شاه محسوب مي شد - چون اساساً رژيم شاه را امريکاييها در سال سي و دو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتيباني اش مي کردند - اما در واقع يک مبارزه ضدّ امريکايي بود. آنها همه کاره اين کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشيده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن طور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آن طور غريبانه در زندان و زير شکنجه بکشد يا در خيابانها و ميدانها - مثل پانزده خرداد و هفده شهريور - قتل عام کند و آن طور در مدرسه فيضيّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بيفتد. ملّت ما همه اين گناهان بزرگ را از چشم امريکا مي ديد و معتقد بود دست امريکا در کار است.
امريکا در داخل کشور ما با دو ابزار کار مي کرد. يکي از ابزارهاي امريکايي عبارت بود از سرمايه گذاريها، دخالتهاي در ارتش، مجموعه کارشناسي نظامي، پولها، سياستها، سفارت امريکا و غيره. ابزار دوم هم عوامل صهيونيست بودند. اگرچه در ايران، آن وقت هم صهيونيستها از ترس مردم جرأت نمي کردند سفارتخانه رسمي داشته باشند، امّا مراکزي مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سياستمدارانشان و با تجّارشان، اين جا کار مي کردند. صحنه سياست و اقتصاد و نيروي مسلّح ايران در مشت امريکاييها بود. اين را مردم مي فهميدند. امام از سالهاي چهل و يک و چهل و دو، به اين مطلب تصريح کردند. پس، وقتي در سال پنجاه و هفت مبارزه پيروز شد و انقلابِ پيروزمند به ثمر رسيد، در حقيقت يک انقلاب ضدّامريکايي به ثمر رسيده بود. حال شما ببينيد ملّت ايران و انقلابيّون، حق داشتند با عوامل امريکايي در اين کشور چه کار کنند؟ کارهاي زيادي مي توانستند بکنند و اگر هم مي کردند، کسي ملامتشان نمي کرد؛ چون شانزده سال با امريکاييها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هيچ کس نمي گفت چرا شما با امريکاييها اين کار يا آن کار را کرديد؟ در عين حال - درست توجّه کنيد! - بعد از آن که انقلاب پيروز شد، انقلاب و مسؤولين و شخص امام بزرگوار، نسبت به امريکاييها حدّاکثرِ ارفاق را کردند. سفارتشان سر جاي خودش محفوظ بود و اين جا کاردار داشتند. اوّل سفير داشتند؛ بعد کاردار داشتند.
ملّت ايران، يک ملّت انقلابي و مؤمن است. انقلاب اسلامي که مثل انقلابهاي کمونيستي و رنگارنگِ بعضي کشورهاي ديگر نبود که اگر خواستند به يک کشور که دشمن آنهاست تعرّض کنند، فوراً در سطح بالا، قدرت ديگري که پشتيبانشان است، فشار بياورد و مانع شود. در کشورهاي ديگر، در بسياري از انقلابها، اين گونه بود. تا دولت انقلابي فلان کشور مي خواست حرکتي عليه قدرتي انجام دهد، آن قدرت، توسّل به قدرت پشتيبانِ دولت انقلابي مي جست؛ باهم تفاهم مي کردند و مسائل حل مي شد. نظام جمهوري اسلامي، تحت تأثير قدرتي نبود و همه قدرتهاي بزرگ نسبت به آن کينه داشتند. اين نظام، خود را مستقل از همه آنها نگه داشته بود و لذا اين ملاحظات وجود نداشت. اين بود که جوششي در ميان ملّت موجب شد تا به وسيله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت امريکا تسخير شود.
معناي آن تسخير اين بود که رژيم امريکا بداند نسبت به اين انقلاب نمي شود شوخي کرد و اين انقلاب و اين ملّت و کشور، از انقلابها و ملتها و کشورهايي نيست که دست روي دست بگذارد، ساکت بنشيند و تحمّل کند تا آن طرف دنيا عليهش خواب پريشان ببينند و توطئه درست کنند.
حرکت نسبت به سفارت امريکا - که به حق «لانه جاسوسي» ناميده شد و واقعاً هم مرکز جاسوسي بود - در حقيقت تبلوري از حقايق اين انقلاب و ملّت بود. اين حرکت نشان داد که ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گوي پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستکبري مثل امريکا هم، تا همه جا ايستاده است
اين، مطالب اوّلِ انقلاب بود که عرض کردم. از آن روز تا اين ساعت، رژيم امريکا پيوسته عليه ملّت ايران و انقلاب و جمهوري اسلامي و مسؤولين توطئه کرده است. يکي از سردمدارانِ دولتهاي قبلي شان شرم نکرد و گفت: «ملت ايران بايد نابود شود». چقدر حماقت مي خواهد که کسي چنين حرفي بزند؟! ولي اينها گفتند. اين از دشمني است. واقعيت اين است که ملّت ايران توانسته است در همه صحنه ها پيش برود، مانعها را بشکافد، قدم بردارد و جلو برود؛ هم در صحنه علم و هم در صحنه معنويّت. هم در صحنه دين، هم در صحنه اخلاق. هم در صحنه اقتصاد، هم در صحنه نيروي مسلّح و غيره و غيره و غيره. البته ممکن است به قدري که توقّع داشتيم، نشده باشد؛ اما از آني که ديگران خيال مي کردند، بسيار بيشتر شده است. آينده هم، آينده روشني است. به برکت اسلام، آينده اين انقلاب، آينده اين نظام و آينده اين کشور، آينده اي بسيار روشن و درخشان است. آني که بايد اين آينده را شکل دهد، عمدتاً شما جوانان هستيد. اوّلاً با عمل، ايمان اسلامي را در خودتان تعميق کنيد که اين اساس کار است. ايمان هم يک موضوع کتابي و ذهني نيست. ايمان، در عمل تقويت پيدا مي کند. انسان، خدا را در ميدانِ مجاهدتِ براي خدا، بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم، سنگرهاي مختلفي دارد که سنگر علم و سازندگي از آن جمله است. البته با تقوا و با تضرّع پيش خداي متعال و با انجام عبادات و اجتناب از محرّمات. پس، اوّل ايمان اسلامي است.ثانياً آگاهي سياسي را در خودتان تقويت کنيد که فريب تبليغات دشمن را نخوريد. اين هم يک رکن اساسي است.
اميدوارم خداي متعال شما را موفّق بدارد و ادعيّه حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنافداه شامل حالتان شود و روح مبارک امام و شهداي بزرگوار، از شما راضي باشد.والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلّم :
اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ ؛ فإنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِم ؛
دانش را فرا گیرید ، گرچه در چین باشد ؛ زیرا طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است .
کنز العمّال : ۲۸۶۹۷ ، ۲۸۶۹۸ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸
در آستانه ورود علوم مدرن غربی به ایران این بحث در میان علما و متدینین اهل بحث و نظر مطرح شد که آیا مجاز به اخذ علومی که موطن و خاستگاه آنها بلاد کفر بوده است، هستیم یا نه که البته این بحث علیرغم نفوذ و حضور گسترده علوم غربی و بلکه نظام تعلیم و تربیت غربی در جامعه ما گاهی همچنان مطرح می شود.
مخالفان اخذ علوم غربی به ادله ای متمسک می شدند و موافقان نیز به ادله ای که اکنون ما در صدد بحث پیرامون این موضوع و برشماری ادله مخالفان و موافقان و انتخاب دیدگاه مختار نیستیم و تنها می خواهیم به بحث در باره یکی از ادله موافقین که حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین است پرداخته و نشان دهیم با این حدیث نمی توان جواز اخذ علوم مدرن غربی و همچنین مجاز بودن اخذ فلسفه را از یونان اثبات کرد و قائلان به اخذ علوم و معارف از کفار باید حد اقل از این دلیل صرف نظر کنند.
تقریر استدلال به حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین چنین است که:
رسول اکرم (ص) مسلمین را به دانش جویی و اخذ دانش از هر جا حتی از چین که در آن روز ـ و نیز امروز ـ یک کشور غیر مسلمان و مشرک و کافر بود، امر فرموده است و این بدان معناست که در باره منشأ و خاستگاه علم هیچ محدوديت و قیدی وجود نداشته و مسلمین می توانند و بلکه موظفند علم و دانش و معرفت را از هر جا که تولید و زاده شده باشد، حتی اگر کفار و مشرکان مولد و مبدع آن باشند، اخذ نمایند و این دیدگاه که چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است و یا چون فلسفه خاستگاهی یونانی که تمدنی مشرک و غیر دینی بوده است، دارد، پس نباید این علوم را اخذ کرد، مردود است.
در نقد تقریر فوق از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین نکات زیر قابل ذکر است:
.1- بررسی سند حديث: اولا قدیمی ترین مأخذ در شیعه که حدیث مزبور در آن آمده است کتاب مصباح الشريعة منسوب به امام صادق (ع) است که مرحوم مجلسی علی رغم آن که اشتهار به سهل گیری در اسناد و مأخذ روایات دارد، بدان اعتماد نکرده . ضمن آن که حتی اگر در اعتبار کتاب مصباح الشريعة تردیدی نبود، مشکل دیگر آن است که کلیه روایات این کتاب و از جمله روایت مورد بحث مرسل و بدون ذکر راویان حدیث است و طبعا کسانی که بر بررسی رجالی احادیث به عنوان تنها معیار قبول احادیث تاکید می ورزند نمی توانند به این حدیث استناد جویند.
با اندک تاملی می توان دریافت که حدیث مزبور را به دو گونه می توان معنا کرد:
الف: دانش را بجویید حتی اگر لازم باشد تا دورترین نقاط عالم سفر کنید. در این معنا فقط حاوی این نکته است که بعد مسافت و مشقت داشتن نباید مانع از علم آموزی شود.
ب: دانش را بجویید حتی اگر خاستگاه و منشآ تولید آن چین ـ که کشوری مشرک است ـ باشد.
وقتی روایت را می توان به دو گونه متفاوت معنا کرد دیگر نمی توان بدون اثبات صحت یکی از دو معنا بدان استناد جست؛ یا باید آن را در بوته اجمال گذاشت و از مدار استناد خارج کرد و یا با اثبات صحت یک معنا بدان استناد جست.
اکنون مدعای ما این است که به دلیل شواهدی چند، معنای اول به حقیقت نزدیک تر است و معنای دوم مویدی ندارد:
1. متن کامل این حدیث در مصباح الشريعة چنین است: «اطلبوا العلم و لو بالصین و هو علم معرفة النفس و منه معرفة الرّب»؛ دانش را بیاموزید و لو در چین . این دانش معرفت نفس است که از او معرفت خداوند حاصل می شود. بدیهی است که ادامه حدیث موید معنای اول و تضعیف کننده معنای دوم است؛ زیرا اولا بعید است بگوییم رسول اکرم (ص) مسلیمن را برای معرفت نفس و معرفت رب به مشرکان و کفار ارجاع داده باشد و ثانیا مصداق این علم را مشخص نموده و دیگر نمی توان آن را علوم مدرن و یا حتی فلسفه تعمیم داد( مگر اینکه بگوییم فلسفه حاوی معرفت نفس و رب است!)
2. در صدر اسلام، كشور چين به عنوان نمادي از دوري راه مطرح بوده است و تعبير «ولو بالصين» صرفاً بيانگر دوري راه است و نه نمادي از بلاد كفر؛ و مفهوم روايت اُطلبوا العلم ولو بالصين اين است كه اسلام براي آموختن علم مشروع و حقيقي چنان اهميتي قائل است كه اگر براي آموختن آن طي مسافتي بعيد نيز لازم باشد، بايد براي كسب آن تلاش كرد و دوري راه، چنين تكليفي را از دوش انسان بر نخواهد داشت.
آنچه تفسير فوق را در مورد «ولو بالصين» تأييد ميكند، روايتي از امام صادق عليه السلام است كه از آن حضرت عليه السلام سؤال ميشود: اگر فردي نماز چهارركعتي يا سه ركعتي خود را در ركعت دوم سلام دهد و پي كار خود رود اما ناگاه به يادآورد كه نمازش را ناقص خوانده است، تكليف او چيست؟ امام عليه السلام ميفرمايد: «يبني عَلي صَلوته فَيُتمّها وَلو بَلَغَ الصين ولايُعيدُ الصلوة» يعني فرد، ركعات باقي مانده را به جا ميآورد و همان نماز را تمام ميكند، اگر چه تا چين رفته باشد.
3. مشابه روايت اُطلبوا العلم ولو بالصين، روايتي ديگر از امام صادق (ع) است كه ميگويد:
اُطلبوا العلم وَلو بخوض اللُّجَج
دانش بياموزيد، اگرچه با رفتن به اعماق درياها باشد.
بديهي است تعبير «ولو بخوض اللجج» هيچ خصوصيتي جز آنكه بيانگر اهميت علمآموزي است، ندارد و نميتوان فيالمثل گفت كه مقصود حديث، علم اقيانوسشناسي است و يا آنكه اعماق اقيانوسها منشأ صدور و توليد علم است!
4-اگر تعبیر و لو بالصین ناظر به منبع و منشأ تولید علم بود سزاوارتر آن بود که با تعبیر و لو عن الصین و یا من الصین بیان می شد. چرا که ظهور معنایی بالصین در معنای اول است. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به کمیل فرمود: یا کمیل لاتأخذ الا عنا تکن منا ، کمیل علم و معرفتت را جز از ما نگیر تا از ما باشی. مشاهده می کنیم که حضرت در تعیین ماخذ علم برای کمیل از حرف «عن» استفاده می کنند. عماق اقيانوسها منشأ صدور و توليد علم است!
. 5-جدای از موارد فوق، اصولی آن است که برای یافتن این سئوال که آیا ماخذ و منبع علم و معرفت از نظر معارف قران و اهل بیت علیهم السلام محدود به منبع و یا منابعی خاص است و یا آن که محدودیتی در کار نیست و مسلمین و مؤمنین برای علم آموزی می توانند به هر منبع تولید علمی حتی کفار و مشرکان مراجعه کنند، به منابع روایی مراجعه کرده و پاسخ این پرسش را از اهل بیت علیهم السلام جویا شویم.
با مراجعه به روایات در این زمینه ما با دو دسته از روایات مواجه هستیم. دسته اول از روایات که حجمی بسیار بیشتر از دسته دوم دارند و کمّاً و کیفاً قوی تر هستند، ناظر به محدودیت و انحصار ماخذ و منبع علم و معرفت آموزی اند و به شدت از مراجعه به اجانب نهی می کنند. دسته دوم روایات محدود و اندکی هستند که سخن از عدم محدودیت در ماخذ حکمت دارند و حتی به اخذ حکمت از مشرکان و گمراهان تصریح می کنند. حال اگر حدیث اطلبوا العلم نیز همین معنا را می رساند در این دسته از روایات جای می گرفت که باید روشن کنیم که با این دو دسته روایات چگونه باید برخورد کنیم.
ابتدا به نقل گزیده ای از روایات دسته اول که شامل دهها روایت است و بر اخذ علم از کانونی خاص و نه از هر جا و هر کس تاکید می کند، می پردازیم و به دنبال آن تمام روایات دست دوم را نقل کرده و سپس به بحث پیرامون مفاد این دو دسته روایات و چگونگی جمع بین این دو دسته روایات ظاهرا متفاوت و بلکه متضاد می پردازیم:
دسته اول:
- انا مدينة الحكمة [مدينة العلم] وعلي بن ابي طالب بابها؛ ولن توتي المدينة الا من قبل الباب
من شهر حكمتم و امام علي عليه السلام در آن؛ و هرگز كسي جز از در وارد شهر نميشود.
الامام علي عليه السلام:
- ايها الناس ! اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به… والعلم مخزون عند اهله وقد امرتم بطلبه من اهله فاطلبوه
ـ مردم! كمال دين در دانشجويي و عمل به آن است و علم نزد اهلش [حاملان شايستهاش] جمع است، پس شما موظف به طلب آن از اهلش هستيد.
- يا كميل ! لا تاخذ الا عنا تكن منا
ـ اي كميل! [علم و معارف و اعتقادات را] جز از ما [اهلبيت عليهم السلام] مگير تا از ما باشي.
- الامام الباقر عليه السلام:ألا انِّ العلم الّذي هبط به آدم و جميع ما فضّلت به النبيون الي خاتم النبيين، في عترة خاتم النبيين و المرسلين محمد صلي الله عليه و آله فَأينَ يُتاهُ بكم و أين تذهبون
ـ مردم! آگاه باشيد كه همه دانشهايي كه آدم با خويش از آسمان آورد و تمام دانش و فضيلتهاي پيامبران تا خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله در خاندان حضرت محمد صلي الله عليه و آله به وديعت نهاده شده است؛ پس شما را چه شده است و به كجا ميرويد؟
- . الامام الكاظم عليه السلام: كذب من زعم انه يعرفنا وهو مستمسك بعروة غيرنا
ـ آنكه ادعاي معرفت ما را دارد اما به ريسماني غير از ما [در علم و معرفت و حكومت و ولايت و…] چنگ ميزند، دروغ ميگويد.
دسته دوم:
1- الامام علي عليه السلام: خذ الحكمة ولا يضرّك من أيّ و عاء خرجت
ـ حكمت را درياب كه از هر كسي صادر شده باشد، به تو زيان نمي رساند . .
2- الامام علي عليه السلام: الحكمة ضالّة المؤمن فخذ الحكمة ولو من أهل النفاق
ـ حكمت گمشده مؤمن است، پس حكمت را ولو از منافقان بگير
جمعبندي روايات دسته اول و دوم
روايات گروه اول با صراحت سخن از انحصار باب و منبع علم و معرفت و حكمت در خاندان وحي و اهلبيت عليهم السلام ميگويند و هرگونه رجوع به ديگران را مردود شمرده و آن را مايه سرگرداني، گمراهي و عذاب الهي ميدانند. براساس اين روايات، منابع معرفت متكثر نبوده و نه تنها كفّار و مشركان و زنديقان نميتوانند منشأ توليد علم مطلوب و معرفت صحيح و باب هدايت باشند بلكه حتي مسلميني كه ولايت اهلبيت عليهم السلام را نپذيرفتهاند نيز چنين شأن و شايستگياي ندارند و در زمره گمراهانند و چنانچه به علوم و احاديث نبوي صلي الله عليه و آله نيز تفوّه نمايند، چون از باب ولايت وارد مدينه علم نبوي نشدهاند، سارق ميباشند.
و اما روايات گروه دوم از عدم محدوديت مأخذ و منبع حكمت سخن گفته، «ما قال» را اصل دانسته و براي «من قال» هيچ شرطي نگذاشتهاند. اي بسا منافق، مشرك، اهل شرّ و انسانهاي فرومايه، سخني حكمتآميز بگويند كه بايد آن را پذيرفت و نبايد به دليل عدم صلاحيت گوينده، به نفي آن پرداخت.
مفهومگيري و جمعبندي نهايي اين دو دسته از روايات
الف ـ مفهوم روايات دسته اول:
تنها منبع مشروع علم، معرفت و حكمت، اهلبيت عليهم السلام (حاملان و وارثان وحي و علوم انبياء و خزانهداران علم الهي) هستند و هيچ منبع و مأخذ مشروعي جز آنان وجود ندارد و هرآنچه از اين كانون و بيت منبعث نشده باشد، باطل و گمراهي است و به همين دليل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از اين منبع هستند و بايد نظام معرفتي خود را براساس آنچه از اين منبع جوشيده و تراوش كرده است، شكل و سامان دهند و هر آنچه ميگويند و بدان اعتقاد ميورزند و به آن عمل ميكنند و يا با آن به موافقت يا مخالفت بر ميخيزند، بايد مستند به اين منبع و مأخذ باشد. بنابراين هرگز كفار و مشركان و حتي مسلماناني كه معتقد و متمسك به ولايت اهلبيت و ائمه اثني عشر عليهم السلام نيستند، نميتوانند معلم و آموزگار مؤمنان راستين و توليدكننده علم و معرفت براي آنان باشند.
ب ـ مفهوم روايات دسته دوم:
اگرچه براساس روايات گروه اول، تنها منبع علوم و معارف و حكَم راستين، وحي و انبياي الهي و وارثان آنها اهلبيت عليهم السلام هستند و مؤمنان موظف به ايجاد بنا و نظام حكْمي، علمي و معارفيشان براساس اين منبع منحصر هستند اما گاهي سخن يا سخناني حق، صحيح و حكمتآميز بر زبان مشركان و گمراهان و منافقان و… نيز جاري ميشود كه نبايد به دليل ناصالح بودن گوينده، به انكار و رد سخن پرداخت، بلكه شخص مؤمن بايد آن سخن حكيمانه را بپذيرد و به آن گردن نهد.
بنا براین باید گرفتن یک یا چند سخن حکیمانه از منافق یا کافر و مشرک امری متفاوت با اخذ یک رشته علمی ابداع شده از سوی کفار و یا اخذ منظومه معرفتی از آنها آن گونه که در فلسفه و عرفان مصطلح می بینیم می باشد.
برگرفته از فصلنامه سمات
ولادت
حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.
پدر
پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: « یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. »
تحصیلات
سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.
ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.
اساتید
ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.
اجتهاد در 27 سالگی
سید علی قاضی در فقه و اصول نیز مجتهد مسلم و برجسته بود و در سن 27 سالگی به درجه اجتهاد رسیده بود
رحلت
به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
ا
دستور العمل اول
آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های نفسانی، به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک الی الله دستور می دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند; یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این وایت بود و علاوه بر این می فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند . این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و یفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است . از این رو شاگردان خود را بدون التزام به مضمون این روایت نمی پذیرفتند
محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، تهران، انتشارات حکمت، 1414 ه - ق، ص 175 .
دستور العمل دوم
بعد حمد الله جل شانه . والصلاة والسلام علی رسوله و آله: حضرت آقا، تمام این خرابی ها که از آن جمله است وسواس و عدم طمانینه، از غفلت است و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهی است و مراتب دیگر دارد که به آن ها ان شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا . پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید، دائما در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت
صادق حسن زاده، اسوه عارفان، قم، انتشارات آل علی، چاپ پنجم، 1379، ص 129
دستور العمل سوم
قال عز من قائل: «ومن یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم » ; آل عمران/101
«هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست، هدایت شده است .»
وقال: «فاستقم کما امرت » ; «سپس همان گونه که فرمان یافته ای استقامت کن!» هود/112
دستورات کوتاه اما کلیدی
1- از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت علیه السلام در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها
2- تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد
3- و بعد از نمازهای واجب، تسبیح فاطمه زهرا علیها السلام ترک نشود، همانا آن از ذکر کبیر به شمار می آید و حداقل در هر مجلسی یک دوره ذکر شود
4- اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد، در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب
5- زیاد به دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آن ها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند
6- شما را سفارش می کنم به این که نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آن ها به جا بیاورید
7- در یک مسجد همیشه نماز نخوانید، به مساجد دیگر نیز بروید و هرجا دیدید حال پیدا کردید آن جا نماز بخوانید و هرجا دیدید که حال پیدا نکردید، مکان خود را تغییر دهید
کتاب های نوشته شده در معرفی ایه الله قاضی (ره)
هر كار خيرى كه انجام دهيد و ثوابش را به روح ميت هديه بكنيد، براى او مفيد است؛ چه ذكر و قرآن و نماز مستحبى و طلب مغفرت باشد، و چه صدقه، یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت: ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم. سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله. گفت مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم.
آداب و مستحبات زيارت اهل قبور
1-مستحب است در نزد قبر ميت خواندن سوره حمد و ناس و فلق و توحيد و آيه الکرسی هر کدام سه مرتبه و سوره قدر هفت مرتبه
2-از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم )چنين نقل شده است: هر که بر قبرستان عبور کند و 11 مرتبه سوره توحيد را بخواند و ثوابش را به اموات آن قبرستان هديه کند به تعداد آن مردگان اجر و پاداش می يابد.
3-در روايات معتبر آمده است که اگر کسی به نزد قبر برادر مومن خود برود و رو به قبله دستش را بر روی قبر بگذارد و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند از ترس بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود . و در روايت ديگر آمده است که خداوند او و صاحب قبر هر دو را بيامرزد.
4-در روايت آمده که حضرت باقر(علیه السلام ) نزد قبر يکی از شيعيان ايستادند و اين دعا را خواندند: اللهم ارحم غربته و صل وحدته و آنس وحشته و آمن روعته و اسکن اليه من رحمتک ما يستغنی بها عن رحمه من سواک و الحقه بمن کان يتولاه
5- طبق رواياتي كه از حضرات معصومين(علیه السلام ) وارد شده است زيارت اهل قبور مؤمنين در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه و جمعه مستحب مؤكد است و سنت پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم )و سيره اهل بيت(علیه السلام ) نيز چنين بوده است
6- هر كار خيرى كه انجام دهيد و ثوابش را به روح ميت هديه بكنيد، براى او مفيد است؛ چه ذكر و قرآن و نماز مستحبى و طلب مغفرت باشد، و چه صدقه،بهترین کمک به پدر و مادرتان این است که اگر حق واجبی مانند نماز و روزه و حج و حق الناس بر ذمه آنهاست آن را از طرف آنها ادا نمایید و سپس انجام امور مستحب و خیرات و مبرات برای ام بسیار مفید و نافع است .
بهترین زمان برای زیارت اموات
بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر فرموده است. شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد.
كانت فاطمه (سلام الله علیها ) تاتى قبور الشهداء كل عداه سبت ، فتاتى قبر حمزه فتتر حم عليه و تستغقر له
كار مستمرى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) اين بوده كه : هر صبح شنبه به زيارت قبور شهداء مى رفت و از جمله بر مزار حمزه مى رفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مى كرد.
از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم ) نقل كرده اند كه فرمود: هر گاه مومنى آيه الكرسى را بخواند و ثواب آن را هديه اهل قبور كند خداوند ثواب آنرا به اموات مومنين مى دهد. ولى براى كسى كه آيه الكرسى را خوانده است مقام و مرتبه هفتاد پيامبر عطاء مى كند، و در مقابل هر حرفى از آيه الكرسى ملكى را مى گمارد كه تا روز قيامت به نيابت از او خداوند را تسبيح و تقديس كنند.
امام خمینی(رحمه الله علیه ): منافقین از کفار هم بدترند.
مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن و نفوذ فرهنگی آنان امری مهم از جانب مقام معظم رهبری مدظله العالی خطاب به
مسئولان و فعالان فرهنگی بوده، اما با حوادث مختلفی که توسط وزارت ارشاد در جای جای ایران رقم میخورد،
این هشدار را به ما میدهد که آثار و نتایج جهالت و عملکرد بعضی دشمنان داخلی کمتر از دشمنان خارجی نیست.
علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از روزهای ابتدایی مسئولیتش زمزمههای خوانندگی زنان را بر زبان خود
و منحرفان داخلی انداخت، مقابله با احکام و فتاوای مراجع تقلید و دهنکجی نسبت به هنجارها و دستورات دینی
این پیام را میداد که باید منتظر عملکردهای منحرفانه این دستگاه دولتی باشیم.
این وعده وزیر ارشاد تحقق یافت و تکخوانی خواننده زن در تالار وحدت به بهانه عاشورا و … اجرا شد،
در ماهی که پیام اصلی آن زنده کردن “امر به معروف و نهی از منکر” این واجب فراموش شده الهیست.
عدم برخورد قشر متدین و مردم دیندار اسلامی با این انحرافات و حرمتشکنیها
مسلماً پیامدهای وخیمتری را توسط متولیان منحرف بهدنبال خواهد داشت.
امام حسين (ع) براي نجات انسانها به پاخاست و قيام كرد و در اين راه حتيخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در كاروانِ حسين فقط يك عده سربازنظامي شركت نداشت، بلكه كارواني عاشق بودند از زن و مرد، پير و جوان، كودك وبزرگسال، كه ماجراي فداكاريها و جان فشانيهاي هركدام در تاريخ به جا مانده است. در اين ميان، اگر نبود صبر و بردباري زنان هنگام مصائب و داغ عزيزانشان و اگرنبود پشتيباني و حمايت همه جانبه (لفظي و عملي) آنان از همسران و فرزندان خود وتشويق آنان به حمايت از مولاي خود تا سر حد جان، عاشورا به كجا ميانجاميد؟به راستي نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباريهاي بزرگبانوي كربلا، «زينب»، چگونه ميتوان وصف نمود؟ آن گاه كه زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحيه ميدادند و پرستاري مهربان بر بالين آنها بودند وبا سخنو ناله و زاريشان لرزه بر اندام دشمنان ميانداختند، ناديده نميتوان گرفت . شهادت ركن اساسي و هستة مركزي نقشة حسين است، اگر صحنةلرزانندة كربلا به وجود نيايد، زينب كبري و زين العابدين با كدام سرمايه ميتوانند قدم درراه تبليغ گذارند و با كدام حربه ميتوانند پيكر ظلم اموي را در هم كوبند.
حسين ميرود تا با جانبازي پرشكوه خود، اين سرمايه را تهيه كند، ميرود تا باايجاد يك صحنة شكننده، حربة لازم را به دست زينب و بازماندگان خود بسپرد. بههمين دليل است كه او خود تنها در اين راه نميرود، بلكه زنان و كودكان و جميعبستگانش را نيز به همراه ميآورد. به او گفتند: اي حسين، اكنون كه خود عازم اين سفرهول انگيز و خطرناك هستي، چرا كودكان و زنان را با خود ميبري؟ محمد حنفيه، باچشماني اشكبار اصرار ميورزيد كه حسين از بردن زنان و كودكان خودداري كند، وليحسين به همه يك جواب ميداد و ميفرمود: «نه، آنها نيز بايد در اين مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نيز لباس اسارت به تن داشته باشند.»آري بايد يك كاروان اسير به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسين تبليغكند و كوفه و شام را منقلب نمايد.
خاندان امام حسين در جاهاي مختلف و حساس طوريناله و گريه نمودهاند كه حتي دشمنان را هم منقلب و متأثر ساختهاند. اين گريهها آن روزمانند شعله سوزاني بود كه بر خرمن هستي و كاخهاي بيداد حكومت بني اميه ميافتاد ونابودش ميكرد. شهادت امام حسين و ياران وي با آن وضع رقت بار، ا´نقدر مردم را متاثرنميكرد كه نالهها و گريههاي بانوان، مردم را تحت تاثير قرار ميداد. ناله و گرية بانوان درروز عاشورا، مجلس ابن زياد و يزيد و ساير جاها پس از واقعه كربلا گوياي يك نسيم جانافزا و حيات بخشي بود كه هر ساعت بر پيكره اين نهضت عظم ميدميد، بر افروختهترميكرد و درهمه جا ا´ن را زنده نگه ميداشت و نميگذاشت نفوذ بني اميه ا´ن را از بين ببردوبي اثر نمايد. در شهر كوفه، شام، مدينه وبين راهها با گريهها و نالههاي جان سوزخود،طوري شهادت و واقعة عاشورا را مجسم ميساختند، گويا مردم ا´ن واقعة اسف بار راديدند. اری اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند .
امام صادق علیه السّلام به جعفربن عفان فرمود:
هیچ کس نیست که درباره حسین علیه السّلام شعرى بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى کند و او را مى آمرزد.
رجال شیخ طوسى ، ص 289
در راستای احیای روش وسلوک اهل بیت علیه السلام در سوگ سید سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام ، برنامه های مدرسه علمیه فاطمیه کرمان در دهه اول ودوم ماه محرم به شرح ذیل می باشد :
- سخنرانی اساتید محترم با موضوعات مرتبط با فلسفه قیام حضرت سید الشهداء علیه السلام
- مدیحه سرایی توسط مداحان اهل بیت علیه السلام
- پخش نذری
امام رضا علیه السّلام فرمود:
گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین علیه السّلام گریه کنند، چرا که گریستن براى او، گناهان بزرگ را فرو مى ریزد.
بحارالانوار، ج 44، ص 284
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانشالسلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد تریب السلام علی البدن السلیب السلان علی الثغر المقروع السلام علی الراس المرفوع