لینک ثابت
بر اساس نوشته هاي بعضي کتابهاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيشتر همسر امام حسن مجتبي (عليهالسلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليهالسلام) به عقد امام حسين (عليهالسلام) درآمده است
مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار ميآيد. بنا به گفته شيخ مفيد در کتاب الارشاد، کنيه ايشان بنت طلحه است
نام گذاري حضرت رقيه (عليهاالسلام)
رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين(عليهالسلام) کمتر به چشم ميخورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اين که ايشان همان فاطمه بنت الحسين (عليهالسلام) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (عليهالسلام) دو اسم داشته اند و امکان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
بنا بر ذكر برخی كتب تاریخی روز پنجم صفر، روز شهادت حضرت رقیه(علیه السلام) دختر سه یا چهار ساله امام حسین(علیه السلام) است.
امام حسین(علیهالسلام) دخترى خردسال داشت كه چهار سال از عمر مباركش مىگذشت، ریاحین الشریعه، ج 3، ص309
شبى از خواب پرید در حالى كه سخت پریشان به نظر مىرسید و جویاى پدر شد! و پرسید: پدرم كجاست كه من هم اكنون او را دیدم؟!
بانوان حرم چون این سخن را از او شنیدند، گریستند و كودكان دیگر نیز ناله و زارى سر دادند.
چون صداى شیوه و گریه آنان بلند شد، یزید از خواب بیدار شد و پرسید: این گریه و زارى از كجاست؟
پس از جستجو، یزید را از جریان باخبر كردند، یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید!
آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.
كودك پرسید: این چیست؟
گفتند: سر پدرت حسین(علیه السلام) است.
دختر امام حسین(علیهالسلام) سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد نالهاى از دل كشید و بیتاب شد و گفت: اى پدر! چه كسى تو را به خونت زنگین كرد؟!
چه كسى رگهاى تو را برید؟! اى پدر! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرد؟! اى پدر! بعد از تو به چه كسى دل ببندم؟! چه كسى یتیم تو را بزرگ خواهد كرد؟! اى پدر! انیس این زنان و اسیران كیست؟! اى كاش من فدایت شده بودم! اى كاش من نابینا شده بودم! اى كاش من در خاك آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمىدیدم!
آنگاه لب كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت! هر چه تلاش كردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین(علیهالسلام) در شام به شهادت رسید. نفس المهموم 456؛
امام محمد باقر علیه السلام :
بهترين چيزي را که دوست داريد درباره شما بگويند ، درباره مردم بگوييد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 65، ص (152)
امام باقر بازمانده جریان کربلا است . او در حالی که کودکی 4ساله و خردسال بود، در جریان این حادثه به اسارت گرفته شد. دوران کودکی مصادف با آغاز حکومت ننگین یزید، تمامی حوادث کربلا را از به خاک و خون افتادن نزدیکان و یاران و آتش گرفتن خیمه ها و رنج اسارت و مقاومت و افشاگری های عمه و پدر خود در کوفه و شام را دیده و از او یک شخصیت مقاوم و صبور سیاستمدار زاهد عالم و آگاه به مسائل جامعه ساخت.
حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستم هاى بی سابقه آل ابوسفیان, که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند, در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبرى, که تنها شایسته امام معصوم است, سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را در جهات مختلف به مردم تعلیم دادند; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام صادق (ع) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى نمود
امام محمد باقر (ع) وصیت میکند به فرزندش امام صادق(ع) که مقدارى از مال او را وقف کند, تا پس از مرگش, تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان (رمى جمرات) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند زیرا در دوره ای که ممنوعیت عزادری حاکم بود و بایستی حقایق را در پوشش عزا انجام میشد. توجه به موضوع و تعیین مکان, اهمیت بسیار دارد. به گفته علامه امینى این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى, در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد, و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد, و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .
شاگردان و اصحاب نزدیک
در مکتب امام شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند :
1-ابان بن تغلب: او محضر سه امام - امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام - را درک نمود. ابان از شخصیت های علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر ع به او فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مردم، فردی چون تو را در میان شیعیان ما ببینند.
2- زراره: دانشمندان شیعه از میان شاگردان امام باقر و امام صادق ع شش تن را فقیه تر می شمرند که زراره یکی از آنهاست. امام صادق(ع) :اگر ” برید بن معویه “، ” ابوبصیر” ، ” محمد بن مسلم و زراره نبودند آثار پیامبر (معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند. باز فرمود: برید، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگی و مرگ نزد من محبوب ترین مردمان هستند.
3- کمیت اسدی: شاعری سرآمد بود و زبان گویایش در دفاع از اهل بیت (ع)، اشعاری پر مغز می سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد.
4-محمد بن مسلم: فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود. چنانکه گفته شد امام صادق (ع) او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبر (ص) به وجودشان باقی است . دیگر شاگردان آن حضرت شخصیتهای بزرگی همچون محمد بن مسلم ، ابو بصیر، ولید بن معاویه عجلی ، جابر بن یزید، حمران بن اعین و هشام بن سالم بودند که از دریای علم آن حضرت بهرهمند شدند. پیشوای ششم میفرماید: زراره ، ابوبصیر، محمد بن مسلم و ولید بن معاویه عجلی، مکتب ما و احادیث پدرم را زنده کردند و اگر این چهار نفر نبودند، کسی از تعالیم دین و مکتب پیامبر(ص) بهرهای نمییافت.
هشام بن عبدالملک گرچه در شام می زیست ولی به هر وسیله ممکن حضرت را آزار می داد.
۱- روزی امام فرمود : هر کس بر هشام قیام کند، هشام او را خواهد کشت. سلطنت هشام بیست سال طول می کشد. اصحاب ناراحت شدند. امام فرمود: چرا اینقدر ناراحتید؟ وقتی که خدای عزوجل اراده کند سلطانی را هلاک گرداند، حرکت زمان و افلاک را سرعت می دهد و روزگارش به سرعت سر میآید. بعضی از اصحاب این سخن امام را به زید بن علی بن الحسین گفتند. اما زید که قصد قیام علیه هشام را داشت، از این سخن هراسی به دل راه نداد، چون آماده شهادت بود. گفت: من دیدم در نزد هشام به رسول خدا ص دشنام دادند و او چیزی نگفت و اعتراضی نکرد. به خدا قسم اگر هیچ یاوری نداشته باشم، و تنها خود و پسرم بمانم، باز هم بر او قیام می کنم و با او به جنگ میپردازم.
اگر کسى خواهد که محفوظ ماند از بلاهاى نازله در این ماه در هر روز ده مرتبه بخواند چنانکه محدّث فیض و غیره فرموده :
یا شَدیدَ الْقُوى وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنى شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
امام علی (ع) فرمودند : صبر در کارها همانند سر در بدن است ، همانطور که وقتی سر از بدن جدا شود ، بدن فاسد میشود ، هنگامی هم که صبر از کارها جدا شود کارها تباه میشود.
بحارالانوار ،جلد ۷۱ صفحه ۷۳
و اما کربلا و صبوری ال الله …..
ملائكه از واقعه كربلا در شگفت هستند. اين شگفتي به خطر خود آن واقعه نيست بلكه اين شگفتي به واسطه صبري است كه امام حسين(عليه السلام) داشته است. اين صبر تنها بر يك موضوع(به عنوان مثال عطش) نبوده است بلكه صبر بر انواع مختلف مصيبت ها بوده است كه بر ايشان وارد شد.
درسي كه اين صبر به آدمي مي دهد آن است كه آدمي دو حالات مختلف صبر را پيشه كند. به عنوان مثال قبل از ارتكاب به معصيت صبر كند تا شيريني معصيت از ذهنش خارج شود ويا به هنگام مصيبتي كه به او وارد مي شود صبر كند و به خدا اعتراض نكندو …
صبر را مي توان به دو دسته كلي تقسيم نمود. صبر بر موضوعاتي كه مربوط به خدا مي باشد و صبر بر اموري كه غير خدايي مي باشد و ارتباطي با او ندارد. صبري كه از دسته اول باشد و به عبارت ديگر در راه خدا باشد عبادت است و چه بسا اعظم بر عبادت است. زماني كه گفته مي شود دين نزد خدا چيزي نيست جز اسلام و اسلام نيز چيزي نيست جز تسليم شدن مي بايست دقت داشت كه زمينه تسليم شدن چيزي جز صبر نيست.
با مشاهده امام حسين(عليه السلام) كه اسوه كامل صبر است مي بينيم كه آن حضرت حتي در كوچكترين لحظه اي در روز عاشورا از خود بي تابي و بي صبري نشان نداده اندو نسبت به خواست خدا صبر كردند. اين صبر تا حدي بوده است كه ملائكه نمي توانند آن را توصيف كنند.
خداوند در ارتباط با بندگاني كه صبر پيشه مي كنند مي فرمايد: به كساني كه ايمان آورده اند بگو براي كساني كه كار نيك انجام دهند حسنه اي است و براي صابران پاداشي است بلند مرتبه و بي حساب. (زمر/ ۱۰)مصداق كامل و تمام معناي صبر پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليه السلام) هستند و خداوند كساني را كه به مانند ايشان صبر پيشه كنند پاداشي بي حساب مي دهد.
يكي از مصاديق صبر، بخشش و دستگيري از ديگران است. ائمه (عليهم السلام) نمونه كامل اين عمل بودند. عبادات و طاعات بي وقفه آنها نيز از اين رو بود و براي دستگيري و استغفار ازشيعيانشان انجام مي شد.
امام صادق (ع) فرمودند : ما خاندان ، صبور و شکیباییم و شیعیان ما از ما هم شکیباترند.گفتم : جانم به فدایت ، چگونه شیعیان شما از شما شکیباترند ؟ فرمود : چون صبر ما بر چیزی است که میدانیم ، اما شیعیان ما صبر و شکیبایی می ورزند بر چیزی که نمی دانند. بحارالانوار جلد ۷۱ حدیث
۸۰
هنگامي كه آدمي از مصيبتي اندوهگين مي شود بدين معني است كه با صاحب مصيبت پيوندي دارد. نشانه اين پيوند گريه و اشكي است كه جاري مي شود.
چرا متذكر شدن مصيبت امام حسين(عليه السلام) اينگونه است كه هر كس را به گريه و حزن دچار مي كند؟. اين پيوند بين افراد و اين مصيبت در چيست ؟. از آن رو كه اين مصيبت به اهل بيت(عليهم السلام) مربوط است، رشته اين پيوند به رسول الله(صلي الله عليه و آله) ختم مي شود. و از آن رو در آخر اين رشته به خدا متصل مي شود. به عبارت ديگر هر چيزي كه الهي است(پيامبران الهي، اولياء خدا و …) به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و او تنها كسي است كه به خدا متصل است. هر مصيبتي كه بر ائمه (عليهم السلام) وارد شده است (به ويژه واقعه عاشورا) بر قلب پيامبر(صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه(سلام الله عليها) جمع مي شود.
ملائك نيز بر ايشان( حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ) نازل مي شوند(تنزل الملائكه و الروح فيها). مرتبه ايشان به حدي است كه در مورد خلقت امام حسين(عليه السلام) (با آن سرنوشت) از او كسب اجازه مي شود كه آيا راضي هستند فرزندي از ايشان با چنين ويژگي هايي متولد شود يا خير.
امروز نيز حامل مصيبت اهل بيت(عليهم السلام) و امام حسين(عليه السلام) از طرف حضرت فاطمه (سلام الله عليها) امام زمان (عليه السلام) است. آدمي هنگامي كه بر اين مصيبت ها مي گريد و نسبت به آنها محزون مي شود مي بايست خدا را شكر كند زيرا كه بين قلب او و خاندان رسول الله(صلي الله عليه و آله) پيوندي برقرار شده است. و صاحب اين مصيبت كسي است كه رضايت خدا در رضايت اوست و غضب خدا در غضب اوست.
كساني كه اين پيوند را در درون خود ندارند همان كساني هستند كه گريه بر امام حسين(عليه السلام) را به تمسخر مي گيرند و به عبارت ديگر همان كساني هستند كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي گفتند كه به فاطمه(سلام الله عليها) بگو از گريه خود كم كند(يا در روز گريه كند يا در شامگاه).
به نقل از سایت رواسی
خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با
مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در
شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران،
برای تشییع جنازهاش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود.
در تشییع جنازهی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده
بود.» [1]
حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود،
اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر
رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود.
خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [2]
_____________________________________________
1 - بحارالانوار، ج 46، ص 150
2 - بحارالانوار، ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ،
حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود -
فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟
اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند .
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ،
روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد
سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت :
به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر
و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه
بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان
سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه
السلام چنين بود : “ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ،
حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين
خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند” .
سپس فرمود : “پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد
الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و
امام زمان از ماست ” . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس
دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه
از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر
ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا
فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را
اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی
به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد .
يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند -
بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد .
به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام عليه السلام و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال
اسيران برآيد . از امام سجاد عليه السلام پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد
عليه السلام و زينب کبری عليها السلام فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم . خطبه تاریخی حضرت
سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم
گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت
تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید
خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به
ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند،
تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین
علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع
کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد.
یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار
خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت
سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام
کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن
ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم.» البته همه این حرفها
منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست
راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد
علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او
را کتک بزنند.
_________________________________________
بحارالانوار، ج 45، ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2، ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514
امام سجاد علیه السلام :
«إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یُقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یُبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایَعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیْهِ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُریدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»:
۱ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.
۲ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.
۳ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.
۴ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت میزند.
۵ ـ مبادا با آنکه از خویشان خود مى برد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم .
به مناسبت روز 13 آبان روز تسخیر لانه جاسوسی روزمبارزه با استکبار جهانی ، طلاب مدرسه علمیه فاطمیه در راهپیمایی که به این مناسبت بر پار گردید شرکت نمودند و بار دیگر لبیک خود را به محضر ولایت فقیه عرضه نمودند