بی خاصیت ترین آدم های دنیا!!
«وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَىَ شَیْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (سوره نحل آیه 76)
و خدا مثلى [دیگر] مىزند: دو مردند كه یكى از آنها لال است و هیچ كارى از او برنمىآید و او سربار خداوندگارش مىباشد. هر جا كه او را مىفرستد خیرى به همراه نمىآورد. آیا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است یكسان است؟
ما معمولاً به “خاصیّت” ها خیلی اهمیت می دهیم، خاصیت میوه ها، غذاها، گیاهان، سنگ ها و ….
اما شاید به خاصیت خودمان هرگز فکر نکرده باشیم که آیا ما هم خاصیتی داریم؟
یا اصلاً خاصیت انسان ها به چیست؟
اگر کمی به اطراف مان دقت کنیم، خاصیت آدم ها را در خواهیم یافت، نیازی هم به آزمایشگاه و تجزیه و ترکیبشان نیست.
بعضی آدم ها هستند که خیلی راحتند، می خورند و می ریزند و می پاشند و هرگز برایشان اهمیتی ندارد که کاری که می کنند، حرفی که می زنند، و وجودشان آیا برای دیگران سودی دارد یا خیر؟
این ها برایشان این چیزها مهم نیستند یعنی خاصیتی ندارند همین که خودشان را این طرف و آن طرف می کشند هنر کرده اند، هرگز هیچ مسۆلیتی به عهده نمی گیرند، معمولاً شخصیت هایی وابسته اند و اطرافیان از اینها فراری هستند چرا که خرده فرمایشاتشان تمامی ندارد و خدای ناکرده اگر کوچکترین کاری از آنها خواسته شود از پسش بر نمی آیند یا زحمت را دو برابر می کنند.
بمب انگیزه برای ترک گناه!!
قبول دارید آدم برای هر کاری که می خواد انجام بده نیاز به انگیزه داره؟! … برای من که این طوریه … اگه این انگیزهه نباشه، کارها برام بی معنا و مفهوم می شوند … نمی تونم قدم از قدم بردارم… نمی تونم زندگی کنم…
سکانس اول:
رژیم لاغری … چیزی که امروزه بازارش خیلی داغ است و هر کسی را که نگاه می کنی ، میگه تو رژیمم ، البته با انگیزه های مختلف…
یکی می خواد لاغر بشه تا سلامتیه بیشتری را نصیب خودش کند … اون یکی می خواد خوشگل تر و قشنگ تر و خوش هیکل تر بشه … دیگری با اینکه لاغره ولی میگه هنوز هیکلم مثل فلان هنرپیشه یا خواننده نشده …. دیگری هم میگه رژیم داشتن خودش کلاس داره …
سکانس دوم :
قبولی دانشگاه … برای چی می خوای بری دانشگاه؟
یکی میگه می خوام درس بخونم تا در آینده برای خودم کسی در جامعه بشم و صاحب شغل و منصب خوبی باشم…. یکی دیگه میگه میرم دانشگاه که وقتی میرم خواستگاری بهم زن بدن … یکی دیگه میگه آخه اگر نرم نمیشه، مردم چی میگن؟ … اون یکی: می خوام برم که روی فلانی را کم کنم …
سکانس سوم:
کربلای امسال را به چه نیتی انشالله می روی؟
تا حالا به نیتش فکر نکرده بودم …
امسال می خوام به نیت اموات به خصوص پدر و مادرم برم …
خوب هر سال میرم و امسال هم می روم …
دلم پر از درد و حاجته، میرم که با آقا درد و دل کنم و انشالله حاجت روا برگردم…
همه ی ما آدم ها برای انجام کارهایمان، از کارهای روزمره گرفته تا عبادات و انجام مستحبات یکی سری انگیزه هایی داریم که در اکثر کارها این موتور انگیزه است که آدمی را به حرکت وا می دارد.
چند وقت پیش، دوستی می گفت: می خواهم گناهانم را ترک کنم … دیگه از گناه کردن خسته شدم …
یكی از راه های كاهش انگیزه گناه، شناختن باطن گناه است که این شناختو می تونی از آیات قرآن و روایات به دست بیاری…
بهش گفتم این تصمیمت خیلی خوبه و بهت تبریک میگم … فقط یه نکته را قبل از عملی کردن تصمیمت در نظر بگیر … برای این کار چه انگیزه ای داری؟
می خوای گناه نکنی که چی بشه؟ مگه گناه کردن لذت نداره؟ قبول نداری که انجام دادن یک سری اعمال و گناهان از انجام ندادن آنها راحت تره؟
کمی به فکر فرو رفت …
گفتم برای اینکه بخوای در این تصمیمت موفق باشی و پایدار به نظرم باید اول از همه انگیزه و هدفت را از انجام آن بدانی …
بهم گفت: تا حالا این طوری به قضیه نگاه نکرده بودم .. کمکم کن!
گفتم: من کسی نیستم که بخوام به دیگری کمک کنم و راهنمای اون باشم، چون خودم سرتا پا تقصیرم … ولی یک چیزی که برای خودم تجربه ای بوده و آن را از بزرگان یاد گرفته ام را به تو می گویم …
یكی از راه های كاهش انگیزه گناه، شناخت باطن گناه است که این شناخت رو می تونی از آیات قرآن و روایات به دست بیاری…
مثلاً باطن غیبت را خوردن گوشت برادر مرده می داند: و بعضی از شما بعض دیگر را غیبت نكند آیا دوست دارید، گوشت برادر مردة خویش را بخورید پس همانا كرامت دارید.(سوره حجرات، آیة 12)
در جائی دیگر خوردن مال یتیم را به خوردن آتش توصیف می كند: آنانكه اموال یتیمان را به ستمگری می خورند، در حقیقت آنها در شكم خود آتش جهنم فرو می برند و بزودی (به دوزخ) در آتش فروزان خواهند افتاد.(سوره نساء، آیة 10)
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد باطن نظر به اجنبی می فرماید:
نظر به نامحرم تیری زهر آگین از شیطان است، كسی كه آن را تنها به خاطر خدا ترك كند خداوند ایمانی در قلب او جایگزین می كند كه لذت آن را بچشد. (عقاب الاعمال ، ص 604)
و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ باطن رشوه را مانند غذائی می داند كه یك افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اكنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول كند و باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش می داند. (خطبه 224)
باید یقین پیدا کنیم كه جهنم و آتش های سوزان آن و مار و عقرب ها و انواع عذاب آن باطن، بهشت و نعمت های آن همین اعمال حرام و حلالی هستند كه مرتكب می شویم نه چیز دیگر؛ چنانچه در قرآن كریم آمده است كه «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» (سورة آل عمران، آیة 30) روز قیامت روزی است كه هر كس آنچه را كه از اعمال خیر انجام داده است حاضر میبیند.
بنابراین برای پائین آمدن لذت گناه باید بپذیریم كه باطن گناه، آلودگی و آتش است.
***
سرش را پایین انداخت و نیم نگاهی بهم کرد و گفت: خداییش گناه هم برای خودش لذّتی داره…
گفتم : تو درست میگی، منکر لذت گناه نمی توان شد چنانچه خود معصوم علیه السلام هم نشده است.
امیرمومنان علی (علیه السلام) می فرماید: ترك گناه سخت است ولی ترك بهشت سخت تر است. (غررالحكم، ص 350)
برای این کار چله بگیر … بزرگان به این چله گرفتن بسیار تأکید کده اند … چله ی ترک گناه … سعی کن 40 روز گناه نکنی … در طول سال آدم می تواند چله بگیرد، ولی بهارش این 40 شب است؛ از اوّل ذی قعده تا دهم ذیحجّه … با لطف و رحمت خدا حتماً موفق می شوی …
و نیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: خوشا به حال كسی كه به خاطر موعودی كه آن را ندیده دست از تمایلات و خواهش های حاضر بردارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 244)
پیامبر گرامی (صلی الله و علیه وآله) می فرماید: هفت كس را خداوند در روزی كه سایه ای جز سایه او نیست، خود بر سرشان سایه می افكند. یكی از آن هفت كس، مردی است كه زنی زیبا و دارای حسب او را به خود می خواهند و مرد بگوید كه از پروردگار جهانیان می ترسم.(محجه البضیاء، ج 5، ص 185) یعنی كسی كه بر لذت كوتاه چشم پوشد و لذت بهشت رضوان را بخواهد، چنین شخصی حسابرسی عاقل و خردمند است.
اگر لذّت ترك لذت بدانى دگر لذت نفس لذت نخوانى
سفرهاى علوى كند مرغ روحت گر از چند آزمایش آن را پرانى
گفت: پس من باید برای اینکه بتوانم در این مسیر پایدارتر بمانم باید برای ترک گناه، انگیزه ای قوی تر از جذاب بودن گناه داشته باشم …. و یکی از آنها همین است که آن گناهان و لذت و جذابیت آنها را کوتاه و زودگذر بدانم و برای آن تمام زندگیم را نفروشم … در موقع انجام گناه به باطن آنها توجه کنم که جز آتش در حقیقت چیزی نیستند
گفتم: دقیقاً …
توصیه ی آخری را هم که دارم این است که برای این کار چله بگیر … بزرگان به این چله گرفتن بسیار تأکید کده اند … چله ی ترک گناه … سعی کن 40 روز گناه نکنی … در طول سال آدم می تواند چله بگیرد، ولی بهارش این 40 شب است؛ از اوّل ذی قعده تا دهم ذیحجّه … با لطف و رحمت خدا حتماً موفق می شوی …
خودفریبی انسان به کرم خدا
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَریمِ * الَّذی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ * کَلّا … (انفطار/6-9)
اى انسان! چه چیزى تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟ همان كسى كه تو را آفرید و اندامت را درست و نیكو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد، و تو را در هر نقش و صورتى كه خواست تركیب كرد. این چنین نیست [كه سبب ارتكاب گناهانتان مغرور بودنتان به بزرگوارى پروردگار باشد]
پیام آیات
در یک کلام آیات 6 تا 9 سوره انفطار سرپیچی از خداوند و فرو رفتن در معصیت پروردگاری كه تدبیر کننده امور انسان است و نعمتهاى ظاهرى و باطنیش سراسر وجود او را فرا گرفته را كفرانى میخواند كه هیچ فطرت سالمى در زشتى آن شك ندارد و بیتردید مرتكب آن را مستحق عذاب مىداند؛ به ویژه اگر آن پروردگارِ نعمت دهنده، كریم هم باشد.
شرح آیه
1ـ منظور از این «انسان»ی که در آیهی شریفه مورد عتاب و سرزنش قرارگرفته است، افرادى هستند كه منكر روز جزایند؛ زیرا در ادامه میفرماید: «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» یعنی این چنین نیست [كه دلیل گناهانتان مغرور بودن شما به بزرگوارى پروردگار باشد]؛ بلكه روز جزا را تكذیب مىكنید [و با این تكذیب، راه گناه را به روى خود باز مىنمایید.]
تکذیب قیامت، یعنی انکار دین و شریعت الهی و این نشان میدهد چنین کسی از اساس، منکر ربوبیت خداوند متعال است.
2ـ در این آیه، غرور انسان را به دو ویژگی رب بودن و کَرَم خداوند متعال پیوند زده تا بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بوده است. که چرا انسان، خداوندی که غرق نعمتش ساخته و کریمانه با او رفتار میکند را عصیان کرده و از فرمان او سرپیچی میکند؟
3ـ کریم بودن خدا یعنی اگر نعمتى مىدهد و عطایى مىكند هیچ سودى را براى خود در نظر نمیگیرد. علاوه بر این در احسانى كه مىكند بدیها و نافرمانیهاى طرف مقابل را در نظر نگرفته و از همه چشمپوشی مىكند. برای همین است كه كفران چنین ربى باز هم زشتتر و مذمت آن شدیدتر خواهد بود.
اى انسان! چه چیز سبب شد به پروردگار كریمت كه تو را آفرید و اعضاء و قوایت را هماهنگ با هم آفرید مغرور شوى؟
4ـ استفهامى که در آیه به کار رفته است از نوع توبیخى است؛ یعنی انسان را در قالب پرسش، نسبت به كفران نعمتهاى پروردگار کریمش ، سرزنش مىكند.
5ـ انسان در برابر این سۆال جوابى ندارد و نمىتواند بگوید: پروردگارا! كرم تو مرا مغرور كرد؛ چرا که پروردگارش پیش از این به او گفته بود:
«تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَإنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَإنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» : پروردگارتان اعلام كرد كه اگر سپاسگزارى كنید، بیتردید [نعمتِ] خود را بر شما مىافزایم و اگر ناسپاسى كنید، بىتردید عذابم سخت است.[1]
اینگونه آیات تصریح مىكند منکران و مخالفان عقیده و راه حق، گریزى از عذاب ندارند و كرم خدا در قیامت شامل آنان نمىشود؛ هم چنان كه در جاى دیگر فرمود:
«وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» : و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است، پس به زودى آن را براى كسانى كه [از شرك، كفر و معصیت] مىپرهیزند مقرّر و لازم مىدارم.
با این بیان، دیگر عذرى برای گنهکار نمىماند و او نمیتواند بگوید: خدایا! كرم تو مرا مغرور كرد.چرا که بعد از بیان، دیگر عذرى باقی نمیماند.
6ـ اینکه برخی گفتهاند: آوردن كلمه «كریم» در آیه از باب تلقین عذر و دلیل است [2]، كه آن نیز مظهرى از كرم خداست؛ درست نیست؛ زیرا چگونه ممكن است خداوند چنین قصدی داشته باشد و حال آن که سیاق آیه، سیاق تهدید است و در پایان فرموده است: «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ یَصْلَوْنَها» : و مسلماً گناهكاران در دوزخاند. [3]
7ـ آیه «الَّذِی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» ربوبیت توأم با كرم خدا را بیان مىكند و مىفرماید: یكى از موارد تدبیر او این است كه انسان را با همهی اجزاى وجودیاش خلق كرد و سپس به تسویهاش پرداخت؛ یعنی هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آن را دارد قرار داد، و سپس به عدلبندى او پرداخت؛ یعنی بین اعضا و قوای او توازن و تعادل برقرار كرد و همه اینها مظاهرى از تدبیر خداى تعالى است؛ او است كه این نعمتها را افاضه مىکند، بی آنكه منفعتى براى خود خواسته باشد و یا اینكه ناسپاسى انسانها مانع افاضه او شود؛ این نیز نمایی از كرم کریمانهی اوست.
کریم بودن خدا یعنی اگر نعمتى مىدهد و عطایى مىكند هیچ سودى را براى خود در نظر نمیگیرد. علاوه بر این در احسانى كه مىكند بدیها و نافرمانیهاى طرف مقابل را در نظر نگرفته و از همه چشمپوشی مىكند. برای همین است كه كفران چنین ربى باز هم زشتتر و مذمت آن شدیدتر خواهد بود
8ـ آیهی «فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ» جملهی «عَدَلَكَ» آیه قبل را شرح مىدهد به همین جهت در اول آن واو عاطفه نیامده است.
و معنایش این است كه: اى انسان! چه چیز سبب شد به پروردگار كریمت كه تو را آفرید و اعضاء و قوایت را هماهنگ با هم آفرید مغرور شوى؟
9ـ در آیهی «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» كلمهی «كَلّا» که معنای انكار را مىرساند، مغرور بودن انسان به كرم خداوند متعال را كه انسانهاى ناسپاس آن را وسیله و بهانهی كفر و معصیت خود قراردادهاند را رد کرده، مىفرماید: مغرور نشوید كه این غرور سودى به حال شما نخواهد داشت.
این آیه، ناظر به آیهی «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ» است. از آن جمله استفاده مىشود كه علت كفر و عصیان آنها مغرور شدن آنان به كرم الهى است و گر نه ایشان به قیامت و جزای آن روز معترفند و آن را قبول دارند؛ چرا که فطرت سلیم بر آن حكم مىكند. در این جمله دست روی علت واقعی گذاشته و مىفرماید: نه، علت این نیست؛ بلكه علت واقعى این جرأت و جسارت بر كفران و نافرمانى، آن هم بدون كمترین ترسى از سزای آن، این است كه روز جزا را منكرید.
10ـ آخر اینکه در آغاز با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ» خطاب را متوجه انسان نموده، شش مرتبه ضمیر كاف خطاب مفرد به آن برگردانید؛ اما ناگهان در آیه نهم «بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ»؛ ضمیر مفرد مخاطب را تبدیل به جمع مخاطب كرد، تا بفهماند تنها علت كفر و نافرمان انسانها نداشتن ایمان به روز جزا است.
در این آیه، غرور انسان را به دو ویژگی رب و کَرَم بودن خداوند متعال پیوند زده تا بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بوده است. که چرا انسان، خداوندی که غرق نعمتش ساخته و کریمانه با او رفتار میکند را عصیان کرده و از فرمان او سرپیچی میکند؟
نکته
برخی گفتهاند و میگویند: وقتی که خدا ما را با چنین خطابی توبیخ کرد ما نیز در جوابش همین چیزی را که خودش به ما یاد داد و به اصطلاح در دهانمان گذاشت خواهیم گفت: که کرم تو یا کریم! یعنی طمع به دریای کرمت باعث شد ما آلودهی گناه شویم به این گمان که کرم تو ما را در برخواهد گرفت و ما آمرزیده خواهیم شد.
اما همان گونه که گذشت این سخن برخاستهی از توهم است؛ زیرا هیچ حکیم و عاقلی در مقام توبیخ و محاکمهی مجرم، در باغ آزادی و راه فرار را به او نشان نمیدهد تا چه رسد به اینکه این قاضی حکیم و عادل خداوند متعال باشد.
و اگر در آیه فرمود: «برَبِّكَ الْكَرِیمِ» براى تكمیل استدلال و رسا بودن توبیخ است به این معنا که: ای انسان! چرا با كسى كه تو را تربیت كرده و بزرگوار است و از نیكى به تو قصد بهرهبردن ندارد مخالفت مىكنى؟!
پی نوشت:
1. ابراهیم(ع) / 7
2. نظیر كلام یعقوب كه گفت مىترسم یوسفم را گرگ پاره كند، كه با این سخن به دهان بچهها گذاشت كه در مراجعت اگر از شما پرسیدم پسرم را چه كردید؟ بگویید گرگ او را پاره كرد.
3. انفطار / 14
دروغ ممنوع
دروغ به معنای سخن نادرست،[1] خلاف حقیقت و واقعیت،[2] قول ناحق و بمعنای نقل گفتاری از کسی که آن را نگفته است.[3] اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،وعده باشد یا غیر آن.[4] ضد صدق[5] و [6] خبر از خلاف واقع چه بصورت عمد یا سهو،،[7] آمده است.
دروغ در اصطلاح همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان دروغ گفتن است.[8]
دروغ از جمله گناهان کبیره بلکه قبیحترین گناهان و زشتترین آنها میباشد که آدمی با این صفت در دیدهها خوار و در نظرها بی ارزش و بی اعتبار میشود.
دروغ از منظر قرآن کریم:
در قرآن کریم آیات متعددی در زمینه دروغ وجود دارد که در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید و نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.»[9]
با توجه به این آیه معلوم میشود که دروغ در نزد خدای متعال ناپسند شمرده شده است و موجب دوری انسان از خدا میشود که این خود عذاب روحی بس بزرگی است و در کنارش عذاب دوزخ را نیز در برخواهد داشت.
در جایی دیگر از قرآن کریم خداوند متعال ميفرماید:
«تنها کسانی دروغ پردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند.»[10]
با توجه به این آیه، فرد دروغگو به قدری از سوی خداوند مورد مذمت قرار گرفته که او را بی ایمان معرفی کرده و هیچ فرد بی ایمان مؤمن تلقی نمیگردد.
در آیهای دیگر میفرماید: در حقیقت خداوند آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است هدایت نمیکند.[11]
و یا در آیات دیگر می فرماید: دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است.[12]
دروغ در روایات:
اخبار وارده در بزرگی گناه دروغ و شدت عقوبت و مفاسد مترتب بر آن زیاد میباشد که در این قسمت به برخی از روایات اشاره میشود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت میکنند و بوی بدی از قلبش بیرون میآید که تا به عرش میرسد و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او مینویسد.»[13]
و یا در جایی دیگر میفرماید:
«از دروغ بپرهیز که روی دروغگو را سیاه میکند.»[14] [15]
مردی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرسید: «چه عملی سبب دخول در آتش است؟ حضرت فرمود: دروغ. زیرا دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.»[16]
دروغ سبب گرفتن صورت انسانی از دروغگو است؛ یعنی صورت برزخیاش انسان نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: در شب معراج زنی را دیدم که سرش مانند خوک و بدنش مانند بدن الاغ بود و سبب آن فتنه انگیزی و دروغ بود.[17]
در روایتی دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ریشه دروغ را در کمبودها و پستیهای انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است: دروغگویی از پستی روح ریشه میگیرد.[18]
در روایتی دیگر حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) میفرماید: بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان دروغگو است.[19]
علل دروغگویی:
علل متعددی را می توان برای دروغگویی مطرح کرد:
1- حسد: برادران یوسف به خاطر حسادتی که به او داشتند از پدرشان خواستند که فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند و ما نگهبان او هستیم.[20]
2- شیطان: از مصادیق بارز دروغگویان در فرهنگ قرآن، شیاطین هستند. آنجا که خداوند میفرماید: «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل میشوند.»[21]
3- گناه: از دیگر عواملی که سبب دروغگویی میشود، گناه و معصیت است. در قرآن کریم میخوانیم: «اینها آیات خداوند است که ما آن را به حق به تو تلاوت ميکنیم اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند،به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان میآورند، وای بر هر دروغگوی گنهکار.»[22]
4- مکر زنانه: از دیگر مصادیق علل دروغگویی، مکر زنانه است که در سورة یوسف از زلیخا سخن به میان آمده است: «و هر دو به سوی در، دویدند و پیراهن او(یوسف) را از پشت پاره کرد و در این هنگام، شوهر آن زن را کنار در یافتند و آن زن گفت: کیفر کسی که بخواهد به اهل تو خیانت کند جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟ یوسف گفت: او را به اصرار به سوی خود دعوت کرد و در این هنگام شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن راست ميگوید و او از دروغگویان است.»[23]
5- حفظ موقعیت اجتماعی: گاهی انسان از یک مقام خاص اجتماعی برخوردار است و گاهی در اجراء و اداره امور محوله و مسئولیتی که به عهده گرفته کوتاهی ميکند و به عللی از جمله ضعف و یا سوء مدیریت توفیق حاصل نمیشود لذا وقتی از طرف مقام بالاتر مورد سؤال قرار میگیرد برای حفظ منصب و عنوان اجتماعی و پوشاندن عیوب و لغزشهای خود متوسل به دروغ میشود و حفظ موقعیت خود را در گفتن مطالب خلاف واقع ميداند.
6- جلب منافع و دفع مضرات: گاهی انسان مشاهده میکند که ضرری متوجه او و منفعتی متوجه دیگری شده است. برای اینکه این زیان را از خود دور و متوجه دیگری سازد و یا منفعتی را که متوجه دیگری شده به سوی خود جلب نماید و به لحاظ اینکه اقتضاء طبع انسان جلب منفعت و دفع ضرر خویش است، این حالت انگیزهای بسیار قوی در جهت گفتن دروغ به شمار میرود.[24]
آثار دروغ:
دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسأله کوچک و ساده آغاز میشود. چنانچه به موقع درمان نشود به یک بیماری روحی تبدیل میشود که مشکلات بسیاری را برای فرد مبتلا و دیگران فراهم میسازد. از نظر روانی، دروغگویی، برقرار کردن نوعی رابطه بیمارگونه با دیگران است که علاوه بر شخص، دیگران را نیز دچار ناراحتی و مشکل ميکند. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، بطوریکه شابد بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادها است. برخی از عوارض و پیامدهای دروغگویی عبارتند از:
1- بی اعتباری دروغگو: زندگی در اجتماع بر اساس نوعی اعتماد نسبی دو جانبه استوار است. دروغ به این اعتماد لطمه میزند و موجب اختلال در روابط بین افراد شده و بدبینی را بین آنان پدید میآورد. همچنین فاش شدن دروغ شخص مبتلا باعث میشود تا آبروی او را بریزد و ارزش و اعتبار خود را از دست دهد. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:سزاوار است که مسلمانان از دوستی و برادری با دروغگو اجتناب کنند؛ زیرا او آنقدر دروغ میگوید که راستش را هم باور نمیکنند.[25]
2- از بین رفتن ایمان درغگو: کسانیکه به گفتههای یک دروغگو اعتماد ميکنند و آن را میپذیرند به گمراهی کشیده خواهند شد. این امر در مسائل فکری و اعتقادی موجب تباهی ایمان و عقیده افراد میگردد. همچنین دروغگو برای رسیدن به هدف و مطلوب خویش، دروغ را ابراز مؤثر در نتیجه کار میداند و این همان شرک خفی است و نشانگر ضعف ایمان دروغگو نسبت به تأثیر خداوند متعال بر امور است. امام محمد باقر(علیه السلام) میفرماید: »دروغ خانه ایمان را ویران میسازد.»[26]
3- بی آبرویی: از دیگر زیانهای اجتماعی دروغ، بی آبرویی است. دروغهای زیادی که از دروغگو کشف شد، رسوایی او که مکرر گردید، بی آبرویی نصیبش میشود. رسوایی دروغگو، کشف دروغ اوست و بی آبرویی دروغگو، بیحیثیت و بیارج شدن اوست. عقلا و خردمندان، همیشه بدنبال حیثیت و آبرو میروند. ثروتمند، ثروت خود را برای خریدن حیثیت و آبرو صرف میکند. قدرتمند، قدرت خود را برای رسیدن به این موقعیت به کار میاندازد. دانشمند، از دانش خود، برای جلب افکار عمومی، بهره برداری میکند. محبوبترین چیزها نزد عقلاء حیثیت و آبرومندی میباشد و آخرین هدف آنها همین خواهد بود؛ چون تمام دارایی خود را فدای آن میکنند، ولی دروغگو، با دست خود این موقعیت را از بین ميبرد.[27]
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کم آبروترین مردم کسی است که دروغ ميگوید.[28]
4- بدبینی مردم: دروغگو مورد سوء ظن و بدبینی مردم است و گاهی کار او از این هم بالاتر میرود و بر اثر دروغ مورد تنفر قرار خواهد گرفت.[29]
5- فقر: راستی و درستی، ثروت را میافزاید؛ چون دارنده آن ایجاد اعتبار میکند. دروغگویی سرمایه را راکد نگاه میدارد، زیرا نه تنها جلوگیری از پیدایش اعتبار میکند، بلکه اعتبار موجود را نیز میبرد و کسی به وعده با او معامله نمیکند، چون اعتبار ندارد. به وعده دروغگو اعتماد نمیشود چون اعتماد کردن به او بر خلاف عقل است. امیرالمومنین علی(علیه السلام) میفرماید: عادت به دروغ، فقر میآورد.[30]
6- فراموشی: یکی از بیماریهای روانی که دروغگو بدان گرفتار میشود، فراموشی است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: از چیزهایی که خدا به زیان دروغگویان کمک کرده، فراموشی است.[31]
7- پرده دری و بی شرمی: اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، کشفهای پی در پی، شرم را از او میبرد و وی را دروغگوی حرفهای میسازد و دیگر، از آنکه عیبش آشکار شود، ابایی ندارد. با خود میگوید: مردم همه مرا شناختهاند. پنهان ساختن دیگر چه سودی دارد و دیگر نه از ارتکاب گناه ابایی دارد و نه از فاش شدن آن. امام معصوم(علیهم السلام) فرمود: از دروغ بپرهیزید، سرانجام دروغ، پرده دری است و سرانجام پردهدری آتش دوزخ است.[32]
مجوزات دروغ:
1- حفظ جان و مال و عرض مسلمانان: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خدا سوگند دروغ یاد کن و برادرت را از کشته شدن نجات بده.[33]
همچنین راوی میگوید: از امام هشتم امام رضا(علیه السلام) سؤال کردم درباره مردی که از سلطان بر مال خویش میترسد که مالش را به زور و ناحق از او بگیرد، سپس به دروغ سوگند میخورد تا اینکه از ظلم سلطان نجات یابد. حضرت فرمود: باکی بر او نیست و نیز میگوید: از امام سؤال کردم که آیا همانگونه که انسان برای حفظ مال خویش جایز است سوگند بخورد، برای حفظ مال برادر دینی خود نیز میتواند سوگند دروغ متوسل شود؟ حضرت فرمود: آری.[34]
و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود: سوگند اقسامی دارد که یک قسم آن این است که انسان در راه خلاص و نجات مال یا جان مسلمانی از دست سارق یا هر متجاوز دیگری سوگند به دروغ بخورد، چنین سوگندی نه تنها کفاره ندارد بلکه اجر هم دارد.[35]
2- اصلاح ذات البین: هر گاه دو نفر از یکدیگر کدورت و کینهای داشته باشند و با هم قطع رابطه کنند برای اصلاح و آشتی دادن آنها دروغ گفتن جایز است یعنی گفتن مطالبی که موجب رفع کدورتها و دشمنیها و برقراری روابط دوستانه و صمیمانه گردد، و همانگونه که برای رفع و درمان خصومتها و اصلاح روابط میان مسلمانان دروغ گفتن جایز است برای رفع و پیشگیری از خصومتها و دشمنیها نیز گفتن دروغ جایز است. بنابراین هرگاه راستگویی باعث وقوع فتنه و ایجاد دشمنی میان دو مسلمان و دروغگویی مانع فتنه و موجب دوستی و صمیمیت و ارتباط و الفت شود، آن راست، مذموم و این دروغ، ممدوح خواهد بود..[36]
3- جنگ و اموری سری: انسان میتواند در جنگ برای تقویت روحیه نیروهای خودی و تضعیف روحیه نیروهای دشمن در جهت عدم آگاهی دشمن از میزان عده و تاکتیکهای جنگی و گمراه ساختن اذهان دشمن از تصمیمات و برنامهها و غافلگیری، اطلاعات و آمار کذبی را انتشار دهد و حتی جایز است که در میان صفوف دشمن مطالب دروغی را شایع نموده و با ایجاد جنگ روانی همه جانبه، زمینه شکست دشمن و پیروزی مسلمین را فراهم کند.
چنانکه وقتی پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) در جنگ احزاب اطلاع یافت که بنی قریظه با مشرکان و ابی سفیان متحد شدهاند و پیمان بستهاند که هرگاه با سپاهیان توحید بجنگند آنها را یاری خواهند کرد، پیامبر خطبهای برای سپاه اسلام ایراد فرمود: بنی قریظه به ما پیام دادهاند که هرگاه ما با ابوسفیان بجنگیم ما را یاری خواهند کرد، چون این خبر به ابوسفیان رسید، گفت: یهود(بنی قریظه) خیانت کردند. پس مشرکین از منطقه جنگی فرار کردند.[37]بدین ترتیب بین صفوف و قوای دشمن تفرقه و تزلزل ایجاد شد و بالاخره باعث شکست دشمن و پیروزی مسلمین گردید.
و در حدیثی پیامبر فرمود: هر دروغی در پرونده انسان دروغ نوشته میشود مگر دروغی که در جنگ گفته شود؛ زیرا جنگ خدعه و فریب است.[38]
4- وعده شوهر به همسر: هرگاه زن از شوهر چیزی بخواهد که تهیه آن بر شوهر واجب نیست، جایز است به همسرش قول مساعد و جواب مثبت و وعده انجام خواسته او را بدهد گر چه قصد عمل به وعده خویش را نداشته باشد و بعد هم به وعدهاش وفا نکند و علت جواز دروغ در این مورد، این است که از وقوع اختلاف و یا تشدید آن و سوء تفاهم بین زن و شوهر پیشگیری شود و البته احتیاط اکتفا به حد رفع ضرورت است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) فرمود: دروغ در سه مورد نیکو است: 1- مکر و فریب در جنگ. 2- وعده دادن شوهر به همسر. 3- اصلاح بین مردم.[39]
5- بعث و زجر در تربیت اولاد: هرگاه والدین با مربی بخواهد در مقام تربیت، فرزند یا کودکی را به انجام کارهای نیک وادار کند، و از ارتکاب کارهای زشت بازدارد. جایز است به عنوان بعث و تشویق و ایجاد انگیزه برای انجام کار نیک و یا بعنوان زجر و تهدید و عاملی بازدارنده از کار زشت، به فرزند خویش وعده وعید دهد، گر چه تصمیم نداشته باشد به آنچه میگوید عمل کند. مثلاً اگر میخواهد فرزند کار نیکی را انجام دهد به او وعده پاداش دهد و اگر میخواهد فرزندش را از انجام کار بد و زشتی بازدارد به او وعید کیفر دهد.
البته لازم به تذکر است که آنچه جنبه تشویق و ترغیب در انجام کارهای نیک دارد باید انسان در صورت امکان به آن عمل کند و از خلف وعده اجتناب ورزد ولی در جائیکه عملی ساختن وعده میسر نبوده و موجب عسر و حرج باشد، گفتن آنچه ميداند که نميتواند به آن عمل نماید بلا اشکال است.
درمان دروغ:
بهترین راهی که انسان را از دروغ گفتن باز میدارد این است که توجه پیدا کند که دروغ گفتن مذمومترین صفات است و بواسطه دروغ مورد قهر و غضب الهی واقع، و در آخرت به آتش دوزخ گرفتار خواهد شد و در دنیا دیر یا زود دروغ او فاش و حقیقت امر آشکار میگردد و او بین مردم رسوا و مطرود و منزوی خواهد شد و دیگر کسی برای سخن او ارزش و اعتباری قائل نیست و در واقع مردهای در میان زندگان است.
امیرالمومنین(علیه ا) میفرماید: دروغگو با مرده برابر است؛ زیرا برتری انسان زنده بر مرده این است که مردم به او اعتماد میکنند و برای سخن او ارزش املسلقائل هستند اما هنگامی که به سخن او اعتمادی نباشد زندگی او پوچ و باطل است.[40]از طرفی انسان با شناخت ریشههای دروغ و قطع آن میتواند خود را از آلودگی به دروغ و ابتلاء به این آفت خطرناک مصون دارد.[41]
[1] . مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ برگزیده فرهنگ قرآن،قم، انتشارات بوستان کتاب، 1387ش، چاپ اول، ص 369.
[2] . مصطفوی،حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، الدائره العامة للمراکز و العلاقات الثقافیه، 1368، الطبعه الاولی، ج 10؛ ص 34.
[3] . شعرانی، ابوالحسن؛ نثر طوبی، تهران، انتشارات اسلامیه،ص 331.
[4] . الاصفهانی،الراغب؛ مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، 1412،الطبعة الاولی، ص 704.
[5] . ابن منظور؛ لسان العرب، لبنان- بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1419، طبعه الثالثه، الجزء الثانی عشر، ص 50.
[6] . معلوف، لویس، المنجد فی اللغة، تهران، انتشارات اسلام، 1380، چاپ دوم، ص 678.
[7] . قیومی، مصباح اللغة، مصر، 1313، ص 87.
[8] . امین، محمد؛ آفات زبان، تهران، افست کیا، ص 67.
[9] . ترجمه مکارم شیرازی، صف،2-3.
[10] . همان، نحل،105.
[11] . همان، زمر،3.
[12] . همان، نور،7.
[13] . مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، 1403، ج 69، ص 263.
[14] . نراقی؛ احمد؛ معراج السعادة، تهران، انتشارات پیام آزادی، 1386، باب چهارم، ص 550.
[15] . محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408، ج 9، ص 50.
[16] . مشکینی؛ نصایح، ترجمه آیة الله جنتی، قم، انشتارات الهادی، 1386، باب 9، ص 291.
[17] . آیه الله دستغیب؛ گناهان کبیره، قم، انتشارات دارالکتاب، 1386، ج 1، ص 295.
[18] . مجلسی؛ بحارالانوار، ج 69، ص 262.
[19] . - فيض كاشاني ،ملا محسن؛المحجة البيضاء،قم،دفتر انتشارات اسلامي، ، ص 243، ج 5.
[20] . یوسف،12.
[21] . شعراء،221-222.
[22] . جاثیه،6-7.
[23] . یوسف 25-26.
[24] . امین، محمد؛ آفات زبان، ص 82.
[25] . کلینی، محمد بن یعقوب؛اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1363 ، ج 2، ص 341.
[26] . اصول کافی، ج 6، ص 339.
[27] .صدر، سیدرضا؛ دروغ، قم، اشنتارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378، چاپ دوم، ص 200.
[28] . محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، ج 9، ص 10295.
[29] . صدر، سیدرضا؛ دروغ، ص 205.
[30] . قمی، شیخ عباس؛ سفینه البحار، تهران، فراهانی،1363، ج 7، ص 455.
[31] . کافی، ج 2، ص 341، ح 15.
[32] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 10290.
[33] . ابن بابویه، محمد بن علی؛ من لایحضره الفقیه،تهران، صدوق،1367-1369 ،ج 3، ص 235.
[34] . فروع کافی، ج 5، ص 440.
[35] . الفقیه،ج 3، ص 231.
[36] . - شيخ حر عاملى؛وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، 1409 هجرى ، ج 8، ص 578.
[37] . همان، ج 11، ص 102.
[38] . محجه البیضاء، ج 5، ص 245.
[39] . الحرانی، ابن محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، قم، انتشارات شفق، ص 10.
[40] . تیمی آمری، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413، الطبعه الاولی، ج 1، ح 2113.
[41] . امین، محمد؛ آفت زبان، ص 83.
تأملی در نکات اخلاقی داستان یوسف(علیهالسلام)
حضرت یوسف علیه السلام در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه فرو افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیز مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
آنچه مسلم است، این است که قرآن یک کتاب قصه نیست، آنچه در قالب قصص قرآن آمده به عنوان پیام ها و درس های بزرگ زندگی برای همیشه تاریخ زندگی بشر می باشد. همه سرگذشت ها، حتی سرگذشت انسان های بسیار بزرگ جهان در بستر زمان از یادها رفته و بخشی از افکار و رفتار آنان مورد نقد واقع شده و می شود. امّا زندگی بزرگانی که در قرآن ترسیم و تدوین شده، سراسر درس زندگی و اخلاق و عرفان و بندگی و بالندگی است. هر چه بر علم و دانش و تجربه بشری افزوده می شود. برداشت ها و انبساط های عمیق تر و دقیق تری بدست می آید.
داستان زیبای حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) یکی از آنهاست. در این نوشتار تنها به بخشی از نکته های اخلاقی و تربیتی این داستان می پردازیم:
1- مبارزه با یأس و ناامیدی
حضرت یوسف در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیزی مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
2- دروغ باعث فراموشی می شود
برادران یوسف (علیه السلام) وقتی پیراهن خونین را نزد یعقوب پیامبر آوردند فراموش کردند که لااقل کمی از آن را پاره کنند. لذا یعقوب (علیه السلام) به محض رویت پیراهن دانست که گرگ او را ندریده چون پیراهن به طور ساختگی به خون آغشته شده بود.
3- عاقبت حسودان
حسادت برادران یوسف (علیه السلام) اگر چه هر دو طرف را به سختی های گزنده فرو انداخت. امّا در نهایت این برادران حسود بودند که در آتش حسادت خود سوختند و با حقارت به دست بوسی برادر آمدند. و عاقبت حسادت برادران، یوسف را در فرآیند تعالی رونقی بیشتر بخشید.
4- پدر محرم راز فرزند
یوسف (علیه السلام) خواب خود را که رازی محرمانه بود، تنها با پدر به عنوان مشاوری مورد اعتماد و اطمینان در میان گذاشت.
عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است
5- گریز از خلوت، نامحرم
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از مۆلفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است.
6- تفقد بر خطا کار
اغماض و تساهل در برابر خطای دیگران موجب رشد و تعالی هر دو طرف خواهد شد. گذشت و بخشندگی از صفات بارز خداست که به بندگان راستین خدا اهدا شده است. حضرت یوسف (علیه السلام)، پیراهن خود را که وسیله ای برای بینایی دیدگان پدر مقرر شده بود. به همان برادر می داد. که پیراهن خونین را به پدر (حضرت یعقوب (علیه السلام)) داده بود.
تا بدین وسیله گذشته به او را با خوبی بپوشاند. بدی در برابر بدی و خوبی در برابر خوبی کاریست که حتی از حیوانات نیز بر می آید. به طور مثال اگر گربه ای را مورد توجه و مراقبت قرار دهیم در کنار ما خواهد بود امّا اگر اذیت و آزاری ببیند، به اذیت کننده هجوم می آورد. یکی از وجوع تمایز انسان و حیوان در همین جاست. که انسان بر خلاف حیوانات در برابر بدی هم خوبی می کند. “ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ” (فصلت/34)
؛به نیکوترین وجه پاسخ ده.
حضرت یوسف
7- عشق یا هوس
مرز بین عشق و هوس در این است که در عشق، عاشق خود را برای معشوق می خواهد. پروانه وار در عشق معشوق می سوزد. امّا در هوس، (به اصطلاح) عاشق، معشوق را فدای خود می کند. معشوق را برای تأمین نیازهای عزیزی و ناپایدار خود بود.
به همین دلیل عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است.
8- رنگ نگرفتن حضرت یوسف (علیه السلام)
انسان های کوچک و ضعیف النفس رنگ محیط را گرفته و تابع جوّ و فضای حاکم می شوند. از خود اراده و استقلالی ندارند. امّا انسان های بزرگ و خود ساخته نه تنها رنگ محیط را نمی گیرند بلکه رنگ خود را به محیط می دهند.
حضرت یوسف پیامبر (علیه السلام) وقتی وارد کاخ شده کاخ نشینان را تغییر داد. زلیخای شهوت ران به (همسر) زلیخای پیامبر تبدیل شد. در زندان نیز زندانیان افسرده و شپش زده را متحول کرد. زندان را تبدیل به دانشگاه کرد. و آنگاه که در میان کشاورزان و مردم قرار گرفت انگیزه و امید و تلاش را در آنان تزریق کرد.
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از مولفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است
9- تلاش و کوشش دائمی
حضرت یوسف (علیه السلام) در هیچ شرایطی کوتاه نیامد. و هیچ گاه از تلاش و فعالیت توأم با نشاط و شادابی باز نایستاد. موجی بود که آرامش او در عدمش بود. همواره در حرکت و سازندگی بود.
10- توقع از دیگران ممنوع
حضرت یوسف (علیه السلام) هرگز از کسی توقع تلافی خوبی هایش را نداشت. مزدش را از خدا طلب می کردند نه از بندگان خدا. حتی در برابر آن همه خیانت ها و جنایت های برادرانش، کوچک ترین توقعی نداشت. آن گاه که به قدرت و عزت رسید و برادران در اوج ذلت و خواری بودند آنان را بخشید و آن همه بدی آنان را گذاشت و گذشت.
11- مثبت اندیش
سراسر سرگذشت نورانی حضرت یوسف (علیه السلام) مثبت نگری و دیدن خوبی ها و تمرکز بر زیبایی های رفتاری دیگران بوده است. گفته اند مومنان آسمانی انگشتان اشاره خداوند بر روی زمین اند. و پیامبران الهی نمایندگان واقعی خدا بر روی زمین، آیات الهی در بین انسان ها. لذا خدا گونه منبع و منشأ بخشندگی و مهربانی و زیبایی های اخلاقی و رفتاری اند. برادران یوسف بدترین جنایت ها را کردند. آدم ربایی، کودک آزاری، ضرب و شتم، خیانت در امانت… امّا حضرت یوسف (علیه السلام) همواره می گفت آنان برادران من اند. و در پایان همه را عفو نمود و بدی های آنان را با خوبی ها ذفن کرد.
اگر این گونه قرآن بخوانیم و قرآن را باید آیین نامه زندگی بدانیم و آن را تنها سه سفره عقد و بالای سر مسافر و کنار بالش بیمار و زیر سقف اتوموبیل و سر قبر اموات نگذاریم، با آن بیندیشیم. تدبیر کنیم، تصمیم بگیریم. ارتباط برقرار کنیم، عشق بورزیم، تربیت کنیم، و همه آسیب ها و آفت های ذهن و زندگی را بشناسیم و بدور بیندازیم.
تشخیص درون منافقین
إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (منافقون/1)
«وقتی منافقین(میانه بازان) پیش تو بیایند خواهند گفت که ما گواهی می دهیم که تو واقعاً فرستاده خدا هستی، خدا نیز می داند که تو فرستاده او هستی، ولی خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ می گویند(یعنی به دروغ می گویند که پیامبری محمد را قبول دارند)».
کسی که دینی را از خودش در می آورد به خوبی می داند که از درون دیگران اطلاعی ندارد و هیچ گاه نمی آید کسی یا کسانی را منافق بخواند. چون اگر آن ها واقعاً منافق نمی بودند (یعنی واقعاً به پیامبری محمد ایمان می داشتند) حتماً به خود و به دیگران می گفتند که: ما واقعاً به تو ایمان داشتیم، ولی حالا که ما را منافق خواندی روشن می شود که تو پیامبر نیستی و این حرف حرف خدا نیست، که اگر می بود خدا منطقاً می بایست از درون ما اطلاع می داشت و می فهمید که ما واقعاً به تو ایمان داریم. در حالی که هیچ کدام از آن ها هیچ گاه چنین اعتراضی نکرده اند و روشن بوده که خودشان هم می دانسته اند که میانه باز هستند.
باقی ماندن اعمال
وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا (اسراء/13)
«و ما مقدرات و نتیجه ی اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم و روز قیامت کتابی براو بیرون آریم در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه ی اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند.»
هرانسانی را ملزم به داشتن اعمال خود در گردن خود نمودیم. و روز قیامت کتابی را برای وی بیرون می آوریم که اعمال خود را زیر در آن خواهد دید.
در آیه دو تا نکته وجود دارد:
1- باقی ماندن اعمال انسان:
ما هر حرکتی که می کنیم، هر حرفی که می زنیم، و حتی هر فکری که می کنیم از ما انرژی و امواج ساطع می شود. این انرژی ها باقی می ماند(درجهان دانش اصلی به نام اصل بقاء ماده و انرژی وجود دارد). امروزه انسان می تواند چند ساعت پس از این که کسی جایی را ترک می کند به کمک دوربینی که اشعه مادون قرمز را می گیرد از اشعه های ساطع شده از وی فیلم برداری بکند و به صورت تصویر آن را ببیند. بنابراین آنچه آیه می گوید مبنای علمی دارد.
2- به کار گرفتن واژه طائر برای اعمال:
در زبان عربی انواع و اقسام واژه به اعمال هست، که هر کدام بنا بر معنای ریشه مصدری خود به کار و عمل اطلاق شده اند. طائر که قرآن از میان آن ها به کار گرفته به معنی"پرواز کننده” است. علت این که قرآن این واژه را به کار برده نیز این است که اعمال انسان به صورت انرژی و موج از انسان رها می شود یا پرواز می کند.
زمان
در قرن بیستم نسبی بودن زمان مطرح شد. به این معنی که زمان در همه جا و برای همه چیز یکسان نیست. بلکه بستگی به سرعت پدیده دارد، هر چه سرعت پدیده بیش تر باشد زمان کم تری بر آن می گذرد. در سرعتی نور زمان به صفر می رسد. یعنی اگر چیزی با سرعت نور حرکت کند زمان بر آن نمی گذرد.
زمان در قرآن به عنوان یک مقوله نسبی مطرح شده. از جمله:
وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (حج/47)
«یک روز برای خدا مانند هزار سال در محاسبات شما است.»
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ (یونس/45)
«و روزی که آن ها را زنده کند مانند این می مانند که بیش از ساعتی از روز در قبر نبوده اند و هم دیگر را می شناسند. آن جا کسانی که دیدار خدا را تکذیب کرده بوده باشند و هدایت را انتخاب نکرده باشند زیان خواهند کرد».