عفو و انتقام
وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ (شوری- 40)
ترجمه:
كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!
خلاصه تفسیر:
یکی از بزرگترین فضائل اخلاقی که رسیدن به آن کار آسانی نیست عفو و گذشت به هنگام قدرت و ترک انتقام جویی است. بسیاری از مردم کینهها را در سینه های خود پنهان میکنند و به طور دائم در انتظار روزی هستند که بر دشمن پیروز شوند و چندین برابر از او انتقام بگیرند نه فقط بدی را به بدی پاسخ گویند بلکه یک بدی را به چندین بدی پاسخ دهند و از همه بدتر اینکه گاه به این صفت رذیله و بسیار زشت افتخار هم میکنند.
در آيه مورد بحث خداوند نخست اشاره به مسأله مقابله به مثل مى فرمايد و آن را حق مؤمنين مى شمرد (تا دشمن وافراد خطاكار خود را در امنيت نبينند) سپس اشاره به مسأله عفو و گذشت وترك انتقامجويى مىكند و مىگويد كيفر بدى مجازاتى همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است و خداوند ظالمان را دوست ندارد (وَ جَزآءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مَثلُها فَمَنْ عَفى وَ اصْلَحَ فَاجْرُهُ عَلَى اللَّهِ انَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ).
با توجه به اين كه سوره شورى از سوره هايى است كه تمام آن در مكه نازل شده و مى دانيم در آن زمان مؤمنان مورد تعرض وسيع و گسترده مخالفان قرار مى گرفتند، قرآن در آيه 39 اين سوره به آنها دستور مىدهد كه در برابر ظلم تسليم نشوند، و هنگامى كه مورد ستم قرار مىگيرند از ديگران يارى بطلبند و به كمك يكديگر بشتابند، سپس در آيه 40 به اين حقيقت اشاره مىكند كه مبادا به خاطر اين كه بعضى از دوستان شما مورد ستم قرار گرفتند در مقام انتقام جويى برآييد و از حد بگذرانيد و خود نيز در صف ظالمان قرار گيريد، حتى اگر در آنجا كه عفو آثار سويى ندارد عفو و اصلاح كنيد بهتر است.
در اين كه منظور از اصلاح كه در اين آيه به دنبال عفو آمده چيست؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، بعضى اصلاح ميان خود و خدا را ذكر كردهاند، و بعضى اصلاح ميان مظلوم و ظالم تا اين مسأله بار ديگر تكرار نگردد، و بعضى اصلاح خويشتن را از انتقام جويى و خشم و غضب و بعضى ترك قصاص را ذكر كرده اند.
جمع ميان اين معانى در تفسير كلى اين آيه نيز بعيد به نظر نمى رسد. و به هر حال آيه به روشنى اين حقيقت را ثابت مى كند كه عفو و اصلاحى كه به دنبال آن صورت مى گيرد تا ريشه كينه ها براى هميشه كنده شود، و تعبير «فَاجْرُهُ عَلَى اللّهِ» (پاداش او بر خدا است) بدون اين كه اجر معينى حتى بهشت را تعيين كرده باشد نشان مى دهد اجر و پاداش چنين كسى به قدرى عظيم است كه جز خدا نمى داند.
چهار مرض خاص انسان
انسان در گذر زمان دچار برخی بیماریهای جسمی میشود ؛ وی در هنگام مواجهه با بیماریها تمام تلاشش را میکند تا دوباره سلامت گردد .بنی بشر برای مبتلا نشدن به بیماری ، عوامل بروز آن را شناسایی میکند تا با پیشگیری ، از ابتلا به آن جلوگیری نماید .
اما جای بسی تأسف، که در روزمرگی این دنیا چنان غرق جسم میشویم که گاه روح را از یاد میبریم و دچار بیماریهای روحی میشویم، این بیماریها چنان قلب انسان را به عفونت گناه آلوده میکند که پس از مدتی ریشه انسانیت را در وجود انسان میخشکاند و آنگاه است که قرآن در توصیف موجودی که خداوند او را اشرف مخلوقات خواندش؛ چنین میفرماید: «اولئک کاالانعام بل هم أضلّ.» کاش انسان، در میان هیاهوی این دنیا، ساعتی را به خود بیاندیشد که آیا روح الهیاش آلوده به زخمهای چرکین کفر، نفاق، شرک، شک و … شده است؟
در این مقاله به ذکر برخی بیماریهای قلب ، که در میان آیات نورانی قرآن به آن اشاره شده است ، میپردازیم :
1- کفر
قلب، گاهی بر اثر بیتوجهی انسان نسبت به حقایق و دور ماندن از اندیشه صحیح دچار کفر می گردد.
انکار از روی عناد، انکار بعد از معرفت و ایمان، صرف کردن نعمت در مسیر شیطان، از مصادیق کفر است؛ قرآن در این سه زمینه آیات متعددی دارد، برای نمونه میخوانیم:
[فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ] «آل عمران ، 56». اما کسانی که کافر شدند، آنان را در دنیا و آخرت به عذابی سخت شکنجه میکنم و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود.
[إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ] « آل عمران ، 90 ».
آنان که بعد از ایمان کافر شدند و بر کفر خویش افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نیست و اینان در حقیقت گمراهانند.
[ َالَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ] « ابراهیم ، 24».
آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند.
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند
[وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ] «نمل ،40».
و هر کس که سپاس گزاری کند به سود خود سپاس گزاری میکند و هر کس ناسپاسی ورزد [زیانی به خدا نمی رساند]؛زیرا پروردگارم بینیاز و کریم است.
این مرض خطرناک وقتی عارض قلب شود ، انسان را از نظر جایگاه در عالم خلقت بدتر از حیوانات کرده و روزنههای نور را به روی آدمی می بندد و شاخ و برگ انسانیّت را میخشکاند و از انسان، درندهای خطرناک و دیوی مهیب به وجود می آورد .
2- نفاق
از دیگر بیماریهای قلب، نفاق است، نفاق یعنی دورویی، دو رنگی و دو چهره بودن و برابر با آیات قرآن و روایات، نفاق از بدترین گناهان است منافق در قیامت به بدترین عذابها دچار است:
[إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً] « سوره مبارکه نساء ، 145».
بیتردید منافقان در پایینترین طبقه از آتش اند، و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.
در معرفی این افراد باید چنین گفت :
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند.
منافقین، کوردلانی هستند که با ارتباط با مسلمانان، از اسرار مسلمانان آگاه شده و آن اسرار را علیه مسلمانان به ثمن بخسی با کفار معامله میکنند.
منافقین در برخوردهای خود با مسلمانان از روباه مکارتر، از خوک بیغیرت تر، از سگ پارس کننده تر و از گرگ درنده ترند.
قرآن مجید در بسیاری از آیات وضع منافقین را نشان می دهد و در کمتر آیهای است که به عذاب سخت فردای قیامت آنان اشاره نکندچنانکه در سوره نساء چنین آمده :
[بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً] «سوره مبارکه نسا
ء ، 138». منافقان را بشارت ده که عذابی دردناک برای آنان است.
[إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً] سوره مبارکه نساء ، 140».
یقیناً خدا همه منافقان و کافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.
منافق در مسئله ایمان به خدا و در انجام فرائض الهی با خدا دورویی میکند و با خلق خدا هم در تمام روابطش دو روست.
3- شرک
از دیگر گناهان قلب، شرک است.شرک دارای اقسامی است که در قرآن و روایات ، به طور مفصل به شرک اشاره شده است.
ریا نوعی شرک است، چیزی را در جنب خدا جهت عبادت قرار دادن شرک است، پیروی از علمای سوء ، شرک است، هواپرستی از مصادیق بارز شرک است . شرک، گناه بزرگی است که اگر تا وقت مرگ قلب انسان به آن آلوده باشد، از آمرزش و رحمت حق محروم خواهد بود .
[إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً] « سوره مبارکه نساء ، 48 ».
مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می آمرزد. و هر که به خدا شرک بیاورد، مسلماً گناه بزرگی را مرتکب شده است.
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .
4- شک
از دیگر گناهان قلب، شک است، البته شک در علوم ظاهری چندان عیب ندارد، ولی در مسائل حقی که حق بودنش با استدلال و برهان عقلی، یا با قرآن، یا با روایات صحیحه روشن است، شک جا ندارد و شککننده از میدان انصاف به طور کامل دور است و این حرکت ناصواب قلب بر خلاف حقیقت عقل و فطرت و وجدان است.
یک پیامبر، برای اثبات صدق گفتارش به اذن حضرت حق دارای معجزه است، چنانچه قرآن میفرماید که مرده زنده میکند؛ کور مادرزاد شفا می دهد؛ مرض پیسی را از بین می برد؛ از غیب خبر می دهد؛ عصا به سنگ میکوبد، از آن دوازده چشمه آب می جوشد؛ ماه را دو نیمه میکند؛ از دل کوه شتر زنده بیرون می آورد؛ قطعه خاک را با دم خدایی تبدیل به پرنده زنده میکند و در آخرین مرحله قرآن را به عنوان آخرین معجزه و به عنوان معجزه ابدی ارائه میکند، و میگوید: با این دلایل حقّه من فرستاده خدایم. آنگاه یک انسان این همه واقعیتهای روشنتر از روز را ببیند و در مرز دودلی قرار بگیرد که آیا این انسان راست میگوید یا نه؟!! قلب چنین آدمی واقعاً مریض است و شک او در برابر حق زمینه ساز هر نوع بدبختی اوست.
راستی در برابر حق ِ آشکار ، حق ِ بر مبنای برهان و حجت ، حق ِ فروزنده تر از آفتاب، جای شک و تردید است ؟!
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .
تسريع يا تأخير خداوند در کيفرهاي دنيوي
در قرآن سه رقم آيه داريم:
1- سيلي هاي فوري 2- سيلي هاي دير 3 - سيلي هاي ديرتر.
مردم اگر ايمان داشته باشند و خلاف کنند و خلافکار باشند فوري سيلي مي خورند ببينيد مثالي که زدم يادم هست که مثالم چه بود گفتم اگر قطره چايي به عينک بچکد فوري پاک مي کنيد ولي اگر قطره ي چاي به لباس چکيد ديگر روبروي مردم دستمال کاغذي را برنمي داريد و اينچنين کنيد مي گوييد مي روم خانه شستشو مي دهم مي شود، اما اگر قطره ي چاي به فرش چکيد اصلاً بعداً هم کاري به آن نداريد مي گويند شب عيد که مي خواهم فرش ها را بشوييم اصلا آخر آخر. اگر جاني باشند خيانتکار باشند وخلاف کنند اصلا مي گذاريم براي بعد بعد. پس قطره ي چاي به عينک فوري، به لباس بعد، به قالي آخر سال. خود شما اين کار را مي کنيد. سه تا آيه داريم يک آيه فوري، آيه فوري اين است «وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِير ٍ الشورى/30» يعني بادست خودت يک خلافي کردي چون خوب بودي حالت را گرفت. آيه اي که بعداً قرآن مي گويد: «جعلنا لمهلکهم موعدا» موعدا يعني وعده يک موعدي برايش مي گذاريم عجله نمي کنيم موعد دارد باشد براي بعد. آيه اي که مي گويد بعد بعد هيچکاري با او نداريم آيه اش اين است« إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا آل عمران/178» يعني فرصت کامل مي دهم تا خوب پيمانش پر شود. شاگرد خوب تا خلاف کرد دبير مي گويد آقا از تو توقع نداشتم شاگرد بد را تو امتحانها تذکر مي دهد. آن کسي که اصلا سر کلاس بازيگوش است از روز اول رذل است معلم مي گويد حالا اعصابمان را ناراحت نمي کنم باشد آخر سال يک صفربه او مي دهم قد در قوري.
پس ببينيد شاگرد خوب را فوري گوشمالي مي دهند شاگرد بد را گاهي تنبيهش مي کنند تذکرش مي دهند آنهايي که اصلش ديگر قابل هدايت نيستند مي گويد باشد تا بعد که ديگه پيمانش پر شود. دادگاهها همينطور است اگر يک کارمندي خوب بود يک خلاف کرد فقط به او تذکر مي دهند اگر يک خورده خلافش پررنگ بود تذکر کتبي به او مي دهند و اگر يک آدم جاسوسي بود وزارت اطلاعات دنبالش ميرود ببيند تا آخر به چي مي رسد. و فوري بخاطر يک مقدار ترياک نمي گيرندش مي گويد: بگذار ببينيم اين آدم ترياکي چگونه است.
اين معلوم مي شود يک کاميون هايي رد و بدل مي کنند اصلاً ممکن است کاميون سرويس رد و بدل بکند و اصلاً وزارت اطلاعات کاري، يا نيروي انتظامات کاري نداشته باشد، چون مي خواهد در يک جاي حساسي مچ بگيرد. قطره ي چايي فوري، لباس بعداً، قالي آخر سال. «ما اصابکم من مصيبه فبما کسبت ايديکم»، « جعلنا لمهلکهم موعدا»، «انما نملي لهم ليزداد اثما» منتهي هر چي آخر باشد خطرش بيشتر است خدا کند هر کي مي خواهد سيلي بخورد تو همين دنيا سيلي بخورد که حواسش جمع بشود و توبه بکند. اگر فوري باشد دستمال کاغذي اگر يک خورده عقب بيفتيم مثل لباس مشت ومال مي دهند در ماشين لباسشويي، اما اگر کاريش نداشته باشند معلوم مي شود با دست بيل مي رويم سراغش چون قالي را با دست بيل مي شورند يعني قالي را دمر مي کنند با مشت و پا، يعني هر چي به عقب بيفتد کيفرش بيشتر است بيشتر و سخت تر مي شود. اين يک.( حجت الاسلام محسن قرائتی )
امام حسن علیه السلام و قرآن
سبط اکبر، حسن بن علی علیه السلام ، شخصیّت والایی است که بُعدی در قرآن دارد و برخی از آیات قرآن درباره وی نازل شده است که برخی را متذکّر می شوم:
الف. او فرزند پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله است.
در موضوع مباهله با نصارای نجران، پیامبر صلی الله علیه و آله ، مأمور گشت آنان را به مباهله دعوت کند و قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد که به آنان بگوید:
«..فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا و أبْناءَکُم و نِساءَنا و نِساءَکُم و أنْفُسَنا و أنْفُسَکُم ثمّ نَبْتَهِلْ و نَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الکاذِبینَ(1)».
«بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفسهای خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
مفسّران می نویسند: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با دو جگرگوشه خود، یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و دخت گرامیش فاطمه علیهاالسلام و پسر عمویش علی علیه السلام به میدان مباهله گام نهاد، و این می رساند که امام مجتبی مصداق «أبنائنا» می باشد.
ب. مهر او پاداش رسالت
قرآن مجید به پیامبر دستور می دهد که به مردم بگوید: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجرا إلاَّ المَودَّةَ فِی القُربی»(2). «بگو من هیچ پاداشی جز دوستی نزدیکانم از شما درخواست نمی کنم».
مقصود از «القُربی(نزدیکانم)» بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله است. تو گویی «آل» در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیر آیه چنین است: «إلاَّ المودّةَ فِی قُربایَ».
«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد». مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند»
اخیرا، ترجمه ای از قرآن مجید به قلم یکی از مترجمان ایرانی منتشر شده که در آیات مربوط به ولایت بسیار کوتاه آمده و اکثر آنها را به صورت غیر صحیح ترجمه کرده است، و در ترجمه این آیه به گونه ای سخن گفته که گویا اجر رسالت این است که هر کسی به بستگان خود مهر بورزد نه به بستگان پیامبر. او از یک نکته غفلت ورزیده که واژه «القربی» در قرآن 16 بار به کار رفته، و گاهی مقصود از آن، بستگان انسان هاست و احیانا بستگان پیامبر است. تشخیص این دو، به فعل و یا قرائنی که مقصود را معین می کند، بستگی دارد. مثلاً آنجا که می گوید: «وَ إِذا حَضَرَ القِسمَة اُولوا القُربی و الیتامی و المساکین فارْزُقُوهُم…»(3). «آنگاه که اموال موروثی میان وارثان تقسیم می شود، به نزدیکان میت، هرچند وارث نباشند، و یتیمان و مستمندان، چیزی بدهید».
در اینجا مقصود، بستگان میت -هرکسی باشد- است، زیرا موضوع سخن، قسمت اموال اوست. ولی آنجا که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است، طبعا مقصود، بستگان او هستند، و در این آیه می فرماید: «قُل لا أسأَلُکم علیه اجرا» و در آیه دیگر می فرماید: «و آتِ ذَا القُربی حقّه»(4) «حق نزدیکان را بده»، از آنجا که در هر دو آیه، سخن با خطاب به پیامبر آغاز می شود، قطعا مقصود، بستگان پیامبر است.
ج. عصمت و طهارت امام مجتبی علیه السلام در قرآن
قرآن مجید، به عصمت و طهارت اهل بیت علیهم السلام تصریح می کند، و یادآور می شود: «… إنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(5).
«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: اللّهم إنَّ لِکُلّ نبیٍّ أهل بیتٍ و هؤلاءِ أَهلُ بَیتی» «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند».
مراد از این بیت، بیت خشت و گلی نیست، بلکه بیت وحی و رسالت است، و مراد از «اهل» کسانی هستند که با این خانه پیوند روحی دارد.
همچنان که باید توجه نمود که مراد، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، زیرا قرآن آنجا که درباره همسران رسول خدا سخن می گوید، واژه بیت را با صیغه جمع به کار می برد و می فرماید: «و َقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»(6)، و «واذْکُرْنَ ما یُتلی فِی بُیوتکُنِّ»، درحالی که در آیه مورد بحث، «بیت» به صورت مفرد به کار رفته است و این گواه بر آن است که این بیت غیر از آن بیوت است، و اهل این بیت غیر از اهالی آن بیوت متعدّد می باشد.
د. سوره انسان و امام مجتبی علیه السلام
به تصدیق مفسران، بخشی از آیات سوره انسان که در زبان مردم به سوره «هل أتی» معروف است، در حقّ دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر وی و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام نازل شده است. خدا آنها را به خاطر وفا به نذری که کرده بودند، چنین توصیف می کند:
«یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یوما کانَ شَرُّهُ مُستَطِیرا* و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مسْکِینا و َیَتَیما وَ أَسِیرا»(7).
«آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، می ترسند و غذای خود را با این که به آن نیاز دارند، به مستمند و یتم و اسیر می دهند…».
عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد»
اینها برخی از ابعاد زندگانی حسن بن علی علیهماالسلام در قرآن مجید است که در این محضر یادآور شدیم. البته این نه بدان معناست که آیات نازل در حق اهل بیت علیهم السلام همین چند مورد است، بلکه ما، در اینجا به صورت گزینشی سخن گفتیم.
ه. امام مجتبی علیه السلام در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله
ما برخی از سفارش های پیامبر درباره امام مجتبی علیه السلام و برادر ارجمندش را در اینجا منعکس می کنیم:
1. ابن مسعود و ابوهریره می گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دو شانه خود قرار داده، گاهی این و گاهی آن را می بوسد. مردی پرسید: آیا آن دو را دوست داری؟ فرمود:
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی»(8).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
2. ابو سعید خدری و ابن عباس و حُذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الحسنُ و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنَّة»(9).
«حسن و حسین سروران جوانان بهشتند».
3. عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد».
4. ابن شهراشوب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا». در حدیثی فرمود: «ابنایَ هذا إمامان قاما أو قعدا»(11).:«حسن و حسین دو امام و پیشوای امتند، چه بر قدرت باشند و یا خانه نشین باشند»، اینها بخشی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن مجتبی علیه السلام است.
پی نوشت ها :
1. آل عمران، 61.
2. شوری: 23.
3. نساء: 8.
4. اسراء: 26.
5. احزاب: 33.
6. احزاب: 33.
7. انسان: 7 و 8.
8. مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171.
9. مسند احمد، ج3، ص 62 - 63، تهذیب الکمال، ج6، ص 229.
10. الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 129.
منابع :
امام حسن بن على علیهماالسلام را بهتر بشناسیم ،مؤلف: استاد حسین انصاریان
بررسى كوتاهى از زندگانى امام حسن علیه السلام ، سید محمد حسینى شیرازى ، مترجم: سید محمد باقر فالى
مانند قرآن دعا کنید
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله به عيادت بيمارى آمدند و از او احوالپرسى كرده و فرمودند: جريان بيمارى تو چيست؟ عرض كرد: شما نماز مغرب را براى ما خوانديد و در نماز سوره قارعه را قرائت فرموديد پس از آن من گفتم بار خدايا اگر براى من در نزد تو گناهى است كه مى خواهى مرا به خاطر آن در آخرت عذاب كنى آن عذاب را زودتر در اين جهان پيش آور و به آخرت نينداز.
با گفتن اين جمله به حال بيمارى و ناراحتى افتادم و به اين حالت در آمدم و اين چنين كه مى بينيد شدم. رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بد چيزى گفتى چرا نگفتى:
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ (2بقره/201) و از ايشان كسانى هستند كه مى گويند پروردگارا به ما در دنيا بهره نيك و در آخرت هم بهره نيك عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ در امان بدار.
پروردگارا عطا كن بما در دنيا حسنه و در آخرت حسنه و خوبى را و ما را از آتش نگهدارى فرما.
آنگاه پيامبر براى او دعا كردند و آن جوان مريض، بهبودى يافت.(1)
(1) - سفينة البحار، جلد 2، صفحه 208. نمونه هائى از تأثير و نفوذ قرآن، صفحه 190.
اعجاز عددی قرآن و امامان معصوم علیهم السلام
1. اگر حروف مقطّعه قرآن کریم را که در آغاز برخی از سور آن مانند «الم، کهیعص، الر،…» آمده است، جمع و حروف تکراری را حذف کنیم، جملهای کامل و معنیدار به دست میآید که عبارت است از : «صراط علیٍّ حقٌّ نمسکه؛ راه امیرالمؤمنین ـ علی(علیه السلام) طریق حق است که ما به آن تمسک میجوییم».
یا: «علیٌ صراط حقٍّ نمسکه؛ علی(علیه السلام) راه حق است که به آن تمسک میجوییم».
2. کلمه «کساء» و مشتقّات آن 5 بار [در قرآن کریم] آمده است، به تعداد اصحاب کسا که عبارتند از: حضرات «محمد(ص)، علی(علیه السلام)، فاطمه(س)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)». برای آگاهی بیشتر در این باره به حدیث شریف کسا رجوع کنید.4
3. کلمات «امام»، «خلیفه»، «وصیه»، «عصمت»، «آل» و مشتقات آنها 12 بار به تعداد امامان دوازدهگانه اهلبیت(علیه السلام) به کار رفته است.
4. کلمه «شیعه» و مشتقات آن 12 بار، نشان دهنده حقانیت مذهب تشیع در پیروی از امام «علیبن ابیطالب»(علیه السلام) که تعداد حروف اسم شریفش 12 است، میباشد. همچنین است القاب آن بزرگوار مانند: «امیرالمؤمنین»، «العروالوثقی»، «الصّدیق الأکبر» و «یتلوه شاهد منه» که هر یک از آنها از 12 حرف ترکیب یافته است. و این عدد 12 بر کلمه توحید: «لاالهالاالله»، کلمه نبوت: «محمّدٌ رسولالله» و کلمه ولایت «علی خلیفه محمد» منطبق است.
پس مانند آنچه که درباره قرآن کریم دیدیم، اعجاز عددی در مورد عترت پاک رسول خدا(ص) نیز بارز است. اگر در اسامی اصحاب کساء ـ یعنی حضرات محمد(ص)، علی(علیه السلام)، فاطمه(س)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) ـ دقت کنیم درمییابیم که از 19 حرف ترکیب یافته است که مطابق تعداد حروف آیه بسمله «بسمالله الرحمن الرحیم» ـ خلاصه قرآن کریم ـ میباشد.
از امام علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
«همه علوم در کتابهای آسمانی چهارگانه مندرج و علوم آنها در قرآن است. علوم قرآن در فاتحه الکتاب، علوم فاتحه در «بسماللهالرحمنالرحیم» و علوم بسمله در بای بسمالله است و من نقطه زیر باء هستم».5
به عبارت دیگر همچنانکه علوم در قرآن کریم و در بسمله جمع شده، در امام علی(علیه السلام) نیز گرد آمده است.
ابن مسعود میگوید:
همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده، که هر حرفی از آن دارای ظاهر و باطنی است و حقاً، ظاهر و باطن آن نزد علیبن ابیطالب میباشد.
و این تطابق موجود بین حروف بسمله و عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر وجود تعادل و تساوی در تمسک به آن دو دلالت میکند. پس همچنانکه فرد مؤمن به وسیله بسمله خود را از شرّ اجنّه و شیاطین و هر چیز ناپسندی محافظت مینماید، به همین ترتیب خود را به واسطه تمسک به اسامی مبارک اصحاب کسا مصونیت میبخشد.
این مطلب را روایات ما تأیید و بیان میکند که خدای تعالی به هر پیامبری نامهای معصومین پنجگانه را آموخت تا در دشواریها و خطرات به ایشان متوسل شوند؛ مانند: نوح نبی(علیه السلام) که درون کشتی لوحی قرار داد. که بر روی آن کف دستی با پنج انگشت آن کشیده شده و بر هر انگشت نامهای اصحاب کسا(علیه السلام) یعنی: محمّد، ایلیا، فاطمه، شبّر و شبیر ـ نقش بسته و در وسط دست این جمله نوشته بود:
«ای خدا و ای یاور من؛ به واسطه لطف و رحمت خویش و به [حقّ] این نفوس مقدس دستم را بگیر. اینان همگی بزرگان و گرامیانی هستند که تو به خاطر ایشان عالم را آفریدهای. خداوندا، به برکت اسامی اینان مرا یاری نما، و تو یکتای توانا بر هدایت من به سوی حق و حقیقتی».
و در بیان اهمیت عدد 19 آنکه بعضی از امامان(علیهم السلام) در امور خود آن را به کار میگرفتهاند. از امام علی(علیه السلام) روایت شده که آن حضرت(علیه السلام) درجنگها به همراه خود نقشی را حمل میکردند که در محیط دایره آن حروف بسمله در 19 خانه و به ازای هر خانه نامی از نامهای نیکوی خداوند قرار داده شده بود که با آن حروف آغاز میشد. و آن حضرت این را در خط مقدم سپاه حمل مینمودند و به وسیله آن به خداوند توسل میجستند تا بر دشمنان غلبه یابند.
همچنین روایت شده، آن هنگام که عطش بر امام حسین(علیه السلام) و اصحابش غلبه یافت، آن حضرت(علیه السلام)، نیزهای برگرفت و پشت خیمهها 19 خط به سمت قبله کشید و آن را حفر نمود، در اثر آن چشمه آبی جوشید که از آن نوشیدند و سپس از بین رفت و اثری از آن باقی نماند. در اینجا میپرسیم؛ چرا آن حضرت(علیه السلام) فقط 19 خط کشیدند و نکته قابل توجه آنکه تعداد این خطها برای مورخ دارای اهمیت بوده که آن را نقل کرده است.
6. در روایتی آمده است که امام کاظم(علیه السلام) به راهبی فرمودند: «خداوند، چند اسم دارد که اگر به وسیله آنها خوانده شود، ردّ نمیشود؟»
کلمات «امام»، «خلیفه»، «وصیه»، «عصمت»، «آل» و مشتقات آنها 12 بار به تعداد امامان دوازدهگانه اهلبیت(علیه السلام) به کار رفته است.
آن راهب عرضه داشت: اسامی خدا زیاد است امّا آنچه که به طور حتم سائلش را ردّ نمیکند، هفت تاست.
امام کاظم(علیه السلام) فرمودند: «هر تعداد از آنها را که میدانی برایم بازگو».
راهب پاسخ داد: به خدا سوگند، هیچ یک از آنها را نمیدانم…
محدث قمی میگوید:
«مقصود از اسماء هفتگانه، همه معصومین(علیهم السلام) هستند. زیرا نامهای گرامی ایشان از آن فراتر نیست و آن عبارت است از: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، جعفر و موسی» علیهمالسلام. و بنابراین تأویل «السبعالمثانی» در این آیه شریفه مشخص میشود:
«و لقد آتیناک سبعاً من المثانی و القرآن العظیم؛6 و به راستی به تو [پیامبر] سبعالمثانی و قرآن بزرگ را عطا کردیم».
عدد هفت دارای اسرار عظیمی است که در آسمانها و زمینهای هفتگانه، تعداد روزهای هفته، تعداد طواف دور کعبه و تعداد نامهای امامان(علیهم السلام) ظهور یافته است»7و8
پی نوشتها :
1. رضوان فقیه، الکشوف فی علم الحروف، ص 18.
2. سوره قمر (54)، آیه 49.
3. سوره جن (72)، آیه 28.
4. محدث قمی، مفاتیحالجنان، ملحقات پایانی.
5. مصابیح الأنوار، ج 1، ص 435.
6. سوره حجر (15)، آیه 87.
7. منتهیالآمال، ج 2، ص 307.
8. برای آگاهی بیشتر در این موضوع به کتاب «الکشوف فی الإعجاز القرآنی و علم الحروف»، اثر شیخ رضوان فقیه رجوع کنید.
منبع:ماهنامه موعود شماره 94
اعجازقرآن کریم
در معارف دین آمده است که اهل بیت(علیهم السلام) در همه چیز با قرآن کریم مساوی و برابراند. بر همین مبنا در این گفتار به بحث درباره ارتباط میان این دو از جهت اعجاز عددی میپردازیم.
در معارف دین آمده است که اهل بیت(علیهم السلام) در همه چیز با قرآن کریم مساوی و برابراند. بر همین مبنا در این گفتار به بحث درباره ارتباط میان این دو از جهت اعجاز عددی میپردازیم.
بین حروف و اعداد، رابطه وجود داشته، اعداد سرّ حروف و حروف سرّ افعالاند و به وسیله آن آسمانها و زمین برپا شده است.
اعجاز قرآن کریم
در قرآن کریم وجوه متعددی از اعجاز وجود دارد؛
از جمله اعجاز در بلاغت و موضوعات آن، آگاهی دادن از غیبت، بیان قضایای علمی، و همچنین اعجاز عددی که عبارت از نظم در تعداد کلمات و حروفی است که برای مفهومی مشخص بیان شده است. به عنوان مثال در قرآن کریم؛ لفظ «ساعت» 24 بار به تعداد ساعات روز؛ لفظ «شهر = ماه» 12 بار به تعداد ماههای سال؛ لفظ «روز» 365 بار به تعداد روزهای سال شمسی؛ لفظ «عزم» 5 بار به تعداد پیامبران اولوالعزم؛ لفظ نماز 5 بار به تعداد نمازهای روزانه، لفظ «طواف» 7 بار به تعداد طواف واجب به دور کعبه؛ از جمله تطابقها، تطابق بین عدد کلماتی که به لحاظ مفهومی موافق یا معکوس یکدیگرند؛ مثلاً:
کلمه «حیات» 145 بار، در مقابل «موت» 145 بار؛
کلمه «دنیا» 115 بار، در مقابل «آخرت» 115 بار؛
کلمه «ملائکه» 84 بار، در مقابل «شیاطین» 84 بار؛
کلمه «حَرّ = گرما» 4 بار، در مقابل «برد = سرما» 4 بار؛ کلمه «ایمان» 11 بار در مقابل «کفر» 11 بار، به کار رفته است.
این اعجاز به واسطه وجود سرّی است که خداوند متعال آن را در حروف و اعداد قرار داده است. وضع نخستن حروف، ابداع خداوندی است که آن را قالب و ظرف حقایق نورانی و کتابهای آسمانی قرار داده و از باب اهمیت موضوع به آنها سوگند یاد نموده و فرموده است: «الم، الر، المص، ن، ق …» و آیات دیگری از اینگونه که در آغاز سورهها وجود دارد.
امام رضا(علیه السلام) در روایتی میفرمایند: «اوّلین ابداع و خواست و مشیت خداوند، حروف است که آنرا اصل هر چیز، دلیل هر سند، و فصل کننده هر دشواری قرار داد و به وسیله آن همه چیز ـ از اسامی حق و باطل یا فعل و مفعول، یا معنی و غیر معنی، … ـ را از یکدیگر جدا نمود».1
اعجاز دیگر، اعجاز عددی است که اهمیت آن از اهمیت حروف کمتر نیست، و در نظام آفرینش به صورت متوازن وجود دارد. خداوند متعال میفرماید: إنّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدرٍ.2
ما که هر چیزی را به اندازه آفریدهایم.
و میفرماید: و أحصی کلّ شیءٍ عدداً. 3
و [خداوند] هر چیزی را به عدد شماره کرده است.
و پوشیده نماند که بین حروف و اعداد، رابطه وجود داشته، اعداد سرّ حروف و حروف سرّ افعالاند و به وسیله آن آسمانها و زمین برپا شده است. خدای تعالی موجود را با کلمه «کن فیکون» آفریده که مرکب از هفت حرف و معروف به «حروف تکوین» است.
گیاهان در قرآن
گیاهان در قرآن
خرما (رطب) درخت خرما (نخل)
کلمه نخل، نخله و نخیل در بیست آیه از قرآن آمده است. در هشت آیه نخل به تنهایی ذکر شده و در دوازده آیه دیگر در جمع میوه هایی مانند زیتون، انار و انگور ذکر گردیده است.
افزون بر کلمه نخل، نام نوعی خاص از درخت خرما به نام «لینة» در سوره حشر آمده است. (1) از رطب نیز در سوره مریم یاد شده است. (2)
واژه «قطمیر» به معنای چیز بی اهمیت كه در لغت به معنای پوست نازك بین خرما و هسته آن است، دو بار، (3) واژه «نوی» به معنای هسته هر میوهای از جمله خرماست، (4) كلمه «عرجون» به معنای چوب هلالی شكل خرما كه خشك شده و به شكل داس درآمده (5) و نیز واژه «مسد» به معنای لیف خرما (6) از دیگر واژههای در ارتباط با خرماست كه در قرآن به كار برده شده است.
نوشیدنی درست شده از خرما را نیز قرآن رزق نیكو نامیده (7) و آدمیان را به اندیشه در خوشههای به هم چیده خرما و گوناگونی انواع آن فرا خوانده (8) و از آنان خواسته است از اسراف و زیاده روی بپرهیزند. (9)
همچنین باغ های سرسبز خرما را از آیات الهی به شمار آورده (10) و خرما را میوه بهشتی معرفی كرده است. (11)
خیار (قثاء)
خداوند در ماجرای بنی اسرائیل كه به یك غذا قناعت نكردند، از خیار یاد كرده است. (12)
ریحان
قرآن دو بار از آن یاد كرده است: یك بار در شمار نعمتهای الهی در دنیا (13) و دیگر بار به عنوان نعمت بهشتی كه به مقربان داده میشود. (14)
علامه طباطبایی مینویسد: ریحان در این آیه به معنای رزق و روزی است و گفته شده مقصود، گیاه خوشبوی بهشتی است كه به سراغ چنین انسانی می آوردند و او پس از استشمام آن جان میدهد. (15)
در ماجرای سیل قوم سبأ كه باغهایشان نابود شد، تنها درختان تنومند اراك یا مسواك(خمط) و گز(اثل) و سدر(سدرلبنانی) باقی ماند. برخی خمط را گیاهی با میوههای تلخ و برخی درخت مسواك معرفی كردهاند
زقوم
درختی در دوزخ است كه قرآن سه بار از آن یاد كرده و میوههای آن را به سر شیاطین تشبیه كرده (16) و آن را غذای گنهكاران معرفی كرده است كه همانند مس درون شكمها میجوشد. (17)
این درخت از اعماق جهنم میروید (18) كه گمراهان و تكذیب كنندگان شكم خود را از آن انباشته میكنند. (19)
زنجبیل
یك بار از آن یاد شده و آن را آمیزه نوشیدنی بهشتیان معرفی كرده است. (20)
دهخدا ضمن اینكه زنجبیل را چشمه بهشتی معرفی میكند، آن را به شراب نیز ترجمه و نیز بیان میكند زنجبیل ریشه گیاهی معروف است كه در مازندران، عمان، یمن و هندوستان یافت شده و بوی آن معطر و مطبوع بوده و طعمش گرم است. (21)
زیتون
شش بار در قرآن به كار رفته است. یك بار غیر مستقیم به درختی اشاره شده كه در كوه سینا میروید و روغن میدهد. (22)
نام این درخت دو بار به تنهایی و پنج بار همراه با دیگر میوهها همچون خرما، انار، انگور و انجیر به كار رفته است.
قرآن رویش زیتون را از نشانههای خداوندی معرفی كرده (23) و درخت زیتون مبارك دانسته شده (24) و به آن سوگند یاد شده است.(25)
سدر
قرآن چهار بار از این واژه و نیز واژه سدرة استفاده كرده است. یك بار در بیان سرگذشت قوم سبأ كه در اثر ناسپاسی باغ هایشان نابود شد و تنها مقداری سدر برایشان باقی ماند. (26)
دیگر بار سخن از بهشت و بهشتیان است كه در سایه درخت سدر در بهشت قرار میگیرند (27) و دو بار نیز در سدرة المنتهی آمده است. (28)
سیر(فوم)
در ماجرای بنیاسرائیل و درخواستشان از حضرت موسی از آن یاد شده است.(29)
طوبی
یك بار در قرآن بیان شده است كه بهشتیان از آن بهرهمندند. (30)
اگرچه طوبی به معنای بهترین یا پاكیزه ترین میباشد و شاید مفهوم آن این است كه بهشتیان از بهترین و پاكیزه ترین نعمتها، دوستان، زندگی و بهترین الطاف الهی برخوردارند.
کلمه نخل، نخله و نخیل در بیست آیه از قرآن آمده است. در هشت آیه نخل به تنهایی ذکر شده و در دوازده آیه دیگر در جمع میوههایی مانند زیتون، انار و انگور ذکر گردیده است. افزون بر کلمه نخل، نام نوعی خاص از درخت خرما به نام «لینة» در سوره حشر آمده است. از رطب نیز در سوره مریم یاد شده است
عدس
در ماجرای بنیاسرائیل از آن یاد شده است.(31)
كدو (یقطین)
در ماجرای نجات حضرت یونس(علیه السلام) از شكم ماهی از آن نام برده شده كه پس از بیرون آمدن از شكم ماهی، بر فراز سرش بوته كدویی رویاند تا از تابش آفتاب در امان باشد. (32)
گز(أثل)
یك بار در قرآن و در ماجرای قوم سبأ آمده كه پس از سیل ویرانگر از باغهای با طراوت آنان جز مشتی گیاه تلخ و اندكی گز و سدر نماند. (33)
مسواك(خمط)
یك بار در قرآن آمده است. فاروقی مینویسد: در ماجرای سیل قوم سبأ كه باغهایشان نابود شد، تنها درختان تنومند اراك یا مسواك(خمط) و گز(اثل) و سدر (سدر لبنانی) باقی ماند.
برخی خمط را گیاهی با میوههای تلخ و برخی درخت مسواك معرفی كردهاند. (34)
موز(طلح)
یك بار در قرآن آمده و بیان شده كه بهشتیان از درخت موزی كه میوهاش بر یكدیگر چیده شده، برخوردارند. (35)
پینوشت:
1. حشر: 5.
2. مریم: 25.
3. فاطر: 13.
4. انعام: 95.
5. یس: 39.
6. مسد: 5.
7. نحل: 67.
8. رعد: 4؛ انعام: 99؛ ق: 10.
9. انعام: 141.
10. یس: 34.
11. الرحمن: 68.
12. بقره: 61.
13. الرحمن: 12.
14. واقعه: 89.
15. المیزان، ج19، ص 159.
16. صافات: 65.
17. دخان: 45 ـ 44.
18. صافات: 66.
19. واقعه: 53.
20. انسان: 17.
21. دهخدا، ذیل واژه زنجبیل.
22. مومنون: 20.
23. نحل: 11.
24. نور: 35.
25. ین: 1.
26. سبأ: 16.
27. واقعه: 28.
28. نجم: 16 ـ 14.
29. بقره: 61.
30. رعد: 29.
31. بقره: 61.
32. صافات: 146.
33. سبأ: 16.
34. گیاهان در قرآن، ص 67.
35. مجمعالبیان، ج4، ص 386.
زهرا رضاییان
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث